تاریخ انتشار : ۱۰ بهمن ۱۳۸۷ - ۰۹:۲۷  ، 
کد خبر : ۷۰۰۱۴
آنچه از نظر ناتو پنهان ماند:

نئوطالبانیسم


سیدسلیم شهرزاد
ترجمه: مونیکا موسوی/دانشجوی فوق لیسانس علوم سیاسی - پاریس
سوءقصد بیستم سپتامبر مقابل هتل ماریوت اسلام آباد که موجب مرگ 60 نفر شد در نظر مقامات پاکستان چیزی شبیه حادثه 11 سپتامبر بود که باید نقطه عطف یا چرخشی در تاریخ معارضات منطقه آسیای غربی به حساب آید. بوش رئیس جمهور امریکا مجوز عملیات زمینی را بر ضد پایگاه های طالبان در پاکستان صادر کرد و به دنبال آن این کشور به منطقه اصلی جنگ علیه تروریسم تبدیل شد. با این وجود گسترش دامنه تضادها که یادآور تمایلات امریکا در سال های دهه 1970 در جنگ ویتنام و کامبوج است، متضمن هیچ گونه شانسی برای نتایج مورد نظر امریکا نیست.
جنگ نهادهای دولتی پاکستان در سال 2003 علیه هسته های فعال در کشمیر هند که باعث تخلیه اردوگاه های مبارزان مستقر در کشمیر پاکستان و جابه جایی تدریجی آنان به سوی مناطق قبیله نشین وزیرستان شمالی و جنوبی در مرز افغانستان شد نتایج ناخواسته یی در بر داشت. سازمان طالبانی در سال های دهه 1990 با مدرن ترین تکنیک های شهری توسط شبکه اطلاعاتی مرکب از سرویس های اطلاعاتی هند و پاکستان و همچنین تعداد محدودی از افسران ارتش پاکستان پایه گذاری شده بود. این افسران پس از تغییر موضع ناگهانی پرویز مشرف و هم ردیفانش در برابر سیاست های واشنگتن در جریان 11 سپتامبر، از ارتش کناره گیری کرده بودند. نکته اساسی این است که مهاجرت چریک ها از کشمیر به نقاط قبیله نشین عامل اصلی تبدیل شدن آنها به ارتشی مجهز و رهایی بخش در برابر اشغالگران بیگانه بود که گویی استراتژی ژنرال ویتنامی «نگوین جیاپ» فاتح نبرد «دین بین فو» موسوم به استراتژی سه مرحله یی را راهنمای عمل خود قرار داده اند؛ یک حمله گسترده در بهار 2008، یکسری سوءقصدهای پراکنده علیه پرسنل و پست های امنیتی دشمنان، گسترش ناآرامی ها به مراکز شهرها و پایتخت.
این بازنگری استراتژیک با ظهور ائتلافی همراه بود که رزمندگان آن از کشورهای عرب، آسیای میانه و سازمان پاکستانی «تحریک الطالبان» به رهبری بیت الله محسود (متهم ردیف اول انفجار در برابر هتل ماریوت) و همچنین مولانا الیاس کشمیری گرد هم آمده بودند. در مجموع آنها به تدوین آنچنان استراتژی دست یازیدند که نه تنها افغانستان و پاکستان را زیر پوشش خود داشته باشد بلکه به هند نیز تسری یابد.
پس از 11 سپتامبر تمام گروه های اسلامی جنوب آسیا با مشکلات زیادی روبه رو شدند که علت اصلی آن سرکوب فزاینده حکومت های این منطقه بود که به تقاضای امریکا صورت می گرفت. هم از این رو تمام این گروه ها رو به جبهه افغانستان نهادند تا با اشغالگران غربی به ستیز برخیزند. چند سالی لازم بود تا این استراتژی پخته شود. این رزمندگان از این پس از نبرد آخرالزمان سخن می گویند که اشاره به حدیثی از پیامبر اسلام در مورد جنگ خراسان دارد (خراسان شامل مناطقی از افغانستان امروز، مناطق قبیله نشین پاکستان و قسمتی از ایران). بر این اساس و با نگرشی غایت گرایانه از پایان جهان، داوطلبان رو به خاورمیانه گذاشته تا علیه دجالان فلسطین وارد نبرد شوند. به همین دلیل است که مسلمانان تمام دنیا به ویژه ترکیه، آسیای مرکزی و مناطق قبیله نشین اینچنین به خروش آمده اند تا در جنگ افغانستان شرکت کنند و این جنگ را پیش درآمد آزادی فلسطین و پیروزی اسلام و حاکمیت عدل بر جهان تلقی کنند.
حوادث چندی در آسیای جنوبی زمینه را برای حملات طالبان در بهار 2008 مهیا کرد. تقریباً برحسب اتفاق شخصیت های فرا آمده از افق های مختلف در مرز افغانستان و پاکستان با یکدیگر ملاقات کردند. استراتژی های آنها حرکت ها و جنبش های کم توان را به یک جنگ واقعی تبدیل کرده، که با آنچه تا آن زمان گذشته بود کاملاً متفاوت بود.
گونه جدید یک رزمنده طالبانی، تعلیم‌دیده و رادیکال افراطی در مناطق قبیله‌نشین
ورود مولانا کشمیری رهبر حرکت جهاد اسلامی، قهرمان نبرد مسلحانه در کشمیر و کسی که دو سال را در زندان هند سپری کرده حائز اهمیت است. زمانی که موج سرکوب در ژانویه 2004 فرا رسید وی به دلیل روابط مشکوک با عاملان انتحاری که ماشین پر از مواد منفجره خود را در 25 دسامبر 2003 به کاروان همراه پرویز مشرف کوبیده بودند، از سوی نیروهای امنیتی پاکستان دستگیر شد. اما پس از 30 روز از تمام اتهامات تبرئه و آزاد شد. اما زخم این دستگیری بر تنش ماند. سپس اندیشه مبارزه برای آزادی کشمیر را کنار گذاشت و همراه خانواده خود رهسپار وزیرستان شمالی شد. این هجرت در نظر مبارزان جبهه کشمیر به منزله فتوای مولانا به ترک کشمیر و پیوستن به او برای مبارزه علیه نیروهای ناتو بود. متعاقب آن صدها جهادی پاکستانی روانه اردوگاه تعلیماتی رمزک شدند.
عبدالجبار رهبر سپاه ممنوعه جیش محمد (ص) که آن هم در کشمیر مشغول مبارزه بود به مولانا کشمیری پیوست. عبدالجبار که پس از حادثه 11 سپتامبر بارها دستگیر شده بود در نهایت برای شرکت در این جنگ در مرز افغانستان مستقر شد.
و بالاخره افسرانی که در پایان دهه 1990 تا سال 2001 از ارتش پاکستان کنار رفته بودند تا مبارزان کشمیری را سازماندهی کنند به این جمع پیوستند. پاره یی از آنها برای رسیدن به وزیرستان استعفا داده بودند. این هجرت از سال 2005 شتاب بیشتری به خود گرفت و از اواسط سال 2007 این جهادی های بازآمده از کشمیر موفق به تشکیل یک شبکه مهم در وزیرستان شمالی شدند.
این اردوگاه های جدید به سرعت در نظر مبارزان خارجی به ویژه چچنی ها، ازبک ها، ترکمن ها و همچنین نزد فرماندهان ایلی محبوبیت و مقبولیت عام پیدا کردند. ایدئولوگ های عرب هم به آنها پیوستند زیرا نه تنها بسیاری از آموزش دیدگان جهادی، مسلمانانی عملگرا بودند بلکه تفسیر خاصی هم از اسلام در سر داشتند که بر محور یک انقلاب اسلامی و احیای خلافت استوار بود.
بدین ترتیب شاهد شکل گیری حلقه هایی از مطالعات ایدئولوژیک هستیم که در آغاز از سوی متفکران عرب نظیر شیخ عیسی یا ابویحیی لیبیایی هدایت می شد. اما اندکی پس از آن فرماندهان جنگ هم خود را به این بحث ها کشاندند و اندک اندک حلقه یی به وجود آمد که در آن فرماندهانی چون محسود یا سراج الدین حقانی پسر یکی از مجاهدین مبارز علیه شوروی، ایدئولوگ های عرب القاعده و مبارزان سابق کشمیر در راس آن قرار دارند. به این ترتیب در مدتی کمتر از دو سال یک شاخه قوی پاکستانی که مدعی نام القاعده است تولد یافت و موفق شد انقلابی در استراتژی مقاومت افغان به وجود آورده و آن را راهنمای عمل طالبان قرار دهد. نتیجه این اختلاط ناهمگن که در آن ایدئولوژی القاعده به پناهندگان حرکت آزادیبخش کشمیر القا می شد و از سوی سوی دیگر تخصص های نظامی ارتش پاکستان به طالبان منتقل می شود، این بود که هدایت صحنه عملیات افغانستان در دست کسانی قرار می گرفت که می توان آنها را نئوطالبان نامید.
به این ترتیب بین سال های 2006 و 2007 گونه جدیدی از رزمنده تعلیم دیده و فوق رادیکال در مناطق قبیله نشین پراکنده می شود که وزیرستان شمالی و جنوبی بستر اصلی اوست. اما مناطق ناشناخته دیگری هم مانند موهماند که تا سال 2006 کسی نام آن به گوشش نخورده بود زیر پوشش این گونه رزمندگان قرار می گیرد. شمار این رزمندگان تا سال 2007 به 18 هزار نفر می رسید.
به نظر نمی رسد فرماندهی ناتو در افغانستان متوجه این دگرگونی شده باشد. در عین حال ژانویه نئوطالبان ها توانمندی های خود را به نمایش گذاشتند. اعضای شبکه «حق» هتل سرنا در کابل را اشغال و به شیوه مبارزان کشمیری با نفوذ در سیستم امنیتی افغانستان دست به عملیات زدند. چندین بار از این شیوه استفاده کردند که یکی هم سوءقصد به کرزی رئیس جمهور افغانستان در 27 آوریل 2008 بود. فرار 400 زندانی طالبان از زندان قندهار در ماه ژوئن هم نمونه دیگری از شیوه های جدید آموزش طالبان توسط تعلیم دهندگان کشمیری و ارتش پاکستان بود. یکی دیگر از استراتژی های نئوطالبان حمله به کاروان های مواد غذایی، سوختی و آنچه به مقصد نیروهای ناتو در حرکت است همراه با قطع خطوط ارتباطاتی آنهاست که فکر می کنند اگر درست به اجرا درآید به عقب نشینی نیروهای ناتو در سال 2009 خواهد انجامید.
ژوئن 2007: همه شرایط برای یک رویارویی بزرگ آماده است
این سیاست جدید به گونه یی وسیع از سوی واشنگتن و ناتو دست کم گرفته شد همان طور که اتحاد ایدئولوژیک و استراتژیکی که به تولد نئوطالبانیسم ختم شد نادیده گرفته شده بود. در عین حال ائتلاف عرب پیش از این متوجه فعالیت های دوباره اردوگاه های القاعده در مناطق قبیله نشین پاکستان شده بود. از ژانویه 2007 افسران امریکایی از رهبران پاکستان خواسته بودند نه تنها به تعقیب نظامی طالبان بپردازند بلکه لجستیک آنها را نیز نابود سازند، از جمله مسجد سرخ اسلام آباد که هفت هزار مرد و زن را زیر پوشش تعلیمات خود قرار داده بود و همه از وفاداران به طالبان و القاعده بودند. «نهضت شریعت محمد(ص)» هم که مرکز آن در دره های مناطق مرزی شمال غربی پاکستان بود و طالبان پاکستانی بژوآر که در وزیرستان شمالی و جنوبی و قسمت هایی از بلوچستان پاکستان مستقر بودند نیز در لیست اهداف نظامی ناتو قرار دارند.
امریکا و انگلستان در قالب توافق جدید نقش مهمی در آشتی بی نظیر بوتو و مشرف ایفا کردند و همچنین قراردادهایی هم با احزاب ناسیونالیست مثل حزب عوامی و حرکت متحده قومی امضا کردند تا بهتر بتوانند پاکستان را برای مبارزه با تروریسم آماده سازند. این بود که از ژوئن 2007 همه چیز برای یک رویارویی بزرگ آماده بوده و هدف استراتژی جدید نظامی و سیاسی ائتلاف از بین بردن نقشه حمله طالبان در نطفه بود که خود را برای بهار 2008 آماده می کردند و اولین مرحله این ضدحمله انفجار مسجد سرخ در 10 ژوئیه 2007 بود که تلفات زیادی بر طرفین وارد ساخت. اما بعد از این یورش، مبارزان سلاح های خود را به جانب پرویز مشرف نشانه گرفتند و خشونت های پی در پی اوضاع اقتصادی و اجتماعی پاکستان را تا ژانویه 2008 مختل کرد. سوءقصد علیه بی نظیر بوتو و همراهانش در 18 اکتبر 2007 هم اولین ضدحمله طالبان به پروژه امریکا بود. بوتو تنها رهبر سیاسی بود که از حمله به مسجد سرخ دفاع کرده بود.
فشارهای آمریکا بر پاکستان افزایش می‌یابد
ترور بوتو طرح امریکا را با شکست روبه رو کرد و انتخابات پاکستان را هم به تاخیر انداخت. این عمل بسیار حساب شده بود و با حملات خشونت آمیز بعدی نظارت دولت پاکستان را بر حوادث کاهش داد. در نتیجه طالبان توانستند تهاجم بهار 2008 را عملی سازند. ضربه این عملیات بر نیروهای ائتلاف بسیار بالا بود و تعداد کشته شدگان افغانستان از کشته شدگان عراق بیشتر شد.
سوء قصد انتحاری 7 ژوئیه 2008 علیه هیات نمایندگی هند در کابل که 40 کشته برجای گذاشت نشان از تغییر اولویت ها در استراتژی طالبان داشت که هدف آن منع کشورهای منطقه در مشارکت در طرح های امریکا بود. ایدئولوگ های جنگ در وزیرستان اینک درصدد اجرای استراتژی گسترده تری هستند که منافع امریکا را در اروپا هدف قرار می دهد.
شاهدان با این فکر که پاکستان در قلب استراتژی القاعده و طالبان قرار دارد موافقند. یکسری موفقیت ها در شرق افغانستان به آنها اجازه می دهد مرحله بعد را طراحی کرده و در پی اخراج ائتلاف غرب از افغانستان و عراق باشند و جبهه جدیدی برای آزادی فلسطین به وجود آورند و جنگ را به آخرالزمان بکشند. از این رو به دلیل مهاجرت به سوی عراق، شمار اعراب در مناطق قبیله نشین کاهش یافته است.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات