تاریخ انتشار : ۰۱ اسفند ۱۳۸۷ - ۰۷:۵۰  ، 
کد خبر : ۷۳۷۷۲

پایان پروژه قرن نو آمریکایی


ارسلان مرشدی
امروز سه شنبه رئیس جمهوری از کاخ سفید خداحافظی خواهد کرد که در طول دو دوره ریاست بر کاخ سفید سعی در تحکیم گفتمانی در نظم نوین بین المللی کرد که یک دهه قبل پدرش بنیان نهاده بود و همین هم بهانه ای شد تا با ورود آرام همین جریان فکری که به دنبال تثبیت جایگاهی در ارکان اجرایی و سیاسی ایالات متحده می گشت اکنون و با واگذاری قدرت به اردوگاه مقابل بسیاری باور داشته باشند که رفرم ثانویه و دوران حیات جدیدنئومحافظه کاری بر سیاست خارجی آمریکا جانی نو بگیرد.
جنبش نومحافظه کاری از اواسط دهه 1930 در نیویورک و در محافل روشنفکری چپ سنتی ضدکمونیستی پا گرفت. چرا که در مرامنامه آنها هم نبرد فکری و گفتمانی نو با کمونیسم و سوسیالیسم الفبای بنیان های فکری شان بود. نئوکان ها طرفدار رفاه، برابری و امنیت اجتماعی برای رنگین پوستان و دیگر اقلیت هایی بودند که در آمریکا زندگی می کردند. زایش جریان سیاسینئومحافظه کاری به اواسط دهه 1980 و تشتت فکری از جمهوریخواهان بود و نقطه اوج سازمانی به سال 1997 و تاسیس <پروژه قرن نو آمریکایی> برمی گردد. بانیان و داعیه داران چنین گفتمانی از دیک چنی معاون بوش پسر، دونالد رامسفلد وزیر دفاع، پل ولفوویتز معاون رامسفلد تا الیوت آبرامز مشاور امنیت ملی در امور خاورمیانه و شمال آفریقا، لوئیس لیبی رئیس دفتر دیک چنی و کارلوس کارو مغز متفکر پستوخانه کاخ سفید را شامل می شد.
نئومحافظه کاران(Neo Conservatives) ملقب به بازها و یا عقاب ها معتقدند دنیا دو راه بیشتر ندارد؛ یا زیر سلطه کامل آمریکا قرار خواهد گرفت و یا دچار هرج ومرج و آشفتگی خواهد شد. همین نظم نوین بین المللی که دغدغه اصلی آنان پس از 11 سپتامبر شد خاورمیانه را کانون نزاع سیاست های فرامنطقه ای آنها ساخت تا نسبت به رفع یا حداقل یکسان سازی چهار کانون بحران عراق، افغانستان، ایران و فلسطین اقدام کنند. اقدامات نابهنجاری که با سه جنگ گرم و یک جنگ سرد نه تنها به هضم سازی نینجامید که به تشدید کانون های نزاع منجر شد.
از سوی دیگر هنجارها و ارزش های جهانی در آوردگاه فکری نئوکان ها همان منافع و مصالح متعالی آمریکایی است و نه تنها باید برای حفظ این منافع از آن ارزش ها دفاع کرد که در صورت لزوم هم باید جنگید. به نظر این گروه سیاست های کارتر و کلینتون و یا شیوه های دیپلماتیک فقط به اتلاف وقت و از دست رفتن هزینه ها می انجامد و نمی تواند منافع آمریکا را حفظ کند. در مقابل سیاست افرادی چون ریگان و بوش پدر که زمان را از دست نمی دادند و با هر وسیله ای حتی جنگ از منافع آمریکا دفاع می کردند، قابل تقدیر و پیروی است. این اصل که در مانیفست هاینئومحافظه کاران با عنوان نظریه <تنها استراتژی بامعنی که وجود دارد پیروزی است> عامل محرکه ای شد تا در طول هشت سال دو جنگ تمام عیار با مداخله مستقیم آمریکا در خاورمیانه به راه انداخته شود. با این وجود حتی آن زمان که ویلیام بیل کریستول و رابرت کاگان با هدف اتحاد عملی گروه های محافظه کاری ایالات متحده با آه و حسرت از عصر ریگانیسم یاد می کردند شاید تصور هم نمی کردند که روزی ایستگاه آغاز و پایان سیاست خارجی آمریکا از دروازهنئومحافظه کاری بگذرد و اینچنین عصر طلایی نئوکان ها با حکومت کابوی گاوچران تگزاسی عجین شود.
سناریوی پروژه قرن نوین آمریکایی عملابا جنجال انتخاباتی نوامبر 2000 و پیروزی بوش پسر جمهوریخواه کلید خورد تا این پیروزی مجالی برای آفتابی شدن طرح ها و ایده های نوین در نظم جامعه بین المللی باشد. عقبه فکری و استراتژیکی تئوری پردازانی چون فرانسیس فوکویاما و پل ولفوویتز کافی بود تا سکانس اول از پرده اول کلید بخورد و جنگ جهانی با ترور عملیاتی شود و کاروان جنگ طلبی و یکجانبه گرایی وارد ایستگاه افغانستان شود و پس از یک پیروزی آسان کمی آن طرف تر در وادی عراق رحل اقامت بیفکند و انجام چنین پروژه ای در گرو آزادی در کشورهایی شمرده شود که با کبوتران آزادی نیروهای ائتلاف از تروریسم و بنیادگرایی رهایی یابند و با برداشت دوم قدم در چارچوب آشکار راهبردهای کلاننئومحافظه کاری بگذارد. غافل از آنکه نوک پیکان پارادوکس عمل گرایی امنیتی و بنیادگرایی مذهبی پیش از همه متوجه آشپزان مطبخ کاخ سفید و سرو غذاهایی با طعم جنگ جهانی با ترور، محور شرارت، طرح دفاع مشروع و حملات پیش دستانه، افزایش دمای زمین و گازهای گلخانه ای، مین های ضد نفر و نسل جدید تسلیحات هوشمند هسته ای و ... بود. اما این پایان کار نبود و خطاهای فاحش و استراتژیکنئومحافظه کاری در دوره دوم خود را عیان کرد تا ذائقه سازگارناپذیر جامعه جهانی با دست پخت های نابسامانی های امنیتی فزاینده در عراق و افغانستان، مرده در حال احتضار صلح اعراب و اسرائیل، رشد بنیادگرایی اسلامی در خاورمیانه، پراکنده شدن نسل جدید تروریست ها و... محصول نارس مانیفست نومحافظه کاری را به مثابه مسوول و پاسخگوی اشتباهات سیاست خارجی آمریکا و فرصت سوزی در برتری دادن دیدگاه های میلیتاریستی بر منطق گفت وگو و مذاکره بپذیرد. هرچند نه بوش، نه چنی، نه رایس، نه هادلی و نه حتی گیتس سابقه و ریشه نئومحافظه کاری ندارند ولی واقعیت امر این است که تئوریسین های این جبهه از کیسینجر تا کارو پرورش یافته این مکتب هستند و درک ناقص در کنار کهنگی دیدگاه شان از آنچه نظم نوین بین المللی و رفرم قرن جدید آمریکایی می نامیدند برای پذیرش خطاهای استراتژیک گذشته کافی است.
وجود نظریه پردازان و تئوریسین هایی مشهور و شناخته شده به شکلی غیرقابل انکار عرصه را برای تاخت و تاز دیدگاه های گفتماننئومحافظه کاری فراهم ساخت و از آنجایی هم که نئومحافظه کاران عمدتاً نسبت به دیپلماسی و سیاست خارجی، نظامی گری و هژمونی طلبی علاقه مند بودند روانه پست هایی شدند که عرصه را برای تاخت و تاز گفتمان های ناقص و عقیم شان فراهم سازد و اینچنین نسبت برابری بازها در مقابل کبوترها در دوره دوم به اکثریت مطلق انجامید تا اندک متعادل کننده های سیاست خارجی ایالات متحده که در بسیاری مواقع در نقش آنتی اکسیدن های سیاست خارجی آمریکا سعی داشتند راه را بر جنگ طلبی مدرنیته افزون تر ببندند هم از صفحه شطرنج قدرت اتازونی ها کنار روند. اکنون و با تقویم 8 ساله تاریخنئومحافظه کاری گرچه بسیاری امیدوارند که با انتخاب باراک اوباما و پس از ناکامی در آنچه آرمان های پروژه قرن نوین آمریکایی نامیده می شد و مدینه فاضله نظم نوین بین المللی تعبیر می شد و اینکه ناکامی و ناتوانی در احیای طرح های عقیم مانده تعریف می شود کمرنگ شدن اندیشه های رادیکالینئومحافظه کاری در عرصه سیاست خارجی آمریکا را جهان نظاره گر خواهد بود، اما به دلیل نفوذ گستره حاکمیت و تفکر نئومحافظه کاری در ساختارهای تصمیم گیری آمریکا چون پنتاگون و کاخ سفید، رئوس سیاست خارجی آمریکا همچنان از واقعیت های موجود نظام بین الملل فاصله گرفته و از عقلانیت لازم برخوردار نخواهد بود و وداع با بوش پسر همچون وداع با جمهوریخواهان و مترادف وداع با نئومحافظه کاری نخواهد بود.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات