تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱۳۸۷ - ۰۷:۴۹  ، 
کد خبر : ۷۸۱۸۴

بن‌بست گفتمانى سارکوزیسم در برابر هویت ملى ایرانیان


مجتبی زارعی
هرچقدر ژاک شیراک تلاش مى کرد تا به ظاهر، ملت و دولت فرانسه را مخالف مشى جنگجویانه سیاستمداران امریکایى معرفى نماید، اما جانشین او معمولاً خود را هماهنگ با کاخ سفید نشان داده است و جالب تر این که به گفته خود بر آن بوده که شانه به شانه بوش حرکت کند. اما در حالى که قدرت هاى بزرگ تلاش مى کنند با ایرانیان دقیق و منقح سخن بگویند و از جنجال و تهدید ملت و دولت ایران بپرهیزند، از چه روى، سارکوزى فارغ از فن و دستور جدید زبان گفت وگوى دنیا، با ایران سخن مى گوید؟
ناگفته پیداست با توجه به این که زمان بوش به پایان رسیده است، مى توان بر این انگاره پاى فشرد که ادبیات و گفتمان امثال سارکوزى نیز به پایان دوران خود نزدیک شده است.
شاید بتوان ماهیت زبان سارکوزى را با تفسیرهاى هرمنوتیکى رمزگشایى کرد. لذا پرسش آن است که سارکوزى با چه زمینه هاى فرهنگى و تاریخى در باب ملت و دولت ایران سخن مى گوید فرهنگ و تاریخى که فن دستور زبان وى را شکل مى دهد، از چه ویژگى هایى برخوردار است روانشناسى ذهن او بازتاب کدامین روحیات است؟
به نظر یکى از اصحاب هرمنوتیک (گادامر)، براى فهم برخى از نیات مؤلف یک بیان و اثر باید در فهم او شریک و هم زبان شد. «شلایر ماخر» دیگر متفکر این حوزه که او را «کانت هرمنوتیک» نیز نامیده اند، بر آن است که براى فهم دستورى انواع عبارات صادره از مؤلفین آثار و بیانات باید زیست بوم او را در این وضعیت مورد بررسى قرار داد. علاوه بر این به نظر مى رسد، برخى گفتارهاى اخیر دولت فرانسه را از منظر نظریه هاى روانشناختى به خصوص آراى هرمنوتیکى «زیگموند فروید» نیز باید مورد تجزیه وتحلیل قرار داد؛ چه این که وى بیش از وجود همه براهین، گفتارها و رفتارها را به سرکوبى بسیارى از غرایز و وضعیت سرکوب شده مرتبط مى سازد.
۱) بررسى گادامرى سارکوزیسم
از منظر تفسیر گادامرى، به نظر مى رسد که سارکوزى در تحلیل تحولات ایران هنوز در ایران عصر قجرى به سر مى برد. چه این که ماهیت متن اظهارات سارکوزى و متن دستور زبانى او درباره ایران به مقاطعى برمى گردد که در ایران از آن مقطع به عصر بى خبرى و بى هویتى در سیاستمداران تعبیر مى شود. به زمانه اى که فتحعلى شاه از تدبیر و سیاست و کیاست و شجاعت دور بود. زمانه اى که انگلیس و فرانسه و روسیه براى تصاحب دنیا با یکدیگر در ستیز بودند و فتحعلى شاه به دلیل عقب ماندگى کشور و نیز عدم درک دقیق از قدرت هویت ملى تلاش مى کرد تا کشور را با اتکا به عقد معاهدات با طرف خارجى حفظ کند؛ اما نمى دانست که کشور را وجه المصالحه آنها کرده است. این در حالى بود که روسیه براى تأمین نفوذ خویش به آبهاى گرم سر از پاى نمى شناخت، ناپلئون به فکر گسترش فتوحات خود در حوزه نفوذ بریتانیا، بخصوص در هندوستان بود و طرف انگلیسى نیز براى توسعه نفوذ کمپانى هند شرقى تلاش مى کرد. لذا همه قدرت ها به ایران مى اندیشیدند. در این شرایط سخت و صعب که روس ها چشم طمع جدى به ایران داشتند، دربار ایران به فرانسه که اینک توانسته بود نظرها را به خود معطوف سازد، نزدیک شد؛ همان طور که طرف فرانسوى نیز از هم پیمانى با ایران سود مى جست. این گونه بود که پیمان فینکنشتاین در اردیبهشت ۱۱۸۶ خورشیدى مطابق با ۲۵ صفر ۱۲۲۲ هجرى قمرى و ۱۸۰۷ میلادى بین طرف ایرانى و فرانسه در ورشوى لهستان منعقد مى شود. عباس میرزاى ولیعهد نیز در این روزهاى سخت به فکر مدرنیزاسیون سازمان نظامى ایرانیان بود؛ چه اینکه او طعم تلخ شکست قواى ایران از توپ هاى نظامى روس ها، معروف به «قلعه کوب ها» را دریافته بود.
بدین سان، همه نگاه ها به این پیمان معطوف بود و چشم انداز تحولى بنیادین بر ایران در حوزه تکنولوژى نظامى مستولى گردید. از سوى دیگر، موضوع براى دیگر قدرتهاى بزرگ نیز حائز اهمیت بود، به گونه اى که در بریتانیا و روسیه ولوله اى افتاد. ژنرال گاردان، مهم ترین فرستاده ناپلئون در راه ایران بود. براى آن که بدانیم این موضوع چقدر داراى اهمیت حیاتى بود، باید گفت، ژنرال گاردان مسیر ورود به ایران را در رأس هیأتى دیپلماتیک، فنى و نظامى در طول ۶۰ روز پیمود.
در سفرنامه ژنرال گاردان آمده است: چند نفر اهل حرفه از قرار تفصیل از جانب دولت فرانسه به ایران روانه گردید؛ سازنده مکرى و ماهوت، نقاش، باسمه چى کتاب، بلورساز و میناى الوان، ساعت ساز، زرگر و کنده کار، جواهر تراش، نقاش، زرگر، فنرساز، چخماق ساز و سایر اسباب آهن، چیت ساز، چینى ساز، نجار، سنگ تراش، توپچى، عراده ساز، معدن جوى و کارکن معدن، عکس ساز و باروت ساز.
معلوم بود که ایرانى ها سوداى پیشرفت داشته اند. امروز تقریباً بر همگان روشن است به جز پاره اى قصورها و تقصیرها، عباس میرزا حس میهن دوستى و وطن خواهى داشت. خوب که نگاه کنیم، معلوم مى شود دیرزمانى است که طرف خارجى نیازهاى تکنیکى ما را شناخته است، اما از انتقال آن به ایران، به موازات زمان دریغ مى کند و ایرانى حق دارد و شاید که باید خود همه راه ها را به تنهایى بپیماید و سنگرهاى کلیدى علم و دانش را فتح کند.ایرانى ها خود را براى پیشواز هیأت فرانسوى آماده ساخته بودند که به ناگاه خبرى موجب بهت و حیرت دربار ایران گردید و آن این است که به دلیل توقف قواى ناپلئون مقابل روسیه و سرماى کشنده مسکو، ناپلئون براى مقابله با انگلیس در تیلسیت با روس ها کنار آمده و به ایرانى ها خیانت نموده است و ایرانیان این چنین مورد تحقیر طرف فرانسوى قرار مى گیرند.
با این که ژنرال گاردان و دوستانش به ایران آمده بودند و بعضاً موجب تحول اندکى در سیستم نظامى شدند، اما معاهده مابین این دو کشور هیچ گاه به خوبى عملى نشد. قراردادى پرمحتوا اما برخوردار از عمر کم؛ قراردادى که تصور مى شد به مدد آن ایران صاحب توپخانه اى قوى و چالاک خواهد شد. فتحعلى شاه به ژنرال گاردان، لقب خان اعطا کرده بود و او اینک ژنرال غاردان خان نامیده مى شد. البته ناگفته نماند که برخى مورخین برآنند که این تنها مأموریت گاردان نبود، بلکه او مأموریت داشت تا بهترین راه میانبر حمله به حوزه نفوذ بریتانیا در منطقه را از راه ایران مطالعه و به ناپلئون گزارش کند. آرى! احتمالاً ذهنیت سارکوزى به چنین دورانى باز مى گردد! دوره اى که ایران به امید کمک پیشینیان این ناپلئون کوچک به فکر بازپس گیرى گرجستان بود؛ اما با خیانت فرانسه مواجه شد و درست دو ماه بعد، یعنى در تیرماه ۱۱۸۶ خورشیدى مطابق با ربیع الثانى ۱۲۲۲ هـ . ق با یک حقارت ملى از سوى طرف فرانسوى روبه رو گشت. آثار سوء این خیانت در تاریخ روابط خارجى ایران به گونه اى است که مى توان گفت گستاخى روس و انگلیس بخصوص روسیه پس از این خیانت پیشگى فرانسویان شدت گرفت و به معاهدات ننگینى در تاریخ ایران منجر شد.
بدین ترتیب، مواد پنج و شش و هفت معاهده فین کنشتاین با پیمان جدید تیلسیت دائر بر اصلاح پیاده نظام، ایجاد استحکامات نظامى، تأسیس سفارتخانه و کمک به بازپس گیرى گرجستان بود، فروپاشید و ایران نیز براى رهایى از این خفت بار دیگر به بریتانیا نزدیک شد و دربار به محل قدرت نمایى و دسیسه چینى سرهارد فورد جونز و سر جان ملکوم انگلیسى مبدل گردید.
ناپلئون کوچک فرانسه (سارکوزى)، اما به غیر از بازاندیشى ایران چنان عصرى، براى ایران کنونى احتمالاً خود را نیز در هیأت ناپلئون بزرگى مى داند که در اندک زمانى پس از ظهورش از جزیره کرس، وارث انقلاب فرانسه شد، به ایتالیا حمله کرد و آنجا را از دست اتریش خارج ساخت، به مصر رفت و پس از انحلال مجلس به کمک برادرانش، لوسین و ژوزف خود را امپراتور فرانسه نامید.
به فاصله کمى پیش از آن نیز پروس، هلند، لهستان، بلژیک و سرزمین اتریش- مجارستان را به چنگ آورد و به رغم شکست در نبرد دریایى با انگلیس، اسپانیا و پرتغال را به خاکش ضمیمه کرد و عازم روسیه شد و تا مسکو پیش رفت.اما همان طور که پیشتر گفته شد، سخن درست آن است که نه او به رغم ناپلئون مآبى و موسوم بودنش به بناپارت کوچک همانند اوست و نه ایران کنونى، ایران عصر قجرى است.او، ناپلئون نیست چون از هویت فرانسوى و مهد به اصطلاح انقلابى و آزادى دور گردیده و خویش را مستحیل در نظم و منش و تشخص امریکایى مى بیند و فارغ از کشورگشایى!! در تدبیر منزل و کنترل خانواده هم عاجز مانده است و ایران نیز، ایران عصر بى خبرى نیست؛ چه این که ایران کنونى دستش نه براى باروت و فنرسازى پیش اجنبى دراز است و نه چشمش مفتون افسون فرنگ.
علاوه بر این، اکنون این چشم و دل دنیاست که متوجه ایران است. دنیاى عجیبى است! روزگارى فرانسه با خیانت به ایران و نقض پیمان نامه اش به این ملک و ملت، اردوى ایران را براى دفاع از کشور در محاق تنهایى و بى کسى فرو برد، اینک اما این روسیه است که با حضور در اردوى ایران، به اردوگاه امریکا پشت مى کند و تهران محل آمد و شد ولادیمیر پوتین و لاوروف مى شود و درحالى که اردوگاه امریکا و فرانسه تلاش مى کردند تا نقش ایران را انکار کنند، پوتین اما عظمت ایران و ایرانى را مى ستاید و از این که به ادبیات غنى ایران تسلط کافى ندارد، براى خویش متأسف است. این اظهارات در حالى محقق مى شود که این ملک و ملت براى بقاى خویش، ابداً دل در گرو روس و تمامیت اجنبى نیز ندارد. با این حساب، سارکوزى ۲۰۰ سال از تحولات هویتى ایران عقب است؛ چه این که از سال ۱۸۰۷ تا ۲۰۰۷ میلادى، یعنى از همان آغاز عصر قرائت تحولات ایران به سبک بناپارتى، ۲۰۰ سال گذشته است، اما این ناپلئون کوچک با آئین فن دستور زبانى ناپلئون بزرگ سخن مى گوید، گو این که اکنون ایران اسلامى جایگزین ایران قجرى است و آئین و شرف این مدینه دینى با سرپنجه تدبیر زعیمى حکیم اداره مى شود و حکمرانى امور جارى کشور نیز در ید دولتى است که نه تنها براى عمران و آبادانى کشور محتاج اجنبى نیست و براى بقایش به دول اروپایى و امریکایى بى نیاز است و مطابق دستور زبان ایشان سخن نمى گوید، بلکه خود آئین و زبانى جدید براى جهانیان به ارمغان آورده است که اردوگاه قدرت جهانى را هراسان کرده است. ایران اکنون نه تنها به دست ایشان نگاه نمى کند، بلکه جایگاه قدرت را نیز دستکارى کرده است.
۲) بررسى شلایر ماخرى سارکوزیسم
اما سارکوزى شاید به دلیل فقدان حافظه تاریخى، هنوز تصور مى کند که زبان عالم، زبان امریکاست. این تصور موجب مخالفت شدید رسانه هاى فرانسوى از جمله روزنامه هاى فیگارو و لیبراسیون نیز قرار گرفته است.خود سارکوزى هنگام سخنرانى در کنگره یهودیان امریکا این سخن را تأکید کرده و مى گوید: بسیارى از فرانسوى ها او را سارکوزى امریکایى خطاب مى کنند. متأسفانه در حالى که ملت ها و دولت ها در حال دور شدن از امریکا هستند، او شیفته امریکا مآبى است و خود مى گوید از این تعابیر لذت مى برد. یکى از نخبگان فرانسوى با تعجب مى گوید: عجیب است، در حالى که خود مردم امریکا از بوش منزجر و متنفر شده اند، سارکوزى از خویش تشخص امریکایى بروز مى دهد!
اتفاقاً وزیر خارجه سارکوزى که با اظهارات ضدایرانى و متعاقباً عذرخواهى فورى اش از ایرانیان معروف است، هم برخوردار از چنین خطایى استراتژیک است. ظاهراً هر دو سیاستمدار در فهم گفتار مسلط زمانه با مشکلاتى روبه رو هستند. گفتار زمان، گفتارى معطوف به تجلى کردارها و آئین هاى ضدامریکایى است. تنفر و انزجار از سیاستمداران امریکایى در جهان، چیزى نیست که ایرانیان مسئول سازماندهى آن بوده باشند، بلکه به بلوغ سیاسى و فهم عمیق ملت ها از رفتارهاى امریکایى قابل ارجاع مى باشد. امریکا نزد جهانیان، اکنون تبلور یافته دروغى بزرگ است که قبلاً از سوى استالین و هیتلر استفاده شده است. مسئله آن قدر جدى است که برخى از صاحب نظران در حوزه رسانه، بزرگ ترین مشکلى را که امریکایى ها با آن روبه رو هستند، مشکل بیانى! مى نامند. همه مى دانند کالین پاول در نطق معروف خود در پنجم فوریه ،۲۰۰۳ مسئول بیان یکى از این دروغ هاى بزرگ بود؛ دروغ بزرگى که مردمان جهان آن را عامل تمامى آشوب هاى بعدى در سال هاى اخیر ارزیابى کرده اند، چه این که وى ادعا کرده بود صدام بر روى تعدادى بالغ بر ۱۲ عامل بیولوژیک محرک بیمارى هایى چون قانقاریا، طاعون، تیفوس، وبا، آبله و تب خونى کارهاى سرى در مسیر پیشبرد اهداف کشتارجمعى انجام داده است.
حال چگونه است که سارکوزى و کوشنر قاصر از فهم موضوعات دم دستى جهانى اند؛ باید به تفسیر ذهنى ایشان از جهان نزدیک شد و راز این آشفتگى هاى زبانى را دریافت کرد. کوشنر تا قبل از انتصاب در دولت سارکوزى، جزو حامیان سگولن رویال، یعنى از رقیبان حزب سارکوزى بود. حزب سوسیالیست او را به عنوان خائن در رده بندى سیاسى خود به شمار آورد و اخراج کرد. کوشنر نیز همانند رئیس اش به هم جبهگى و همذات پندارى با سیاستمداران امریکا در جامعه فرانسوى شهره است. او نیز همانند سارکوزى به سوژه طنزآلود مطبوعات فرانسه بدل گردید. رسانه هاى فرانسه از او به کمونیست امریکایى یاد مى کنند که معمولاً در حال خوشگذرانى و صرف شامپاین و خاویار است. براى تغییر قانون گاهى اوقات باید آن را زیر پا گذاشت؛ بیشتر نخبگان و عقلاى فرانسوى او را با این جمله و رویکرد آنارشیک اش مى شناسند.
همسر وى اوکرنت نیز تمایلات امریکایى شدیدى دارد. نفوذ او بر شخصیت کوشنر آن قدر زیاد است که رسانه هاى فرانسه از برنارد کوشنر به «برنارد اوکرنت» تعبیر مى کنند. گفته مى شود او به دلیل بى ثباتى در شخصیت و آرا، آن قدر شهرت دارد که پطروس غالى، دبیرکل وقت سازمان ملل از وى به عنوان «موشک بى هدف» یاد کرد. پریشان گویى و بى دقتى کوشنر گریبانگیر دولت عراق نیز شد؛ چه این که در کمال ناباورى چندى قبل کوشنر خواستار استعفاى نورى المالکى، نخست وزیر عراق نیز شد! بیانى که بلافاصله موجب عذرخواهى و پوزش کوشنر از ملت و دولت عراق گردید. نتیجه این که کوشنر هم به طرح سخنان نسنجیده معروف است که نسنجیده ترین آن درباره ضرورت جنگ با ایران بود و موجى از مخالفت علیه او را برانگیخت و خود وى را به عذرخواهى از ملت و دولت ایران مجبور ساخت و موجب گردید در اولین فرصت، طى تماس تلفنى با دبیر وقت شوراى عالى امنیت ملى عذر تقصیر پیش دولت ایران آورد.
از سوى دیگر، با این که جهانیان در حال پیگیرى عالم معنا هستند و دل در گرو دین دارى و معنویت دارند و این خود موجب تقریب ادیان توحیدى است و رئیس جمهور ایران نیز اکنون این موج فطرى را در آشوب دنیاى متجدد بانگ برمى آورد؛ نیکولا سارکوزى اما در اولین نطق خویش خطاب به فرانسوى ها گفت: «ما اشتباه خواهیم کرد اگر جنگ بین اسلام و غرب را دست کم بگیریم!!» بى شک این بیانى است که بیشترین نفع آن متوجه صهیونیسم مسیحى و جنگ طلب است. این گفتارها البته نشانگر ذهنیت دکارتى این سیاستمدار نیز هست. او مى اندیشد و حکم صادر مى کند، پس وجود دارد! لذا در حکم هاى پى در پى سارکوزى علاوه بر همذات پندارى با سیاستمداران امریکایى و رسوبات فکرى صهیونیسم مسیحى، رد پاى خود بنیادى و ذهنیت سوبژکتیویتیسم هم موج مى زند. آرى! فن دستور زبانى سارکوزى و بوش، مبتنى بر چنین فهم پیشینى از محیط و پیرامون است.
۳) بررسى فرویدى سارکوزیسم
شاید از حیث روان شناختى، نوعى حسرت و مختصاتى از تمناى نوستالژیک نیز در سخنان ضد ایرانى سارکوزى نهفته باشد. چه این که، اکنون هیچکس حاضر نیست با دیپلماسى جنگى امریکا احساس شراکت کند؛ سارکوزى اما با استفاده از فن دستور زبان سیاستمداران منزوى امریکا با ایران سخن مى گوید. سارکوزى دوران کودکى و نوجوانى خویش را به دور از مهر پدرى و در دامان مادر یهودى اش سپرى کرد. گرایشات شدید سیاسى وى به رژیم صهیونیستى به دلیل نوع تربیت اش در پیوند وى با خانواده هاى افراطى یهودى بازگشت دارد. انتشار کتابى در خصوص چگونگى فرار همسر اول سارکوزى و وضعیت ازدواج دوم وى و متعاقباً متارکه با او سبب شد تا سارکوزى در افکار عمومى به سیاستمدارى پرمسئله، پرمخاطره و آشفته قلمداد شود. کاخ الیزه هر روز با یک آشفتگى در خانواده سارکوزى روبه رو است. چندى قبل ژان سارکوزى، پسر نخست وزیر پس از تصادفى که منجر به خسارت و جرح به یک عابر گردید در کمال شگفتى همگان شاهد فحاشى او به طرف مقابل و گریختن وى از محل تصادف بوده اند. مدیر شرکت بیمه علاوه بر ادعاى خسارت مادى، ۴۰۰ هزار یورو براى اهانت و فحاشى ژان سارکوزى نیز مطالبه کرده است.
نگاهى حتى گذرا به پرونده زندگى این سیاستمدار، مؤید آن است که سارکوزى با توجه به مشکلات عدیده اى که در خانه روبه رو ست، قادر نیست و شاید حتى صالح بدان نیست که درخصوص نظم جهانى اظهارنظر کند. بى نظمى در خانه که خود وى نیز بخشى از آن مشکل است، نمى تواند ذهنى آسوده براى رفتار با دیگر مردمان جهان رقم زند. اگر چه تفسیرهاى فرویدى نمى تواند به عنوان یک کل واحد در تمامى متن ها سربلند از کار به درآید، با این حال، شاید بتوان گفت، به دلیل هم تاریخى، هم زبانى و برخوردارى زیست بوم واحد آنها، رفتارهاى سارکوزى علاوه بر ذهنیت دکارتى این سیاستمدار، محصول آرزوهاى سرکوب شده او در محیط خانه و شکست هاى پى درپى خانوادگى است. با این وصف ممکن است، نیکولا سارکوزى به تبع سوداهاى دورودراز خویش از سوى برخى فرانسویان به ناپلئون کوچک شهره شده باشد و قصد آن کند تا عقده هاى دوران کودکى خویش را به تصویر و خاطره مردمان را با یاد و نام ناپلئون بناپارت گره زند. اما باید گفت اکنون سال هاست که عصر ناپلئون سپرى شده و زمانه، زمانه دیگرى است.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات