ایران و جهان تکقطبی
* تلقی شما از جهان تک قطبی چیست و ما چه موضعی دربرابر آن باید داشته باشیم؟
** اصطلاح جهان تک قطبی بعد از فرو پاشی امپراطوری شوروی رایج شد. پایان جنگ سرد، فروپاشی دیوار برلین خوشبینی مفرطی در میان بعضی از نظریهپردازان سیاسی آمریکا بوجود آورد.
البته این امر را میتوان ناشی از قدرت ملی آمریکا از یک سو و نبود رقیبی برای او در سطح جهان دانست. بدنبال این مساله ما شاهد افزایش مداخلات سیاسی و استراتژیک آمریکا در همه حوزههای ژئوپلیتیکی جهان شدیم. با اعلام نظم نوین جهانی تقریبا همه استراتژیستهای آمریکایی بر ضرورت تمرکز نیرو در خاورمیانه و تغییر چهره آن تاکید کردند. این اجماع متاثر از این اندیشه بود که در جهان قابلیت نظامی، اقتصادی، فنی، فرهنگی و سیاسی آمریکا بیهمتاست. در چنین شرایطی است که آمریکاییها تلاش میکنند مرزهای امنیتی خود را به حوزههای جغرافیایی بزرگی از جمله خاورمیانه گسترش دهند.
تولد طرح خاورمیانه بزرگ ناشی از تصوری بود که آمریکا از خود داشت. در مورد خوشبینی و یا تمایل به هم داستانی و یا وسوسه استفاده از این قدرت فائقه باید بیاد داشته باشیم که در فضای پر از خوشبینی از پیروزیهای اولیه آمریکا در افغانستان و عراق نقشههایی در سطح جهان توسط یک نظامی برجسته سابق آمریکایی چاپ و منتشر گردیدکه به کلی خطوط مرزهای سیاسی منطقه خاورمیانه از جمله ایران در آن تغییر پیدا کرده و در حقیقت در این نقشه ایران به یک ایرانستان کوچکتر تقلیل یافته بود. مقابله با طرح خاورمیانه بزرگ و شکستهای مفتضحانه آمریکا در عراق و افغانستان و پیروزی حزبالله در جنگ 33 روزه، محدودیت ابرقدرت یکه تاز جهان را به سرعت نشان داد. به نظر بنده سیاستهای بوش و بحران عظیم اقتصادی آمریکا ایده جهان تک قطبی را در سایه قرار داده است به ویژه اگر به حجم فزاینده اقتصادهای چین و هند و بقیه کشورهای آسیایی توجه کنیم. بنظر بنده توسعه و قدرتمندی ایران تنها در سایه حفظ استقلال بدست آمده توسط انقلاب اسلامی امکانپذیر است. البته استقلال یک شرط مهم است ولی در کنار آن تدبیر و عاقبتاندیشی در سیاستهای داخلی و خارجی هم اهمیت دارد. در ضمن باید توجه کنیم که در خود آمریکا با توجه به چالشهای جدید ناشی از ظهور اروپای قدرتمندتر، قدرتمندی آسیا، جهانی شدن هنجارها و از همه مهمتر مقاومت هویتهایی که در جهان در حال توسعه بوجود آمده است موجب شده حتی اندیشمندانی در خود آمریکا به محدودیتهای استراتژیک آمریکا توجه و توصیه کردهاند آمریکا اهداف خود را از طریق قدرت نرم تعقیب نماید. ظهور و بروز اوباما در آمریکا را میتوان دنبال چنین اندیشه در حال گسترش دانست. شاید بشود گفت آمریکا با توجه به ناکامیهای بوش در سیاست خارجی و کاهش اعتبار و پرستیزی آمریکا در جهان مجبور است یک جانبهگرایی را کنار بگذارد. البته اگر این تحلیل درست باشد از آنجا که آمریکا در دوره جدید متوجه ایجاد اجماع جدید بین متحدین سنتی خودش است، ما غرب یکپارچهتری را در روابط بینالمللی تجربه خواهیم کرد. ما باید تلاش کنیم در مقابل این اجماع غرب قرار نگیریم. ایجاد تعامل از موضع استقلال و حفظ ارزشها و منافع ملی در کنار تلاش بیوقفه در جهت پیشرفت کشور درهمه سطوح میتواند بهترین انتخاب ما باشد.
اتخاذ رویکرد مناسب
* چه رویکردی را باید در پیش گرفت تا بیشترین بهرهرا از جهانیشدن بدست آوریم و کمترین آسیب به ما وارد شود؟
** امروز درسطح جهان مبارزات ایدئولوژیک و سیاسی زیادی بر سر مفهوم و آینده جهانی شدن وجود دارد. دلیل عمده این بحثها نقش کانونی آمریکا در اقتصاد سیاسی بینالمللی است. به بحران اخیر اقتصادی آمریکا نگاه کنید خواهید دید چقدر با سرعت اثر خود را بر همه جهان از جمله کشورمان گذاشته است. جهان هنوز تظاهرات خشونتآمیز دهها هزار نفر در سال 1999 را در سیاتل آمریکا که به جلسه وزرای سازمان جهانی تجارت اعتراض میکردند از یاد نبرده است. بنظر بنده ضمن آنکه جهانی شدن یک فرآیند اجتنابناپذیر است ولی با تمهیدات کشورهای در حال توسعه میتوان جلوی پروژه هژمونیک جهانی شدن لیبرال را گرفت. باید ما متوجه مخاطره آمریکایی شدن بجای جهانی شدن باشیم. ایران بعد از انقلاب فرصتی بدست آورده که نقش مهم و تعیینکننده تاریخی خود را در منطقه و جهان بدست آورد. هر سیاستی که در جهت این مهم باشد بنظر بنده درست و هر سیاستی که پیشرفت کشور را محدود و یا مشروط کند برخلاف مصالح و منافع ملی ماست. برای همین لایههای هویتی ما به عنوان کشوری آسیایی، کشوری از جهان اسلام، کشوری از حوزه تمدنی بزرگ ایرانی علامتهای خوبی را به ما نشان میدهد که در چه جهتی باید حرکت کنیم.
جهانی شدن اگر به صورت فرآیند اجتناب ناپذیر تلقی شود فرصتها و تهدیدهایی را برای ما به همراه دارد. تهدید اصلی برای ما نابودی زیر آوار پروژهها است و نه فرآیند جهانی شدن، ضمن افزودن به شتاب رشد خود در چهارچوب استلزامات لایههای هویتی که اشاره کردم باید از فرصتهای جهانی شدن استفاده کنیم.
در ضمن بیاد داشته باشیم که علیرغم تصمیم ما برای ورود به سازمان تجارت جهانی با مخالفت آمریکا متوقف شدهایم. متاسفانه به دلیل انفعالی که داشتهایم در دهه گذشته ضمن آنکه همه امتیازات ممکن را برای ورود به این سازمان دادهایم بدون آنکه از امتیازات ورود به WTO استفاده کنیم از امتیازات بیرون ماندن از این سازمان که علیرغم میل ما بوده است صرفنظر کردهایم. برای بنده سوال اصلی آن است در حالی که آمریکا وقتی برای بازار آهن خود احساس خطر میکند به سیاستهای حمایتی و تعرفهای علیرغم تعهدات خود در WTO رو میآورد و رودرروی متحدان خود میایستد چرا بازارهای ما بدون هیچ محدودیتی برروی همه کالاها باز است. چه اشکالی دارد بر فرض آنکه قصد ورود به WTO را هنوز داشته باشیم از سیاستهای حمایتی روشنی در قبال صنایع و اقتصاد خود تبعیت کنیم. مثال WTO یک نمونه کوچک از نوع برخورد ما با مساله جهانی شدن است و این انفعال را در عرصههای دیگر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به فراوانی میتوان پیدا کرد.
استفاده از سرمایههای خارجی
* تلقی شما از پدیده سرمایههای خارجی و اثر آن بر توسعه کشور چیست؟
** اصل استفاده از سرمایههای خارجی مورد اتفاق است. بحث چگونگی تحقق و چگونگی استفاده از این سرمایههاست. در مورد تحقق این امر یعنی امکان استفاده از سرمایهگذاری صرف اعلام آمادگی یک کشور کافی نیست. سرمایهها جذب جایی میشوند که امنیت سرمایهگذاری در آن تامین شده باشد و اقتصاد منضبطی بر آن حکمفرما باشد. بنظر میآید با مطالعه موردی در کشورهایی که جذب سرمایهخوبی در جهان دارند خواهیم دید ایدئولوژیهای دولتها چندان در این امر دخیل نیست و یا رابطه معناداری بین جذب سرمایههای خارجی و گرایش دولت وجود ندارد. بطور مثال میتوان از هندوستان، چین و مالزی نام برد. همه این کشورها در امر جذب سرمایههای خارجی موفق هستند. گرچه نظامهای مختلف سیاسی بر این کشورها حکمفرماست. آنچه در این سه کشور مشترک است دورنمای مطمئن و سیاستهای روشن اقتصادی و وضعیت با ثبات سیاسی است. در وضعیتی آشفته از سیاستگذاریها، برنامهها و مدیریتها، سرمایه خارجی جذب نمیشود و اگر بشود بیشتر برای غارت و چپاول در یک زمان محدود و کوتاه است. ثبات سیاستهای مالی و پولی، ثبات در مدیریت اقتصادی کشور، محیط مناسب کسب و کار تعیینکننده هستند. البته هر کشوری با نظامهای ارزشی و منافع ملی تعریف شده خود میتواند چگونگی استفاده از سرمایهگذاری را تعیین کند.
به عبارتی حوزههای استفاده از سرمایهگذاری و چگونگی استفاده آن را سیاستهای کلی کشور تعیین میکند. ممکن است یک کشور بنا به مصالح سیاسی و اقتصادی در بخشهایی از اقتصاد ملی خود را به روی استفاده از سرمایهگذاری خارجی ببندد و یا در بخشهایی مشوقهای اضافی برای استفاده از سرمایهها اعلام کند. میبینید که در این زمینهها هم کشور محتاج یک برنامه و روش مدون و همه جانبه است.
ورود بیبرنامه و بدون آمادگی همانطور که اشاره کردم ممکن است جز چپاول و از بین رفتن فرصتها و منافع ملی اثری نداشته باشد. البته در یک رویکرد مطالعه شده وجوه و اهداف متفاوت این لفظ مشترک یعنی سرمایهگذاری خارجی نیز مورد توجه قرار میگیرد.
گاه از این مفهوم جذب منافع مالی منظور است، گاهی انتقال تکنولوژی و گاه انتقال روشهای پیشرفته سازمانی، بدیهی است که هدفگذاری بر حسب هر یک از این جنبهها الزامات و اقتضائات و ظرفیتهای خاص خود را میطلبد که باید حسب مورد با آنها برخورد فعال داشت.
اصلاح نظام مالیاتی
* اصلاح بهبود نظام مالیاتی چگونه ممکن است؟
** تردیدی ندارم که اصلاح نظام مالیات کشور یکی از مهمترین وظایف هر دولتی در شرایط کنونی است. همه کارشناسان در همه دولتها در 50 سال گذشته اتفاق نظر داشتهاند که تکیه یکسره به در آمدهای نفت باید تغییر یابد.
نگاهی اجمالی به جدول درآمدها و هزینههای بودجههای سالیانه ویا برنامههای 5 ساله به آسانی نشان میدهد که در زمینه مالیات باید کاری صورت گیرد.
مخصوصا توجه باید داشته باشیم بخش قابل توجهی از در آمدهایی که به اسم مالیات و سایر در آمدها در بودجهها اعلام میشود بطور مستقیم یا غیر مستقیم وابسته به نفت است.
جواب دقیق به سئوال بسیار مفصل میتواند باشد و باید بعد از جمعبندی نظرات کارشناسی و تهیه طرحی روشن داده شود ولی بنده با اجمال میگویم که رویکرد مالیات برارزش افزوده به شرط آنکه دقت کافی در مورد حقوق قشرهای مستضعف در نظر گرفته شود و اهداف توزیعی در آمد مالیاتی مورد توجه قرار گیرد یکی از اقدامات مهم است.
شفافیت اقتصادی و ازبین بردن اقتصاد زیر زمینی ویا به حداقل ممکن رساندن آن، ساده کردن نظام مالیاتی و تعیین نرخ مناسب مالیات و برخورد با فراریان مالیاتی بزرگ از توصیههایی است که میشود به آن توجه کرد.
مقاومت در برابر اصل 44
* در چهارمین دهه انقلاب اسلامی انتظار این است که تصویر و تفسیر روشن و قابل قبولی از خصوصیسازی توسط دولت داشته باشیم. چه رویکردی را توصیه میکنید؟
** به نظر بنده نظام در امرکم کردن تصدیگری دولتی به اجماع رسیده است. برای همین، بحث باید در چگونگی اقدام باشد و فرض را باید روی این مساله گذاشت. با تفسیر اصل 44 قانون اساسی حدود دولت و بخش خصوصی و تعاونی روشن شده است.
سئوال اصلی این است که علیرغم ابلاغ سیاستهای کلی چرا اجرا روند مطلوبی ندارد. یکی از مهمترین مراحل واگذاری آمادهسازی شرکتهای دولتی برای واگذاری و هم چنین، حل ضعف تقاضا و گسترش بازار سرمایهو جلب سرمایههای بخش خصوصی است.
و نیز توجه ویژه به بند <ب> سیاستهای کلی در خصوص توسعه بخش تعاون است. سهم بخش تعاون در اقتصاد کشور باید به 25 درصد تولید ناخالص ملی تا آخر برنامه 5 ساله پنجم برسد که بنظر بنده دور نمای امیدوارکنندهای در این زمینه وجود ندارد.
بنظر میآید بدون ایجاد یک ساختار محکم و کار آمد و سالم که بتواند این کار را به سامان برساند نه تنها امکان اجرای این سیاستها بوجود نخواهد آمد بلکه ممکن است مثل تجربیات گذشته یاس وآشفتگی در این زمینه را بیشتر کند.
از نکات ظریفی که بدون حل آن هم چنان مشکل اجرای سیاستهای اصل 44 دوام خواهد یافت، مقاومت بدنه سیاسی دولت در امر واگذاریهاست بنظر میآید که باید تفکیک روشنی بین حوزه مدیریت دولتی و حوزه واگذاری این شرکتها بوجود آید.
باید مراقبت شود به جای خصوصیسازی، اختصاصیسازی صورت نگیرد و ویژه خواران و فرصتطلبان از این سفره گشوده استفاده نکنند و از آن طرف بام هم باید به هوش باشیم که سقوط نکنیم.
به این معنی که متزلزل ساختن نظام شرکتداری را تحت عنوانهای پرطمطراق اما توخالی در دستور کار قرار ندهیم و در هر حال از انضباط مالی، قانونگرایی و ایجاد فضای مناسب کسب و کار و یک بستر رقابتی نیز غفلت نداشته باشیم و از خود سلب مسئولیت نکنیم.
رسیدن به جامعه آرمانی
* کدام غفلتها بیشترین فاصله را تا جامعه آرمانی مطلوب جمهوری اسلامی ایجاد کرده است؟
** دنیا خواهی و انتقال از یک جامعه ارزش محور کمال گرا به یک جامعه سودا گرا و یا به اصطلاح متخصصین علوم انسانی جامعه بازار، بیشترین سهم را در فاصله گرفتن از جامعه آرمانی مطلوب جمهوری اسلامی ایجاد کرده است.
* کلید توسعه فعالیتهای بخش خصوصی چیست؟
** در مورد گذشته خوبست بگذاریم آمار و اطلاعات و ذائقه مردم قضاوت کنند. گفته میشد دولت بزرگ است و قرار بود کوچکتر شود. نگاه به بودجه و یا آمار نیروی انسانی سازمانها و نهادهای دولتی بر عکس آنرا نشان میدهند.
سازمانهایی هستند که حجم آنها به چندین برابر 20 سال گذشته افزایش پیدا کرده است
زاد و ولد شرکتهای دولتی، افزایش کارمندان، توسعه تعهدات دولت در قبال سازمانهایی که میتوانستند بهصورت خصوصی به فعالیت بپردازند باعث اتساع سریع دولت شده است. با توجه به آماری که در مورد محیط کسب و کار در ایران داده میشود در شاخصهای مربوط به این مساله ما سقوط معنی داری داشتهایم و الآن در میان کشورهای منطقه دارنده یکی از بدترین شرایط هستیم.
از طرف دیگر بیاعتنایی به تولید داخلی و باز بودن مرزها به روی قاچاق وسیع کالا و بیاعتبار شدن سیاستهای تعرفهای که نمونههای متعددی از آن را مثل موضوع گوشیهای تلفن همراه و یا خودرو و امثال آن میتوان نشان داد صحنه فعالیت بخش خصوصی را مخاطرهآمیز کرده است. در سالهای 68 و 69 مقالهای محققانه از اقتصاد زیر زمینی در یک نشریهای که خانم دکتر خلعتبری منتشر میکرد چاپ شد.
خوبست تغییرات حجم اقتصاد زیر زمینی و اقتصاد سیاه در این سالها مورد توجه و بررسی دقیق قرار گیرد. این همه و مسائل نظیر آن نشان میدهد که چرا بخش خصوصی نقش واقعی خود را بدست نمیآورد. با شیوهای که اکنون در مورد چگونگی اجرای سیاستهای کلی اصل 44 بکار گرفتهایم ممکن است شرایط را برای فعالیت خلاق بخش خصوصی بدتر کنیم. سیاستهای مبادلات اقتصادی ما با خارج و نحوه تنظیم بازارهای داخل هم مشکلات زیادی دارد. ظاهرا تنها راه حلی که برای کنترل تورم دست ما مانده واردات همه چیز از خارج و توقف تولید داخل است. الآن تعجبی ندارد که ما گلابی چینی و انگور آفریقای جنوبی بخوریم و با خودروهای چند صد میلیونی در خیابانها مانور بدهیم و هر روز خبر توقف و تعطیلی این کارخانه یا ورشکستگی آن و یا این تاجر را بشنویم.
میبینید که مجموعهای از اقدامات و سیاستهای هماهنگ میتواند مشگل بخش خصوصی را حل کند و آنرا توسعه بدهد و در این زمینه قطعا باید از خود بخش خصوصی و نیروهای آکادمیک بهرهگرفت.
فروپاشی نظام سرمایهداری
* از هم گسیختگی اخیر اقتصاد جهان را دارای چه پایه فکری و ارزشی میدانید؟
** ظاهرا بحران اقتصادی غرب به ویژه آمریکا بسیار جدی است و بسیاری از کارشناسان آن را با بحران بزرگ سال 1929 مقایسه میکنند و طبیعی است که در میان کارشناسان کسانی باشند که وقوع این بحرانها را دورهای و مربوط به ساختار نظام سرمایهداری و اقتصاد نئولیبرال بدانند، بنده اقتصاددان نیستم ولی حس میکنم در داخل طرفداران اقتصاد لیبرال به ویژه آنها که به مکتب شیکاگو و فریدمن دلبسته بودند دچار لکنت شده اند.
البته عدهای نیز به سرعت مشغول پیشگویی در مورد فروپاشی نظام سرمایهداری هستند.
بنده در موقعیتی نیستم که چنین چیزهایی را رد یا تایید کنم ولی میتوانم بطور قطعی و روشن بگویم که ما ضمن داشتن چشم باز به تحولات اقتصادی و سیاسی جهان، باید دنبال سیاستهای مبتنی بر حفظ و حراست از منافع ملی خود باشیم.
ما هر چقدر سعی کنیم دنبال الگوهای بومی همراه با شناخت عمیق از مسائل و تحولات منطقه و جهان باشیم کمتر از این جریانات آسیب خواهیم دید.
مسلما اگر ما در هزینه کردن درآمدهای نفتی ریخت و پاش نمیداشتیم و به موج جهانی افزایش قیمتهای نفت دل نمیبستیم الآن وضعیت مطمئنتری در قبال این فروپاشی داشتیم.
* مهمترین راهبردها و کمیابترین فرصتها برای دهههای آینده نظام کدامند؟
** بعضی از فرصتهایی که ما در اختیار داریم شبیه بسیاری از کشورهای مشابه ماست و بنده بآنها اشاره نمیکنم ولی ما در کشورمان در رابطه با مسائل جهانی و داخلی دارای امتیازات نسبی درخشان هستیم که گمان میکنم استفاده از آنها جنبه حیاتی داشته باشد.
مهمترین این مزیتها استقلال استثنایی ما در جهان است.
این استقلال همانطور که به ما اجازه میدهد علیرغم خواست قدرتهای بزرگ تکنولوژی هستهای داشته باشیم و یا در مقابل نگاههای بغضآلود آنها ماهواره به فضا پرتاب کنیم میتواند در تصمیمات اقتصادی و مربوط به توسعه نیز همین آثار را به بار آورد. مثلا چه موانعی بر سر راه کشور ما برای داشتن اقتصادی متکی بر تکنولوژیهای نوین و پیشرفته وجود دارد؟ در حالیکه ما آثار معجزه پرداختن به این تکنولوژیها را در شرق دور و جنوب شرقی آسیا به وضوح میبینیم.
فرو پاشی شوروی و آثار آن ممکن است مخاطراتی هم برای ما ایجاد کرده ولی در عین حال قلمرو عظیمی را در یک زمان که متعلق به یک تمدن واحد درخشان بود آزاد کرده است و ما در این قلمرو جا پاهای فراوانی برای فعالیتهای سیاسی و اقتصادی خود داریم.
همین بحران گرجستان در یکسال گذشته نشان داد که چه فعالیت گستردهای و رقابتهای بیسر و صدا در این منطقه در جریان است. جهت تحولات آسیای مرکزی و قفقاز و پاکستان و عراق و ترکیه روی سرنوشت ما اثر تعیینکننده خواهد داشت این تحولات هم تهدیدها و هم فرصتهای فراوانی را در اختیار ما قرار میدهند. این فرصتها را هیچکدام از کشورهای منطقه و یا خلیج فارس در اختیار ندارد و به اصطلاح جزو کمیابترین فرصتها به حساب میآیند.
ارتباط عمیق ما به علایق همه ملتهای اسلامی یکی دیگر از این فرصتهاست و برخورداری از نیروی مدیریتی بر آمده از یک انقلاب بزرگ و برخورداری از مواهب بیکران الهی در کشور نظیر نفت و زمینهای حاصلخیز و از همه مهمتر مردمی با هوش بالا و فداکاری بینظیر همه بهانهها را در راه پیشرفت از دست ما میگیرد.
توجه به مشارکت مردم
* چه رویکردی بایستی در پیش گرفته شود تا مشارکت مردم در اداره امور کشور ارتقا یابد؟
** بعد از تضعیف نظریه دولت رفاه و عقاید کینزی، تمایلی بوجود آمد که معطوف به کاهش هزینههای رفاهی بود. استدلال بر آن بود که در فضای جهانیشدن برای امکان رقابت نظامهای رفاهی نمیتوانند ادامه یابند و دولتها باید خود را از نقش ارائه دهنده رفاه و تامینکننده هزینههای آن خلاص کنند. بنظر میآید آنچه در اصل 43 قانون اساسی آمده است تعارض جدی با این نظریه داشته باشد. در آن اصل ضمن توجه به اشتغال کامل و برآوردن نیازهای اساسی مردم، به نقش دولت برای تامین ابزار کار و تولید برای همگان تاکید دارد. دلیلی که برای این هدف شهید بهشتی میآورد جلوگیری از ارزان فروشی در بازار کار و جلوگیری از استثمار بود. شما میبینید ما با یک عقیده بسیار مترقی و نیز اسلامی روبرو هستیم. البته این سیاست زمین تا آسمان با توزیع پول و صدقه بین مردم تفاوت دارد. اولی به باز کردن فضا در جهان کار و تولید و کارآفرینی و نشاط اقتصادی میانجامد؛ دومی تنبلی و رخوت و پایمال شدن عزت انسانی افراد. متاسفانه در سالهای اخیر رویه فوق بر خلاف مصالح کشور توسعه یافته است.
بعضی از نظریه پردازان اعتقاد دارند دولت باید خود را بهصورت کامل از بخشهای کارآفرین و تولید ثروت عقب بکشد و هیچ نوع دخالتی در این زمینه نداشته باشد. ولی تجربه توسعه دولتهای آسیای شرقی خلاف این نظریه را ثابت میکند.
البته نقش دولت در هدایت بازارها به معنی اتساع دولت و دخالتهای بیمورد دولت در امور اقتصادی و سرمایهگذاری نیست.
تاکید بنده روی اصطلاح هدایت بازارهاست نه گسترش مالکیتهای دولتی و تصدیگری دولت.
* دولت در تغییر مسیر از مصرف نفت به تبدیل آن به موتور توسعه ملی چه نقشی دارد؟
** در تمام برنامههای توسعه 5 ساله قبل از انقلاب روی کم شدن اتکای بودجه کشور به در آمد نفت تاکید شده است.
البته بعضیها تا آن اندازه بدبینی نشان دادهاند که نفت را بصورت عنصر مزاحم درآوردهاند.
در حالیکه همین پیشرفت نسبی و رفاه ملت ما بهمقدار زیادی به این نفت خداداده ارتباط دارد.
ما نباید ضررهایی که به دلیل بیتدبیری متحمل میشویم آنچنان بزرگ کنیم که تحت عنوان دولت رانتیر و یا تحصیلدار و امثال آن چشمانمان را به نقش نفت در توسعه کشور ببندیم. ولی در کنار این نگاه درست است که قضاوت کنیم ما در مواردی ریخت و پاش غیر قابل توجیهی در رابطه با درآمدهای نفت داشتهایم.
بنظر بنده بزرگترین اقدام دولتها برای کمکردن تکیه بر درآمد نفت در وهله اول اصلاح نظام مالیاتی کشور است. در کنار آن باید تلاش شود درآمدهای حاصل از نفت در خدمت توسعه اقتصاد ملی و حمایت از تولید و کسب و کار مفید در کشور باشد. مصرف درآمد نفت در خدمت اهداف کوتاه مدت و یا اغراض سیاسی محدود بنظر بنده یک نوع تلف کردن بیتالمال و پایمالکردن حقوق نسلهای آتی کشور است.
هر چقدر این درآمدها در خدمت اهداف راهبردی قرار بگیرد برکت بیشتری را ما شاهد خواهیم بود.
شما توسعه عسلویه و طرحهای پتروشیمی و طرحهایی مثل فولاد مبارکه و آذر آب و راهآهن بافق بندر عباس و امثال آنرا نگاه کنید و تفاوت این رویکرد را با فروش ارز به بانک مرکزی و صرف آن در بودجه جاری ببینید. فکر میکنم نتیجه این مقایسه بسیار روشن باشد.
تقدیر از مدیران نمونه
* دولتها چگونه گزینش مدیران متعهد به مشی دولت و بهرهگیری حداکثری از توان نیروی انسانی را با هم جمع کنند؟
** هر دولتی که انتخاب میشود بطور طبیعی تعدادی از همفکران خود را در دولت و مدیریتهای عالی بکار میگیرد. گذشته از یک لایه نازک مدیریتی که تغییر آن ضروری است بنظر بنده دولتها میتوانند بدون تغییرات زلزله وار با بقیه مدیران میانی کار کنند.
فرض میکنیم یک مدیر برجسته و موفقی را در یک بنگاه بزرگ اقتصادی مثل پتروشیمی و یا ذوبآهن داریم آیا میتوانیم تصور کنیم این مدیری که پروژههای عظیمی را جلو برده است با آمدن دولت جدید از اهداف و کار خود دست بر خواهد داشت و تغییر جهت خواهد داد؟ ما مدیری داشتیم که ظرفیت پتروشیمی کشور را از حدود 2 میلیون تن به آستانه 36 میلیون تن پیش برد و ما بیمهابا و بدون جهت در اوج خلاقیت او را کنار زدیم.
بنده لحظهای به ذهنم خطور نمیکند این فرد نوعی با تغییر دولت از آقایهاشمی به آقای خاتمی و از آقای خاتمی به دولت بعدی لحظهای درنگ در اهدافی که دنبال میکرد بوجود آورده باشد. مگر آنکه دلایل روشنی داشته باشیم که دیگر این فرد از کارافتاده شده است و در آن شرایط هم او باید مثل یک قهرمان از صحنه بیرون برود و نه کسی که دیگر به او احتیاجی نیست. گر چه مدیرانی از این نوع از آنچنان استغنای طبعی برخوردار هستند که نیازی به تمجید و مدال و بزرگداشت از خود نمیبینند.ولی گمان میکنند وظایف یک دولت اسلامی و اخلاق مدار حکم میکند که ملاحظات انسانی و اسلامی تری را در این موارد رعایت کنند.