تاریخ انتشار : ۰۱ مرداد ۱۳۸۸ - ۰۷:۵۲  ، 
کد خبر : ۷۹۵۰۰

رهیافت‌های چهارگانه تبیین‌های فرهنگی انقلاب اسلامی‌(بخش دوم)

محمد عاملی اشاره: در بخش اول این مقاله به دیدگاه‌های رهیافت "اجماع ارزشی" و نظرات حمید عنایت اشاره شد، در این بخش به دیدگاه‌های افسانه نجم‌آبادی به عنوان یکی دیگر از صاحب‌نظران این رهیافت خواهیم پرداخت.

نجم‌آبادی انقلاب اسلامی ‌را واکنشی اخلاقی ‌‌ـ‌‌ دینی به سیاست‌های مدرنیستی شاه می‌داند اگر چه تبیین او به نوعی یادآور تعبیر زیبایی‌شناختی و استعاری لیلی عشقی در سفر شاه به غرب است اما این بار نجم‌آبادی با زبانی کاملا جامعه‌شناختی و ملموس به تبیین نتایج سفر شاه به غرب می‌پردازد. سفری که نتایج آن جز سر نگونی یک نظام دیر‌پای سلطنتی نبود.‌
از نظر نجم‌آبادی اسلام همان "کنه" و "ذات‌" فرهنگی قدیمی‌محسوب می‌شد که این بار در برابر امواج گرایشات مدرنیستی شاه تبدیل به یک "راه‌حل جدید" شده بود. به دیگر سخن برای نجم‌آبادی اسلام به عنوان یک محصول تاریخی و خانگی به مثابه راه‌حل جدیدی ظاهرشده بود که می‌توانست برای فرهنگ و تاریخ خاص ایران نسخه‌ای دیر پا اما امروزی باشد. نجم‌آبادی مانند کاستلز وفیشر سرچشمه‌های اسلام‌گرایی سیاسی را در برنامه‌های نوسازی می‌بیند.‌
با نگاهی به تاریخ سیاسی ایران در قرن بیستم درمی‌یابیم که سخن گفتن از سیاست اسلامی ‌با وجود این تنوع وگوناگونی مفاهیم از اهمیت زیادی برخوردار بوده است. از اواسط قرن نوزدهم سیاست در ایران دل‌مشغول یک ملاحظه و نگرانی عمده بوده است و آن تلاش برای تحول مادی جامعه‌ای عقب‌مانده بود. نوسازی در اشکال مختلفش در واقع راه‌حلی سیاسی به این ملاحظه و نگرانی مهم می‌باشد. بنابراین مسئله چگونگی نوسازی برای همه جنبش‌های سیاسی اعم از لیبرالیسم ملی‌گرایانه جنبش مشروطه‌خواهی، دولت‌محوری رضاشاه، حکومت خودکامه محمدرضا شاه و سیاست ملی‌گرایانه دوره مصدق اولویت داشت (نجم‌آبادی، 1378، 1 ـ 360).
به نظر نجم‌آبادی، فعالان و متفکران سیاسی اواخر قرن 19 در ایران، جامعه خود را در مقایسه با اروپایی غربی عقب‌مانده می‌دانستند. این تفکر تا صد سال غالب بود اما در دهه 1970 ملاحظات و نگرانی‌های سیاسی از عقب‌ماندگی جامعه به سمت فساد و از نوسازی به سوی پالایش اخلاقی جامعه‌ای فاسد و از عملکردهای سیاسی حکومت به طرف استفاده از در آمدهای نفتی و ارزش‌های دستخوش تغییر جامعه معطوف شد. دستاوردهای غرب که قبلا معیاری برای ارزیابی عقب‌ماندگی بود به عنوان نیروی اساسی در ورای این فساد مورد انتقاد قرار گرفت. این انتقاد نظم جدید از نظم قدیمی‌که متضمن تمدن غیردینی غرب به عنوان یک الگو بود، دل‌نگران شیوه نوسازی و نقصانهای آن نبود بلکه کل طرح نوسازی را مورد حمله قرار می‌داد. به این معنا انقلاب اسلامی ‌از نظر نجم‌آبادی گسست کاملی از مجموعه ای از دل نگرانی‌های قبلی و بازتعریف بنیادی دل مشغولی‌ها و خواسته‌های نوین جامعه است.‌
نجم‌آبادی با اشاره به تمایز بنیادی در نگرش‌های هستی شناختی به مقوله توسعه و با استناد به آراء امام آن را پروژه‌ای اساسا فاقد معنویت و خضایل اخلاقی می‌داند. همانی که انقلاب اسلامی ‌در بطن خود به دنبال احیا و کسب آن بود:‌
"آنها حتی اگر به کره مریخ هم بروند باز از سعادت و فضایل اخلاقی و تعالی روانی عاجزند و قادر نیستند مشکلات اجتماعی خود را حل کنند چون حل مشکلات اجتماعی و بدبختی‌های آن محتاج راه حل‌های اعتقادی و اخلاقی است و کسب قدرت مادی یا ثروت و تسخیر طبیعت و فضا از عهده حل آن بر نمی‌آید. ثروت و قدرت مادی و تسخیر فضا احتیاج به ایمان و اخلاق اسلامی ‌دارد تا تکمیل و متعادل شود و در خدمت انسان قرار گیرد... و این اقتصاد و اخلاق را و این قوانین را ما داریم‌‌" (همان، 3 ـ 362).
استناد به این بخش از سخنرانی‌های امام توسط نجم‌آبادی دقیقا مبین پیام اصلی مقاله اوست و آن اینکه انقلاب اسلامی، واکنشی است اگر چه در یک جغرافیا و فرهنگ خاص اما جهانی به سلطه عقلانیت غیر اخلاقی غرب. عقلانیتی که در قالب برنامه‌های نوسازی خود نسخه‌ای ایرانی یافته بود و توسط شاه در حال اجرا شدن بود. نجم‌آبادی برای تکمیل نظریه اخلاق محور خود می‌گوید:
"مسئله سیاست اسلامی ‌نوسازی نیست بلکه مسئله‌ای اخلاقی است. سوالات و در نتیجه پاسخ‌های آن متفاوت است‌‌". او با الهام از آراء توماس کوهن، این دگردیسی را تغییر پارادایمی‌ می‌داند که "علی‌رغم ریشه در سنت‌های کهن مذهبی، کاملا جدید است".‌
نجم‌آبادی با منحصر به فرد دانستن این جنبش اسلامی ‌به توضیح این مطلب می‌پردازد که اسلام و اسلام‌گرایی همیشه در گذشته و در تحولات آن جایگاه محوری داشته است اما سیاست اسلامی ‌ مدنظر او که نجم‌آبادی آن را مختص جریان جدید انقلاب اسلامی ‌می‌داند واجد مشخصات کاملا یگانه و منحصری است. به نظر او سیاست اسلامی ‌ بزرگ‌ترین دلمشغولی‌اش خود است. جستجو برای یافتن هویتی اصیل که تنها در شکل کاملا پالایش‌یافته‌اش می‌تواند سرچشمه اصلی سعادت اجتماعی را بگشاید. بعد دیگر دنیا پرستی ایران امروز در این جستجو نهفته است اما کسی این تغییر پارادایم جدید را درک نمی‌کند(همان، 362).
به نظر نجم‌آبادی این تغییر پارادایم، از نظام‌های سیاسی متعارف به نظام ارزشی بسیاری از معادلات مفهومی‌ را هم دچار تحول نظری کرده و به همین جهت است که اغلب دسته‌بندی‌های سیاسی دیگر، دال‌های تهی محسوب می‌گردند که فاقد مدلولات سیاسی اند. دیگر لیبرال‌ها برخلاف روال معمول جهان نه در برابر مارکسیست‌ها که در برابر خط امامی‌ها قرار گرفتند و صد البته در برابر سایر گرایشات اسلامی ‌(همان، 363).
نجم‌آبادی این تز را می‌پذیرد که تحولات جاری در سال‌های پایانی دهه هفتاد ایران واکنشی است اخلاقی ‌‌ـ‌‌ مذهبی به انحطاط ملی داخلی. این مواجهه و اتهامات کاملا دادخواستی جدید محسوب می‌شد که در پس آن مطالباتی دیگرگونه بود. آنچه که ملت انقلابی ایران می‌خواستند نه توسعه مادی که جلوگیری از یک انحطاط آشکار داخلی بود.‌
در دهه 1970 انحطاط اخلاقی به جای عقب ماندگی به مثابه نارساییهایی جامعه مورد توجه قرار گرفت و ریشه آن در عوامل خارجی جستجو می‌شد. همانی که توسط حکومت پهلوی به درون مرزهای ایران راه یافته بود. پس حکومت پادشاهی می‌بایست تغییر یابد تا جامعه بتواند از خارج ببرد و خود را با نظر به درون بازسازی کند(همان).
از همین روست که نجم‌آبادی، انقلاب اسلامی ‌را چه در بعد خارجی و چه در مقایسه با تحولات قبلی مقوله‌ای یگانه و بی‌همتا می‌داند. بی‌همتایی که صرفا از طریق رسوخ به معنای ذهنی و ارزش مندرج در انقلاب قابل فهم است. نجم‌آبادی دهه هفتاد را نقطه اوج فسادی می‌داند که کلیت نظام شاهنشاهی را در بر گرفته بود. برای او یافتن متهم چندان مشکل نیست چه از نظر نجم‌آبادی پیوستار دوسویه شاه ـ غرب منشا این فساد و از هم گسیختگی اخلاقی محسوب می‌شد و چون راه‌حل‌ها به طور معمول از سنح نسخه پیچی غربی بود موثر واقع نمی‌شد. به نظر او حتی چپ‌های رادیکال ضد مپریالیستی، خود نوعی دیگر از نوای غربی محسوب می‌شدند که نمی‌شد چاره کار را در آن یافت. اما راه برون‌رفت چه بود؟
اگر مسئله، بریدن پیوندها با خارج، پالایش جامعه و ساختن نظم اخلاقی جدیدی بود مسلما سیاست بومی ‌مذهبی در یک جامعه اسلامی ‌از قدرت زیادی برخوردار بود. اهمیت این چرخش به سمت یک سیاست اسلامی ‌و بومی‌ هنگامی ‌درک می‌شود که به یاد آوریم این چرخش منحصرا خاص محافل مذهبی قم نبود. برخی از نام‌آورترین حامیان آن روشنگران غیرمذهبی بودند مانند جلال آل‌احمد یا روشنفکران اصلاح‌گرایی مانند دکتر علی شریعتی. در حقیقت تلاقی این دو جریان فکری با فعال‌گرایی سیاسی روحانیون اطراف امام خمینی بود که اسلام را در اوایل دهه 1970 در کانون گمان سیاسی قرار داد. قسمتی از جواب این معما که چرا ایرانی‌ها به جای اوایل قرن در دهه 1970 به اسلام روی آوردند در این امر نهفته است(همان، 365).
نجم‌آبادی با مقایسه محتوی پارادایم اسلامی ‌جدید با ملی‌گرایی با دقت به صورت‌بندی خاص آن می‌پردازد. به نظر او نسل اولیه اصلاح‌گرایان ملی‌گرا، قدرت نظامی ‌و تفوق ساختارهای سیاسی اروپایی غربی را به دلیل پیشرفت و سلطه آنان بر کشورهای دیگر می‌دانستند. نسل بعدی ملی‌گرایان رادیکال و مارکسیست‌ها انقیاد ایران نسبت به قدرت‌های امپریالیستی را ناشی از ساختار سرمایه‌داری بین‌المللی می‌دانستند. در مقایسه هر دوی این‌ها در پارادایم اسلامی ‌سلطه امپریالیستی منبعی برای سست کردن آموزش و تضعیف فرهنگ اسلامی ‌ سنتی تلقی می‌شد. متناسب با این برداشت جدید در تاسیس نظم اسلامی ‌بیشترین اولویت به خلق فرهنگ جدید و تحول رادیکال در نظام آموزشی و رسانه‌های جمعی داده شد. به نظر نجم‌آبادی مواجهه نظام فعلی و حامیان پرشور آنها یعنی حزب الهی‌ها با اعمال کسانی که موازین اسلامی ‌را رعایت نمی‌کنند به این علت است که اعمال آنها تخطی از هنجارهای اخلاقی و اسلامی ‌تعبیر می‌شود. هنجارهایی که برای ریشه‌کن کردن ارزشهای فرهنگ امپریالیستی از جامعه ایران ضروری تلقی می‌شوند و نیز کسانی که با ارزشهای اخلاقی مسلط مخالفت می‌کنند نه فقط غیر اسلامی ‌بلکه ستون پنجم امپریالیسم فرهنگی محسوب می‌شوند.‌
نجم‌آبادی برای تکمیل تحلیل خود از وقوع انقلاب ایران سعی در تدقیق عناصر تاریخی و فرهنگی خاص ایران دارد. همان‌هایی که ریشه تغییر پارادایم اسلامی ‌را می‌بایست در ژرف‌کاوی عناصر درونی آن یافت. او سه عامل را در این مقوله محور می‌داند:‌
1‌- خاص بودن تشیع ایرانی که به ساختار داخلی روحانیت و رابطه آن با دولت مربوط می‌شود.
2- ویژگی غیر معمول دولت و جامعه در دوره پهلوی
3- تحول اقتصادی اجتماعی اوایل دهه هفتاد که ظهور سیاست جدید را تسهیل کرد.‌
وی در توضیح مورد نخست می‌نویسد:
"دکترین تشیع و تسنن بسیار شبیه هم هستتند. اگر چه در مسائل عقیدتی مواردی وجود دارد که این دو را از هم متمایز می‌کند اما این اختلاف آن قدر نیست که در ادبیات جاری بر آن تاکید می‌شود. امام خمینی و رهبران ایدئولوگ انقلاب اسلامی ‌ بر ماهیت اسلامی ‌و در حقیقت پان‌اسلامی ‌ جنبش خود تاکید داشتند. اگر چه تاریخ مخالفت و اسطوره‌شناسی تشیع، عمیقا علت جایگاه برجسته مفاهیمی ‌چون شهادت در تفسیر جاری ارزش‌های اسلامی ‌در ایران را توضیح می‌دهد اما چنین ارزش‌هایی منحصر به ایران شیعی نیست. از این مهم‌تر، مفاهیم مخالفت‌آمیز تشیع بیشتر در ضدیت با اهداف خارجی غیراسلامی ‌یعنی غرب سرمایه‌داری و شرق کمونیست به کار رفته‌اند تا غاصبین سنی قدرت خلفای فاسد. در حقیقت مضامین و نمادهای شیعی به نفع اسلام در کل به کار می‌روند. به علاوه رهبران ایران شکاف‌ها و اختلافات معاصر میان مسلمین را نه به منازعات فرقه‌ای پیشین بلکه به طرح استعماری تفرقه بینداز و حکومت کن نسبت می‌دهند. به همین دلیل است که یکی از اهداف انقلاب اسلامی ‌وحدت بین مسلمانان است"(همان، 8 ـ 367).
نجم‌آبادی با اشاره به ساختار مستقل روحانیت شیعه و استقلال آن از دولت به کارکرد آموزشی آن اشاره می‌کند که این خود مستلزم شبکه‌ای فعال و مرتبط با توده مردم بوده و از همین روست که حتی با تحولات جدید ساختاری، روحانیت به نسبت دولت در امر آموزش موفق تر نشان می‌داد. اما نقطه اوج این توانایی در مواجهه با سیاست‌های ضد مذهبی شاه بود. ‌
نجم‌آبادی با اشاره به سیاست‌های ضد فساد امام خمینی که در کوران حکومت پهلوی اول در قالب کتاب "کشف الاسرار" او نمود یافت، آن را نقطه آغازین سیاست‌های فرهنگی اخلاقی امام خمینی می‌داند. چه از نظر نجم‌آبادی از همان آغاز راه مشخص بود مسیری را که جنبش امام در پی احیای آن است مسیری اخلاقی و ارزشی است. تقبیح سیاست‌های رژیم از جمله کشف حجاب و تقلید از فرهنگ غربی و نیز مخالفت با اهمال کاری‌های حکومت در برابر مراکز فساد و فحشا بیانگر حساسیت‌های خاص رهبر انقلاب اسلامی ‌است.‌
کتاب کشف‌الاسرار آشکارا دعوت به یک نظم سیاسی اسلامی ‌است چرا که در همین کتاب، امام خمینی ایده حکومت اسلامی ‌ و رهبری روحانیون را مطرح ساخت. با وجود همه مسائلی که کتاب کشف‌الاسرار در زمان خود داشت تحول مهمی ‌در تفکر سیاسی اسلامی ‌در ایران محسوب می‌شود. درحالی که روحانیون طی چند دهه به طور تدریجی به روند نوسازی در ایران واکنش نشان داده بودند اکنون از میان آنان شخصی ظهور کرده بود که به خوبی تشخیص می‌داد که جمع شدن این تغییرات کوچک تهدیدی واقعی به شمار می‌آید. در میان روحانیون عالی‌رتبه امام خمینی نخستین کسی بود که کوشید تضاد میان دولت مدرن در حال پیدایش و نظم نهادینه قدیمی ‌اسلامی ‌را دریابد (همان، 370.)
نجم‌آبادی با تحلیل ساختارهای اجتماعی دوره پهلوی به تحولاتی اشاره می‌کند که از یک سو بر هم زننده ساختار سنتی ایران ماقبل اصلاحات بود و از دیگر سوی همان زمینه را برای رشد جنبش اسلامی ‌فراهم کرد. نجم‌آبادی به خوبی واقف است که در تحلیل او می‌بایست نشان داده شود زمینه‌های اجتماعی سرخوردگی سیاسی و فرهنگی ناشی از سیاست‌های پهلوی چگونه به وجود آمد. ‌
به نظر او تحولات ناشی از سیاست‌های نوسازی حتی طبقات بالا و متوسط را نسبت به شاه دلگرم نکرد. سیاست‌های نوسازی او پیش از هرچیز به ویرانی و از هم گسیختگی سامان‌مندی سنتی اجتماعی ایران انجامید و این دقیقا همانی بود که زمینه را برای آنومیک کردن جامعه ایران فراهم نمود، پدیده ای که استقلال سیاسی دولت پهلوی به آن دامن می‌زد.‌
نجم‌آبادی در توصیف این وضعیت اجتماعی می‌نویسد. ‌‌‌‌"انتظار می‌رفت که ثروتمندان جدید، جای خالی نخبگان سنتی را بگیرند اما افزایش درآمدهای نفتی و استقلال دولت از جامعه مدنی به معنای انفعال نخبگان بود. هیچ‌گونه پیوند ارگانیکی بین طبقات مختلف و دولت دیده نمی‌شد. اصلاحات ارضی نیز ملاکان را به عنوان یک طبقه اجتماعی فعال حذف کردو در دهه 1970 جوی از بدگمانی و کناره‌گیری از سیاست، طبقات ایران را فراگرفت که عواقب آن برای جامعه بسیار عظیم بود. در این شرایط و با توجه به بی‌اعتباری سیاست‌های جبهه ملی و حزب توده، سیاست اسلامی ‌ به تنهایی جایگزین وضعیت موجود شد"(همان، 375.)
در نهایت وضعیت آنومیک ایران فضا را برای جنبشی بازکرد که قادر بود نه تنها نظمی‌نوین بر پایه اسلام را فراهم کند که کنشگران اجتماعی آن دوران را دعوت به جهانی کند که دیرزمانی بود به چنگ فساد بی اخلاقی ناشی از حکومت پهلوی و سیاست‌هایش برده شده بود.‌ نجم‌آبادی در انتهای مقاله خود انقلاب اسلامی ‌را مظهر تحولی بنیادین می‌داند که در گفتمان عمومی‌ ایران دهه پنجاه نمود یافته است. گفتمانی که در پی احیای نظمی‌ گسترده و تلاش بر پایه‌های استوار یک سنت کهن مذهبی است. به نظر نجم‌آبادی انقلاب ایران، جستجویی است در پی احیای نظم اخلاقی که بر اساس اصول اسلامی ‌استوار گشته است. چیزی که برای کنشگران انقلابی هم رضایت خاطر اخروی است و هم نظمی‌دنیوی. او بارد نگرش‌هایی که انقلاب ایران را بنیادگرا و ارتجاعی می‌دانند سیاست اسلامی ‌را به عنوان محصول انقلاب به وجود آورنده حاکمیتی می‌داند که با مسایل جاری زندگی درگیر است.          ادامه دارد...
منابع در دفتر روزنامه موجود است.‌

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات