*هولوکاست یا جمعکشی چیست؟ آیا اصولا حادث شده، و یا افسانهای بیش نیست؟
**گفته میشود در طول سلطه نازیهای آلمانی به رهبری هیتلر، قبل از جنگ دوم و در طول آن، تعداد زیادی یهودی، به تعبیری 6 میلیون تن، در آلمان کشته و سوزانده شدند. در این رابطه ژرژ سامپرن وزیر فرهنگ اسپانیا دود کورههای آدمسوزی را دودی زنده در حافظه جمعی بشر میداند که هیچگاه نباید به فراموشی سپرده شود و علاوه بر او افراد زیادی سعی کردند متون تاریخی دال بر کشته شدن 6 میلیون یهودی در آلمان جمعآوری کنند. عجیب است که افرادی مثل «ژان پل سارتر» که در زندگیاش رابطه تنگاتنگی با یهودیان و بهتر است بگوییم با صهیونیستها داشته از غربت و مظلومیت یهودیان بسیار سخن رانده است، او گفت: تا زمانی که یک یهودی در اسارت و تبعیض به سر میبرد، هیچ انسانی آزاد نیست. خوب مسلم است که برای چنین فضایی هزینههای هنگفت اقتصادی و فرهنگی صرف شده است. و اما واقعیت، لازم نیست ما واقعیت را از خودمان بگوییم، «دیوید ارونیگ» نویسنده و مورخ تجدیدنظر طلب بریتانیایی معتقد است « اگر بخواهیم بپذیریم هولوکاست وجود داشته دچار مشکلات بزرگ تاریخی میشویم. به این علت که اساسا هم وجود اتاقهای گاز که یهودیان در آن کشته میشدند و هم کورههای آدمسوزی که اجسادشان در آنجا سوزانده میشده، مورد تردید است.»
پرفسور «روبرفورسیون» استاد دانشگاه لیون فرانسه و کارشناس بررسی و ارزیابی اسناد و مدارک تاریخی، نیز تحقیقات خود را در کتابی به عنوان «اتاقهای گاز، واقعیت یا افسانه؟» جمعآوری کرده است. او طی سالها تحقیق، از مراکز مورد ادعای صهیونیستها، نظیر اتاقهای گاز، موزه ساختگی کورههای آدمسوزی، داخائو در مونیخ آلمان بازدید کرده و در نهایت، نشان داده است که ماجرای کشتار یهودیان در آلمان نازی یک دروغ و فریب افکار عمومی است. «فورسیون» به عکسهای ساختگی از اتاقهای گاز مورد ادعای صهیونیست اشاره کرده و ضمن رد این ادعا میپرسد. اگر این عکسها واقعی است. چگونه سربازان آلمانی بدون ماسک و بیآنکه کمترین پوششی بر دهان، بینی و چشم خود داشته باشند در اتاقهای مالامال از گازهای کشنده ایستاده و بر جان کندن یهودیان محکوم نظارت میکنند.
برخی منتقدین هم میگویند. به دلیل وجود آبهای زیرزمینی در اردوگاههایی که یهودیان سکونت داشتهاند امکان کندن قبر و سپس دفن اجساد وجود نداشته چون ویروس تیفوس در این اردوگاهها اشاعه یافته و برای جلوگیری از انتشار این ویروس چارهای جز سوزاندن اجساد نبوده است. چنانچه بپذیریم آن چند کوره آدمسوزی در هر 24 ساعت 1000 نفر را هم سوزانده باشند. در طول سالها باز هم به 6 میلیون نفر نمیرسد.
*جمعیت یهودیان به طور کلی در آن سالها چند نفر بوده و چه تعداد از آنان در آلمان میزیستهاند؟
**عدهای از مورخان معتقدند که در سال 1933، کل یهودیان اروپا در حدود 5 میلیون و نیم بوده است. اگر یهودیان ساکن در کشورهای متفقین و بیطرف و کشورهای اروپایی خارج از جنگ را از این تعداد کسر کنیم ، 2 میلیون و 500 هزار نفر باقی میمانند؛ که از این تعداد فقط 500 هزار نفر یهودی درآلمان و لهستان میزیستهاند. این عده میپرسند که چگونه ممکن است از جمعیت 500 هزار نفری 6 میلیون کشته شوند؟
این عده میگویند پس از پایان جنگ، اردوگاه «داخو» که صهیونیستها آن را یکی از مهمترین مراکز یهودیسوزی میدانند، به سرعت تخریب و زیر نظر مستقیم یهودیان بازسازی شد و در آن گودالی به نام «گودال خون» احداث گردید. منتقدین بر این باورند که اگر در این اردوگاه واقعا اتاق گازی وجود داشته آیا بهتر نبود ساختمانهای اصلی با همین شکل اولیه باقی میماند تا جنایات رخ داده برای بازدیدکنندگان ملموستر و واقعیتر باشد؟
صهیونیستها پس از اینکه این افسانه بزرگ را ایجاد کردند که شاید 5 یا 10 درصد از آن حقیقت داشته باشد آن هم نه به شکلی که آنان مطرح می کنند در 12 کشور اروپایی در پارلمان قانونی مبنی بر اینکه هیچ کس حق ندارد و در مورد هولوکاست تحقیق/ تشکیک و تردید کند، به تصویب رساندند چون میدانستند چنانچه در این مورد تحقیق شود نتیجه همان میشود که دیوید ارونیگ و روبرفورسیون میگویند.
یکی دیگر از دلایل کذب بودن هولوکاست از نظر منتقدین این واقعه، موضعگیری صهیونیستها در برابر مخالفین این ماجراست. امروزه در بیشترین کشورهای اروپایی رد هولوکاست با مجازات جریمه نقدی، اخراج و حتی زندان همراه است. این عده معتقدند که اگر این ماجرا حقیقت داشت و صهیونیستها میتوانستند آن را اثبات کنند، غرب مدعی آزادی ، حاضر میشد این چنین آشکار روی شعارهای خود پاگذارد؟
بدین ترتیب اروپاییان خود این اتهام بزرگ تاریخی یعنی کشتن 6 میلیون یهودی را پذیرفتهاند و جالب اینکه با قوانین مبنی بر عدم تحقیق در این مورد میخواهند بگویند کسی نباید در کشته شدن این تعداد یهودی به دست ما تردید کند و این امر از عجایب فرهنگی و سیاسی در تاریخ سالهای اخیر است و متاسفانه عجیبتر از همه مصوبه سازمان ملل متحد در مورد هولوکاست است، این مصوبه میگوید نباید یهودیکشی را منکر شد.
*نقش هولوکاست در شکلگیری اسراییل را تا چه اندازه موثر میدانید؟
**بدون تردید نقشی را که افسانه هولوکاست میتواند در ادامه اشغال سرزمینهای فلسطینی/مظلومنمایی و کشتار مردم این منطقه بازی کند بسیار مهم است به این دلیل که یک یهودی ستیزی بزرگ افسانهای در هولوکاست ترسیم شده که در صورت کوچکترین انتقادی به صهیونیستها گفته خواهد شد این ادامه همان یهودی ستیزی در آلمان هیتلری است که اگر اجازه رشد یابد باری دیگر هولوکاست به وجود میآید. در این رابطه جالب است بدانید، «دیوید آهناکیو» رهبر سابق سرخپوستان کانادا نیز هولوکاست را رد کرده و گفته که یهودیان یک «بیمار» و «زخمی» برای جامعه هستد. به همین علت آهناکیو از سوی دادگاه به «ترغیب به نفرت» علیه یهودیان متهم و به پرداخت هزار دلار جریمه محکوم شد . دولت اسراییل هم، آهناکیو را «عنصر نامطلوب» اعلام کرده است.
شکلگیری رژیم صهیونیستی به کنگره 1897 سوئیس باز میگردد که صهیونیستها اولین بار دور هم جمع شدند و پس از آن هم کنگرههای متعددی را در لندن و سوئیس برگزار کردند تا به این نتیجه رسیدند که نقطهای را در خاورمیانه و خصوصا فلسطین به عنوان مرکز ثقل توجه کلیه صهیونیستهای جهان برگزیده و یهودیان را به مهاجرت به سمت فلسطین تشویق نمایند، بدین ترتیب این مهمترین عامل شکلگیری حکومتی است به نام اسراییل که بعدها به صورت نامشروع در فلسطین شکل گرفت اما لازم است به شاخصهای دیگر این تصمیم نیز دقت کنیم.
شاخص اول اینکه فلسطین از جهات ژئواستراتژیک و ژئوپولتیک منطقهای بسیار مهم و حیاتی است که اگر قرار باشد قلب کره زمین را مشخص کنیم یک قسمت از آن در فلسطین و قسمت دیگرش در خلیج فارس قرار میگیرد و قبول این مساله که 90 درصد جمعیت خاورمیانه را مسلمانان آن هم در مهمترین منطقه جهان تشکیل دهند برای سیستم هژمون بینالمللی سخت است.
شاخص دیگری که صهیونیستها برای موجه جلوه دادن حضور خود در منطقه فلسطین ذکر میکنند این است که آنان معتقدند عمده پیامبران یهود و پیروانشان در این منطقه میزیستهاند و چنانچه بخواهیم این دلیل فریبنده آنان را بپذیریم، آمریکا هم در گذشته از آن سرخپوستان بوده است. بنابراین کلیه سفیدپوستان باید از آمریکا بروند و حکومت را به سرخپوستان بسپارند. اگر قرار باشد هر منطقه جغرافیایی به کسانی که قبلا در آنجا زندگی میکردهاند سپرده شود. کل نقشه جهان به هم میریزد.
پس از عقد قرارداد محرمانه بالفور در سال 1917 میان وزیر خارجه انگلیس لرد بالفور و صهیونیستها ، انگلیسیها به صهیونیستها قول دادند به شرط پیروزی در جنگ جهانی اول و به دست گرفتن کل منطقه عثمانی، فلسطین را به آنان واگذار نمایند و به این شکل حکومت اسراییل با هماهنگی کاملا دقیق بین انگلیس و رهبران صهیونیستها آرام آرام شکل گرفت.
*همبستگی منافع آمریکا و اسراییل به یکدیگر و اهمیت استراتژیک رژیم صهیونیستی برای غرب تا چه حد است؟
**صهیونیستها در ساختار قدرت آمریکا نقش اساسی دارند، لابی صهیونیستی آپیک در ساختار قدرت آمریکا آنقدر موثر است که اگر رییسجمهور بخواهد لایحهای را به مجلس بفرستد که قدری با منافع اسراییل تعارض داشته باشد یا باید بسیار با احتیاط رفتار کنند و یا با دادن امتیازات بسیاری به این لابی آنان را راضی نماید.
گویا اسراییل خط مقدم جبهه برای آمریکاست که به طور مستقیم از جانب آمریکا حمایت میشود و با وجود اسراییل کل خاورمیانه را همواره در حالت بحرانی نگاه میدارد و بدین ترتیب خاورمیانهای که در اختیار مسلمانان است از وضعیت عادی خارج شده و به ناچار حجم وسیعی از توانایی و امکانات مسلمانان صرف مبارزه با صهیونیستها میشود.
*آیا صهیونیستها و آمریکا در صدد تجویز هنجار خاصی (نوعی فرهنگسازی) برای سایر بازیگران عرصه بینالمللی هستند؟
**مهمترین مراکز فرهنگی جهان در اختیار صهیونیستهاست به نحوی که میتوان گفت صهیونیستها در بنیادهای کارنگی/راکفلر و مورگان نقش اساسی دارند و هالیوود هم به عنوان مرکز اصلی فرهنگسازی در جهان از حضور آنان بیتاثیر نیست.
در این رابطه میتوان به فیلم ماتریکس اشاره کرد که به طور آشکار از صهیونیستها صحبت میکند و منطقهای به نام زاین را به عنوان قلب کره زمین مطرح میکند. زاین همان صهیون صهیونیستها یا همان فلسطین است و به یک منجی برای نجات یافتن از فشارها (که از سوی مسلمانان به آنها تحمیل میشود) نیازمند است.
تحول مفاهیم و تحول قوانین یکی دیگر از روشهای فرهنگسازی است به گونهای که کشورهای بزرگ جهان در سالهای اخیر سعی کردند تحولاتی را در ساختار و همچنین منشور سازمان ملل ایجاد کند بدین شکل، «تروریسم» به عنوان یکی از مهمترین محورهای بحث در امنیت بینالملل قرار میگیرد حال سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که چرا «تجاوز» موضوع اصلی امنیت بینالمللی قرار نگرفته ولی به «تروریسم» به شکلی جدی پرداخته میشود.
کشورهای آمریکایی/اروپایی و اسراییل در تلاشند تا مفهومی را از تروریست ارائه دهند که شامل فعالیتهای مردم تحت تجاوز هم بشود یعنی از نگاه فرآیند جدید تجاوز مهم نیست بلکه مقابله با تجاوز آن هم تحت عنوان تروریسم باید سرکوب شود.
چرا سازمان ملل متحد به جای توجه به اشغال و تجاوز به سرزمینهای دیگر از سوی قدرتها به تروریسم ناشی از اشغال توجه میکند به تعبیری دیگر سازمان ملل متحد میخواهد بگوید هیچگاه اقدامات اسراییل مبنی بر حمله به مناطق غزه/بیتالمقدس و لبنان به عنوان اقدامات تروریستی تلقی نمیشود. بدین طریق فرهنگسازی به شکلی عمیق در حال تغییر روابط بینالمللی است.
حقوق بشر نیز یکی دیگر از مفاهیم مسلط بر سیستم بینالمللی است از این جهت که از یکسو بتواند عامل کنترل و فشار بر کشورهای مخالف مثلث سلطه باشد و از دیگر سو فضای بازی را برای اعمال خشونت توسط دولت آمریکا و اسراییل فراهم کند.
آمریکا همچنین در تلاش است مفهوم جدیدی را از حملات پیشگیرانه ارائه دهد به این ترتیب که آمریکا و اسراییل حق دارند به مناطقی که حتی آماده حمله به آنان نیستند هم حمله کنند و متاسفانه این مفهوم در سازمانهای بینالمللی جا افتاده و آن را به این شکل پذیرفتهاند به همین دلیل است که هیچ کس به حملات روزانه اسراییلیها به مناطق فلسطینی اعتراض نمیکند.
در مجموع، این فرهنگ حاکم بر جهان با عملکرد این چنینی سازمان ملل متحد به ما میگوید فرهنگ لغت جدیدی باید نوشت مبنی بر اینکه اساسا چه کسی بشر است، چه کسی بشر نیست، حقوق چه کسی باید رعایت شود، چه کشورهایی چنانچه مورد تجاوز واقع شوند نباید واکنشی نشان داد، تجاوز به حقوق و سرزمین چه کسانی سراسر اشکال است، خون اتباع چه کشورهایی ارزشمند است، خون اتباع کدام کشورها بیارزش است، خاک چه کشوری مهم است و خاک چه کشوری مهم نیست؟ از این رو تک تک مولفههای این فرهنگ جدید شکل گرفته در روابط بینالمللی باید مشخص شود تا سیستم بینالمللی به آن پاسخ دهد.
*هولوکاست در سیر وقایع تاریخ سیاسی معاصر جهان و معادلات بینالملل چقدر دارای اهمیت است که این همه مجادلات در تایید و تکذیب آن شکل میگیرد؟
**من رویکرد دیگری را برای نگاه به هولوکاست پیشنهاد میکنم. اینکه بپرسیم آیا اساسا قتل عام منظم و سازمانیافته یهودیان در خلال جنگ جهانی دوم که منجر به کشته شدن شش میلیون یهودی شد، صحت دارد یا خیر. اگر پاسخ منفی باشد که هیچ ولی اگر بپذیریم که حقیقت دارد…
*شما به کدام گزینه معتقدید؟
**من به عنوان استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران که سالها اعراب، اسراییل و مساله فلسطین را درس میدهد، معتقدم که اتفاق افتاده.
*با همین کیفیت؟
**بله، دقیقا با همین کیفیت. یعنی شش میلیون نفر در خلال سالهای 41 تا 1945 تنها به جرم اینکه یهودی بودند، کشته شدند. اگر این را بپذیریم، آن وقت باید بپردازیم به اینکه چرا آلمانها این نسلکشی را که حتی در قرون وسطی هم سابقه ندارد، در اواسط قرن بیستم مرتکب شدند، آن هم آلمانها که هیچ ملتی به اندازه آنها در هنر، فلسفه، ادبیات، صنعت و … بر سر بشریت منت ندارد و اینکه چگونه این جنایت را مرتکب شدهاند.
*پس از اینجا شروع میکنیم که آیا واقعا این نسلکشی صورت گرفته و اگر بله، ریشهها و اهداف آن چه بوده است؟
**در دهه 20 و 30 میلادی جمعیت اصلی یهودیان جهان چیزی در حدود 20 میلیون نفر بود که بخش عمده آنها در اروپا سکونت داشتند، به طوری که در بسیاری از شهرها مثل ورشو، بخارست، فرانکفورت و برلین تجمعات قابل ملاحظه یهودیان وجود داشته است و تنها در لهستان قبل از جنگ جهانی دوم سه میلیون یهودی زندگی میکردند، اما بعد از جنگ جهانی دوم به یکباره دیگر اینها نیستند. شما یک منطقه مثل اکباتان تهران را در نظر بگیرید که مثلا 100 هزار نفر جمعیت دارد. مکانهایی مثل این در بسیاری از شهرهای اروپا وجود داشت که یهودیان در آنها زندگی میکردند. بعد از پایان جنگ جهانی اینها دیگر نیستند. این سه میلیون یهودی که در سال 1939 در لهستان زندگی میکردند. در سال 1945 کجا بودند؟
شاید بتوان گفت حداکثر تا 500 هزار نفر از آنها از جنگ آلمانها فرار کردند و خود را به جاهای دیگر رساندند. شاید تا حداکثر 100 هزار نفر هم باقی مانده باشند، پس بقیه کجایند؟
نمیشود که منکر وجود این افراد شد. شناسنامههای این افراد موجود بود. ساختمانها، مغازهها و مدارس متعلق به یهودیها بود، اما خودشان نبودند. علاوه بر آن، اسناد و مدارک دولت نازی و فیلمها و تصاویری که از بازداشتگاهها موجود است. حتی اگر آلمانها این شش میلیون نفر را به قتل نرساندند، پس از جنگ اینها دیگر وجود ندارد. صورت مساله بسیار ساده است. به علاوه امروزه بسیاری از یهودیان هستند که میتوانند تعریف کنند، چگونه دست به فرار زدند و تعدادی از اعضای خانوادهشان دستگیر و مفقود شدند. اگر من با آنها که منکر هولوکاست بودند هم عقیده شوم، به آنهایی که میپرسند چه بر سر خانوادهشان آمده چه خواهم گفت؟ به علاوه بسیاری از آنها جنازه اعضای خانوادهشان را هم دیدهاند.
*آیا خاطرات مستندی از این افراد منتشر شده است؟
**الی ماشاء ا… اصلا احتیاج نیست خیلی بگردیم تا یکی از این افراد را پیدا کنیم.
*بنابراین چرا آلمانها دست به کشتار یهودیها زدند؟
**پاسخ کامل به این سوال فرصت زیادی میطلبد. اما من مهمترین عامل را رویکرد تاریخی «یهودیستیزی» میدانم. فقط در سالهای 1939 تا 1945 نبود که با یهودیها این گونه رفتار میشد. در طول تاریخ منظما با یهودیها برخورد میشد و در اروپا منفور بودند. در قرون وسطی اگر طاعون، تیفوس، وبا و یا قحطی میآمد، یهودیان مقصر آن قلمداد میشدند. بارها و بارها محلههای یهودیها مورد هجوم قرار میگرفت و قتل عام میشدند؛ بارها و بارها چند هزار نفر از آنان را سوار کشتی میکردند و به شرق اروپا یا خارج از اروپا میفرستادند. این مساله هنگامی که بدانیم در اروپای قرون وسطی قدرت و اندیشه در اختیار کلیسا است و یهودیان یا قاتلان عیسی بن مریم (ع) محسوب میشوند، آن هم قاتلانی که نه تنها اظهار ندامت نمیکنند، بلکه معتقدند کار درستی انجام دادهاند، باور پذیرتر میشود. برای فهم بهتر میتوانیم مثالی را در نظر بگیریم.
نگاه یهودیها به مسیحیان این بوده که آنها بدعت و انحراف پایه گذاشتند بنابراین وقتی رهبران اروپای قرون وسطی که خیلی تعصب مسیحی داشتند یا اینکه میخواستند برای کلیسا خوش رقصی کنند، به بغض و کینه مسیحیان و یهود بیشتر دامن میزدند. حتی از قرن 13 به بعد، شورای کلیسا در اروپا تصویب کرد که یهودیها حق ندارند در داخل جامعه مسیحی زندگی کنند و از این تاریخ به بعد بود که گتوها یعنی محله زندگی یهودیها به وجود آمد تا اواخر قرن 18 و اواسط قرن 19 وجود داشت. باور بر این بود که تداخل یهودیها و مسیحیها باعث میشود که جامعه مومنین مسیحی آلوده شود. به علاوه یهودیها از خیلی از مشاغل و حق تملک زمین محروم بودند و تنها مجاز بودند که به تجارت بپردازند، چون در اروپای آن زمان، تجارت عمل پستی محسوب میشد.
بنابراین یهودی ستیزی که در دوران آلمان نازی شاهد هستیم، در همان زمان متولد نشده، بلکه یک ریشه گسترده تاریخی داشت، اما این همه داستان نیست. یک دلیل دیگر هم وجود دارد و آن اینکه نازیها اساسا به دنبال یک جامعه جدید بودند؛ جامعهای که در آن اقشار و نژادهای پست وجود ندارند. فقط هم نسبت به یهودیها این تصمیم را نداشتند، نسبت به کولیها هم داشتند. معتقد بودند که نژاد یهود نژاد پستی است که هیچ جور اصلاح نمیشود و اگر قابل اصلاح بود، در این 1900 سال اصلاح میشدند. بنابراین آلمانها هر جا را که میگرفتند. به سرعت سراغ یهودیهای آن منطقه میرفتند. با خود لهستانیها، مجارها و رومانیاییها تا وقتی که علیه آلمان مبارزه نمیکردند، کاری نداشتند، اما به طور سازمان یافته یهودیها را جمع میکردند و به اردوگاههای از پیش تعیین شده میفرستادند.
*نقش مذهب و تسویه حسابهای مذهبی چقدر قوی بود؟ چرا آلمانها به سرعت سراغ یهودیها رفتند و با سایر اقوام چنین برخوردی نکردند؟
**مذهب به آن معنا نقشی ندارد و به زحمت میتوانیم قبول کنیم که آلمانها از روی اعتقادات دینی این کار را میکردند. اصلا خیلی از آلمانها کاملا دیندار نبودند، اما آن ریشه تاریخی ضدیت مذهبی به این تصفیه نژادی کمک میکند. به طوری که دیگر در آن زمان یهودی ستیزی به معنای ضدیت با دین یهود نیست، بلکه ضدیت با قوم و نژاد یهود است.
*از بین بردن 6 میلیون انسان در این مدت کار سادهای نیست. آیا واقعا آلمانها به تنهایی موفق شدند که این کار را انجام دهند یا اینکه ملتهای دیگری هم با آنها همکاری میکردند؟
**تا آنجا که مربوط به کشتن منظم و سازمان یافته این 6 میلیون نفر میشود، خود آلمانها این کار را کردند. اما یک واقعیت هولناک در این بین وجود دارد. خیلی از اروپاییها در یافتن و معرفی یهودیها علنا و رسما با آلمانها همکاری میکردند. اگر چه بودند افرادی که با به خطر انداختن جان خود، به یهودیها پناه میدادند اما در اکثریت نبودند. اکثریت اروپاییها یا با آلمانها همکاری میکردند و یا این که روی خود را بر میگرداندند و بیتفاوت بودند. حتی این اتهام بعد از جنگ متوجه انگلیس و روسیه شد که مگر میشود قبول کرد شما که از تجهیزات نظامی آلمان و کارخانجات آنها و محل دقیقشان اطلاع داشتید چطور نمیدانستید یهودیها به طور سازمان یافته در اردوگاهها از بین میروند؟ اما متفقین زیربار نمیروند و میگویند که اطلاع نداشتیم. به هر حال این اتهام به اروپا وارد است که در بهترین حالت، اگر با آلمانها همکاری نمیکردند اما چشمتان را به روی این جنایت بستند.
*بعد از جنگ جهانی و شکست آلمانها با کشتار یهودیها چطور برخورد شد؟
**بعد از جنگ جهانی یک جور انکار به وجود آمد و عدهای از اروپاییها سعی کردند منکر این قضیه شوند. گفتند از کجا معلوم که تعمدی در کشتن یهودها وجود داشته است. جنگ و بمباران و تیفوس و وبا و… بوده و از همه نوع آدمی کشته شدهاند. بنابراین بحث نسل کشی یهودیان را با ابهام و شبهه همراه کردند.
*مگر ادعایی از سوی یهودیها مطرح شده بود که این جریان انکار در برابرش شکل گرفت؟
**منکران بحثهای مختلفی مطرح میکردند. یکی این که تعداد کشتههای یهودیها این قدر که گفته میشود نیست، بحث دیگر این بود که آن تعدادی از یهودیها هم که کشته شدهاند از سوی سازمانهای صهیونیستی از بین رفتهاند تا یهودیها در اروپا احساس ناامنی کنند و به فلسطین مهاجرت کنند، از سوی دیگر صهیونیستها به بهانه این مساله از غربیها باج میگیرند و از آن جهت توجیه ظلم و جنایات خود در فلسطین سوءاستفاده میکنند.
*اما چه شد که اکنون در اروپا هولوکاست تا این اندازه قطعیت پیدا کرده و حتی کسی حق زیر سوال بردن آن را ندارد؟
**این سوال بسیار مهم و بنیادی است که چرا در غرب که یک حداقلی از دموکراسی، آزادی، تساهل و تسامح وجود دارد و عملا داشتن هر اندیشهای مشروط به این که موجب تخریب و خشونت نشود مجاز است و حتی میشود نعوذبالله منکر خدا شد و در این باره کتاب نوشت و تبلیغ کرد. اما هولوکاست از چنان تقدسی برخوردار شده که حتی در بستر یک پژوهش تاریخی هم نمیتوان آن را با تردید مواجه ساخت. نکتهای اساسی که در این میان وجود دارد این است که بعد از جنگ جهانی اکثر آنانی که سعی کردند یهودی ستیزی آلمانها را زیر سوال ببرند، خود ضدیهود بودند. یعنی ادامه همان داستان همیشگی آنتی سمیتیزم که نوعی نژادپرستی است. درست است که امروزه در اروپا آزادی وجود دارد اما نمیتوان در پاریس یک چارپایه برداشت و روی آن جار زد که نژاد سیاهان عقب افتاده است. نژاد عرب تنبل است، نژاد ایران ذاتا حقه باز است و چه و چه. این اجازه وجود ندارد چون نژادپرستی است و نژادپرستی هم جرم است. لذا یکی از دلایل عمده و اصلی که با ادبیاتی که هولوکاست را زیر سوال میبرد و آن را افسانه و ساخته و پرداخت یهودیها معرفی میکند، برخورد میشود، این است که در پس پرده پنهان این تلاشها، نژادپرستی و یهودستیزی وجود دارد.
نکته دیگر این که اروپایها معتقدند اتفاقا باید جنایات هولوکاست به عنوان یک سند معتبر در تاریخ ثبت شود و در مدارس و دانشگاهها به نسلهای جدید آموزش داده شود تا از تکرار آن جلوگیری شود. اگر منکر این قضیه شویم و فضا را مبهم و تردیدآمیز کنیم، امکان دارد چنین وقایعی دوباره رخ دهد. مشابه این داستان در ژاپن تکرار شد.چند سال پیش یک معلم ژاپنی در درس تاریخ معاصر به دانشآموزان میآموزد که ما ژاپنیها در کره و چین آدمهای زیادی را کشتیم و جنایات بسیاری کردیم. در ابتدا مدیر مدرسه و سپس آموزش و پرورش ژاپن عکسالعمل نشان دادند و او را اخراج کردند. معلم از طریق قانون شکایت میکند و نهایتا دادگاه عالی ژاپن که بالاترین مرجع قانونی و حقوقی کشور است، حق را به معلم میدهد. استدلال قضات ژاپنی این بوده که با گفتن این که ژاپنیها در دورهای جنایاتی مرتکب شده، نوعی آگاهی، تنبه و پشیمانی حاصل میشود و از وقوع جنایات مشابه جلوگیری میکند.
*سوالی که میخواهم مطرح کنم این است که چرا هولوکاست را به عنوان سمبل جنایات بشری در نظر گرفتند و چنان قدسیتی برای آن قائل شدند. چرا قتل عام سرخپوستان آمریکا، قتلعام ارمنیها در ترکیه و وقایع مشابه دیگر چنین مختصاتی پیدا نکردند؟
**چون در قتل عام یهودیان نکته هولناکی نهفته است. گاهی یک بخش از جامعه مانند نظامیان تندرو و خشن علیه جمعی جنایاتی مرتکب میشوند اما وقتی ملت و تمدنی تصمیم به نسلکشی میگیرد، هولناک است. در مورد هولوکاست نمیتوانیم بگوییم یک مشت نظامی آلمانی این کار را کردند یا فقط اساس و گشتاپو. رایش سوم هم از ملت آلمانند. فراموش نکنیم که رایش سوم با کسب بیش از 80 درصد رای مردم به قدرت میرسد. نکته غمانگیز و هولناک در این جاست که ما با یک مشت آدم جانی و تندرو و سر و کار نداریم؛ ملتی به نام آلمان به طور سازمان یافته با همکاری دیگر کشورهای اروپایی مرتکب این جنایات میشوند. این است که اروپاییها تاکید میکنند که این واقعه را زیر سوال نبرید و عواطف ضدیهودی سبب نشود که ابعاد فاجعه کوچکتر به نظر آید. در این جا یک فرهنگ و تمدن دست به نسلکشی زدهاند که بسیار هولناک است. اصلا دلیل به وجود آمدن پست مدرن این بود که این جنایات اروپاییها، فلسفه مدرنیته را زیر سوال برد. ابعاد این فاجعه واقعا وحشتناک است.
*با این توصیفات ورود ایران به بحث تایید یا تکذیب هولوکاست را چطور ارزیابی میکنید؟
**مطرح کردن این بحث از سوی ایران به هیچ وجه درست نبود. البته بدیهی است آنچه که بر سر یهودیها در طول قرون وسطی، قبل و بعد از جنگ جهانی رفته نمیداند توجیهگر ستمی باشد که اسراییلیها در حق فلسطینیها روا میدارند.
نگرانی آقای احمدینژاد و دیگران این است که صهیونیستها از مساله ظلم تاریخی به یهودیها سوءاستفاده میکنند و جنایات خود در فلسطین را پوشش میدهند. بنابراین باید این فرش مظلومنمایی و معصومنمایی را از زیرپایشان بیرون کشید. اما معتقدیم که در اینجا هم داریم اشتباه میکنیم. چه کسی گفته که اگر جنایات علیه یهودیها را تایید کنیم، مستمسک و توجیهی برای ظلم و ستم اسراییل علیه فلسطینیهاست. آن چه که بر یهود گذشته جای خود دارد و اعمال اسراییل هم در جای خود محفوظ است. اشتباه از آنجا شروع میشود که برای این که اسراییلیها بهانه نداشته باشند، کل هولوکاست را منکر شویم.