تاریخ انتشار : ۰۴ ارديبهشت ۱۳۹۰ - ۱۱:۳۰  ، 
کد خبر : ۸۶۵۴۲

فراماسونری و نقش آن در تاریخ معاصر ایران (بخش دوم و پایانی)


نویسنده: موسی حقانی
بنابراین فراماسونری در قرن 19 به یک جمعیت مرموز، مقتدر، پر شاخ و برگ و جهان شمول تبدیل می شود. بعد از 200 سال از تشکیل لژ بزرگ حالا جریان فراماسونری به زنجیره ای از لژهای متعدد در سراسر جهان تبدیل شده که همه در خدمت لژ مادر هستند می شود. و در این زمان می توان لژهای فراماسونری را به سه دسته تقسیم کرد: یک دسته لژهای سه درجه ای هستند که عمدتاً در انگلستان و اسکاتلند رواج دارند. دسته دوم لژهای سی و سه درجه ای هستند که عمدتاً در آمریکا و فرانسه هستند و یک دسته دیگر طیف هفت درجه ای هستند. البته در مصر، لژهای صد درجه ای هم وجود دارد.
شعارهای فراماسونری که بسیار جذاب هستند، برادری، برابری و آزادی است. درباره آزادی فقط مطرح می کنند که این تشکیلات برای آزادی بشر آمده، حالا آزادی از چه؟ نمی گویند. اما بیشتر به آزادی های سیاسی و امثال این مربوط می کنند. اما در حقیقت در اروپا وقتی این شعارها مطرح شد منظور این بود که طبقه بورژوا آزاد بشود. آن موقع طبقه بورژوا در اروپا آزاد نبود. وقتی دم از برابری می زند می خواهد با طبقه اشراف برابر بشود. و درباره برادری هم منظور این است که همه در این تشکیلات با هم برادرند. یعنی پادشاهی هم که در این تشکیلات وارد می شود. با بقیه همسان است و در یک جایگاه.
«مونتسکیو» یک تعبیر در مورد نژاد سیاه دارد. کتاب روح القوانین او را خود فراماسون ها می گویند که مانیفست فراماسونری است. او می گفت: «من باور نمی کنم خدا با شعوری که دارد این موجود کریه را با این موهای وزوزی و لبهای کلفت و بینی پهن به عنوان انسان خلق کرده باشد» بنابراین معلوم می شود اینها واقعاً طرفدار آزادی و برابری نیستند. در حالی که خود بزرگترین سیستم برده داری را در اختیار دارند.
در فراماسونری برادری، یعنی وقتی که فردی وارد فراماسونری می شد همه فراماسون های دیگر برادر او محسوب می شوند و همه افراد عضو، حق دارند از امکانات استفاده نامشروع ببرند امکان زد و بند و غارت اموال را داشته باشند. در ایران نیز این مسئله اتفاق افتاد. نظیر برادران هومن در غارت ده ونک. چندی پیش با یک فراماسون که دو سال پیش فوت شد مصاحبه کردم او قاضی بود و تعریف می کرد که وقتی عضو فراماسونری شدم و نقاب از چهره من برداشتند وحشت کردم زیرا عمده کسانی را دیدم که پرونده هایشان در دادگستری زیردست من بود. به جرم زمین خواری، رشوه و کلاهبرداری و غیره. برادری برای چنین موقعیت هایی برای فراماسونرها کاربرد داشت. اما مبانی نظری فراماسونری، در قانون اساسی فراماسونری که توسط «جیمز اندرسن» کشیش پروتستان با سابقه یهودی تدوین شد، این طور بیان شده است که در فراماسونری موضوع مذهب و سیاست جایی ندارد و همه مذاهب می توانند وارد فراماسونری شوند به شرط آنکه اصرار به مذهب خود نداشته باشند. به عبارت دیگر، با ترویج پلورالیسم مواجه هستیم.
موضوع دوم، ترویج اومانیسم است که اینها خود را مروج تربیت انسان می دانند که این تربیت مبتنی بر دین نیست. چون فراماسونرها عمدتا بی دین هستند و بخشی از آنها فقط به خدا اعتقاد دارند. یعنی دئیست هستند. حتی فراماسونرهای فرانسوی به خدا هم اعتقاد ندارند. بنابراین حرفG که از علائم فراماسون هاست و حرف اول کلمه God به معنی خداست در علائم لژهای فرانسوی دیده نمی شود. ترویج لیبراسیم و سکولاریسم هم از تفکرات اینهاست و در نهایت «جهان وطنی» که شعار یهودی ها است و آنها مطرح می کنند.
با این مقدمه به نقش فراماسونری در جهان اسلام و ایران می رسیم.
ایرانیان وقتی به هندوستان سفر کردند اولین بار با فراماسونری آشنا شدند و این کلمه وارد ادبیات ما شد. یکی دیگر از مبادی ورودی فراماسونری عثمانی است. غیر از این ها سفرایی که از ایران به خارج فرستاده شدند هم فراماسون می شوند و برمی گردند. اتفاقا در فراماسونری ایران یک یهودی زاده نقش اصلی را ایفا می کند و اولین فراماسون ایرانی فردی به نام «میرزا ابوالحسن خان ایلچی» است که متعلق به خانواده کلانتری است که در زمان اینها یهودیان وارد دستگاه شدند و قصد داشتند ایران را به تصرف خود درآورند.
سفیر وقت انگلیس «سرگوراوزلی» در ایران با دو دستور وارد ایران می شود. یک دستور از جانب «جرج سوم» پادشاه انگلیس که مأمور می شود اطلاعات جامعی از ایران تهیه و ارسال کند و دستور دوم او تأسیس لژ فراماسونری در ایران به نام «لژ اصفهان» بود.
سرگوراوزلی طی نامه ای که به لندن می فرستد، می نویسد که برای حفظ مستعمرات انگلیس، باید ایران در یک توحش و بربریت دائم نگه داشته شود. شاید منظور او حفظ جامعه ایرانی در وضعی آشفته، بی قانون و پراکنده است. به همین دلیل هرگاه ما خواستیم پیشرفتی به دست بیاوریم انگلیسی ها مانع شدند و حتی بعد از انقلاب هم آنها این سیاست را دنبال کردند.
اولین لژ فراماسونری که در ایران به وجود آمد و همه بر آن اذعان دارند «فراموشخانه میرزا ملکم خان» است. در تأسیس این فراموشخانه چند چهره علنی و یک چهره پنهان داریم. چهره های علنی یکی همین میرزا ملکم خان است «جلال الدین میرزا» و «حاج سیاح» و تعدادی دیگر هستند که عملکرد این جمعیت در راستای همان پراکنده و آشفته نگه داشتن شرایط اجتماعی ایران است.
قرارداد «رویتر» را میرزا ملکم خان و میرزا حسن خان سپهسالار با شخصی به نام «اسرائیل یوسفات» یک یهودی ظاهرا هندی تابع انگلستان منعقد می کنند که در طی آن منابع زیرزمینی و روی زمینی ایران به مدت 70سال در اختیار بیگانگان قرارداده می شود. کاری که حتی امپراطور انگلستان هم آن را باور نمی کرد که واقعا چطور ممکن است یک حکومتی چنین کاری بکند؟!
بساط لژ میرزا ملکم خان با هوشیاری و غیرت حاج ملاعلی کنی برچیده می شود. حاج ملاعلی کنی حداقل دونقش برجسته در تاریخ ایران دارد که یکی بر هم زدن قرارداد رویتر و دیگری برچیده کردن بساط لژ میرزا ملکم خان است. در سال 1317 هجری، بعد از مرگ ناصرالدین شاه یک انجمن به نام انجمن اخوت در ایران تشکیل می شود که صورت ظاهری آن فعالیت های درویشی است و در خفا محل تجمع و تشکیل جلسات فراماسونری است.
فراماسونری با تأکید بر پلورالسیم و نسبی گرایی فرصتی ایجاد می کند تا دگراندیشان و ساختارشکنان بتوانند در آن حضور پیدا کنند.
سال1322 هجری قمری زمینه های تأسیس اولین لژ رسمی به وجود می آید. عقیده بر این است که لژ ملکم خان رسمی نبوده در تأسیس لژ بیداری عناصر دگراندیش و یهودیان نقش داشتند. یهودیان مدارسی در سراسر جهان ایجاد کردند به نام آژانس اسرائیلیان. این مدارس را یهودیان فرانسه در ایران تأسیس کردند، هفت استاد این مدارس در زمره مؤسسین لژ بیداری هستند. به اضافه اردشیر جی جاسوس و محمدعلی فروغی و تقی زاده و بقیه که در لیست لژ بیداری اسامی شان ذکر شده است. از این تاریخ یعنی 1324 هجری فراماسونری در ایران به دو شاخه تقسیم می شود. دو شاخه اعتدالی و افراطی، شاخه اعتدالی را عباسقلی خان آدمیت اداره می کند و شاخه افراطی را اردشیر جی. درگیر و دار مشروطه دسته اول برای آرام کردن جامعه به سمت مذاکره با محمدعلی شاه می روند و تحولات را در درازمدت دنبال می کنند. اما شاخه افراطی در تمام اغتشاشات مشروطه نقش داشتند.
این جانب اصل مشروطه را حرکت مثبتی برای ملت می دانم. اما طیف های مختلفی در این جریان حضور داشتند که حضور این طیف ها نسبت به اهداف این جریان بدبینی ایجاد می کند.
یکی از جرقه های مشروطه چوب خوردن تجار قند در تهران بود. اسناد تاریخی نشان می دهد محرک علاءالدوله حاکم تهران، در چوب زدن میرزاهاشم قندی که یکی از تجار قند بوده فردی به نام میرزا حسن خان رشدی، یک فراماسونر است و بنا به نقلی پدر مدارس جدید نیز است.
پس از چوب زدن تجار تهران، مردم شورش و به این عمل اعتراض می کنند. میرزا ملک منصور (شاه السلطنه) پسر مظفر الدین شاه که یک فرماسونر است به صدراعظم مراجعه می کند و به جای اینکه آشوب را آرام کند عین الدوله را تحریک می کند به ایستادن جلوی مردم که این واقعه منجر به کتک خوردن بعضی علما و عصبانیت بیش از حد مردم و حتی کشته شدن «عبدالحمید» روحانی جوان می شود و آتش مشروطه اینگونه برافروخته می شود و اداره امور را از دست نخبگان اصیل و متفکران و روحانیت شیعه خارج کرد و بدست مجامع ماسونی داد. از آن روز تا کودتای 1299 و بعد از آن، ایران روی آرامش را ندید. هر وقت ایرانی ها خواستند به توافق برسند فراماسونرها با توطئه گری مانع شدند و کار را به، به توپ بستن مجلس کشاندند و باعث دخالت گسترده انگلیس و روسیه در ایران شدند و با تحصن در سفارت روسیه و انگلیس ماهیت غیربومی و غیرملی به انقلاب مشروطه ایران دادند و با فتح تهران عملا کنترل ایران را به دست آوردند.
ملکم خان در خدمت صهیونیسم بود و هیچ اعتقادی به ادیان ثلاثه (نه اسلام، نه مسیحیت نه یهودیت) نداشت. در خاطرات ناصرالدین شاه آمده که در پاریس یا لندن ملکم خان، روچیلد را به دیدن ما آورد و روچیلد در خصوص وضعیت یهودیان از حکومت وقت امتیازاتی می خواستند. ناصرالدین شاه به آنها می گوید چرا نمی روید فلسطین را بخرید و یهودیان را در آنجا جمع کنید و بعدها تاریخ نشان داد که آنها چنین تصمیمی داشتند. چون «تئودور هرتزل» که نزد سلطان عبدالحمید پادشاه عثمانی رفته بود از او می خواهد که اجازه مهاجرت یهودیان به فلسطین را بدهد و بهای سنگینی نیز تقبل می کند. حاضر می شود تمام بدهی خارجی امپراطوری عثمانی را بپردازد و 8 کشتی طلا به امپراطوری بدهند و در ازای چنین مبالغ هنگفتی فقط اجازه مهاجرت و اسکان در فلسطین را می خواستند. اما عبدالحمید نمی پذیرد و همین موجب واژگونی دولت او می شود.
در توطئه سرنگونی حکومت سلطان عبدالحمید و فروپاشی امپراطوری عثمانی سه بخش به خوبی با همدیگر همکاری می کنند: دسته اول روشنفکران هستند. دسته دوم یهودیان و دسته سوم بهائیان ایران هستند. بهائیان که در دوره ناصرالدین شاه از ایران رانده می شوند به بغداد می روند و به بهانه نزاع میان بابیه و بهائیه، بهائیان به عکا (فلسطین اشغالی) می روند و بابیه به قبرس.
سال 1327ه. اوج حاکمیت بهائیان است و آن ها کمک های بی شائبه به دستگاه اطلاعاتی و ارتش انگلستان می کنند. به همین دلیل است که عباس افندی بعد از اینکه امپراطوری عثمانی از هم می پاشد به لقب «سر» ملقب می شود.
اسناد موجود در لژ بیداری گواه این مطلب است که حتی تعیین یک حاکم محلی با تأیید لژ بیداری انجام می شده است. مثلا ادیب الممالک فراهانی در یک نامه از لژ اجازه می گیرد که من را حاکم فسا کرده اند آیا من بروم یا نه؟ بعد هر اتفاقی که آنجا می افتد به لژ گزارش می دهد.
حتی تدوین قانون اساسی را نیز آنها انجام می دهند؛ برپایه ترجمه قانون اساسی کشورهای فرانسه، بلژیک، انگلستان، توسط تقی زاده، فروغی و سیدنصرالله تقوی انجام شد. و این سه نفر از اعضای اصلی لژ بیداری ایران هستند. نظام حقوقی ایران که به سمت سکولاریستی شدن پیش می رود زیر نظر اینان بوده است. اوضاع حقوقی و قضایی و عمده تحولات زیر نظر این سه تن شکل می گیرد مشیرالدوله پیرنیا (میرزا حسن خان) به لژ «گرانداوریا» نامه می نویسد و می گوید ما می خواهیم تغییرات گسترده قضایی و حقوقی در ایران ایجاد کنیم. شما یک حقوقدان به ما معرفی کنید و آنها نیز «مسیو پرنی» را به ایران می فرستند. و تحولات حقوقی در ایران اتفاق می افتد که میرزا علی اکبر خان داور آن را به اوج می رساند. به هر حال امری نیست که دخالت اینها در آن نباشد. از به دار زدن شیخ فضل الله نوری توسط همین کمیته فراماسونری- که یک طرف آن یپرمن خان ارمنی و طرف دیگر آن شیخ ابراهیم زنجانی یهودی زاده است در کسوت روحانی، و از 12 نفر کمیته انقلابی، 9 نفر عضو لژ بیداری هستند- تا کودتای 1299 توسط اینان صورت می گیرد.
فاتحین تهران قصد تحولات فرهنگی سیاسی را دارند و دولت را نیز در دست دارند. با زور می خواهند دولت مدرن را در ایران سر کار بیاورند و پروژه مدرنیزاسیون را در ایران اجرا کنند همان روشنفکرانی که در عهد قاجار دم از قانون و آزادی می زدند الان در خدمت لژ بیداری و در فکر تحولات گسترده هستند. کشتار علما و برخورد با جریانات فایده نمی کند. بنابراین از سال 1292 تا 1299 ایجاد دولت مدرن و دیکتاتوری نو را ترویج می کنند.
کودتای 1299 یک کودتای ماسونی است که همه طیف ها در آن حضور دارند: بهایی ها، یهودی ها، مسیحی ها، علی اللهی ها، صوفی ها و اردشیرجی که در خاطرات خود به صراحت گفته همه کاره کودتای 1299 من بودم. و ارتباط او با کانون های یهودی کاملا مشخص شده است.
و در دوره پهلوی دوم انتقال قدرت از پهلوی اول به دوم توسط یک فراماسونر به نام محمدعلی فروغی انجام می گیرد. در سال 1947 لژ بزرگ تشکیل می شود و در سال 1948 لژ عالی اسکاتی و قریب به 50، 60 لژ فراماسونری در آن زمان در ایران فعال هستند که حدود 5 هزار نفر عضو دارد که در همه ارکان حکومتی حضور دارند. نمایندگان سنا، مجلس، رؤسای دانشگاه ها، وزرای کابینه و حتی در میان بازرگانان و سفرا و غیره.
وقوع انقلاب اسلامی باعث تعطیل شدن لژهای فراماسونری در ایران شد اما تفکر فراماسونری در قالب های لیبرالیسم، پلورالیسم، نسبی گرایی و... ترویج شد و هنوز هم به قوت هر چه تمامتر ترویج می شود.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات