تاریخ انتشار : ۱۵ فروردين ۱۳۸۸ - ۰۹:۰۷  ، 
کد خبر : ۸۸۷۹۱

زمان در ترازو!

درباره فخرالدین عظیمی فخرالدین عظیمى، متولد 1332 تهران - ورود به دانشگاه تهران و تحصیل دررشته حقوق و علوم سیاسى این دانشگاه - اخذ مدرک لیسانس با رتبه نخست از دانشکده حقوق و علوم سیاسى - عزیمت به لندن و تحصیل در رشته علوم سیاسى دانشگاه لندن - اخذ دکتراى تاریخ از دانشگاه آکسفورد لندن 1985 - ورود به دانشگاه کانتیکات براى تدریس 1991 - دانشیار گروه تاریخ دانشگاه کانتیکات آمریکا 1995 - از پایه گذاران رشته ایران شناسى در دانشگاه کلمبیا - تألیف مقالات بسیارى در حوزه علوم سیاسى، تاریخ و زبان فارسى و نیز تألیف کتبى چند درباره تاریخ معاصر از جمله «بحران دموکراسى در ایران»، «حاکمیت ملى و دشمنان آن» و ...

تاریخ نگارى در ایران بیش از آنکه از منظر تاریخ نگارى تحلیلى صورت پذیرد، در قالب تاریخ نگارى روایى شکل گرفته و کمتر اتفاق افتاده است که بینش هاى سایر علوم انسانى از دریچه کارکرد و نگرش هاى این علوم، وقایع تاریخى را در بوته نقد و بررسى خویش قرار دهند و نتایجى براى بسط و تعمیم و اثبات تئورى هاى این علوم نظیر جامعه شناسى، مردم شناسى و علوم سیاسى ارائه دهند. در میان معدود تئورى پردازان ایرانى که وقایع تاریخى را دستمایه نظریه هاى علوم سیاسى کرده و در استخراج مفاهیم نظرى از بطن رویدادهاى تاریخى هم و همت خویش را مصروف داشته، همانا یکى فخرالدین عظیمى استاد گروه تاریخ دانشگاه کانتیکات است. عظیمى گرچه در گروه تاریخ این دانشگاه از سال 1995 عنوان دانشیارى را نیز به دست آورده، اما او تحصیلات خویش را در ایران با رشته حقوق و علوم سیاسى آغاز مى کند و با رتبه نخست از دانشکده حقوق و علوم سیاسى دانشگاه تهران فارغ التحصیل مى شود و براى ادامه تحصیل به لندن مى رود و در دانشگاه این شهر مقطع فوق لیسانس علوم سیاسى را طى مى کند و سرانجام دکتراى تاریخ خود را از دانشگاه آکسفورد دریافت مى دارد.پیوند تاریخ و علوم سیاسى در ذهن پویاى عظیمى منجر به بررسى و تحلیل وقایع تاریخ معاصر از منظر بینش هاى نظرى علوم سیاسى مى شود تا فارغ از نگاه سلیقه اى و حاکم بر تاریخ نگارى معاصر ما، این بار با ذهنى تئوریک و در عین حال منصفانه به نقد وقایع تاریخ معاصر از جمله نهضت ملى شدن صنعت نفت بپردازد. او رساله دکتراى خویش را نیز حول مسائل تاریخ معاصر از کابینه فروغى تا مسائل دولت مصدق و... نگاشته است.
عظیمى در رساله دکتراى خود مى نویسد:
«فروغى نمى توانست از مجلس شوراى ملى هیچ توهمى درباره پشتیبانى مدام از دولت خود داشته باشند. زیرا براى آن کسانى که بیست سال سکوت سیاسى تحمیلى را که تنها با ستایش از شاه شکسته مى شد پشت سر گذاشته بودند، مخالف خوانى و انتقاد و موضع گیرى منفى، امرى اجتناب ناپذیر بود. نمایندگان با آنکه اکثراً همان نمایندگان انتصابى دوره رضاشاه بودند براى آنکه شهرتى به دست آورند و زمینه انتخاب خود را در دوره هاى بعد فراهم کنند از همه چیز انتقاد مى کردند.فروغى و جانشینانش با وضعى روبرو بودند که در آن همکارى و پشتیبانى مجلس به آسانى قابل دستیابى و یا استمرار نبود.کابینه فروغى که184 روز دوام یافت سه بار ترمیم شد وى اولین بارى که به مجلس معرفى شد 91رأى داشت، بار دوم 77 رأى آورد. در آخرین بار تنها65 رأى موافق به دولت او داده شد و چون با این رأى ضعیف قادر به ادامه کار نبود، استعفا کرد.فروغى در فن دست آموز کردن دیگران مهارت نداشت و به اندازه کافى پرتحرک نبود که دار و دسته هایى داشته باشد.
همکاران فروغى کسانى بودند که اکثراً نالایق به شمار مى رفتند بسیارى از آنها همان رجال عصر شاه مستعفى بودند- انتقادهاى کلى از کابینه فروغى این بود که: فعال نبود، در حل مسائل امنیتى، تأمین خواربار، استرداد املاک غصب شده مردم که در زمان شاه سابق به زور گرفته شده بود ناتوان بود. «سر ریدرز بولارد» سفیر انگلستان در ایران مى نویسد: فروغى براى مقابله با چنین بحرانى ساخته نشده است. او در اعمال نفوذ و فشار بر نمایندگان مهارتى ندارد، وى به قدرت تحمل معتقد است، متاعى که در بین نمایندگان مجلس خریداران چندانى ندارد.»عظیمى همچنین درباره نقش نیروهاى داخلى در سرنگونى دولت مصدق نیز تئورى هاى شنیدنى دارد و در عین حال معتقد است:
«سازمانهاى اطلاعاتى و جاسوسى انگلیس و آمریکا به شدت در تلاش بودند تا با پرداخت رشوه به منتقدان دولت و تفرقه افکنى، صفوف هواداران حکومت مصدق را متلاشى ساخته و نهایتاً نهضت ملى شدن نفت ایران را به شکست بکشانند.
بدین ترتیب، دولت انگلیس به منظور حفظ منافع نامشروع خود، چاره اى غیر از برکنارى دکتر مصدق از پست نخست وزیرى و تضعیف مجلس شورا نمى دید. لذا سفارت انگلیس به شاه فشار آورد تا قوام را جانشین دکتر مصدق کند. رابین زنیر که در کسوت استادى دانشگاه آکسفورد براى تقویت ذهنیت ضددولتى به ایران اعزام شده معتقد بود که «به نظر من این یک اشتباه تاکتیکى خواهد بود که هرگونه مبارزه علنى به نفع قوام صورت بگیرد. ما این کار را در مورد سید ضیا کردیم و نتیجه خوبى نداد.» لذا به سفارت انگلیس توصیه کرد که سفارت بدون اینکه این تصور را ایجاد کند که از عمر پشتیبانى و با زید مخالفت مى کند، باید به نحوى اقدام کند که هر کس جانشین مصدق مى شود گمان کند که در نتیجه تشویق و توصیه سفارت به این مقام رسیده است.»
عظیمى درباره دولت ساعد مى گوید: «دولت ساعد به گونه اى با خواست روسها برخورد کرد که در مقام مقایسه با رفتارش نسبت به شرکتهاى غربى کاملاً نامتناسب مى نمود به طورى که حتى برخى از نمایندگان ضدکمونیست مجلس رفتار ساعد را خارج از نزاکت دانستند.» اشاره عظیمى به نطق عباس مسعودى، مالک روزنامه اطلاعات، در جلسه 26مهر 1323 مجلس است. در کتاب گذشته چراغ راه آینده است این ارزیابى به گونه زیر درج شده است: دولت ساعد، که براى واگذارى منابع ثروت ما به امپریالیست ها ده ماه توطئه مى چید و نقشه مى کشید، با ریاکارى، دورویى و بى نزاکتى سیاسى موجب تیرگى روابط ما با دولت شوروى و سبب رنجش آن دولت شد.عظیمى به درستى ماجراى هیأت کافتارادزه را «نقطه عطفى در سیاست دوران پس از رضا شاه» و «سرآغاز جنگ سرد» در ایران ارزیابى مى کند. توجه کنیم که جنگ جهانى دوم هنوز به طور رسمى به پایان نرسیده و دوران جنگ سرد هنوز آغاز نشده بود. معهذا تحریکاتى از این دست، که ایران در خط مقدم آن جاى داشت، طلیعه ظهور این دوران را نوید مى داد.واکنش عجولانه و خصمانه دولت ایران به درخواست اتحاد شوروى، در حدى که حتى مذاکره با هیأت کافتارادزه نیز مردود شناخته شد، به دلیل مصالح ملى ایران نبود بلکه از عزم جدى غرب براى محاصره اقتصادى و اخلال در روند بازسازى شوروى پس از جنگ و آغاز دور جدیدى از ستیزهاى بین المللى خبر مى داد. امروزه، با شناخت سازمان اطلاعات اقتصادى اینتلیجنس سرویس بریتانیا و عملکردهاى آن مى توان با قطعیت درباره این عزم سخن گفت.
فخرالدین عظیمى علاوه بر مقالات متعدد در زمینه هاى تاریخ تحلیلى معاصر و علوم سیاسى، در کار تألیف نیز سابقه درخشان دارد و گرچه کتب تألیفى اش را به زبان انگلیسى مى نگارد اما از ترجمه آن به زبان فارسى نیز دریغ نمى کند و علاوه بر مخاطبان بین المللى کنجکاو در مسائل خاورمیانه و تاریخ معاصر ایران، نظر مخاطبان و دانشجویان و استادان ایرانى را نیز به آثار خویش معطوف داشته و نظر آنان را نیز جلب کرده است. کتاب «بحران دموکراسى در ایران» او از جمله این آثار است که توسط عبدالرضا هوشنگ مهدوى و بیژن نوذرى سال74توسط نشر البرز در تهران منتشر شد. آخرین کتاب او که به فارسى برگردانده شده، «حاکمیت ملى و دشمنان آن» نام دارد که در سال1383 توسط نشر نگاره آفتاب به بازار کتاب راه یافت.«دکتر عظیمى»، در کتاب خود کوشش کرده است تصویرى از تلاشهایى به دست دهد که از یک سو براى به کرسى نشاندن حاکمیت ملى ایران و از سوى دیگر براى دست نیافتنى کردن این هدف و برانداختن دولت «مصدق» صورت گرفت. او همچنین به بررسى نیروهاى درگیر، اهمیت نسبى آنها و پیوندهاى ستیزه گران بومى و بیگانه پرداخته و جنبه هایى از کارنامه سیاسى دولت «مصدق» را نیز بررسى نموده است. بررسى نقش، ترکیب و انگیزه هاى یاران «مصدق» و بویژه مخالفان او، ارزیابى قلمرو یا حوزه اقتدار و امکانات و دشواریهاى گوناگونى که وى در روزگار نخست وزیرى پیش رو داشت، از جمله مباحث دیگرى هستند که در این پژوهش مورد توجه قرار گرفته است. نویسنده براى تدوین این کتاب، از تازه ترین سندها و منابعى که از آرشیوهاى انگلستان و آمریکا یا از منابع ایرانى به دست آمده استفاده کرده است و از برشمردن نکاتى که بارها درباره آنهانوشته شده پرهیز کرده است.
فخرالدین عظیمى گرچه در تاریخ سیر مى کند و آن را از منظر تئوریهاى علوم سیاسى مى سنجد اما او دغدغه هاى امروزى فراوانى نیز دارد و نقش خود را به عنوان یک روشنفکر آگاهى دهنده درباره مسائل پیرامون از یاد نبرده است. او درباره مناقشات فکرى و کارایى فلسفه در جامعه ایران معتقد است: «در ایران جذبه و رعبى که نسبت به فلسفه وجود دارد نسبت به شاخه هاى دیگر معرفت وجود ندارد. شاید یکى از پیامدهاى این وضع این است که در ایران برخى از اهل فلسفه معناى پیشین خود را از دست داده است و شاخه هاى مختلف علم از جمله علوم اجتماعى _ انسانى پدید آمده اند و بسیارى تبیین هاى جالب، پرسشهاى اساسى و نظریه هاى کارآمد در حوزه هاى علوم اجتماعى و انسانى مطرح مى شود و نه در حوزه فلسفه. گذشته از این فلسفه بیش از آنکه پاسخ هاى قانع کننده پدید آورد پرسشهاى استوار و اساسى در میان مى نهد و راههاى گوناگون پاسخ دادن به این پرسشها را بررسى مى کند. اگر پاسخ معینى به عنوان تنها پاسخ ممکن مطرح شود و جاى پرسش و گفت وگوى بیشتر نباشد دیگر کار چندانى براى اهل فلسفه باقى نمى ماند.
این سخنان به هیچ وجه به معناى انکار اهمیت فلسفه و نقش اساسى آن در کمک به تعمق فکرى و روشنگرى نیست. هر دانشجوى جامعه و تاریخ باید به فلسفه به عنوان مهمترین یاور درک و طرح پرسشهاى اساسى بنگرد. البته از نظر من آن مشربهاى فلسفى که فهم مسائل پیچیده اجتماعى _ سیاسى و فرهنگى و شیوه تحلیل این مسائل را تسهیل نکنند یا امکان طرح پرسشهاى مهم مربوط به زندگى اجتماعى را فراهم نسازند و به پرورش ذهنى نقاد و ورزیده کمک نکنند، در خور توجه زیاد نیستند. متأسفانه در ایران برداشت برخى کسان از فلسفه و از راهیابى مشکلات جامعه موجب شده است خیال کنند کلید فهم و حتى حل مسائل کشور را مثلاً باید در فلسفه هگل یا فیخته یا فیلسوفان دیگر دید ولى به گمان من این شیوه نگرش به فلسفه و به مسائل ایران نگران کننده و مایه شگفتى است.» عظیمى در عین حال نقش دانشگاهها را در پیشبرد فلسفه در جامعه ایرانى مورد انتقاد قرار مى دهد: «متأسفانه دانشگاههاى ما نقش قاطعى در نضج بینش تحلیلى و گسترش دانش فلسفى در کشور ایفا نکرده اند و حتى بهترین ترجمه هاى متون فلسفى هم اغلب در خارج از حوزه دانشگاهها انجام شده است. دوم اینکه فلسفه دانان این کشور اغلب از دانشهایى مانند تاریخ وانسان شناسى که براى مباحثات و کاوشهاى فلسفى خلاق اهمیتى اساسى دارند، غفلت کرده اند. به گمان من میزانى از اعتقاد به موجبیت فرهنگى معقول و تلطیف شده و توجه به زمینه تاریخى و فرهنگى اندیشه ها، براى تفکر فلسفى بسیار مهم است. البته در اروپا نیز برخى از فیلسوفان از توجه به نقش تاریخ و فرهنگ غافل مانده اند و طبعاً برخى هم راه افراط پیموده اند و مثلاً کارایى مفاهیم را تنها محدود به حوزه فرهنگى خود آنها دانسته اند. شاید بتوان گفت کمابیش اغلب فیلسوفان نسبت به فرهنگ و چارچوب تاریخى _ فرهنگى اندیشه ها و مفاهیم بى توجه بوده اند و گمان کرده اند که مى توان اصولى انتزاعى را یافت که به همه فرهنگها و سرزمین ها قابل تسرى باشد و ریشه در هیچ فرهنگ و سرزمینى هم نداشته باشد. این بى تفاوتى درباره تفاوتهاى فرهنگى به همان اندازه در خور سرزنش است که تقلیل کارایى همه مفاهیم و مقولات به زمینه فرهنگى خاص و به حوزه زبانى که آنها را پدید آورده است.»فخرالدین عظیمى همچنان که به کار تألیف آثار خویش مى پردازد، از کار مؤلفین دیگر نیز بى خبر نمى ماند و در نقش مخاطب و حتى منتقد آثار مولفین دیگر در حوزه تاریخ نیز حضورى پررنگ دارد. نمونه این حساسیت او را مى توان در نقد جامعى که بر کتاب «جمهورى سوسیالیستى شورایى در ایران» نوشته خسروشاکرى نگاشته دنبال کرد که ضمن بررسى انتقادى و تحلیل کتاب، دیدگاههاى ویژه خود را نیز درباره قیام جنگل میرزا کوچک خان بیان داشته است. فخرالدین عظیمى که سالهاست تحقیقات تاریخى خود را بر روى سیاست، اجتماعى و فرهنگ اجتماع مدرن ایران متمرکز کرده، چندسالى است که به تاریخ و فرهنگ سیاسى ایران در میان دوانقلاب مشروطه و انقلاب اسلامى مى اندیشد و در این حوزه مى نگارد و مى اندیشد.
او که از سال91 در دانشگاه کنتیکت آمریکا مشغول به تدریس است، برنده جایزه تحقیقات عالى و نیز عضو برگزیده انستیتو پژوهش هاى علوم انسانى آن دانشگاه نیز هست و به راستى که از اندیشمندان پرمایه تاریخ نگارى معاصر ایران است. عظیمى درباره نقش روشنفکران و پژوهندگان و نویسندگان و هنرمندان در جامعه ایرانى مى گوید:
«آنها مى توانند وجدانهاى بیدار جامعه خود و رهبران فکرى مردم باشند. آنها باید الگوهایى الهام بخش باشند؛ باید براى حفظ اعتبار و حیثیت اجتماعى خود، مخصوصاً در جوامعى مانند جامعه ما،اهل موازین و اصول باشند؛ باید ثابت کنند که از فرصت طلبى و تذبذب برکنارند؛ باید نمودار تمام عیار ارزشهایى باشند که مدعى دلبستگى به آنها هستند. این تلقى از روشنفکران من را به یاد یکى از برداشتهاى رایج یونانیان باستان درباره نقش فیلسوفان آن روزگار مى اندازد. یونانیان معمولاً فیلسوفان را کسانى مى دانستند که عقل را بر احساسات غالب کرده بودند و ناراستى را با راستى پاسخ مى گفتند. فیلسوفان مى بایست آنچه را مى گفتند در زندگى خود و با رفتار خود به اثبات برسانند و خود نخستین انجام دهنده صمیمى اندرزهاى خود باشند. آنها هم منادیان دانش حقیقى دانسته مى شدند و هم پیشگامان رفتار درست.در دنیاى امروز بویژه در جوامعى مانند جامعه ما هم روشنفکران _ که جانشینان فیلسوفان باستان اند _ نباید گامى برخلاف موازین و اصولى که مدعى اعتقاد به آنها هستند بردارند. آنها باید شخصیت و موقعیت خود و قشر خود را جدى بگیرند؛ على رغم مسائل مادى و معیشتى، عظمت روح خود را حفظ کنند و در جایى که موازین و اصول مطرح است بتوانند مقاومت کنند و «نه» بگویند. روشنفکران در سرزمینهایى مانند ایران باید بتوانند خود را به حق سرمایه هاى معنوى جامعه بدانند. آنها باید پیشگامان و مروجان اومانیسمى باشند که جامعه و فرهنگ ما به آن بسیار نیاز دارد نه کسانى که مى شود با ترفند یا دود و دمى دلشان را به دست آورد یا در منازعات قبیله اى، فرقه اى یا گروهى، آنها را به آسانى آلت دست قرار داد. در جامعه ما رفتار و گفتار روشنفکران اهمیت عملى و نمادین زیادى دارد. نقش و هویت جمعى روشنفکر از واقعیت هستى و علایق و منافع فردى خود او مهمتر است؛ بار مسؤولیتى مهم بر دوش روشنفکران است؛ بسیارى چشم ها به زبان و دست آنها دوخته است و هیچ چیز بیش از فرصت طلبى و رفتارهاى حقارت آمیز و سبکسرانه و بى تدبیرانه به روشنفکران به عنوان یک نیروى مهم اجتماعى ضربه نمى زند.»

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات