کتاب «سرنوشت یاران دکتر مصدق» که به مروری نه چندان مبسوط بر زندگی و فعالیتهای سیاسی 20 نفر از همکاران و نزدیکان دکتر محمد مصدق اختصاص یافته، هر چند اقدامی ناقص در راه ارائه تصویری جامع از دستاندرکاران امور اجرایی و تصمیمساز یک مقطع حساس از تاریخ کشورمان است، اما گامی ضروری در مسیر شناخت قوتها و ضعفهای بروز یافته در این ایام به حساب میآید، البته این اثر علاوه بر نقیصه ذکر شده، از آنجا که خود را به پیش فرضی خاص مقید و محصور کرده و از آن زاویه به گردآوری مطالب پرداخته است، نمیتواند روشنگر بسیاری از ابهامات تاریخی برای تاریخ پژوهان باشد؛ در حالی که نویسنده محترم به دلیل نزدیک بودن به بسیاری از شخصیتهای طرح شده (آنگونه که در پاورقیهای متعدد آمده است) قطعا میتوانسته اطلاعات جامعتر و منحصر به فردی از عملکرد اطرافیان نخست وزیر دوران ملی شدن صنعت نفت ارائه دهد که به دلایلی این انتظار به حق خواننده اجابت نمیشود. شاید بتوان یکی از دلایل این موضوع را تقابل گردآوری اطلاعات جزئیتر درباره این مردان تصمیم ساز با پیش فرضی که در ابتدای کتاب «سرنوشت یاران دکتر مصدق» از سوی نویسنده مطرح شده است، دانست: «جبهه ملی در فاصله کودتای 28 مرداد تا پیروزی انقلاب 1357 نیرومندترین و با نفوذترین گروه سیاسی بود که در چارچوب قانون اساسی به شعار «شاه باید سلطنت کند نه حکومت» با رژیم خودکامه پهلوی دوم مبارزه میکرد. ... هنوز هم در ایران هر کس آرزوی آزادی و دموکراسی میکند، بیاختیار الگوی حکومت مصدق و جبهه ملی را به یاد میآورد.»(ص 18)
در زمینه چنین پیش فرضی که در پیشانی کتاب مطرح شده است باید گفت، بزرگ نمایی یا کوچک نمایی ابعاد موضوعات و رخدادها و همچنین میزان تاثیرگذاری شخصیتها و جریانات در تحولات سیاسی گذشته از جمله ابتداییترین آفات غلتیدن در وادی سلیقه محوری در گردآوریهای تاریخی است. هر چند نویسنده محترم اشارات جزئی به ایرادات و لغزشهای اطرافیان و یاران دکتر مصدق دارد، اما از آنجا که مبنای انتشار این کتاب بر اثبات ادعای طرح شده قرار گرفته، میدان تحقیق بسیار محدود شده است. این محدودیت میدان تحقیق را حتی خوانندگان معمولی کتاب نیز به سرعت درمییابند، زیرا تاثیرات این پیش فرض هم در گزینش یاران دکتر مصدق بسیار بارز است و هم در معرفی تعداد گزینش شده. برای نمونه از فردی چون حسین مکی و انتقادات او از جبهه ملی و مصدق هرگز ذکری به میان نمیآید؛ در حالی که مرحوم کریم سنجابی در خاطرات خود در مورد وی میگوید: «اوایل امر فردی که خیلی با دکتر مصدق نزدیک بود و مصدق او را مثل فرزند خودش عزیز میدانست حسین مکی بود. هیچکس مانند مکی به مصدق نزدیک بود و برگشت او از مصدق عینا مانند برگشت فرزند از پدرش بود... خوب ماها هم یعنی بنده، دکتر عبدالله معظمی، مهندس حسیبی، دکتر شایگان، جهانگیر حق شناس، مهندس رضوی و دیگران به سهم خود موثر و جزء مشاوران او بودیم» (خاطرات سیاسی، طرح تاریخ شفاهی هاروارد، انتشارات صدای معاصر، 1381، ص 205)
نقش آمریکاییها در همه تصمیمات کلان دوران پهلوی دوم به ویژه در ایامی که خیزش سراسری ملت ایران عامل آنان را در آستانه سقوط قرار داده بود، مقولهای نیست که به سهولت بتوان آن را کتمان کرد، اما حتی با پذیرش روایات کتاب «سرنوشت یاران دکتر مصدق» به منظور اثبات همان پیش فرض، نویسنده محترم به طرح ادعاهایی پرداخته که متاسفانه مغایر مسلمات تاریخی است. به رغم آنکه شخص دکتر مصدق در مکتوب تاریخی خود به حضور عوامل بیگانه و نفوذی در شورای مرکزی جبهه ملی اشاره میکند، در این کتاب تلاش شده است حتی فردی چون شاپور بختیار به مثابه یک مهره خرج شده و سوخته تطهیر شود. این در حالی است که نویسنده محترم برای اثبات ارادتش به دکتر مصدق در این گردآوری خود دست کم میبایست روشن میکرد چنین شخصیتی زمانی که مینویسد از ما بهتران در راس جبهه ملی جا خوش کردهاند، بیجا و بیمنطق سخن نگفته و اتهام ناروا به دیگران یا به قولی یاران! خود وارد نیاورده است، لذا ضرورت داشت برخی واقعیتهای تاریخی را در مورد افرادی چون خسرو قشقاییها و شاپور بختیارها بیان کند. اینگونه مثبت یاد کردن از سران جبهه ملی به طور قطع دکتر مصدق را زیر سوال خواهد برد که با وجود برخورداری از چنین یاران صدیقی نه تنها نتوانست قیام مردم را به سر منزل برساند بلکه موجب انحلال جبهه ملی دوم نیز شد.
کتاب «سرنوشت یاران دکتر مصدق» همچنین دارای تناقضاتی در بخشهای مختلف است؛ در حالی که از یک سو عنوان میکند «جبهه ملی ایران در فاصله کودتای 28 مرداد تا پیروزی انقلاب 1357 نیرومندترین و با نفوذترین گروه سیاسی بود».(18) از دیگر سو و در جایی دیگر مینویسد: «افسوس که میانجیگری مهندس حسیبی سودی نبخشید و هیچ یک از طرفین از مواضع خود عقب نشینی نکردند و در نتیجه فعالیت جبهه ملی به مدت 13 سال متوقف شد». [از 43 تا 56] (ص 69) چگونه یک تشکیلات منحل شده میتواند نیرومندترین تشکل باشد؟
میبایست برای آن پاسخی یافت. همچنین در این کتاب به برخی خطاهای تاریخی برمیخوریم که از آن جمله است: «دکتر شایگان ... از سوی گروههای مختلف و هوادارانش نامزد احراز سمت ریاست جمهوری شد. ... اما این موضوع مورد موافقت رهبر انقلاب قرار نگرفت؛ در صورتی که شخصیت سیاسی و علمی او به مراتب بالاتر از شخص بیمایه و فرصت طلبی مانند ابوالحسن بنیصدر بود». (ص 126) در این مورد باید گفت در تاریخ 14 دی ماه 1358، امام خمینی (ره) فهرست 106 کاندیدای ریاست جمهوری ارسالی از وزارت کشور را عینا طی پیامی با اشاره به کثرت نامزدها و با توجه به ضرورت تسریع در انتخابات «امر صلاحیت و انتخاب را به ملت» واگذار کرد و از مردم خواست، خود سرنوشت خویش را تعیین کنند. (صحیفه امام، جلد 12، صفحات 11 و 12) به دنبال این نظر امام، فهرست کامل 106 کاندیدای اولین دوره ریاست جمهوری در روزنامه جمهوری اسلامی شنبه 15 دی ماه 1358، شماره 179 به چاپ رسید. البته بعدها کمیسیون بازرسی تبلیغات انتخابات که آقای موسوی خوئینیها در راس آن قرار داشت، استفاده از امکانات رادیو و تلویزیون را برای 90 نفر از کاندیداها، ممنوع و عملا آنها را رد صلاحیت کرد؛ به این ترتیب این عده از گردونه رقابت انتخاباتی خارج شدند و امام هیچ گونه دخالتی در تایید و یا رد صلاحیتها نداشتند. همچنین در این کتاب ادعا شده است: «به دنبال تظاهرات گسترد جبهه ملی در 25 خرداد 1360 در میدان فردوسی که در اعتراض به تصویب و اجرای قانون قصاص صورت گرفت، جبهه ملی فعالیتهای خود را متوقف کرد»(ص 115)
البته واقعیت آن است که اعلام راهپیمایی علیه قانون قصاص از سوی جبهه ملی با موضع گیری مستقیم امام مواجه شد و در روز راهپیمایی اصولا تظاهراتی از سوی هواداران جبهه ملی صورت نگرفت بلکه به عکس حضور مردم در حمایت از موضع امام تظاهراتی را علیه جبهه ملی در زمان اعلام شده شکل داد. ضمن اینکه خود نویسنده محترم چند خط قبل از طرح این ادعا معترف است: «از آن پس جبهه ملی دچار ضعف شد. در مراسمی که در 29 اسفند 1357 به مناسبت روز ملی شدن نفت در میدان آزادی تربیت داد، بیش از پنج هزار نفر شرکت نکردند». (ص 115) بنابراین چگونه در سال 1360 جبهه ملی میتوانست تظاهرات گستردهای را علیه یکی از مبانی قضای اسلامی سامان دهد؟ نویسنده کتاب «سرنوشت یاران دکتر مصدق» می توانست در مسیری قرار گیرد که اثر او برای بسیاری از محققان مفید واقع شود، اما علقهها و پیوندهای وی با اعضای جبهه ملی مانع از تولید چنین اثری شده تا جایی که حتی نویسنده محترم بر بسیاری از واقعیتهایی که اعضای موثر جبهه ملی در خاطرات خود بازگو کردهاند، چشم پوشیده یا اصولا به مطالعه آنها نپرداخته است. ضعفهایی از این دست متاسفانه تلاش او را در این کتاب در حد یک کار تبلیغاتی جانبدارانه تنزل داده است.