تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱۳۸۸ - ۱۱:۰۴  ، 
کد خبر : ۹۱۵۸۷

استادان اسلام آمریکایی

نویسنده: نصرالله سخاوتی مقدمه: یکی از بزرگترین موانع تکامل و دستیابی به حقیقت، چه در حوزه معارف دینی و چه در زمینه اندیشه و رفتارهای سیاسی و اجتماعی، پدیده تحجر است. این پدیده که قدمت آن را می‌توان تا دوردستهای تاریخ بْرد، اختصاص به پیروان مذاهب ندارد، بلکه عارضه‌ای فکری است که در فرد، خانواده، قبیله، قوم و ای‌بسا یک جامعه بزرگ بروز می‌یابد و ممکن است در زمینه‌های دینی، سیاسی، فرهنگی و... خودنمایی کند. اشاره: جمود فکری یا خشک‌مغزی مترادفهای مناسبی برای واژه تحجر هستند و دامنه رسوخ آن را تاحدودی معلوم می‌سازند. بنابراین پدیده تحجر از دیدگاه جامعه‌شناختی دارای تعریف و طبقه‌بندی علمی خاصی می‌باشد و در نزد سایر ملل و اقوام نیز مورد مطالعه و شناخت واقع شده است. اما آنچه در این مقاله مورد تاکید قرار می‌گیرد، جایگاه عارضه تحجر در آیات و روایات اسلامی و نیز اندیشه سیاسی ــ فقهی حضرت امام(ره) می‌باشد که با توجه به اهمیت انقلاب اسلامی ایران در دنیای معاصر موضوعی کاملا مهم و قابل اعتنا به حساب می‌آید. انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت امام‌خمینی(ره) به‌خودی‌خود پدیده‌ای مدرن به ‌حساب می‌آید اما با بنیادها و پدیدارهای مدرنیته غربی فرسنگها فاصله دارد. حضرت امام(ره) بنای نهضت را بر این گذاشته بودند که نباید به بهانه دوری‌جستن از مظاهر و پدیدارهای زیانبار مدرنیته غرب، در گرداب تحجر و مقدس‌مآبی فرو غلطید و سرنوشت دنیای اسلام را به دخمه‌های تاریک جمود و تحجر واپسگرایان رهنمون ساخت. حضرت امام(ره) بارها در پیامهای کتبی و شفاهی خود مسلمانان را از خطر جمود و جمودگرایان برحذر داشته و ضرر و زیان آنها را بیشتر از زیان ناشی از جانب کافران و معاندان دانسته‌اند. مقاله زیر پدیده تحجر ــ اعم از مذهبی و سیاسی ــ را از دیدگاه قرآن، روایات و حضرت امام‌(ره) مورد بررسی قرار می‌دهد.

معنای لغوی و اصطلاحی تحجر
تحجر در لغت، مثل سنگ سخت‌شدن است[i] و اگر در مورد مفاصل بدن گفته شود، خشک‌شدن و تصلب آنها است به‌گونه‌ای‌که از حرکت طبیعی بازایستند.[ii] تحجرِ برکسی، به‌معنای تنگ‌گرفتن بر او است[iii] و در اصطلاح سیاسی تحت دو عنوان تبیین شده‌ است:
1ــ Bigotry: خشک‌مغزی، خشک‌اندیشی، تحجر، خصوصیت اخلاقی که گرایش شخص را به چسبیدن به اصول کهنه و قدیمی، رسم و سنت، ناتوانی درک و فهم و حمایت از اصول جدید و ترقی‌خواهی نشان می‌دهد... .iv
2ــ Fanaticism: تعصب، جمود فکری، تحجر، جانب‌داری خالصانه، پرشور، کوته‌نظرانه و مصرانه از چیزی، کسی یا آئینی و نیز حالتی که با داشتن عقاید قالبی، جزمی و تغییرناپذیر مشخص می‌شود.[v]
تحجر در اصطلاح قرآنی و روایی
تحجر در قرآن به مثابه یکی از انحرافات اساسی و حساس جوامع و افراد به‌شمار رفته است. تقریبا تمام آیاتی که فرد را از نیندیشیدن برحذر می‌دارند و نکوهش عدم تفکر و تعقل را می‌رسانند، به‌گونه‌ای بر تحجر و تصلب تاخته‌اند. اصطلاح رایج قرآنی دراین‌خصوص واژگانی نظیر صم بکم عمی، الصم البکم الذین لایعقلون، اعمی و مانند آن می‌باشد. برخی از این اصطلاحات زمانی به کار رفته‌اند که قومی با استناد به حرکت پیشینیان خواسته‌اند همان روش را بدون هیچ استناد عقلی پی‌گیرند.
تحجر در اصطلاح روایی، همان جهل است که در برابر عقل ــ و نه علم ــ قرار می‌گیرد. یعنی از دیدگاه روایات، عالم جاهل ممکن است یافت شود که همان عالم متحجر است، اما عاقلِ جاهل پارادوکسی است که جمعشان هرگز ممکن نیست.
اصطلاح دیگری که در روایات معصومین(ع) در این خصوص به چشم می‌خورد، تعبیر به جاهل متنسک است. تنسِک در لغت یعنی تزهِد و تعبد.[vi] بنابراین زهد و عبادت چنانچه از مغز و روح تهی شود، انسان عابد و زاهد را متحجر ساخته و از عبادت حقیقی ‌دور می‌کند.
در اصطلاح فقه شیعه، تحجر همان تقلید ناپسند است؛ یعنی فرد در اصول دین از کسی تقلید کند؛ اما تقلید در فروع و احکام فقهی دست‌کم از باب رجوع جاهل به عالم و غیرکارشناس به متخصص، از پشتوانه محکم عقلی برخوردار است.
بنابراین در یک جمع‌بندی نهایی متحجر کسی است که تنها از زاویه‌ای خاص مسائل را بنگرد و عدول از این حالت را ناممکن بیابد.
متحجر از دیدگاه قرآن
خداوند متعال در یک استفهام انکاری با عتاب تمام می‌پرسد: «قل هل یستوی الاعمی والبصیر افلا تتفکرون» (انعام/50): آیا نابینا و بینا یکسانند [نه چنین است، هرگز] پس چرا تفکر نمی‌کنید؟! همچنین در جای دیگری به هنگام معرفی بدترین جنبندگان به پیامبر خود می‌فرماید: «ان شر الدواب عندالله الصم البکم الذین لایعقلون» (انفعال/22): همانا بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالی هستند که اندیشه نمی‌کنند. بنابراین باید گفت کسانی که عقل و فکر دارند اما تعقل و اندیشه ندارند بسیار پست‌منزلت‌تر از موجوداتی هستند که اصولا عاری از این افزارها به سر می‌برند.
با الغاء خصوصیت از این دسته آیات شریفه می‌توان آنها را تنها ویژه کفار ندانسته، بلکه حیطه دلالت معنایی را به خشک‌مقدسهای فاقد تفکر و مسلمانان خشک‌مغز ــ که خطر آنها پیوسته بیشتر از کفار است ــ نیز تعمیم داد.
تحجر سیاسی در روایات
بنیان‌گذار مکتب جعفری(ع) می‌فرماید: «العالم بزمانه لاتهجم علیه اللوابس»[vii] یعنی دانشمند آگاه به زمان را شبهات، از پا نمی‌اندازند. نقیض این فرموده آن است که چنانچه شبهات زمان عالمی را از پای درآوردند، درواقع او دانشمند حقیقی و عالم‌به‌زمان نبوده است. پس هرگز نباید مسائل روز را از وی طلب کرد؛ چراکه چنین شخصی تاریخ مصرفش منتفی گشته و نظریات او نه‌تنها دراین‌خصوص غیرمفید، بلکه زیان‌بار خواهد بود. روشن است چنین شخصی خود نیز باید از دخالت در مسائلی که درباره آنها تخصص ندارد، به‌طور جدی پرهیز داشته باشد.
ظاهرا روایت یادشده در برخورد با تحجر سیاسی صادر گردیده است. بعید نیست که در آن مقصود از «العالم» دانشمند دینی و مسلمان باشد؛ پس چنین کسی زمانی حلال مشکلات جامعه خواهد بود که در رفع این‌گونه مسائل کاردان باشد.
امیرالمومنین امام علی‌بن‌ابیطالب(ع) در ذکر صفات گروهی از مبارزان راستین، یکی از ویژگیهای آنان را حمل آگاهی و بینایی خویش بر شمشیرهایشان می‌داند ــ «... حملوا بصائرهم علی اشیافهم...» [viii] ــ و می‌فرماید آنان این‌گونه دین خدا را نصرت بخشیدند. بنابراین نصرت دین خدا قطعا مشروط به اکتساب نگاه واقعی سیاسی و اجتماعی و حمل بصیرت و آگاهی بر عمل خواهد بود تا هرگونه راه بر تحجر سیاسی بسته شود.
در کتاب گران‌سنگ اصول کافی درباب «کتاب العقل و الجهل» روایات زیادی در تعریف عقل و فضائل آن ذکر گردیده است اما آنچه‌ در آغاز بیش‌ترازهرچیز مورد توجه قرار می‌گیرد، عنوان این باب است. مرحوم کلینی با الهام از روایات، برخلاف تصور عوام عقل را در برابر جهل قرار داده است، نه علم را. این مساله نشان می‌دهد که تقسیم‌بندی عالم به دو قسم جاهل (عالمِ جاهل) و عالم (عاقلِ عالم) قطعا نادرست است.
عالمِ جاهل در تاریخ اسلام کم نبوده است و چنانکه در تاریخ دو سه دهه انقلاب اسلامی نیز مشاهده گردید، بارزترین ویژگی این دسته از عالمان، فکر بسته و ساده‌لوحی بیش‌ازحد و دخالت آنان در اموری است که راجع‌به آن امور تخصص ندارند.
پیامبرخدا(ص) فرمود: خداوند متعال چیزی برتر از عقل به بندگانش نبخشیده است؛ زیرا خوابیدن عاقل از شب‌بیداری جاهل و درمنزل‌بودن عاقل از مسافرت جاهل بهتر است.[ix] خداوند پیامبرش را جز برای تکمیل عقل مبعوث نساخت. عقلا همان صاحبان خرد هستند که درباره ایشان فرمود: تنها صاحبان خرد اندرز می‌گیرند. در این حدیث شریف درواقع رسول‌خدا(ص) به آیه «و ما یتذکر الا اولوالالباب» اشاره می‌کنند. در آیه شریفه مشابه می‌خوانیم: «انما یخشی‌الله من عباده العلماء»؛ یعنی تنها و تنها دانایان هستند که از خدا می‌ترسند (و به کارهای غیرنیک دست نمی‌زنند). از ترکیب این دو آیه شریفه نتیجه می‌شود که علماء واقعی و حقیقی همان عقلا هستند؛ چراکه «عقل پیوسته با علم است»[x] بنابراین چنانچه کسانی مشاهده شدند که علمشان از عقلشان سبقت گرفته باشد، باید دریافت که این علم، علم واقعی و ماندگار نیست و بر طریق حق نخواهد بود. معرفت ماندگار و حقیقی آن است که در انسان به حضور مبدل گردد، هرچند از طریق حواس ظاهری تحصیل گردیده باشد. بنابراین هر دانشی لزوما از معرفت حقیقی سرنمی‌زند و گاه علوم ظاهری، خود به عاملی فریبنده و حجابی بزرگ تبدیل می‌شوند: «العلم حجاب اکبر»[xi]
در خصوص عقل و معنا، مراتب و نقطه مقابل آن، روایات بسیاری وجود دارد اما در یک جمع‌بندی می‌توان گفت عقل انسانها دارای مراتبی است که نازل‌ترین مرتبه آن ــ که در فرهنگ اسلامی حتی از نهادن نام عقل بر آن دریغ می‌شود ــ همان است که در مکتب لیبرالیزم و فرهنگ دموکراسی عالی‌ترین مرتبه شمرده می‌شود! در دموکراسیهای امروزین جهان و در مکتب لیبرالیزم، کسی عقلش کامل‌تر است که تنها در راستای منافع شخصی یا قومی خود بیش‌تر بکوشد؛ چه بر حق باشد یا ناحق! همچنان‌که اقتضای قبیله‌گرایی در زمان جاهلیت و پیش از ظهور اسلام نیز درواقع چنین بود.
بدون‌شک عدم درک مقام عقل و استفاده بهینه از آن، انحرافی بزرگ است؛ خواه مانند لیبرالیزم عقل را محدود کرده و در خدمت هواهای نفسانی درآورند و یا مانند متحجر سیاسی تعطیلش نمایند. نظر به شدت زیانباری عقل و تحجر سیاسی که اساس بحث مقاله حاضر را تشکیل می‌دهد. در پایان این قسمت روایتی را در زمینه تحجر و متحجر سیاسی ــ مذهبی از امیرالمومنین علی(ع) ــ که خود بلاهای سخت و سنگینی را از این ناحیه متحمل شد ــ نقل می‌کنیم که فرمود: «قصم ظهری عالم متهتک و جاهل متنسک. فالجاهل یغشی الناس بتنسکه و العالم یغرهم بتهتکه»؛[xii] یعنی عالم بی‌تقوا و پرده‌در و همچنین انسان نادان گوشه‌گیر عابد، پشت مرا شکستند! پس جاهل عابد با عبادت بی‌مغز خود مردم را می‌فریبد چنان‌که عالم هتاک نیز با پرده‌دری و بی‌تقواییش به اسلام و مسلمین زیانهای جبران‌ناپذیر وارد می‌سازد.
لازم به ذکر است که در ترمینولوژی و فرهنگ اصطلاحات نیز «تنسک» به معنای «تعبد و تزهد»[xiii] آمده است؛ بنابراین توجه به این نکته بسیار ضروری است که زهد و عبادت پیوسته باید با تعقل و اندیشه در پیوند باشند تا دین درستی را برای انسان به ارمغان آورند درغیراین‌صورت نتیجه‌ای جز تحجر و خشک‌مغزی در دیانت و سیاست در پی نخواهند داشت.
تحجر سیاسی از نگاه امام‌خمینی(ره)
امام‌خمینی(ره) ــ مجدد و احیاءکننده اسلام ناب محمدی(ص) ــ بیشتر از آن‌که با روشنفکری اصطلاحی و تحفه غرب می‌ستیزد، با تحجر و جمود فکری نیز سر ناسازگاری دارد! ایشان در پیامی به یکی از مورخان معاصر می‌گوید: «شما باید به‌روشنی ترسیم کنید که در سال1341 ــ سال شروع انقلاب اسلامی و مبارزه روحانیت اصیل ــ در مرگ‌آباد تحجر و مقدس‌مآبی چه ظلمها بر عده‌ای روحانی پاکباخته رفت، چه ناله‌های دردمندانه کردند، چه خون دلها خوردند، متهم به جاسوسی و بی‌دینی شدند، ولی با توکل بر خدای بزرگ کمر همت را بستند و از تهمت و ناسزا نهراسیدند و خود را به طوفان بلا زدند و در جنگ نابرابر ایمان و کفر، علم و خرافه، روشن‌نگری و تحجرگرایی، سرافراز ولی غرقه به خون یاران و رفیقان خویش پیروز شدند.»[xiv]
در فراز پیشین همین پیام آمده است: «شما باید نشان دهید که چگونه مردم علیه ظلم و بیداد، تحجر و واپس‌گرایی قیام کردند و فکر اسلام ناب محمدی(ص) را جایگزین اسلام سلطنتی، اسلام سرمایه‌داری، اسلام التقاط و در یک کلمه اسلام امریکایی کردند.»[xv]
بنابراین امام‌خمینی(ره) ظاهرا تحجر و مقدس‌مآبی را خطرناک‌تر از روشنفکری غربی می‌داند و معتقد است بیشترین ضربات بر اسلام و مسلمین درواقع از این ناحیه وارد می‌شود و به‌همین‌دلیل نتیجه حاصل از تحجر و ارتجاع را، اسلام امریکایی می‌دانند؛ هرچند البته منظور ایشان از روشنفکری در جملات بالا، روشنفکری حقیقی و صحیح است، نه منورالفکری به معنای مصطلح امروزین آن. امام‌خمینی(ره) در این جملات تحجر و متحجر را هم‌سنگ کفر و خرافه و در مقابل روشنفکری، ایمان و علم می‌داند. دل خونین امام‌خمینی(ره) از متحجرین بی‌درد و مقدس‌مآبان بی‌خرد تا آنجا می‌گرفت که حتی در درس اصول یا فقهشان نیز از آنان نمی‌گذشتند و به اندک‌مناسبتی بر آنها می‌تاختند. مثلا در تفسیر آیه شریفه «و اذ قال ربک للملئکة انی جاعل فی الارض خلیفة قالوا اتجعل فیها من یفسـد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لـک...» امـام خمینی چنین اظـهار می‌داشت: خدا به ملائکه فرمود من در روی زمین به جای خودم خلیفه قرار خواهم داد. ملائکه پرسیدند آیا موجودی را روی زمین قرار می‌دهی که در آن خونریزی و فساد خواهد کرد؟ حال‌آن‌‌که ما تو را تسبیح می‌نماییم و برای تو مقدس خواهیم بود! خداوند فرمود: من مقدس نمی‌خواهم بلکه آدم می‌خواهم!
امام‌خمینی(ره) در پیام حج خود در سال1366 (همان‌ سالی که جمعه خونین مکه واقع شد) خطاب به زائران بیت‌الله‌الحرام، بر راهپیمایی و اعلان برائت از مشرکین تاکید فراوان نموده، می‌فرمایند: «... باید مسلمانان فضای سراسر عالم را از محبت و عشق نسبت به ذات حق و نفرت و بغض عملی نسبت به دشمنان خدا لبریز کنند و به وسوسه خناسان و شبهات تردیدآفرینان و متحجرین و منحرفین گوش فراندهند... و چه‌بسا جاهلان متنسک بگویند که قداست خانه حق و کعبه معظمه را به شعار و تظاهرات و راهپیمایی و اعلان برائت نباید شکست و حج جای عبادت و ذکر است نه میدان صف‌آرایی و رزم و چه‌بسا عالمان متهتک القاء کنند که مبارزه و برائت و جنگ و ستیز، کار دنیاداران و دنیاطلبان بوده است و ورود در مسایل سیاسی، آن‌هم در ایام حج دون شأن روحانیون و علما می‌باشد.»[xvi]
امام‌خمینی(ره) لازمه جدایی‌ناپذیر تحجر را اسلام امریکایی دانسته و پیوسته این دو را با همدیگر یادآور می‌شود و لازمه به‌زیرکشیدن ابرقدرتها را دست‌کشیدن از تحجر و تقدس‌مآبی می‌داند. او می‌گوید: «باید تلاش کنیم زهد و قدس اسلام ناب محمدی را از زنگارهای تقدس‌مآبی و تحجرگرایی اسلام امریکایی جدا کرده و به مردم مستضعفمان نشان دهیم.»[xvii] وی ریشه همه ظلمتها و کج‌فکریها را در تحجر و مقدس‌مآبی دانسته، خطاب به فرزندان شهدا، مفقودان و جانبازان و... چنین می‌گوید: «... و علاقمندم که فردفرد شما عالم و متخصصی متعهد برای اسلام ناب محمدی(ص) و مبارزی سرسخت علیه اسلام امریکایی و مرفهین، و پرچمدار وفاداری برای ایثارگران و شهیدان خود باشید و بتوانید با چراغ علم و عمل و تقوا، ظلمت نفاق و کج‌فکریها و تحجرها و مقدس‌مآبیها را از دامن اسلام بزدایید.»[xviii]
پاره‌ای از سخنان بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران را که در آنها نسبت به هرگونه تحجر و کج‌فکری و مقدس‌مآبی ابراز انزجار نموده‌اند، فهرست‌وار ذکر می‌کنیم و قضاوت را برعهده خواننده محترم می‌گذاریم:
ـــ «... او یک عمر با تحجر و واپس‌گرایی جنگید و یکی از طرفداران بی‌بدیل اسلام ناب‌ محمدی(ص) در عصر فریب و خودپرستی بود...»[xix]
ـــ «... ملتی که در خط اسلام ناب محمدی(ص) و مخالف با استکبار و پول‌پرستی و تحجرگرایی و مقدس‌نمایی است، باید همه افرادش بسیجی باشند و فنون نظامی و دفاعی لازم را بدانند.»[xx]
ـــ «... البته این بدان معنا نیست که ما از همه روحانیون دفاع کنیم، چراکه روحانیون وابسته و مقدس‌نما و تحجرگرا هم کم نبودند و نیستند. در حوزه‌های علمیه هستند افرادی که علیه انقلاب و اسلام ناب محمدی(ص) فعالیت دارند. امروز عده‌ای با ژست تقدس‌مآبی چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام می‌زنند که گویی وظیفه‌ای غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدس‌نمایان احمق حوزه‌های علمیه کم نیست. طلاب عزیز لحظه‌ای از فکر این مارهای خوش‌خط‌وخال کوتاهی نکنند. اینها مروج اسلام امریکایی‌اند و دشمن رسول‌الله(ص)... ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته به‌مراتب کاری‌تر از اغیار بوده و هست. در شروع مبارزات اسلامی اگر می‌خواستی بگویی شاه خائن است، بلافاصله جواب می‌شنیدی که شاه شیعه است؛ عده‌ای مقدس‌نمای واپس‌گرا همه چیز را حرام می‌دانستند و هیچ‌کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است. وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان، غرق‌شدن در احکام فردی و عبادی [تلقی] شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست و حکومت دخالت نماید، حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد.
به زعم بعضی افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد، و الا عالم سیاسی و روحانی کاردان و زیرک، کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه داشت و این از مسائل رایج حوزه‌ها بود که هرکس کج راه می‌رفت، متدین‌تر بود. یادگرفتن زبان خارجی، کفر و فلسفه و عرفان گناه و شرک به شمار می‌رفت. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم مرحوم مصطفی از کوزه‌ای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چراکه من فلسفه می‌گفتم. ... البته هنوز حوزه‌ها به هر دو تفکر آمیخته‌اند و باید مراقب بود که تفکر جدایی دین از سیاست از لایه‌های تفکر اهل جمود به طلاب جوان سرایت نکند و یکی از مسائلی که باید برای طلاب جوان ترسیم شود، همین قضیه است که چگونه در دنیای وانفسای نفوذ مقدسین نافهم و ساده‌لوحان بی‌سواد عده‌ای کمر همت بسته‌اند و برای نجات اسلام، حوزه و روحانیت، از جان و آبرو مایه‌گذاشته‌اند.
اوضاع مثل امروز نبود، هرکس صددرصد معتقد به مبارزه نبود زیر فشارها و تهدیدهای مقدس‌نماها از میدان به‌در می‌رفت. ترویج تفکر شاه سایه خدا است و یا با گوشت و پوست نمی‌توان در مقابل توپ و تانک ایستاد و این‌که ما مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم و یا جواب خون مقتولین را چه کسی می‌دهد و ازهمه‌شکننده‌تر، شعار گمراه‌کننده حکومت قبل از ظهور امام زمان علیه‌السلام باطل است و هزاران ان قلت دیگر، مشکلات بزرگ و جانفرسایی بودند که نمی‌شد با نصیحت و مبارزه منفی و تبلیغات جلوی آنها را گرفت: تنها راه‌حل، مبارزه و ایثار و خون بود که خداوند وسیله‌اش را آماده نمود، علما و روحانیت متعهد سینه را برای مقابله با هر تیر زهرآگینی که به طرف اسلام شلیک می‌شد آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند. اولین و مهمترین فصل خونین مبارزه در عاشورای پانزدهم خرداد رقم خورد. در پانزدهم خرداد1342 مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود؛ که اگر تنها این بود مقابله را آسان می‌نمود؛ بلکه علاوه‌برآن‌ از داخل جبهه خودی گلوله حیله و مقدس‌مآبی و تحجر بود، گلوله زخم‌زبان و نفاق و دورویی بود که هزاربار بیشتر از باروت سرب جگر و جان را می‌سوخت و می‌درید.
در آن زمان روزی نبود که حادثه‌ای نباشد، ایادی پنهان و آشکار امریکا و شاه به شایعات و تهمتها متوسل شدند. حتی نسبت تارک‌الصلوة و کمونیست و عامل انگلیس به افرادی که هدایت مبارزه را به‌عهده داشتند می‌دادند. واقعا روحانیت اصیل در تنهایی و اسارت خون می‌گریست که چگونه امریکا و نوکرش پهلوی می‌خواهند ریشه دیانت و اسلام را برکنند و عده‌ای روحانی مقدس‌نمای ناآگاه یا بازی‌خورده و عده‌ای وابسته که چهره‌شان بعد از پیروزی روشن گشت، مسیر این خیانت بزرگ را هموار می‌نمودند. آن‌قدرکه اسلام از این مقدسین روحانی‌نما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است و نمونه بارز آن مظلومیت و غربت امیرالمومنین علیه‌السلام که در تاریخ روشن است. بگذارم و بگذرم و ذائقه‌ها را بیش‌ازاین تلخ نکنم. ولی طلاب جوان باید بدانند که پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدس‌مآبی و دین‌فروشی عوض شده است. شکست‌خوردگان دیروز، سیاست‌بازان امروز شده‌اند آنها که به خود اجازه ورود در امور سیاست را نمی‌دادند، پشتیبان کسانی شدند که تا براندازی نظام و کودتا جلو رفته بودند.
غائله قم و تبریز با هماهنگی چپی‌ها و سلطنت‌طلبان و تجزیه‌طلبان کردستان تنها یک نمونه است که می‌توانیم ابراز کنیم که در آن حادثه ناکام شدند ولی دست برنداشتند و از کودتای نوژه سربرآوردند، باز خدا رسوایشان ساخت. دسته‌ای دیگر از روحانی‌نماهایی که قبل از انقلاب دین را از سیاست جدا می‌دانستند و سر به آستانه دربار می‌ساییدند، یکمرتبه متدین شده و به روحانیون عزیز و شریفی که برای اسلام آن‌همه زجر و آوارگی و زندان و تبعید کشیدند، تهمت وهابیت و بدتر از وهابیت زدند.
دیروز مقدس نماهای بی‌شعور می‌گفتند دین از سیاست جدا است و مبارزه با شاه حرام است، امروز می‌گویند مسئولین نظام کمونیست شده‌اند! تا دیروز مشروب‌فروشی و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان برای ظهور امام‌زمان ــ ارواحنا فداه ــ را مفید و راهگشا می‌دانستند، امروز از این‌که در گوشه‌ای خلاف شرعی که هرگز خواست مسئولین نیست رخ می‌دهد، فریاد وا اسلاما سرمی‌دهند! دیروز حجتیه‌ای‌ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابی‌تر از انقلابیون شده‌اند! ولایتی‌های دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریخته‌اند، در عمل پشت پیامبر و اهل‌بیت عصمت و طهارت را شکسته‌اند و عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیش نبوده است، امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را می‌خورند! راستی اتهام امریکایی و روسی و التقاطی، اتهام حلال‌کردن حرامها و حرام‌کردن حلالها، اتهام کشتن زنان آبستن و حلیت قمار و موسیقی از چه کسانی صادر می‌شود؟ از آدمهای لامذهب یا از مقدس‌نماهای متحجر و بی‌شعور؟ فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و به‌سخر‌ه‌گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار طعن‌ها و کنایه‌ها نسبت به مشروعیت نظام کار کیست؟ عوام یا خواص؟ خواص از چه گروهی؟ از به‌ظاهر معممین یا غیر آن؟ بگذریم که حرف بسیار است همه اینها نتیجه نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزه‌هاست و برخورد واقعی هم با این خطرات بسیار مشکل و پیچیده است.»
ـــ «من به طلاب عزیز هشدار می‌دهم علاوه‌بر‌این‌که باید مواظب القائات روحانی‌نماها و مقدس‌مآب‌ها باشند... .»
ـــ «... اما در مورد روش تحصیل و تحقیق حوزه‌ها، اینجانب معتقد به فقه سنتی و اجتهاد جواهری هستم و تخلف از آن را جایز نمی‌دانم. اجتهاد به همان سبک صحیح است ولی این بدان‌معنا نیست که فقه اسلام پویا نیست، زمان و مکان دو عنصر تعیین‌کننده در اجتهادند. مساله‌ای که در قدیم دارای حکمی بوده است، به‌ظاهر همان مساله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد و یک نظام ممکن است حکم جدیدی پیدا کند، بدان‌معناکه با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده است، واقعا موضوع جدیدی شده است که قهرا حکم جدیدی می‌طلبد. مجتهد باید به مسایل زمان خود احاطه داشته باشد. برای مردم و جوانان و حتی عوام هم قابل قبول نیست که مرجع و مجتهدش بگوید من در مسایل سیاسی اظهارنظر نمی‌کنم. آشنایی به روش برخورد با حیله‌ها و تزویرهای فرهنگ حاکم بر جهان، داشتن بصیرت و دید اقتصادی، اطلاع از کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان، شناخت سیاستها و حتی سیاسیون و فرمولهای دیکته‌شده آنان و درک موقعیت و نقاط قوت و ضعف دو قطب سرمایه‌داری و کمونیزم که در حقیقت استراتژی حکومت بر جهان را ترسیم می‌کنند، از ویژگیهای یک مجتهد جامع است. یک مجتهد باید زیرکی و هوش و فراست هدایت یک جامعه بزرگ اسلامی و حتی غیراسلامی را داشته باشد و علاوه‌بر خلوص و تقوا و زهدی که در خور شأن مجتهد است واقعا مدیر و مدبر باشد. حکومت در نظر مجتهد واقعی، فلسفه عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است، حکومت نشان‌دهنده جنبه عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگ است، فقه تئوری واقعی و کامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است.»
جای تفسیر برای این سخنان روشن و روشنایی‌بخش وجود ندارد. امام‌خمینی(ره) هرکجا از تحجر یاد نمود اسلام امریکایی را نیز از قلم نینداخت! انگار که این دو همزاد همدیگر و مولود یک مادر هستند. ایشان تفکر جدایی دین و سیاست را نیز نتیجه و محصول تحجر می‌دانست.
نشانه‌ها و عوامل تحجر
شاید بتوان نشانه‌ها و علل تحجر را در بخش واحدی بررسی نمود. منظور از نشانه‌ها، علائمی هستند که خواه‌ناخواه گویای وجود این صفت در شخص می‌باشند؛ چنان‌که عوامل، عللی هستند که انسان را به این سمت گرایش می‌دهند. گاه ممکن است علائم و علل در یک عنصر مجتمع شوند، دراین‌صورت همان عنصر گویای وجود تحجر در انسان نیز می‌باشد.
«گفت پروردگارا من قوم خود را شب و روز به سوی تو دعوت کردم. اما دعوت من چیزی جز فرار از حق بر آنان نیفزود. من هر زمان آنان را دعوت کردم که ایمان بیاورند و تو آنها را بیامرزی، انگشتان خویش را در گوشهایشان قرار داده و لباسهایشان را بر خود پیچیدند (یا بر سر کشیدند) و در مخالفت اصرار نمودند و به‌شدت استکبار ورزیدند.» (نوح/40)
از این آیه دست‌کم چهار نشانه برای تحجر قابل استخراج است: «انگشت در گوش قراردادن به هنگام حرف حق»، «جامه بر سر کشیدن»، «بر باطل پافشاری‌ورزیدن» و «استکبار در برابر حق نشان‌دادن».
با الغای خصوصیت از موارد یادشده، می‌توان آنها را به موارد بیشتری تعمیم داد و هر عمل برخوردار از خاصیت متناسب با این افعال را برای تحجر برشمرد؛ مثلا روی‌گردانی، بی‌توجهی و... .
متحجر به‌دلیل‌آن‌که درخصوص یافته‌های خود تصلب و سختی نشان می‌دهد و هیچ جای تردید جهت رسیدن به حقیقت باقی نمی‌گذارد، ممکن است دو نادانی خود را به جای حقیقت و یک یقین اتخاذ نماید:
 الف‌ــ جهل به حقیقت یک مساله ب‌ــ صواب‌دانستن یک مساله ناصواب.
پس جهل مرکب آن نادانی است که از دو جهل ترکیب یافته باشد. یعنی اندیشه غیرصحیحی را شخص دارا است، اما قاطعانه تصور می‌کند این اندیشه صحیح و مطابق با واقع است.
چنانکه در بخش تعریف تحجر گفته شد، تقلید منفی و کورکورانه را نیز می‌توان از نشانه‌های تحجر و علل تصلب دانست: «و قالوا ربنا انا اطعنا سادتنا و کبراءنا فاضلونا السبیلا» (احزاب/67): و گویند ای خدا، ما از بزرگان و پیشوایان خود اطاعت کردیم و آنان ما را به گمراهی کشیدند!
بنابراین پیروی و تقلید از هر بزرگی از نظرگاه قرآن کریم مجاز نیست. تقلید یعنی پیروی بی‌چون‌وچرا. عقل انسان چنین کاری را تنها در امور تخصصی و کارشناسانه تجویز می‌نماید. پس چنانچه شخصی ویژگیهای لازم برای نظردهی در امر ویژه‌ای را دارا باشد، لازم است افراد فاقد تخصص به او گوش فرادهند؛ اما بزرگان ظاهری که به واسطه ثروت یا حیطه قدرت کاذب خود بزرگ شده و درواقع هیچ امتیازی بر دیگران ندارند، نه‌تنها لزومی به اطاعت از آنان وجود ندارد بلکه عدم اطاعت از این گروه چه‌بسا شرط احتیاط باشد.
راههای مقابله با تحجر
برای مبارزه با تحجر راههای گوناگونی وجود دارد. مهمترین حرکت، پیش‌ازهرچیز، شناسایی دقیق عوامل بروز این مساله است. روشن است تا علل و عوامل پدیده‌ای نمایان نگردند، رویارویی با آنها ممکن نخواهد شد. نکته قابل‌توجه دیگر آن‌که در مصاف با تحجر باید میان تحجر در خود با تحجر در غیر، تمیز قائل شد. گاهی با تحجر موجود در خودمان به مقابله می‌پردازیم و زمانی‌ با تحجر در دیگری می‌ستیزیم و حالت سوم آن است که با متحجرین اجتماعی به چالش برخیزیم. به‌هرحال برای هریک از این حالات سه‌گانه شگردی ویژه در میان است.
قرآن کریم برای مبارزه با تحجر درونی، فرد را به تفکر و تدبر دعوت نموده است. اندیشیدن زیاد و جهت‌دار، انسان را به صحت در اندیشه واداشته و او را از یخ‌زدگی و جمود می‌رهاند.
سیر در زمین و در آفاق و انفس نیز راه دیگری برای مقابله با این صفت ناپسند است. (آل‌عمران/137، فصلت/53)
جامه از رخسار برگرفتن، انگشت از گوش برآوردن و به دنبال حق دویدن نیز از راههای دیگر مقابله با تحجر و جمود فکری است. (زمر/17)
تعصب، یقین و تقلید چنانچه هرکدام پیش از تحقیق کامل در شخصی مشاهده شوند، مساوی با تحجر و جمود فکری خواهند بود؛ اما اگر هریک از این عناصر پس از تحقیق به چنگ آیند، نه‌تنها زیان‌بار نیستند بلکه قطعا مفید خواهند بود. بنابراین اصل تحقیق و پذیرش هر امری پس از تحقیق را باید در جامعه ترویج نمود؛ درخصوص مسائل مهم اعتقادی و یا سیاسی ــ اجتماعی، که اهمیت آنها بیش‌تر از هر چیز دیگری است، این امر از ارزش خاصی برخوردار می‌باشد.
عصبیت، که در برخی تعاریف برای تحجر ذکر گردیده است، به این دلیل پذیرفته نشد که می‌تواند دارای دو جنبه مثبت و منفی باشد. تعصب آنگاه مطرود و نابجا است که پیش از تحقیق و پژوهش باشد، اما اگر انسان نسبت به مساله‌ای ــ مخصوصا اعتقادی ــ پژوهش کافی انجام دهد و با اندیشه صحیح مثلا به خدای یگانه و اسلام ایمان آورد، در این صورت بی‌تعصبی مساوی با بی‌غیرتی و ضعف ایمان خواهد بود. پس لازم است پیش از تعصب، پژوهشی کامل در میان باشد؛ چنان‌که درخصوص تقلید و یقین نیز پیش‌تر به اهمیت این مساله اشاره گردید.
در یک جمع‌بندی کوتاه می‌توان افراد ناآگاه جامعه را به دو دسته تقسیم نمود: دسته اول کسانی هستند که واقعا در خواب غفلت و بی‌خبری به سر می‌برند. بیدارنمودن این‌گونه افراد غیرممکن نیست؛ کماآنکه شخصی را که واقعا در حالت خواب به‌ سر می‌برد، به‌راحتی می‌توان از خواب بیدار کرد و چنانچه خوابش سنگین باشد، باید اندکی بیشتر تلاش به خرج داد تا آن شخص بیدار شود. اما دسته دوم کسانی‌اند که خود را اصطلاحا به خواب‌ می‌زنند، درحالی‌که به‌واقع بیدار هستند. چنین افرادی را حتی پیامبران خدا نیز نتوانستند متوجه سازند. این حالت ضلالتی است که لحظه‌به‌لحظه انسان را بیشتر می‌بلعد و گام‌به‌گام به مرگ نزدیکتر می‌نماید، و هیچ راه برون‌رفتی از این حالت برای شخص گرفتار وجود ندارد مگراین‌که به لطف خدای رحمان، تغییر ماهیت و موضع دهد.
بااین‌همه، به‌نظر می‌رسد منظور از متحجر مصطلح و معمول در جوامع مسلمین، گروه اول ‌باشد که در صورت توجه و غفلت‌زدایی، رهایی آنان از گرداب ضلالت ممکن خواهد بود.
رابطه تحجر سیاسی و مذهبی
کدامیک از نسبتهای چهارگانه منطقی میان این دو اصطلاح وجود دارد؟ تباین، تساوی، عموم و خصوص مطلق یا عموم و خصوص من‌وجه؟
به‌نظر می‌رسد اظهارنظر در این حوزه به اظهار عقیده درخصوص رابطه دین و سیاست مربوط باشدکسی که به جدایی دین و سیاست معتقد است، نمی‌تواند متحجر مذهبی را متحجر سیاسی نیز بداند و یا همچنین متحجر سیاسی را متحجر مذهبی بخواند، اما کسی‌که میان دین و سیاست به عینیت و وحدت قائل است می‌تواند متحجر مذهبی را متحجر سیاسی و یا برعکس عنوان کند. هرچند در عکس این قضیه، یعنی دراین‌که هر متحجر سیاسی را بتوان متحجر مذهبی نامید، خدشه‌نمودن غیرممکن به‌نظر نمی‌رسد.
به‌هرحال این‌که آیا دین و سیاست عین هم و یا دو چیز مباین هستند، کسانی نظیر امام‌خمینی(ره)، شهید مدرس(ره)، سیدجمال‌الدین‌اسدآبادی و... به یگانگی میان دین و سیاست اعتقاد دارند، حال‌آن‌که به نظر می‌رسد دیگرانی در حوزه‌های علمیه اهل تشیع از جدایی و بی‌ربط‌بودن این دو دم می‌زنند. درواقع این مساله بسته به تعاریفی است که برای هریک از دو واژه «دین و سیاست‍» در نزد آنها وجود دارد.
برای دین، و همچنین سیاست، می‌توان دو دسته تعریف مثبت و یا منفی در نظر گرفت: دین در معنای غیرصحیح آن، زمانی‌ است که آن را تنها به رابطه انسان با خدا تعریف کنیم و صرفا جنبه فردی و شخصی به آن بدهیم. سیاست غلط نیز آن است که در معنای غربی آن یعنی پلتیک خوانده شود. دراین‌صورت، حقه‌زدن، حیله‌گری و سیاسی‌کاری ننگ و خیانت بوده و اساسا هیچ ارتباطی با دین نخواهد داشت. اما چنانچه دین را به معنای مجموعه‌ای از آیین‌نامه‌ها و دستورالعملهای زندگانی فردی و جمعی انسان بدانیم که از طرف خدا برای انسان آمده‌اند و از طرفی سیاست را نیز تدبیر امور انسانها جهت رسیدن به سعادت بدانیم، آن‌گاه قائل‌شدن به جدایی میان دین و سیاست، به‌ویژه میان اسلام و سیاست، ممکن نخواهد بود.
بنابراین متحجر سیاسی، متحجر مذهبی نیز قلمداد خواهد شد؛ چراکه مذهب را با تمام شئون آن به‌خوبی در نیافته است و برعکس متحجر مذهبی نیز متحجر سیاسی خواهد بود؛ چون چنین فردی هیچ‌کدام از این دو ــ مکتب و سیاست ــ را به اندازه کافی نشناخته است.
نتیجه
خطر تحجر به‌ویژه پس از انقلاب اسلامی بسیار جدی است و هرچند اسلام از این ناحیه ضربات هولناکی را تاکنون متحمل گردیده است، اما امروزه بیش‌ازهرزمان‌دیگری اسلام و نظام اسلامی و تشیع ازاین‌سو آسیب‌پذیر هستند. دشمنان اسلام نیز تاکنون به‌این‌صورت که انقلاب اسلامی به آنان ضربه وارد کرد، از اسلام صدمه نخورده بودند و بنابراین دشمنان تشیع نیز آگاه‌ترازهرزمان در تلاش هستند تا به اهداف شوم خود برسند. آنها بر این باورند که نفوذ اندیشه تحجرگرایانه در میان مسلمان، همچون رخنه‌ای اساسی آنان را از درون تهی کرده و در نتیجه به‌راحتی تسلیم دشمن خواهند شد.
برای مثال انجمن حجتیه نمونه این اندیشه انحرافی و خطرناک است که در صدر انقلاب و پیش از آن فعالیت داشت و سپس متروک گردید اما این جریان در سالهای اخیر دوباره جان گرفته است. در میان مردم و روحانیون کسانی هستند که خواسته یا ناخواسته، مساجدی را تبلیغ می‌کنند که در آنها از مسائل روز و مسائل اجتماعی خبری نیست. متاسفانه امروزه دربرخی موارد این قبیل مساجد شلوغ‌تر از بقیه هستند. این نکته همان هشدار تحجر است که خیزگاهش مسجد و مذهب است و چنانچه دامن بگستراند، سیاست را نیز تحت‌الشعاع قرار خواهد داد؛ یعنی تحجر سیاسی از تحجر مذهبی متاثر و منتقل خواهد شد.
پس چه باید کرد؟ این بحث البته خود مجال دیگری می‌طلبد، اما به‌طور فهرست‌وار و موردی به راهکارهای مدنظر اشاره خواهد شد. به‌نظر می‌رسد در این خصوص باید در سه سطح و لایه به فعالیت پرداخت:
الف‌ــ معماری ایدئولوژی و اندیشه‌ها ب‌ــ مهندسی اجتماعی ج‌ــ در‌نظرگرفتن ستاد عملیاتی.
و لازمه کار در اینجا دو شیوه اجرایی است:
الف‌ــ درمان سطحی و کوتاه‌مدت
ب‌ــ درمان عمیق و بلند‌مدت.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات