تاریخ انتشار : ۰۱ مرداد ۱۳۸۸ - ۱۰:۴۵  ، 
کد خبر : ۹۴۱۲۴

پیامدهای قدرت نرم چین

نویسنده: لیلا عسگریان خلاصه: چین در دهه گذشته از به کارگیری قدرت سختش در آسیای جنوب شرقی کاسته و در عوض بر ایجاد یک راهبرد در راستای ایجاد قدرت نرم تمرکز نموده است. برای اولین بار در تاریخ پس از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده در حال مواجه با وضعیتی می‌باشد که ممکن است جذابیت یک کشور دیگر در یک منطقه مهم از او پیشی بگیرد. بی‌تردید چنین وضعیتی برای ایالات متحده پذیرفتنی نیست. سیاست‌گذاران ایالات متحده، قبل از اینکه جذابیت چین در دیگر نقاط جهان در حال توسعه اشاعه یابد، نیاز به فهم چگونگی اعمال قدرت نرم توسط چین دارند. عناصر جادویی چینی علاوه بر این که می‌تواند برای کشورهای در حال توسعه خطرناک باشد می‌تواند منافع آمریکا را نیز به خطر اندازد. پس از به قدرت رسیدن تاکسین شیناواترا نخست‌وزیر سابق تایلند، در سال 2001، وی به کشوری سفر کرد که آن را مهمترین کشور برای روابط خارجی تایلند می‌دانست. اگر چه تایلند متحد قدیمی ایالات متحده محسوب می‌شد اما کشور موردنظر ایالات متحده نبود. تاکسین وارد پکن شد. تاکسین در بازگشت به تایلند از تمایل کشورش برای تعمیق روابط بین بانکوک و پکن سخن گفته و در نهایت دو کشور را به سوی یک شراکت اقتصادی و راهبردی جامع حرکت داد. اقدامات تاکسین در این راستا قابل توجه بود. برای چندین دهه سیاست تایلند تا حدزیادی مبتنی بر ترس از چین بوده دو کشور به ندرت در سیاست‌های خود با هم ارتباط داشتند. با این حال اقدامات تاکسین بازتاب افکار عمومی نیز محسوب می‌شد: نظرسنجی‌ها نشان می‌داد که بیش از 70 درصد تایلندی‌ها چین را به عنوان مهم‌ترین بازیگر خارجی برای تایلند می‌دانند. تایلند در این نوع نگرش تنها نبود. از سال 1997 درک از چین در منطقه آسیای جنوب شرقی به طرز شگرفی تغییر کرده است؛ در حال حاضر بسیاری از نخبگان و مردم منطقه به چین به عنوان یک قدرت بالقوه منطقه‌ای ممتاز می‌نگرند. این دگرگونی در تصویر و نفوذ چین در اذهان مردم منطقه به طیفی از عوامل برمی‌گردد. چین از رفتار اشتباه آمریکا از جمله واکنش ضعیف این کشور در قبال بحران مالی آسیا و خودبینی ضدتروریستی پس از 11 سپتامبر، سود برده است. اما در این میان رشد قدرت نرم چین ـ توان چین برای نفوذ از طریق اغوا و نه اجبار ـ نیز بسیار تأثیرگذار بوده است. این جذابیت توانسته است از طریق روش‌های مختلفی چون فرهنگی، دیپلماسی، مشارکت در سازمان‌های چندملیتی، اقدامات تجاری خارجی و قدرت جذب کنندگی اقتصادی این کشور، خود را بروز دهد. زمانی که جوزف نای اصطلاح قدرت نرم را به کار برد، بیشتر آن را در چارچوب یک تعریف محدودتری به کار برد که سرمایه‌گذاری، کمک و دیپلماسی رسمی ـ اشکال سنتی‌تر و خشن‌تر ـ از آن مستثنی بود. امروزه در چین و همسایگانش به صراحت ایده گسترده‌تری از قدرت نرم را مطرح می‌کنند. این ایده دلالت بر همه عناصر خارج از حوزه امنیت از جمله سرمایه‌گذاری و ارائه کمک دارد. قدرت نرم می‌تواند در "سطوح بالا " نخبگان و در "سطوح پایین " عموم مردم را مورد توجه قرار دهد. اگر چه قدرت نرم‌ می‌تواند هم از بازیگران دولتی و هم غیردولتی ناشی گردد، اما هر فردی می‌تواند راهبردها و ابزار سیاسی پکن را که آگاهانه برای پیشبرد قدرت نرمش مورد استفاده قرار می‌دهد شناسایی کند. این راهبردها و ابزارها، از مدارس زبان گرفته تا تجار، قدرت تأثیر بازیگران چینی را در جهان آسان‌تر نموده‌اند. اعمال قدرت نرم توسط چین در جنوب شرق آسیا، نزدیک‌ترین همسایگان چین، می‌تواند طبیعی باشد چرا که کشورهایی که قدرت خود را افزایش می‌دهند به طور غیرقابل اجتنابی اعمال نفوذ خود را نیز شدت می‌بخشند. اما مدل و ارزش برنامه‌های چین برای جنوب شرقی آسیا‌ـ و حتی برای دیگر ملل در حال توسعه ـ می‌تواند خطرناک باشد چرا که در این مناطق دموکراسی‌ها در شرف تکوین و جامعه مدنی هنوز ضعیف می‌باشد. ضمن اینکه چین به طور روزافزونی از قدرت نرمش برای قطع نفوذ ژاپن، تایوان و حتی ایالات متحده در منطقه استفاده می‌کند.

چشم‌اندازی بر نفوذ چینی‌ها
چین تا دهه گذشته حداقلِ قدرت نرم خود را اعمال می‌نمود و یک سیاست خارجی دفاعی را دنبال می‌کرد به نحوی که حتی افکار عمومی چین به توان اعمال قدرت پکن بی‌اعتماد بود. در نظرسنجی که در سال 1995 توسط سازمان پژوهشی "گروه هورایزن " صورت گرفت از شهروندان چینی خواسته شد "شاخص‌ترین کشور جهان " را معرفی کنند: یک سوم ایالات متحده و فقط 13 درصد چین را انتخاب کردند. مداخله‌های محدود چین در آسیای جنوب شرقی باعث شکست تلاش‌های پکن برای تبدیل شدن به یک بازیگر منطقه‌ای با استفاده از زور شد به طوری که ادعای این کشور بر بخشی از دریای چین جنوبی تنها باعث تشدید هراس کشورهای آسیای جنوب شرقی از چین گشت.
تحولات سال 1997 بستر مناسب را برای ظهور قدرت نرم چین مهیا نمود. پکن در خلال بحران مالی آسیا، در پشتیبانی از کشورهای آسیا، از کاهش ارزش پولش امتناع نمود. بعد از این بحران رودلفو سورینو ، دبیر کل سازمان کشورهای آسیای جنوب شرقی (ASEAN) ، اعلام نمود: "چین در واقع با یک بوی خوش در حال ظهور است "، کاهش اعتماد آسیای جنوب شرقی به واشنگتن و سرمایه‌گذاری‌های تایوان در 1990 منجر به تغییر افکار عمومی در آسیای جنوب شرقی شده و دریچه‌ای را برای اعمال قدرت نرم چین باز نمود.
به نظر می‌رسد در همان زمان آشفته، رهبری چین پذیرفت که قدرت سخت این کشور دارای محدودیت است. حتی بعضی از آنها متوجه شدند که چین با ارتش آمریکا نمی‌تواند رقابت کند به طوری که محققیانی چون وانگ‌ جسی از آکادمی علوم اجتماعی چین اشاره می‌کنند که در صورت کناره گرفتن آمریکا از جهان پس از جنگ سرد، این مسئله ناشی از ضعف طولانی مدت این کشور در قدرت نرم خواهد بود نه قدرت سخت. در ادامه چینی‌ها به جایگاه این کشور در جهان مطمئن‌تر شده و فشارهای داخلی را برای درگیر شدن بیشتر کشور در مسائل منطقه‌ای خواستار شدند. در سال 2003 سازمان پژوهشی "گروه هورایزن " بار دیگر از شهروندان چینی نظرخواهی نمود. این بار حدود 40 درصد چینی‌ها این کشور را شاخص‌ترین کشور جهان معرفی کردند.
راهبردهای قدرت نرم چین را می‌توان از سال 1997 مورد شناسایی قرار داد. اول این که پکن قاعده بازی "برد ـ بردـ را اعلام نمود. چین به صراحت منطق "برد ـ‌ برد " خود را با رهیافت آمریکا به تقابل گذاشته و رهیافت آمریکا را مبتنی بر بی‌احترامی به حاکمیت کشورهای آسیای جنوب شرقی ترسیم نمود. رهبران چین تأکید می‌کردند که پکن برخلاف آمریکا تمایل به شنیدن حرف‌های دیگر کشورها دارد. چین با ابتکارهای واقعی، منطق "برد ـ برد " خود را تقویت نموده و معاهده دوستی و همکاری آسیا را که آمریکا حاضر به امضاء آن نشد، پذیرفته و خودش را به ایجاد قوانینی برای مدیریت دریای چین جنوبی متعهد نمود. این در حالی بود که در همین زمان ایالات متحده در مقایسه با دیگر مناطق، تحریم‌های بیشتری را علیه آسیای جنوب اعمال نمود. علاوه بر این، سیاست‌های ضدتروریستی واشنگتن باعث دلخوری و دوری جستن هر چه بیشتر این کشورها از ایالات متحده گردید. همچنین این ایده عدم مداخله‌گرایی چین همزمان با دوره‌ای شد ـ حداقل از میانه دهه 1990 ـ که مداخله‌گرایان چپ و راست نفوذ بیشتری در تنظیم سیاست خارجی آمریکا به دست آوردند.
راهبرد چین اجزاء دیگری نیز داشت که از جمله می‌توان به تمرکز بر کشورهایی که در حال تغییر روابط دوجانبه خود با آمریکا بودند اشاره کرد. این مسئله را در فیلیپین یا کامبوج شاهد بودیم. به طوری که پکن زمانی که روابط هون سن ، نخست‌وزیر کامبوج، با واشنگتن دچار تنش گردید، همکاری‌های خود را با پنوم پن تقویت نمود. (این راهبرد به خارج از منطقه آسیای جنوب شرقی همچون سودان، ونزوئلا یا ازبکستان نیز گسترش یافت). حتی رهبران چین با اعلام اینکه دولت چین در امور داخلی این کشورها دخالت نمی‌کند خود را به عنوان الگوی بالقوه برای جهان در حال توسعه و کشوری که توسعه را از بالا کنترل می‌کند، نمایاند. در کشوری مانند اندونزی که هنوز از تأثیرات اجتماعی ـ اقتصادی بحران مالی در رنج بوده و این رنج تا حدی ناشی از اقتصاد بسیار باز این کشور است، موفقیت مدل توسعه‌ای چین تا حد قابل توجهی جذاب می‌نمود.
ابزار سیاسی
چین برای افزایش قدرت نرم خود در آسیای جنوب شرقی از چندین ابزار سیاسی استفاده نموده است. طی مطالعه‌ای که در سال 2006 توسط هنری یپ از دانشگاه دفاع عالی صورت گرفته، میزان کمک‌های چین به فیلیپین و لائوس در سال 2003، به ترتیب 4 و 3 برابر کمک‌های آمریکا به این کشورها بود. همچنین کمک چین به اندونزی در سال 2002، دو برابر کمک‌های آمریکا به این کشور در همین سال بوده است.
کمک‌های چین نه تنها در حجم و میزان با رشد رو به رو بوده بلکه حوزه‌های گسترده‌تری را نیز در بر دارد. در گذشته بسیاری از محققان کمک‌های چین را مربوط به طرح‌های بزرگ "فیل سفید " مانند تالار بزرگ دوستی لائوس در وین‌تیان می‌دانستند. از اواخر دهه 1990 چین تلاش بیشتری برای جداسازی کمک‌ها از اهداف سیاسی انجام داده است. از جمله این اقدامات، تقویت شرکت‌های چینی، تربیت بازیگران سیاسی و کاهش نگرانی‌ها درباره قدرت اقتصادی چین بوده است. در همین راستا، در تایلند از کمک‌های چین برای تشویق سیاست‌مداران به تحصیل در چین استفاده شد که مثال خوبی برای اعمال قدرت نرم در سطوح بالا است. همچنین خرید مازاد محصولات کشاورزی تایلند توسط پکن، برای دلجویی از کشاورزان تایلندی که نسبت به تأثیر تجارت با چین نگران بودند، نمونه‌ای از قدرت نرم "در سطوح پایین " محسوب می‌شود.
پکن به طور مؤثری از طریق ملاقات‌های مستمر مقامات خود، سیاست‌های مربوط به اهداء کمک‌هایش را تبلیغ می‌کند. در مقایسه ملاقات‌ها و سفرهای مقامات ارشد چین و آمریکا به تایلند و کامبوج در سال‌های 2004 و 2005 می‌توان دریافت که مقامات ارشد چین حداقل دو برابر بیشتر از مقامات آمریکایی از بانکوک و پنوم‌پن دیدار کرده‌اند.
به اطلاع عموم رساندن این کمک‌ها بخشی از دیپلماسی عمومی پیچیده‌تر چین و نوع دیگری از قدرت نرم در سطوح پایین محسوب می‌شود. بعد از پایان جنگ سرد، ایالات متحده از بودجه دیپلماسی عمومی‌اش کاست و این در حالی بود که چین بودجه دیپلماسی عمومی خود را افزایش داده و با زیرکی از طریق تلاش‌هایی چون ترتیب دادن موزه‌هایی به مناسبت ششصدمین سالروز سفر دریایی زنگ‌ هی ـ دریاسالار چینی که از آسیا، خاورمیانه و آفریقا گذشت بدون اینکه این کشورها را تسخیر کند ـ‌ به تقویت مفهوم توسعه مسالمت‌آمیز در راستای تقویت راهبردی خود پرداخت. چین همچنین به ایجاد مؤسسات کنفرسیومی ـ‌مدارس زبان چینی در دانشگاه‌های آسیای جنوب شرقی ـ پرداخته و بنگاه سخن‌پراکنی بین‌المللی CCTV را تقویت نموده و بر شمار اعزام معلمان زبان چینی به منطقه افزود.
پکن همچنین در دهه گذشته روابط خود را با سازمان‌های قومی چینی در آسیای جنوب شرقی احیا نموده و در کشورهایی مانند کامبوج نظام تشویق کننده‌ای را ایجاد کر که دانشجویان کامبوجی خواهان تحصیل در مدارس زبان چینی کمک‌هایی از منابع چینی در داخل کشور خودشان دریافت کنند. در مقابل، ایالات متحده به دلیل اعمال سیاست‌های سخت‌گیرانه صدور روادید به دانشجویان، به طور ناخواسته موجب کمک به پیشی گرفتن آموزش عالی چین در این منطقه شد. براساس مطالعه‌ای که توسط دانشگاه جورج تاون صورت گرفته، تعداد اندونزیایی‌هایی که موفق به کسب ویزای تحصیلی در چین شده بودند دو برابر کسانی بود که در آمریکا موفق به این کار شده بودند.
عامل دیگری که به بهبود چهره چین در این منطقه کمک نمود، استفاده از تجارت آزاد و تقویت این ایده بود که چین به منبعی برای سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی (FDI) تبدیل خواهد شد. پکن علاوه بر توافق‌نامه تجارت آزاد با آسیای جنوب شرقی، در حال مذاکره جداگانه با کشورهای این منطقه به منظور ایجاد مشارکت اقتصادی نزدیک‌تر با آنها می‌باشد به گونه‌ای که تا پایان سال 2006 کل تجارت آسیای جنوب شرقی با چین، تجارت آنها با آمریکا یا ژاپن را تحت‌الشعاع خود قرار داد.
اگر چه چین هنوز تبدیل به یک سرمایه‌گذار خارجی مهم نشده، اما روند رو به رشد سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی (FDI) این کشور بسیار فراتر از آن چیزی است که متخصصان پیش‌بینی نموده بودند. براساس پیش‌بینی‌ آنها چین در سال 2004 تبدیل به بزرگ‌ترین منبع سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی (FDI) در کامبوج می‌گشت. در نهایت این که میزان مهاجرت به خارج چینی‌ها در حال تغییر یافت جمعیتی شمال آسیای جنوب شرقی، از شمال برمه تا شمال ویتنام، می‌باشد. جایی که در سال‌های اخیر مهاجران چینی برتری تجاری و اجتماعی به دست آوردند.
آیا چین موفق بوده است؟
برای فهم موفقیت یا عدم موفقیت راهبرد قدرت نرم چین ضروری است اهداف چین در آسیای جنوب شرقی مورد بررسی قرار گیرد. چرا که این اهداف با اهداف امنیتی و انعطاف‌ناپذیرتر این کشور به هم گره خورده و جداسازی کامل این دو از یکدیگر غیرممکن است. یکی از اهداف اصلی چین حفظ صلح پیرامون این کشور می‌باشد. حفظ صلح به اقتصاد چین اجازه رشد داده و فرصت‌هایی را برای شرکت‌های چینی فراهم می‌آورد تا به دنبال بازارهای جدید باشند. پکن همچنین خواهان دستیابی به پایگاه‌هایی در امتداد راه‌های دریایی آسیای جنوب شرقی می‌باشد. تسلط بر آبراه‌های منطقه، کنترل دریای چین جنوبی را برای این کشور تسهیل می‌کند. علاوه بر اینها چین خواهان قطع نفوذ تایوان و ژاپن و بیرون راندن آنها از دیپلماسی منطقه‌ای می‌باشد؛ پکن از سال 1994 سیاستی را مبتنی بر "استفاده از همه منابع اقتصادی و دیپلماتیک برای پاداش به کشورهای حامی طرح انزوای تایوان " در پیش گرفته است. این سیاست فراتر از ترغیب کشورها به تبعیت از سیاست "چین واحد " می‌باشد و شامل تلاش برای جلوگیری از شرکت مقامات تایوانی در مجامع منطقه‌ای غیردولتی، مجازات تجار آسیایی دارای روابط با تایوان و بازداشتن کشورهای آسیایی از هر گونه حمایت از ابتکارات منطقه‌ای ژاپن می‌گردد.
در نهایت این که، ممکن است پکن به دنبال کاستن از نفوذ آمریکا در آسیای جنوب شرقی باشد. چین سیاستی شبیه سیاست ایالات متحده آمریکا در قرون گذشته در آمریکای شمالی اتخاذ کرده و خواهان اجرای یک "ره‌نامه مونروئه " چینی برای این منطقه‌ می‌باشد به گونه‌ایز که منافع کشورها در این منطقه به چین وابسته و برای حل و فصل امور منطقه‌ای دیگر به ایالات متحده چشم نمی‌دوزند.
پکن موفق بوده است. هم‌اکنون در مقایسه با تنها 5 سال پیش، تقریباً غیرممکن است که در میان رهبران آسیای جنوب شرقی کسی را پیدا نماییم که ظهور چین را مورد تردید قرار دهد. اگر چه صادرات چین با صادرات کشورهایی چون مالزی بیش از 50 درصد همپوشانی دارد اما رهبران آسیای جنوب شرقی بسیار در تلاشند تا تأثیرات منفی تجارت با چین را کم‌اهمیت جلوه دهند. تجار، نخبگان فرهنگی و سیاست‌‌گذاران چینی در حال حاضر به نوعی دسترسی به آسیای جنوب شرقی، که پیش از این مختص نخبگان ایالات متحده بود، دست یافته‌اند.
به نظر می‌رسد عموم مردم در آسیای جنوب شرقی نیز در این گرمی روابط سهیم باشند. یک نظرسنجی از تجار مالزیایی نشان می‌دهد که "علی‌رغم ادعاهای موجود در رابطه با تهدیدات ناشی از تجارت آزاد با چین، اکثریت بخش خصوصی نگاهشان به چین مثبت می‌باشد ". مطالعه‌ای دیگر درباره رسانه‌های آسیای جنوب شرقی نشان می‌دهد که برخلاف دهه‌های پیش که روزنامه‌ها پی‌درپی از سیاست‌های اقتصادی و امنیتی چین انتقاد می‌کردند، امروزه به ندرت شاهد این گونه انتقادات هستیم. مطالعات فرهنگ و زبان چینی در میان مردم افزایش بسیار زیادی پیدا کرد. به گونه‌ای که دانشگاه‌های چین اعلام کرده‌اند، تا سال 2008 از 120 هزار دانشجوی خارجی ثبت‌نام به عمل خواهد آورد. این در حالی است که در 20 سال پیش تنها 8 هزار دانشجوی خارجی در دانشگاه‌های چین ثبت‌نام کرده بودند.
راه دیگر برای برآورد قدرت نرم فزاینده چین بررسی جایگاه اقوام چینی در جنوب شرق آسیا است که به شدت درحال تغییر و تحول هستند. در حالی که زمانی چینی‌های آسیای جنوب شرقی از سیاست دوری می‌‌کردند امروز تاکسین و دیگر سیاست‌مداران بر پیشینه چینی خود اذعان دارند.
سرانجام این که ترغیب دیگر کشورها به انجام عملی که بدون وجود این ترغیب ممکن بود آن عمل را انجام ندهند، معیار دیگر سنجش نفوذ می‌باشد. در سطوح بالا، قدرت نرم نفوذ پکن را بر رهبان کشورهای کم‌تر دموکراتیک افزایش داد. در سطوح پایین نیز قدرت نرم به پکن اجازه داد تا رهبران کشورهایی همچون فیلیپین را که به شیوه دموکراتیک انتخاب شدند را به سوی روابط نزدیک‌تر با چین سوق دهد چرا که احساسات عمومی از گرم شدن روابط حمایت می‌کرد. چنین اقداماتی باعث افزایش نفوذ چین شده‌اند. دیپلمات‌های آسیای جنوب شرقی اذعان می‌دارند که در حال حاضر تصمیمات جلسات و نشست‌های منطقه‌ای کندتر و با تأخیر بیشتر اتخاذ می‌گردد چرا که اعضاء باید واکنش احتمالی و بالقوه چین را مورد تحلیل قرار دهند. اگر چه بسیاری از کشورها در آسیای جنوب شرقی خواهان استمرار نقش تایوان و ژاپن در منطقه می‌باشند اما پکن در خارج کردن تایوان از سیاست‌های منطقه‌ای و به حاشیه راندن ژاپن تا حد زیادی موفق بوده است به گونه‌ای که ژاپن در تلاش برای کسب کرسی دائم شورای امنیت سازمان ملل نتوانست حمایت منطقه‌ای چندانی را به دست آورد.
تأثیرات واقعی این اقدامات چیست؟
افزایش قدرت نرم چین می‌تواند بی‌ضرر یا حتی در بعضی جنبه‌ها سودبخش و مفید باشد. به چه دلیل برگزاری کنفرانس سران اقوام چینی یا اشاعه زبان چینی، باید موجب نگرانی واشنگتن گردد؟ از زمانی که چین به میان قدرت‌های بزرگ وارد شد از جذابیت خود برای نفوذ در آسیای جنوب شرقی و در برخی مواقع در راستای خواسته‌های واشنگتن گام برداشته است. توافق‌نامه تجارت آزاد چین با آسه‌آن (ASEAN) شاید تنها به دلیل جذابیت چین به عنوان یک مدل اقتصادی می‌باشد که رهبران آسیای جنوب شرقی را مجبور به نگاه به منطقه به عنوان یک بلوک اقتصادی نموده است، ایده‌ای که شرکت‌های آمریکایی نیز خواهان آن هستند. چین تأثیرش را بر مسائل امنیتی غیرسنتی به اثبات رسانده و همکاری نزدیکی با همسایگانش در راستای مبارزه با قاچاق مواد مخدر و انسان دارد.
اما از برخی جنبه‌ها همچون دمکرات‌سازی، ابتکار مبارزه با فساد و حکومت‌داری مطلوب، قدرت نرم چین می‌تواند برای آسیای جنوب شرقی مصیبت‌بار باشد. چین هم‌اکنون شروع به صدور کارگران فقیر خود و همچنین اتخاذ تصمیمات سیاسی و زیست محیطی کرده است. در شمال برمه شرکت‌های وابسته به دولت چین به جنگل‌زدایی گسترده مشغول می‌باشند و چین نشان داده است که کمترین علاقه‌ای به نگرانی‌های آسیای جنوب شرقی درباره تأثیرات زیست محیطی سدهایی که این کشور در بخش علیای رودخانه مکنگ زده است، ندارد. علاوه بر این، چین از پیوستن به کمیسیون رودخانه مکنگ، که سازمانی برای نظارت بر این رودخانه می‌باشد، امتناع کرده است.
حمایت چین از رژیم‌های اقتدارگرا در کامبوج و برمه به ممانعت از دمکرات‌سازی یا حداقل حکومت‌داری مطلوب در این کشورها کمک کرده است. در کامبوج سیاست‌مداران مخالف نسبت به حمایت چین از حزب حاکم شکایت کرده و روزنامه‌نگاران اظهار می‌دارند هنگامی که آنها درباره مسائل ناخوشایند برای چین ـ همانند تایوان ـ می‌نویسند، سفارت چین برای آنها ایجاد مزاحمت می‌کند. در برمه مجموعه کمک‌های چین و ملاقات‌های مداوم مقامات این کشور، تلاش‌های ایالات متحده و دیگر کشورهای آسیای جنوب شرقی را برای تشویق سیاست‌مداران حاکم به گفت‌وگو با مخالفان دموکراتیک تحلیل برده است؛ به جای آن، اقدامات چین دیگر قدرت‌ها از جمله هند را برای ایجاد روابط نزدیک‌تر با رنگون تشویق کرده است. در فیلیپین، جایی که ناظران بین‌المللی فساد گسترده‌ دولتی را مورد تأکید قرار داده‌اند، چین حدود 400 میلیون دلار کمک برای یک پروژه زیرساختی مهم، خط آهن شمال، پیشنهاد کرده است. فعالان محلی هشدار داده‌اند که این کمک چین بدون توجه به برآورد تأثیرات زیست محیطی و همچنین بدون هیچ شفافیتی در چگونگی صرف هزینه فراهم شده است.
در بدترین مورد ممکن، موقعیت چین در ارائه الگوی قدرت اقتصادی قوی و در عین حال حفظ کنترل سیاسی به عنوان الگویی در ذهن برخی رهبران اقتدارگرای منطقه همچون هون سن کامبوجی، که نظام سیاسی و اقتصادی چین را تحسین می‌کند، قرار گرفته است.
مدل چینی در توسعه کنترل از سطوح بالا، این ایده را که شهروندان معمولی باید بر سرنوشت کشورشان نظارت داشته باشند نمی‌پذیرد و چنانچه قدرت چین در جهان افزایش یابد نفوذ و اشاعه این ایده می‌توانند همانند کشورهای آسیای جنوب شرقی برای دیگر کشورهای در حال توسعه نیز مفید نباشد. همان گونه که الیزابت اکونومی از شورای روابط خارجی اشاره کرد، بنا به گزارشات، شرکت چینی مهندسی و تجارت بین‌المللی شوگانگ اقدامات کمی را برای بهبود ایمنی معدن هیرو دی‌پرو ، که در اوایل دهه 1990 از کشور پرو خریده است، صورت می‌دهد. وزارت کار پرو 170 سانحه از جمله دو سانحه مرگبار را در این معدن تنها در مدت یک سال ثبت کرده است. هنگامی که اتحادیه کارگری در پرو به این موضوع اعتراض نمود پکن به شوگانگ اجازه داد کارگرانی را از چین برای کار در این معدن به پرو بیاورد. به طور مشابه کمک‌های چین به کشورهای اقتدارگرا در آفریقا همچون زیمبابوه و آنگولا نیز باعث بروز نگرانی‌هایی شده است. مراقبان و ناظران فساد بین‌المللی هشدار داده‌اند که کمک‌های 6 میلیارد دلاری به آنگولا بدون اینکه در راستایز کاهش فقر یا هماهنگ با سازمان‌های مالی بین‌المللی به کار گرفته شود به حکومت آنگولا اجازه خواهد داد تا به خلق و خوی گذشته برگشته و از این کمک‌ها برای تحکیم شیوه‌های سرکوب‌گرانه خود استفاده نماید.
با وجود این حتی اگر قدرت نرم رو به رشد چین برای کشورهای آسیایی جنوب شرقی مفید نباشد این به آن معنا نیست که ایالات متحده باید همیشه در تلاش برای ایجاد موازنه علیه قدرت نرم چین باشد. تعریف قدرت نرم به صورت ذاتی مشکل می‌باشد. این موضوع موجب می‌شود تا اتخاذ یک سیاست قاطع از سوی ایالات متحده به آسانی صورت نگیرد. به علاوه جنبه‌هایی از قدرت نرم چین در راستای منافع آمریکا در منطقه می‌باشد. بنابراین برخی از عواقب منفی قدرت نرم چین در قبال کشورهای آسیای جنوب شرقی باید مهار گردد.
یک سیاست خارجی متمرکز
واشنگتن باید در جایی که انتظار می‌رود قدرت نرم چین با اهداف قدرت سخت این کشور در تهدید منافع ایالات متحده همراه شود، مجموعه‌ای از محدودیت‌های آشکار ـ را برای خود، چین و همچنین آسیای جنوب شرقی ـ اعمال نماید. این منافع شامل حفظ تمامیت ارضی کشورهای آسیای جنوب شرقی، حمایت منطقه‌ای از ایالات متحده در مواقع بروز منازعات، کنترل راه‌ها و آبراه‌های دریایی، ایجاد اتحادیه‌های رسمی و ارتقاء دمکرات‌سازی و حکومت‌داری مطلوب در منطقه می‌باشد.
کاهش رابطه کشورهای آسیای جنوب شرقی با تایوان و ژاپن می‌تواند کار آمریکا را در کسب حمایت این کشورها در زمان وقوع منازعه بر سر تایوان با مشکل مواجه سازد. این امر همچنین می‌تواند منجر به از هم گسیختن اتحاد ایالات متحده با تایلند و رابطه نزدیک این کشور با فیلیپین و سنگاپور گردد. در صورتی که کشورهای آسیای جنوب شرقی تسلیم نفوذ چین شوند در آن صورت نفوذ ایالات متحده می‌تواند در دیگر مسایل بحث‌برانگیزی چون حضور نیروهای آمریکا در سنگاپور با چالش مواجه شود. اگر نفوذ پکن باعث تحلیل دمکرات‌سازی، حمایت‌های زیست محیطی و حکومت‌داری مطلوب گردد به ابتکارات دیرین ایالات متحده آسیب رسانده و باعث تقویت رهبران اقتدارگرا در منطقه همچون تان‌شوه برمه‌ای و دیگر رهبران ضددموکراتیک که آمریکا سعی در انزوای آنها داشته، می‌گردد.
ایالات متحده باید به این موضوع توجه نماید که پکن ممکن است با استفاده از نفوذ نرم خود، کشورهای آسیایی را برای یک انتخاب شفاف‌تر بین قدرت‌های خارجی تحریک نماید. تنها 5 سال پیش بود که بسیاری از محققان آمریکایی اهمیتی برای سازمان همکاری شانگ‌های قائل نبوده و اصرار داشتند که چین از طریق این سازمان نمی‌تواند نفوذ آمریکا در آسیای مرکزی را با خطر مواجه سازد اما پکن در یک مدت زمان کوتاه ـ با حمایت مسکو ـ به طور دقیق چنین کاری را انجام داد.
ایالات متحده باید برای مراقبت از منافع مهم خود، بر سیاست آسیای جنوب شرقی متمرکز گردد. یک سیاست متمرکز می‌تواند شامل فهم دقیق‌تر از چگونگی رشد قدرت نرم پکن باشد. همانند دوران جنگ سرد که واشنگتن در هر سفارت‌خانه حداقل یک فرد را برای مطالعه و بررسی اقدامات اتحاد جماهیر شوروی در آن کشور به کار می‌گرفت امروز نیز این کشور باید در هر سفارت‌خانه فردی را برای بررسی روابط دو جانبه آن کشور با چین بکار گیرد. یک سیاست متمرکز می‌تواند شامل احیای قدرت نرم ایالات متحده در منطقه از جمله: گسترش کنسولگری‌ها که اجازه پوشش کشورهای بزرگ مانند اندونزی را به مأموران می‌دهد؛ بازنگری در تحریم‌های آمریکا در آسیای جنوب شرقی؛ احیای خدمات خارجی تا جایی که منطقه‌گرایان و متخصصان زبان مزد مهارت‌های‌شان را بهتر دریافت نمایند؛ تجدیدنظر در قطع برنامه‌های رادیو تلویزیونی منطقه‌ای همانند صدای آمریکا به زبان تایلندی؛ بازنگری در سیاست‌های سخت‌ اعطای روادید دانشجویی؛ و تقلید از سبک چینی در آمیختن سفرهای هیئت‌های سیاسی و تجاری باشد.
همچنین اتخاذ یک سیاست متمرکز می‌تواند در بردارنده این فهم باشد که هنگامی قدرت نرم چین در راستای تعقیب اهداف این کشور، از جمله اهداف سخت که منافع آمریکا را تهدید می‌کند، مورد استفاده قرار می‌گیرد، این قدرت نرم باید متوازن گردد. اگر نفوذ چین آشکارا دموکرات‌سازی و حکومت‌داری مطلوب را در منطقه تحلیل ببرد ایالات متحده باید وارد عمل شده و به طور عمومی ارتباط پکن با حکومت‌های اقتدارگرا را آشکارا ساخته و به طور خصوصی چین را متقاعد نماید که حمایت از دولت‌های اقتدارگرای آسیای جنوب شرقی در بلندمدت منافع خود چین را با خطر مواجه می‌سازد. اگر جذابیت تجارت با چین این کشور را قادر می‌سازد تا تایوان را به طور کامل از منطقه منزوی سازد، آمریکا نیز باید از جذابیت و اقتدار خود در مسایلی مانند امور بهداشتی استفاده و کشورها را به پذیرش تایوان در مجامع مرتبط با امور بهداشتی یا مسائل زیست محیطی و یا تجاری ترغیب نماید. اگر چین از جذابیت خود برای کسب حمایت مردمی و نخبگان برای روابط نظامی نزدیک‌تر با دوستان قدیمی ایالات متحده مانند فیلیپین استفاده می‌کند ایالات متحده نیز باید برای ممانعت از روابط نظامی فیلیپین و چین به احیای روابط خود با مانیل بیاندیشد. و اگر چین از لفاظی‌هایش در مورد دیپلماسی "برد ـ برد " کاسته و از عضویتش در نهادهای چندجانبه آسیای جنوب شرقی در راستای دور نگه داشتن ایالات متحده استفاده می‌کند واشنگتن نیز در پاسخ، همان گونه که در گذشته از طریق ارتقای شراکت آمریکا با آسه‌آن (ASEAN) شروع به این کار کرده، باید تلاش نماید تا با سازمان‌های منطقه‌ای آسیایی تعامل بیشتری برقرار نماید.
تحریم‌های آمریکا: ایده‌ای خوب یا نادرست؟
ایالات متحده بنا به دلایلی متفاوت تحریم‌های سختی را علیه آسیای جنوب شرقی اعمال نموده است. برخی از این تحریم‌ها همچون ممنوعیت در روابط تجاری عادی با لائوس تنها در سال گذشته لغو شد. این تحریم‌ها ریشه در میراث جنگ ویتنام داشته و توسط کسانی که مخالف حکومت‌های هندوچینی بودند، حمایت می‌شد. برخی دیگر از تحریم‌ها ریشه در تمرکز گروه‌های حقوق بشر در منطقه دارد سوء استفاده‌کنندگان از حقوق بشر در کشورهای آسیای جنوب شرقی همانند برمه می‌توانند با صرف هزینه کمتری در بخش تجارت تحریم شوند. برخی دیگر از تحریم‌ها نیز ناشی از حمایت گروه‌های مسیحی می‌گردد.
چنانچه ایالات متحده خواهان احیای جذابیت خود باشد ناگریز به بازنگری در این تحریم‌ها خواهد بود. در برخی موارد مانند اندونزی، تحولات سیاسی محدودیت‌های روابط نظامی دو کشور را به صورت عملی دچار تزلزل ساخته است. در ویتنام، کشوری که درباره نفوذ چین در آسیای جنوب شرقی بدبین است، ایالات متحده باید در مورد برخی از فشارهای مربوط به آزادی‌های مذهبی تجدیدنظر کند. در مورد دیگر همچون برمه وضعیت سیاسی در حال بدتر شدن است و حفظ تحریم‌ها سیاستی درست می‌باشد.
افول قدرت نرم آمریکا
مقبولیت آمریکا در سراسر جهان در حال نزول است. واشنگتن به خاطر اقداماتش در سخت‌تر کردن شرایط کسب روادید برای خارجیان، به این ایده که آمریکا سرزمین فرصت‌ها است آسیب رساند. قدرت جهانی بی‌رقیب ایالات متحده دلخوری برخی از کشورها را از آمریکا به دنبال داشته است. انکار نقش مؤسسات چند جانبه توسط دولت جورج دبلیو بوش به مشروعیت اخلاقی آمریکا در خارج آسیب رسانیده است. ناکامی اقتصادی نولیبرال وابسته به واشنگتن در مناطقی چون آمریکای لاتین باعث احیای مخالفت‌ها علیه ایالات متحده شده است.
پیامدهای موارد ذکر شده بسیار گسترده‌اند. در یک نظرسنجی از بیست و یک کشور جهان که توسط بنگاه سخن‌پراکنی بریتانیا صورت گرفته تنها یک سوم مردم این کشورها خواهان این بودند که ارزش‌های آمریکایی در کشورشان رواج یابد. در مطالعه‌ای دیگر بسیاری از کشورها اعتقاد داشتند که چین نسبت به آمریکا نفوذ مثبت‌تری در جهان دارد. علاوه بر این، احترام به ارزش‌ها، فرهنگ و شرکت‌های آمریکایی در حال افول می‌باشد: در یک بررسی در سال گذشته در میان کشورهای زیادی، آمریکا رتبه یازدهم را در زمینه جذابیت فرهنگی، سیاسی و تجاری کسب نمود.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات