صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۰۴ تير ۱۳۸۸ - ۱۱:۱۳  ، 
کد خبر : ۹۸۷۱۷
صبح صادق نقشه شیطانی آمریکا را واکاوی می‌کند

شوالیه‌های جنگ فرهنگی


در جریان سفر چهار روزه ای که مقام معظم رهبری به استان سمنان داشتند، ایشان در دیدار گروهی از نخبگان، به تشریح یکی از مهمترین توطئه های دشمنان علیه ملت ها پرداختند و فرمودند: «من پریروز در روزنامه- البته سه، چهار ماه قبل از این، مقاله اش را دیده بودم- گزارشی از تشکیل «ناتوی فرهنگی» را خواندم. یعنی در مقابل پیمان ناتو که آمریکایی ها در اروپا به عنوان مقابله با شوروی سابق یک مجموعه مقتدر نظامی به وجود آوردند، اما برای سرکوب هر صدای معارض با خودشان در منطقه خاورمیانه و آسیا و غیره از آن استفاده می کردند، حالا یک ناتوی فرهنگی هم به وجود آورده اند، این بسیار چیز خطرناکی است. البته حالا هم نیست، سالهاست که این اتفاق افتاده است. مجموعه به هم پیوسته رسانه های گوناگون که حالا اینترنت هم داخلش شده است و ماهواره ها و تلویزیون ها و رادیوها، در جهت مشخصی حرکت می کنند تا سررشته تحولات جوامع را به عهده بگیرند، حالا که دیگر خیلی هم آسان و رو راست شده است. در گرجستان که یک تحول سیاسی اتفاق افتاد و جابه جایی قدرت انجام گرفت، یک سرمایه دار آمریکایی و صهیونیست یهودی- البته اسمش معروف است و نمی خواهم اسمش را بیاورم- اعلام کرد که من ده میلیون دلار در کشور گرجستان خرج کردم و تحول سیاسی ایجاد کردم، خیلی راحت، ده میلیون دلار خرج می کنند، یک حکومت را کنار می گذارند و یک حکومت دیگر را سرکار می آورند، اینها باید روی مردم اثر بگذارند، باید اجتماعات درست کنند. در اوکراین هم همین کار را کردند، در جاهای دیگر هم همین کار را کردند. گاهی اوقات تأثیرات شان به شکل دیگری است و تعیین کننده است، شاید این را در یک جمع دانشجویی دیگر گفته باشم که ماها تیرمحمد، نخست وزیر سابق مالزی که بسیار هم آدم پرکار و دقیق و جدی و پایبندی بود، به تهران آمد و به دیدن من هم آمد، همان اوقات بود که تحولات گوناگونی در آسیای شرقی اتفاق افتاده بود، در مالزی، اندونزی و تایلند، زلزله اقتصادی به وجود آمده بود، همین سرمایه دار صهیونیستی ]جورج سوروس[ و بعد سرمایه دارهای دیگر، با بازی های بانکی و پولی توانستند چند تا کشور را به برشکستگی بکشانند. در آن وقت ماهاتیرمحمد به من گفت: «من فقط همین قدر به شما بگویم که ما یک شبه گدا شدیم، البته وقتی کشوری وابستگی اقتصادی پیدا کرد و خواست نسخه های اقتصادی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول را عمل بکند، همین طور هم خواهد شد.»
سیا و جنگ سرد فرهنگی
«جنگ سرد» به دوران تاریخی اطلاق می شود که از اواسط دهه 1940 با پایان جنگ جهانی دوم جهانی آغاز شد و تا سال 1991 و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، یعنی حدود 54 سال ادامه یافت. شاخص این دوران، رقابت و نبرد آشکار و پنهان سیاسی، اقتصادی، تسلیحاتی، اطلاعاتی و فرهنگی بلوک غرب، به رهبری ایالات متحده آمریکا و بلوک شرق به رهبری اتحاد جماهیر شوروی بود. این نبرد در تمامی دوران طولانی فوق، سایه سنگین و سیاه خود در ابرفضای بین المللی گسترد و سرنوشت بسیاری از دولت ها و ملت ها را رقم می زد.
با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان یافتن جنگ سرد،توجه محققان و پژوهشگران به نقش سرویس های اطلاعاتی به ویژه آژانس مرکزی اطلاعات آمریکا (سیا) در حوزه های فرهنگی، هنری، رسانه ای و روشنفکری در دوران فوق، افزایش چشمگیر یافته و پژوهش هایی که در این زمینه صورت گرفته، ثابت می کند که در دوران جنگ سرد در عرصه های روشنفکری و دانشگاهی نیز، مانند سایر عرصه ها، این نبرد به شدت جریان داشت. این پدیده ای است که «جنگ سرد فرهنگی» نام گرفته است.
اینک در غرب، نسلی پرشور و دقیق از محققان پدید آمده اند که بر پایه اسناد علنی شده سیا، گروهی از برجسته ترین نظریه پردازان و مبلغان لیبرال- دمکراسی را به همکاری با سیا و اینتلجینس سرویس بریتانیا متهم می کنند. این جنجالی است که برخی مطبوعات آن را «بحران روشنفکری لیبرال پس از جنگ سرد» نامیده اند.
ناتوی فرهنگی
در سال 1999 یکی از متخصصان جنگ جهانی دوم به نام خانم «فرانسیس استیونر ساندرز» کتابی با عنوان «جنگ سرد فرهنگی» منتشر کرد که زلزله ای در محافل فرهنگی و روشنفکری غرب بر پا کرد. چاپ های بعدی این کتاب با عنوان «جنگ سرد فرهنگی؛ سیا و جهان هنر و ادب» در 509 صفحه منتشر گردید.
به اعتقاد بسیاری از صاحبنظران، کتاب خانم ساندرز یکی از حیرت آورترین و افشاگرانه ترین کتاب هایی است که تاکنون درباره سرویس اطلاعاتی ایالات متحده آمریکا منتشر شده است. خانم ساندرز نشان می دهد که «کورد مه یر» رئیس بخش عملیات بین المللی سیا و همکار وی «آرتور شلزینگر» طبق طرحی که «ملوین لاسکی» ارائه داد، حرکتی را آغاز کردند که به ایجاد شبکه فرهنگی غول آسایی در سراسر جهان انجامید. ساندرز این شبکه را «ناتوی فرهنگی» می نامد. بودجه این عملیات در سال 1950 یعنی در زمان دولت ترومن، 34 میلیون دلار در سال بود.
سیا در چارچوب عملیات جنگ سرد فرهنگی، شبکه مطبوعاتی جهان شمولی ایجاد کرد که از ایالات متحده تا لندن و اوگاندا و خاورمیانه و آمریکای لاتین گسترش داشت و در تمام این دوران، مطبوعات روشنفکری متنفذی مانند پارتیزان ریویو، کنیان ریویو، نیولیدر، انکاونتر، درمونات، پرووه، تمپوپرزننه، کوادرانت و ... از سیا کمک های مالی مستقیم و غیرمستقیم دریافت می کردند. به تعبیر خانم ساندرز، سازمان سیا در مقام «وزارت فرهنگ بلوک غرب» عمل می کرد. به عنوان مثال این سازمان به شدت از «جکسون پولاک» و «نقاشی آبستره» به شدت حمایت می کرد تا در عرصه هنر، سبک رو به رواج «رئالیسم سوسیالیستی» را شکست دهد. در هالیوود، ماموران سیا کارگردانان را ترغیب می کردند که در فیلم های خود سیاهپوستان را هر چه بیشتر نمایش دهند، آنان را آراسته و خوش لباس به تصویر کشند و از این طریق ایالات متحده را جامعه آزاد و دمکرات بنمایانند. فیلم مزرعه حیوانات «جرج اورول» با سرمایه سیا تهیه شد و فیلم 1984 اورول نیز با بودجه سیا ساخته شد. بسیاری از کتب کمپانی معروف «پراگر» با بودجه مستقیم سیا چاپ می شد و کتاب «طبقه جدید» میلوان جیلاس با پشتیبانی سیا، در تیراژهای وسیع در سطح دنیا ترجمه و توزیع گردید. همچنین میلیون ها نسخه از کتاب های «ایروینگ کریستول» به صورت مجانی در سراسر جهان توزیع گردید. سیا در سال 1950، با اختصاص 10میلیون دلار، رادیوی اروپای آزاد را نیز تأسیس کرد. طبق تخمین خانم ساندرز، سازمان سیا در دوران جنگ سرد فقط یک هزار عنوان کتاب را تحت عنوان نام بنگاههای فرهنگی و انتشاراتی، فقط در ایالات متحده منتشر کرده است.
سیا و کنگره آزادی فرهنگی
یکی از مهمترین اقدامات سیا، تأسیس کنگره آزادی فرهنگی بود که در ژوئن 1950 با حضور بیش از یکصد نویسنده از سراسر جهان در برلین گشایش یافت. در این اجلاس روشنفکران برجسته ای چون آرتور کوستلر، سیدنی هوک، ملوین لاسکی، ایسنا تسیوسیلونه و جرج اورول شرکت کردند. کوستلر در نطق افتتاحیه اعلام کرد: «دوستان! آزادی تهاجم خود را آغاز کرده است.» آرتور کوستلر رابطه نزدیک با سیا داشت و راهنمایی های او در فعالیت های سیا در میان روشنفکران بسیار موثر بود. سیدنی هوک در 9491 به مقامات آمریکایی گفته بود: «به من یک صد میلیون دلار و یک هزار انسان مصمم بدهید، تضمین می کنم که چنان موجی از ناآرامی های دمکراتیک در میان توده ها، بلکه حتی در میان سربازان امپراتوری استالین، ایجاد کنم که برای مدتی طولانی تمامی دغدغه وی به مسائل داخلی معطوف شود.»
یکی از اولین اقدامات این کنگره، صرف پول های کلان برای ایجاد نشریات روشنفکری در پاریس، برلین و لندن بود. هدف اولیه تقویت چپ گرایان غیرکمونیست و مارکسیست های مخالف شوروی بود. هدف دوم، مقابله با روحیات ضدآمریکایی در میان روشنفکران اروپای غربی با ارائه تصویری زیبا از ایالات متحده آمریکا به عنوان اوج شکوفایی تمدن غرب بود. هدایت کنگره آزادی فرهنگی را «مایکل یسلسون» کارمند واحد جنگ روانی سیا به عهده داشت که بعدها به نویسنده ای سرشناس بدل شد. دستورات به شکل رمز از واشنگتن به آپارتمان محل زندگی یسلسون و همسرش در پاریس انتقال می یافت. این کنگره تا زمان انحلال (1967) دهها میلیون دلار پول از سیا دریافت کرد.
سیا و نهادهای دانشگاهی
بر اساس اسناد از طبقه بندی خارج شده سازمان سیا که خانم ساندرز به تعدادی از آنها در کتاب جنگ سرد فرهنگی اشاره کرده، تعدادی از دانشگاه های معتبر آمریکا مانند کلمبیا، استانفورد، نیویورک و هاروارد، زیر نفوذ مستقیم سیا اداره می شوند و بنیادی همچون «فارفیلد» در دانشگاه کلمبیا، از مهمترین مراکزی بود که بودجه عملیات فرهنگی سیا از طریق آن به نهادهای فرهنگی انتقال می یافت. در ظاهر این بنیاد را یک ثروتمند یهودی به نام «جولیوس فلیستمن» ایجاد کرده بود ولی در واقع با بودجه سیا تأمین می شد. هدایت این بنیاد را «جک تامپسون» مأمور سیا و استاد دانشگاه کلمبیا به عهده داشت.
«دیوید گیبس» در مقاله «اندیشمندان و جاسوسان؛ سکوتی که فریاد می زند» (لس آنجلس تایمز، 28 ژانویه 2001) از رسوایی بزرگی سخن می گوید که به دلیل فاش شدن اسناد ارتباط سیا با نهادهای آکادمیک در دوران جنگ سرد پدید آمده است. گیبس در این مقاله به رابطه تنگاتنگ سیا با نهادهای علوم اجتماعی ایالات متحده اشاره می کند.
شوالیه های جنگی سیا
با انتشار کتاب خانم ساندرز و کتاب ها و مقالات مشابه، نام گروهی از سرشناس ترین نویسندگان و روشنفکران جهان غرب در فهرست «شوالیه های جنگ سرد فرهنگی» ثبت شده است. در فهرست این جنگجویان فرهنگی نام های بزرگی همچون «کارل پوپر»، «توماس کوهن»، «آرتور شلزینگر» ، «سرآیزایا برلین»، «والت ویتمن روستو»، «جیمز برنهام»، «دانیال بل»، «ریمون آرون»، «حنا آرنت»، «ایروینگ کریستول»، «سیدنی هوک»، «آرتور کوستلر»، «هنری لوس»، «رینهولد فیبور» و «رابرت کانکوئست» دیده می شود. اینان اندیشمندانی بودند که در دوران جنگ سرد، روشنفکران مخالف کمونیسم را در سراسر جهان تغذیه فکری می کردند. نقش سیا در هدایت این فعالیت های به ظاهر فرهنگی در زمان خود چندان پوشیده نبود. در دهه 1960 در محافل روشنفکری اروپا این تکه کلام رواج یافته بود که هر نهاد خیریه یا فرهنگی آمریکایی که در نام خود از واژه های «آزادی» یا «خصوصی» استفاده می کند، وابسته به سیا است.
بر اساس مستندات کتاب «جنگ سرد فرهنگی»، ترویج «فرهنگ آزاد» همپای سیاست ترور و کشتار روشنفکران دگراندیش در تمامی دوران جنگ سرد جریان داشت. طبق برخی تخمین ها، سیا در این دوران حداقل یک صد و پنجاه هزار آموزگار، استاد دانشگاه، رهبر اتحادیه کارگر و کشیش و روحانی را به قتل رسانید.
در دوران جنگ سرد و در زمانی که روشنفکران همکار سیا از مواهب فراوان برخوردار بودند، بسیاری از روشنفکران ایالات متحده قربانی جنون ضدکمونیستی بودند. حدود 30 هزار عنوان کتاب در لیست سیاه قرار گرفت و از کتابخانه ها به عنوان «کتب مضره» خارج شدند. از نکات قابل تأمل در این میان، آن است که اکثریت مطلق این شوالیه های جنگ سرد فرهنگی را یهودیان تشکیل می دهند. رسانه های آمریکایی همواره از خاندان روجیلد، برونضمن، اوپنهایمر و مردوخ به عنوان «باند چهار میلیاردی» نام می برند که شبکه رسانه ای ایالات متحده را تحت نفوذ و یا مالکیت خود دارند.
شوالیه های وطنی
شهریور 1385 وقتی رامین جهانبگلو- روشنفکر مرتبط با برخی محافل سیاسی امنیتی در آمریکا و اروپا- از بازداشت آزاد شد، به سراغ خبرگزاری اصلاح طلب «ایسنا» رفت و حرف هایی از جنس پشیمانی و افشاگری زد. وی درباره انتخاب این خبرگزاری برای مصاحبه گفت: «قبلاً دیده بودم بین خبرگزاری های مختلف، این خبرگزاری متعلق به قشر روشنفکری است و آن را انتخاب کردم.»
جهانبگلو در مصاحبه با خبرگزاری یاد شده می گوید: «بنده به دلیل ارتباط با برخی نهادها و موسسات آمریکایی دستگیر شدم. ارتباط من با بیگانگان از سال 77 آغاز شد که به کانادا و سپس به دانشگاه هاروارد رفتم. بعد از این که سه سال در دانشگاه تورنتو تدریس کردم، سازمانی که مجله دمکراسی در آن منتشر می شد، بورسی را به بنده پیشنهاد کرد که آن بورس را گرفتم و به واشنگتن رفتم. در موسسه NED که پول خود را از کنگره آمریکا می گیرد و بیشتر در جهت فروپاشی کمونیزم در اروپای شرقی تأسیس شده بود، مشغول به کار شدم و بعد هم از طریق این موسسه با نهادها و مراکز دیگر مرتبط شدم و در کنفرانس ها شرکت می کردم و گزارش نهایی این جلسات را که بیشتر استراتژیک بود، به مسئولان آن موسسه می دادم. از طریق مسئولان موسسه با افرادی در وزارت خارجه آشنا شدم و کم کم در حلقه مأموران ویژه آمریکا و اسرائیل خود را یافتم. ... به گذشته که نگاه می کنم خود را یک قربانی می بینم. من فکر می کردم کار دانشگاهی انجام می دهم اما در حلقه ای قرار گرفته بودم که پول آن را سازمان های امنیتی می دادند و من اسم این مجموعه را امپراتوری می گذارم، بسیاری از مأموران امنیتی آمریکا و اسرائیل از عناصر دانشگاهی هستند و خود را زیر نقاب مراکز فرهنگی و آموزشی پنهان کرده اند. من در این دوران، برخلاف میلم رو در روی منافع ملی قرار گرفتم، آمریکایی ها برای دستیابی به امپراتوری فرهنگی هزینه های بسیاری کرده اند و شعار آنها این است هرکس که با ما نیست علیه ماست، آنها برنامه ها و هزینه های بسیاری را برای منطقه خاورمیانه و کشورهای اسلامی تدارک دیده اند.»
شتر سواری دولا دولا نمی شود
در میان شوالیه های فرهنگی سیا، کارل پوپر اگرچه در کشور ما بیشتر به عنوان یکی از واضعان و تئوری پردازان نظریه لیبرال- دمکراسی شناخته می شود، اما بیش و پیش از این حرف ها، او یکی از تئوری پردازان نظریه «توهم توطئه» در کنار ترویج نسبیت انگاری و اثبات ناپذیری امور قدسی نظیر دین و وحی است. ایده های سیاسی او در واقع مبانی و مبادی معرفتی- سیاسی طیف سکولار و لائیک در جبهه ائتلافی اصلاحات را تشکیل می داد که بعدها این جبهه به اعتبار تناقض ها و تضادهای بنیادین از هم پاشید و دو طیف اصلی آن رو در روی یکدیگر قرار گرفتند. یکی از میراث خواران مقلد پوپر که همه ادعای فکری خود را مدیون وی است و مباحثی نظیر قبض و بسط تئوریک شریعت را پیش کشیده و به بهانه بحث های هرمنوتیکی به تردید افکنی در موضوعات اساسی نظیر امامت و نبوت روی آورده، اخیراً در منزل وزیر کشور دولت های سازندگی و اصلاحات، برخی سران جبهه دوم خرداد را مورد خطاب قرار داده و گفته است: «اخیراً شنیده ام برخی از دوستان چون در انتخابات پیروز نبودند، به این نتیجه رسیده اند که باید به سنت های مردم باز گردیم چرا که به دلیل بی توجهی به این سنت ها ناموفق بودیم. این باور سم قاتل برای روشنفکری دینی و گم کردن راه است. ما از سایر روشنفکران دینی آموختیم که نباید بار زیاد بر دوش دین بگذاریم. از اجتهاد در فروع باید گذشت تا به اجتهاد در اصول برسیم. تا کی روشنفکران دینی می خواهند از سکولاریسم فاصله بگیرند و از کنار آن بگذرند کی می خواهند تکلیف لیبرالیسم را برای خود روشن کنند؛ هنوز برخی روشنفکران دینی ما می ترسند که به آنها بگویند لیبرال یا سکولار. بگذارید چند یاوه گو به شما بگویند لیبرال یا سکولار. من بسیار خوشحال شدم که عده ای از کارگزاران گفته بودند ما لیبرال هستیم. بالاخره شترسواری دولا دولا نمی شود.» سخنان این فرد در حالی ایراد می شود که وی طی سالیان اخیر جوایز متعددی را از مرکز به ظاهر دانشگاهی غرب دریافت کرده و مدتی نیز کرسی تدریس و تحقیق را در دانشگاه هاروارد داشته است.
پایان تاریخ در برابر اسلام ناب
«فرانسیس فوکویاما» استاد اقتصاد سیاسی دانشگاه «جان هاپکینز» در تابستان 1989 با انتشار مقاله ای 15 صفحه ای با عنوان «پایان تاریخ» شهرتی جهانی یافت. وی در این مقاله با اعلام پایان جنگ سرد و شکست کمونیسم توسط نظام لیبرال- دمکراسی نوشت: «واقعیتی که اینک شاهد عینی آن هستیم تنها پایان جنگ سرد یا عبور از یک دوران تاریخی جنگ سرد نیست بلکه این واقعه نقطه پایان تحول ایدئولوژیکی بشری و جهانی سازی لیبرال دمکراسی غربی به عنوان شکل نهایی حکومت بشری است.»
فوکویاما که عضو کمیته «پروژه قرن جدید آمریکایی» هم بود، سه سال بعد کتابی تحت عنوان «پایان تاریخ و آخرین انسان» را منتشر کرد. وی در این کتاب که باعث شهرت بین المللی اش گردید، از لیبرالیسم- دمکراسی به عنوان سرنوشت محتوم بشر یاد کرد و تاکید نمود با سیطره اقتصادی، فرهنگی و سیاسی لیبرالیسم بر جهان کنونی، پایان تمامی ایدئولوژی ها رقم خورده است. کتاب جدید فوکویاما بلافاصله به 20 زبان زنده دنیا ترجمه شد و بالاترین رقم فروش را در کشورهای آمریکا، فرانسه و ژاپن از آن خود کرد.
همزمان با طرح نظریه «پایان تاریخ» فوکویاما، نظریات دیگری همچون «موج سوم» آلوین تافلر، «دهکده جهانی» جرج اورول و مک لوهان، «برخورد تمدن های» ساموئل هانتینگتون، «جهانی شدن و جهانی سازی» رابرتسون، هابرماس و گیدنز و «نظریه عدالت جهان» راولز به عنوان مکمل های نظریه پایان تاریخ، پروژه ای برنامه ریزی شده را دنبال کردند. دست اندرکاران این پروژه که وابسته به حلقه نومحافظه کاران آمریکایی هستند، «جهان شمولی» و «جهانی شدن» را پروسه ای محتوم برای بشر امروز معرفی کرده اند که بر اساس آن باید با الهام از آموزه های سرمایه داری مدرن و فرهنگی جهانی (غربی)، زمینه های گسترش آزادی های مدنی، دمکراسی، بسط جامعه مدنی، تحقق حقوق شهروندی، افزایش سطح کیفی زندگی و رفاه عمومی، دسترسی وسیع و آزادانه بشر به اطلاعات و در نهایت خوشبختی را برای جهان به ارمغان آورد.
پس از طرح نظریه «لیبرال- دمکراسی؛ فرجام نهایی تاریخ و آخرین انسان» بسیاری از اندیشمندان غربی و همچنین مسلمان، به صراحت از سیاسی بودن این نظریه سخن گفتند و به صراحت اعلام کردند حلقه نومحافظه کاران آمریکایی برای سیطره یافتن بر جهان امروز، پشتوانه های تئوریک برای خود یافته اند. سیاسی بودن این تئوری باعث گردید تا اکثر قریب به اتفاق اندیشمندان از آن به عنوان یک پیشگویی سیاسی نام ببرند تا یک نظریه قابل اعتنا در محافل آکادمیک. علاوه بر آن که بسیاری از نظریه پردازان با اشاره به ماهیت «هابزی» این تئوری که ریشه در سیطره جوی و مطلق انگاری دولتمردان آمریکایی به ویژه نومحافظه کاران آن کشور داشت، به نقد جدی آن پرداختند. یکی از این نقدها توسط «ریچارد هاس» که اتفاقاً مدتی را نیز در موسسات تحقیقاتی آمریکا همچون رند، هریتیج و کندی گذرانده، صورت گرفت. وی در مجموعه مقالات خود با عنوان «فرصت» درباره دلایل ارائه نظریه پایان تاریخ آورده است: «آن زمان که تئوری پایان تاریخ توسط نومحافظه کاران آمریکایی مطرح گردید، همگان می دانستند که منظور از پایان تاریخ، سیطره مطلق و بلامنازع فرهنگ، اقتصاد و سیاست آمریکا بر جهان پیش روست اما این تئوری به خصوص پس از اشغال عراق با چالش های وحشتناکی مواجه گردیده است. آمریکا هنوز هم به عنوان یک قدرت بین المللی مطرح است اما دیگر نمی توانیم یک جانبه عمل نمائیم. بنابراین برای رویارویی با مخاطرات پیش رو که مهمترین آن «اسلام ستیزه جو» است، چاره ای جز تشکیل یک جبهه متحد نظامی و فرهنگی با همکاری و تشریک مساعی قدرت هایی همچون اتحادیه اروپا، روسیه، چین، هند و ژاپن نداریم. آمریکا دیگر نمی تواند تنها عمل کند. پایان تاریخ نباید پایان قدرت آمریکا و تبدیل آن به کشوری متوسط همچون برزیل شود. امروز خطر گسترش اسلامی که خاستگاه آن خاورمیانه و جمهوری اسلامی ایران است، ارکان فرهنگی تمدن غرب را به لرزش در آورده است.»
همچنین «دانیل پائیس» از اندیشمندان سرشناس غربی، در تحلیل تئوری پایان تاریخ می گوید: «تئوری پایان تاریخ بر مبنای تجربیات دوران جنگ سرد ارائه شد غافل از آنکه ایدئولوژی مقابل، بسیار قوی تر و با برنامه تر از ایدئولوژی کمونیستی است. اسلام یک تهدید همه جانبه است که همه ارکان تمدن غرب را به چالش کشیده است. در برابر دینی که برای همه اشکال زندگی بشر از لحظه تولد تا پس از مرگ برنامه دارد، چه تدبیری می توان اندیشید؟» مروری بر آراء و نظریات تئوری پردازان بزرگ غرب همچون فوکویاما، هانتینگتون، برژینسکی، کیسینجر و برنارد لوئیز نشان می دهد که پس از فروپاشی بلوک شرق، آنان از تمدنی خفته که در حال بیداری و خیزش است سخت در نگرانی و پریشان احوالی به سر می برند. از این رو سازماندهی شکل جدیدی از ناتوی فرهنگی که متشکل از بنیادهایی پژوهشی همچون رند، هریتیج، اینترپرایز، کارنگی، نیکسون، واشنگتن پرایز و خانه آزادی است را به عنوان اتاق کنترل و هدایت به کار گرفته اند. در این جبهه جدید فرهنگی، رسانه های تصویری و مکتوب وظیفه آتشباری را به عهده دارند و روزنامه نگاران و برخی چهره های هنری و فرهنگی، نقش سربازان پیاده را ایفا می نمایند. رویکرد اصلی ناتوی فرهنگی، جنگ نرم و هدف اصلی آن نابودی هویت ملی جوامع بشری به ویژه مقابله با ایمان انسان هایی است که مصممند از هویت دینی و ملی خود شرافتمندانه دفاع کنند. اعضای ناتوی فرهنگی با بهره مندی از 57 سال تجربه نظامی گری، تأسیسات پایه ای هماهنگی را در حوزه رسانه ها شکل داده اند. چهار خبرگزاری مسلط بین المللی، شبکه های تلویزیونی، خبری بی .بی سی و سی.ان.ان، تاسیسات ماهواره ای که وظیفه ارسال امواج صدها شبکه ماهواره ای را بر عهده دارند به همراه هزاران روزنامه و پایگاه خبری و تبلیغاتی از جمله این تأسیسات هستند که همگی ارزش های مشترک غربی را منتشر و تلاش می کنند ارزش های مقاوم در برابر خود را در هم بکوبند. این شرایط آن چنان نابرابر و غیرعادلانه است که نمی توان آن را بازار پیام اطلاق و چنین تصور کرد که تولید کننده یا عرضه کننده کالایی در برابر تولید یا عرضه کالایی دیگر، رقابتی سالم را دنبال می کند. این عرصه همانند عرصه نظامی و حتی علمی آن چنان نابرابر و یکطرفه است که هرگاه کشوری بخواهد با اتکا به توانمندی های بومی و منطبق با معاهدات بین المللی حتی در جهت تأمین نیازهای خود گام بردارد، به بهانه های مختلف می کوشند او را از عرصه رقابت خارج یا حذف کنند تا خود همچنان بر بازار مسلط باقی بمانند.
با شناخت این واقعیت و ابعاد گسترده و پیچیده آن، این پرسش مطرح می شود که در برابر «ناتوی فرهنگی» چه باید کرد؟ اعضای ناتو خود تلاش می کنند به گونه ای همه را مرعوب و به بیانی مودبانه متقاعد کنند که اساساً همان طور که در برابر قدرت نظامی و اقتصادی غرب توان مقاومتی نیست، در این رویارویی نیز دیگران باید تسلیم شوند و راهی جز همراهی با غرب متصور نیست اما درست به همان دلیل که در تجربه 8 سال دفاع مقدس و 33 روز مقاومت جانانه حزب الله لبنان ثابت شد، قدرت نظامی غرب بلامنازع نیست و می توان با تکیه بر ایمان و بهره گرفتن از توانمندی ها در برابر آن ایستادگی و آن را به شکست و اضمحلال کشاند. در حوزه فرهنگ نیز پایداری و ارائه چهره واقعی اسلام، تنها راه و تنها پاسخ مبتنی بر عزت و غیرت است. اما چگونه و با کدام ابزار؟ حوزه ملی و جهان اسلام دو حوزه مهم برای برنامه ریزی دفاعی و تهاجمی در برابر حرکت سازمان یافته غرب است و رسانه مهمترین ابزار به اجرا در آوردن این برنامه محسوب می شود. در هر دو حوزه باید ارزش های مشترک را بازشناخت و برای تحکیم و گسترش آنها اقدام کرد. استفاده از همه ظرفیت ها، بهره مندی از فناوری روز و به کارگیری جدیدترین تکنیک ها در انتقال پیام از دیگر راهکارهای ورود به این عرصه است. تقویت رسانه ملی، تاسیس رسانه های فراملی و ایجاد رسانه ها یا پیمان های رسانه ای مشترک اسلامی از دیگر الزامات حضور فعال و خلاقانه در این ساحت به شمار می رود.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات