ماندن شهيد رجايي در سمت نخست‌وزيري و کمک به جبهه‌ها براي ليبرال‌ها غير قابل تحمل و خاري در چشمان آنها بود. شهيد رجايي از آغاز مسئوليت نخست‌وزيري تا هنگام شهادت واقعاً خاري در چشم ليبرال‌ها و همه ضد انقلاب‌ها بود.
امام خامنه‌اي(مدظله‌العالی)، شهريور 1361

 شعيب بهمن/ تجزيه ايران به منزله يكي از آرزوهاي ديرينه انگلستان براي نخستين بار 20 سال پیش از انعقاد قرارداد 1907 از سوي «هنري دروموند ولف» وزير مختار انگليس در تهران به دولت آن كشور پيشنهاد شد و پس از آن، ساير مقامات بلندپايه انگليسي برای اجرا و تحقق آن تلاش کردند. در اين راستا از اوايل سال 1901م سياستمداران انگليسي تلاش خود را برای مذاكره و حل اختلاف با روس‌ها به كار گرفتند و «لنز داون» در گفت‌وگو با سفير روسيه در اكتبر همان سال، پيشنهاد تقسيم ايران را ارائه داد. با توجه به آنكه در اين ايام، روس‌ها نسبت به انگليسي‌ها از موقعيت بهتري در ايران برخوردار بودند، حاضر به مصالحه و تقسيم منافع استعماري با انگلستان نشدند و با پيشنهاد لنز داون مخالفت کردند.
بنابراين در وضعیتی كه از يك‌سو روس‌ها طبق قراردادهاي تركمنچاي و گلستان به امتيازات زیادی در ايران دست يافته بودند و با به دست آوردن حق كاپيتولاسيون، از موقعيت خوبي در ايران برخوردار بودند، انگليسي‌ها هم كه منافع خود را در شبه قاره هند و خليج‌فارس در خطر مي‌د‌يدند، از راه‌های مختلف سعي در ايجاد و حفظ سلطه در ايران مي‌كردند.
انگليس همواره از ايران به منزله دروازه هندوستان بهره مي‌برد و تسلط بر ايران را موجب استمرار تسلط بر هند و دور نگه داشتن روسيه از اراضي مستعمره خود تلقي می‌کرد. به همين دليل «بريتانيا» خواهان دولتي ضعيف، نيمه مستقل و وابسته در ايران بود. در اين راستا انگلستان موفق شده بود كه با لشكركشي به ايران و تحميل جدايي ميان ايران و افغانستان و نيز تجزية بخش‌هايي از مكران،‌ سیستان و بلوچستان، ميان كشور ايران و هندوستان منطقة حايل پهناوري به وجود آورد. انگليسي‌ها كه با لشكركشي به درون افغانستان و تحميل قرارداد گندمک پنجم خرداد 1258 خورشيدي (26 مه 1879 ميلادي)، سرزمين مزبور را در حمایت خود قرار داده بودند، به دنبال آن بودند كه با تجزية ايران به دو بخش شمالي و جنوبي و ايجاد يك منطقة حايل ميان دو بخش، مانع ديگري در برابر روس‌ها براي رسيدن به هندوستان و خلیج‌فارس ايجاد كنند.

زمينه‌هاي شكل‌گيري قرارداد 1907
به هر روي انگلستان براي وادار ساختن روسيه به تقسيم ايران، به اقداماتي دست زد؛ از جمله آنكه در 30 ژانويه 1902 به انعقاد قراردادي با ژاپن پرداخت تا در 9 فوريه 1904م ژاپني‌ها با اتكا به همين قرارداد به روسيه حمله نمايند و شكست سختي به روس‌ها وارد كنند. به این ترتيب شكست روسيه در جنگ با ژاپن، اين كشور را وارد جنگ داخلي و انقلاب كرد. به همين دلیل مقامات روسي براي حل قاطعانه مشكلات داخلي، تصميم به حل‌وفصل سريع برخي از مشكلات خارجي گرفتند و در توافقي با انگلستان به انعقاد قرارداد معروف 1907 مبادرت ورزيدند.
به این ترتيب انگلستان كه در آغاز با حمايت از نهضت مشروطه به دنبال كنترل نهضت و هدايت آن به سمت مقاصد خود برآمده بود، پس از آنكه به عمق اميال آزادي‌خواهانه و ملي‌گرايانه مشروطه‌خواهان پي برد و دريافت كه با پيروزي انقلاب در صحنه سياست داخلي ايران هيچ نقشي براي آن باقي نمي‌ماند، به مخالفت با آزادي‌خواهان پرداخت و با همكاري سرمايه‌داري وابسته، زمينداران، سياستمداران و خوانين وابسته با كمك لژهاي فراماسونري، مشروطيت را به مسيري ديگر هدايت کرد و در وضعیتی كه مرزهاي غربي ايران در ناتواني كامل دولت مشروطه مورد دست‌اندازي و غارت و كشتار عثمانيان قرار داشت، از اين ضعف و ناتواني بيشترين بهره را برد و يورش به يكپارچگي و تماميت ارضي ايران را در دستور كار خود قرار داد.
از سوي ديگر، سر بر آوردن قدرت امپراتوري آلمان و نفوذ روزافزون دولت مزبور در منطقة بالكان و قلمرو عثماني، دو دولت استعمارگر روس و انگليس را سخت به هراس واداشت. اين نگراني زماني افزايش يافت كه آلمان‌ها از طريق دوستي با دولت عثماني، به جهان اسلام نيز نفوذ كردند. به این ترتيب قدرت‌يابي و نفوذ مستمر آلمان در اروپا و خاورميانه باعث شد كه رقبايي نظير انگلستان، روسيه و فرانسه اختلافات ديرينة خود را برطرف و زمينه اتفاق مثلث و ايجاد جبهه مشترك عليه آلمان را فراهم کنند. فرانسه براي تشكيل اين اتحاد، پيشقدم شد و با روسيه پيمان دوستي بست و با انگليس نيز تفاهم‌نامه‌ای صميمانه منعقد کرد. به این ترتيب، انگليس و فرانسه در قاره آفریقا درباره مستعمرات خود و نحوه تقسيم آن به توافق رسيدند و در مرحله بعد فرانسه كوشش كرد انگلستان و روسيه را نيز به يكديگر نزديك کند. به این ترتيب از يك‌سو روسيه كه شكست از ژاپن را در كارنامه سياسي خود ثبت كرده بود، به دنبال تثبيت مرزهاي آسيايي خود برآمد و از سوي ديگر انگليس كه موقعيت خود را در خطر مي‌ديد، براي حفظ منافع پيشين و دستيابي به منافع نوين به وساطت فرانسه پاسخ مثبت دادند و به اختلاف‌هاي خود پايان بخشيدند.
بنابراين قرارداد 1907 در اوضاع اقتدار انگليس، شكست روسيه از ژاپن در جنگ با ژاپن و نياز روس‌ها به كنار آمدن با انگليس‌ها برای جلوگيري از فروپاشي خود و همچنين ضرورت مقابله با دشمن مشتركي به نام آلمان منعقد شد. از اين‌رو با وجود منافع مشترك دو قدرت در عقد قرارداد، نبايد از ياد برد كه اين پيمان حاوي عقب‌نشيني روسيه تزاري در برابر طرح‌هاي انگليس راجع به ايران و افغانستان بود.
در نهم شهريور 1286 (31 اوت 1907م/ 22 رجب 1325ق) سه قرارداد بين «سر آرتور نيكلسون» سفير انگليس در روسيه و «الكساندر ايزولسكي» وزير امور خارجه روسيه به امضا رسيد. به موجب قرارداد اول، افغانستان در منطقة نفوذ انگلستان قرار گرفت و طبق قرارداد دوم، تبت جزء منطقة نفوذ روسيه شناخته شد. مطابق قرارداد سوم نيز ايران به سه قسمت تقسيم گرديد. طبق اين توافق كه در شهر سن‌پترزبورگ منعقد شد، قسمت شمالي ايران شامل شهرهاي پرجمعيت و مراكز عمده تجاري از خط فرضي بين قصرشيرين و اصفهان و يزد و خواف و مرز افغانستان (نقطه تقاطع دو خط سرحدي روس و افغانستان)، منطقه نفوذ روسيه شناخته مي‌شد و قسمت جنوبي كه داراي ارزش سوق‌الجيشي براي دفاع از هند بود، از خط فرضي بين بندرعباس، كرمان، بيرجند، زابل و مرز افغانستان نيز جزء مناطق نفود انگلستان شناسايي قرار شد. در اين بين قسمت سوم كه شامل كوير و بيابان‌هاي بي‌آب و علف و بی‌اهميت بود، منطقه بي‌طرف و متعلق به دولت ايران شناخته شد. در نظر گرفتن منطقه بي‌طرف نيز به این منظور بود كه دو دولت تا حدودي با هم فاصله بگيرند و از برخوردهاي احتمالي و اختلافات‌شان در اين منطقه جلوگيري شود. همچنين تمامی سواحل ايران در منطقه بي‌طرف قرار مي‌گرفت و دو قدرت آزادانه مي‌توانستند در آنجا به رقابت بپردازند.
به این ترتيب روسيه و انگلستان در قراردادي كه شامل يك مقدمه و پنج فصل بود، اراضي ايران را ميان خود تقسيم کردند. در هر يك از فصول اين قرارداد، چگونگي تحت نفوذ قرار دادن ايران و رابطه دولت‌های روس و انگليس درباره چگونگي تقسيم ايران شرح داده شده بود. در مقدمه اين قرارداد، دولت‌هاي بريتانيا و روسيه متقابلاً متعهد شده‌اند كه تماميت ارضي و استقلال ايران را محترم شمارند و به همان اندازه كه طالب حفظ مزاياي دائمي مساوي در تجارت و صنعت تمامی كشورها هستند، خواهان برقراري نظم در سراسر ايران و پيشرفت و توسعه صلح‌جويانه آن نيز باشند. بنابراين با توجه به اينكه هر يك از كشورهاي روسيه و انگلستان به دلايل موقعيت جغرافيايي و اقتصادي، نفع ویژه‌ای در حفظ صلح و آرامش در بعضي ايالات ايران داشتند كه از يك طرف به مرزهاي روس و از طرف ديگر به مرزهاي افغانستان و بلوچستان متصل مي‌شد، با تمايل به احتراز از هرگونه انگيزه اختلاف بين منافع ویژه و مرتبط با آنها، در زمينه‌هاي زير نيز با يكديگر به توافق رسيدند:
«دولتين توافق مي‌كنند كه براي تعيين متخصصين، به تشكيل كميته‌اي مبادرت كنند كه تعرفه گمركي را مورد بررسي و تجديد نظر قرار دهد و آن را مطابق با منافع حقه مملكت و تمهيد و توسعه وسايل ترقي كشور تنظيم كند. دولت بريتانيا متعهد مي‌شود در خطي كه از قصر شيرين، اصفهان، يزد و كاخك مي‌گذرد و به نقطه‌اي از مرز ايران در محل تقاطع مرز روسيه و افغانستان منتهي مي‌شود، براي خود امتيازي، خواه سياسي و خواه تجاري، از قبيل راه‌آهن، بانك، تلگراف، راه‌هاي شوسه، حمل‌ونقل، بيمه و غيره تحصيل نكند و از اتباع انگليس يا دولت ثالث در تحصيل اين قبيل امتيازات در اين ناحيه باشند، دولت انگليس به صورت مستقيم و غيرمستقيم مخالفتي ابراز نكند، بديهي است محل تعيين‌شده فوق قطعه‌اي است كه دولت بريتانيا متعهد مي‌شود درصدد تحصيل امتيازات فوق‌الذكر در آنجا نباشد.»
در 16 سپتامبر 1907 سفراي روسيه و انگلستان به طور رسمي دولت ايران را از انعقاد قرارداد مطلع کردند. افشاي قرارداد سال 1907 در ايران موجب شكل‌گيري هيجان عمومي و اعتراضات شديدي شد و مجلس شوراي ملي به اتفاق آرا آن را مردود و بي‌اعتبار شناخت؛ با اين حال روس‌ها و انگليسي‌ها عملاً اين پيمان را به اجرا گذارده و پس از آغاز جنگ جهاني اول دخالت‌هاي وسيعي در شهرهاي ايران به عمل آوردند. به این ترتيب اعتراضات مردم و نمايندگان مجلس و تظاهرات آنها عليه سياست دو دولت متجاوز در تهران و شهرستان‌ها و همچنين چاپ مقالات تند در روزنامه‌هاي كشور نيز موجب فسخ قرارداد نشد. در همين زمان «مارلينگ» وزير مختار انگليس به دولت ايران اطمينان داد كه استقلال و تماميت ارضي ايران محفوظ خواهد ماند و قرارداد بين دو دولت فقط به منظور جلوگيري از دخالت‌هاي يك دولت ثالث (يعني آلمان) در امور داخلي ايران است؛ ولي ايرانيان قانع نشدند و وقتي «مشيرالدوله پيرنيا» وزير امور خارجه اين اظهارنظر را در 24 سپتامبر به اطلاع مجلس شوراي ملي رسانيد، نمايندگان ملت در پنجم اكتبر به اتفاق آرا قرارداد منعقد شده بين دو دولت خارجي درباره ايران را مردود و بي‌اعتبار دانستند. در اين باره محمدعلي شاه نيز از نظر مجلس پشتيباني كرد و در نتيجه دولت ايران طي يادداشت دوم نوامبر 1907 به دولت‌های روسيه و انگلستان اعلام کرد كه چون قرارداد مزبور بین آن دو دولت انعقاد يافته، بنابراین مواد آن فقط مربوط به خود دولت‌های مذكور است و دولت ايران نظر به استقلال تامه‌اي كه دارد، تمام حقوق و آزادي عمل خود را محفوظ مي‌دارد و خود را از هر نفوذ و اثري كه قرارداد مي‌تواند درباره ايران داشته باشد، مطلقاً مصون و آزاد مي‌داند.
با اين حال برخلاف اعتراض‌هاي صورت گرفته، به علت ضعف دولت ايران، خللي در اجراي قرارداد فوق ايجاد نشد و روسيه و انگليس به تدريج شروع به اجراي مفاد قرارداد و اشغال مناطق نفوذ خود کردند. شایان ذکر است كه دولت‌هاي مذكور براي اجراي قرارداد و برقراري نظم و امنيت مورد نظر خود در ايران به دنبال حاكميتي ضعيف، مطيع و مجري اوامر خود بودند.

امام خامنه‌ای در گذر زمان ـ 153
 سید مهدی حسینی/ امام خامنه‌ای(مدظله‌العالی) در ماجرای بحران خلیج‌فارس به یک نقطه حساس‌تری رسیده بود و آن واکنش کشورهای آمریکا و اروپا و مجامع بین‌المللی در برابر این تجاوز آشکار بود. اشغال کویت به دست رژیم متجاوز بعث عراق پیامدهای بسیاری داشت، از جمله آنها محکومیت این اقدام عراق در مجامع بین‌المللی بود که در این رابطه وارد میدان شدند و مجمع عمومی سازمان ملل در بیانیه‌ای آن را تجاوزکارانه و ضد بشریت شمرد و منافی حقوق و قوانین دانست و آن را جرمی علیه صلح تلقی کرد و دیگر سازمان‌ها مانند سازمان کنفرانس اسلامی، اتحادیه عرب و ... هر یک به نوعی در برابر تجاوز رژیم بعث عراق در اشغال کویت موضع‌ گرفتند. در این میان شورای امنیت سازمان ملل متحد با صدور قطعنامه‌ای ضمن محکومیت و اعلام قانونی نبودن تجاوز رژیم بعث عراق علیه کویت، عقب‌نشینی متجاوزان از کویت را خواستار شد، اما عراق قطعنامه شورای امنیت را نپذیرفت و قطعنامه 660 (که 14 عضو از 15 عضو رأی داده بودند) عملی نشد و شورای امنیت قطعنامه 661 را به تصویب رساند. به همین منظور نماینده جامعه بین‌الملل تصمیم خود را مبنی بر پایان دادن تجاوز عراق به کویت و همچنین بازگرداندن استقلال و حاکمیت کویت و تمامیت ارضی آن اعلام و تأکید کرد: «حق طبیعی در دفاع مشروع به صورت فردی یا گروهی، بر طبق ماده 51 میثاق سازمان ملل این است که با این تهاجم مسلحانه مقابله شود، در این رابطه آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها تمام امکانات‌شان را به کار گرفتند و عراق را به خاک و خون کشیدند تا متجاوزان از کویت عقب‌نشینی کردند. در برابر این واقعه مسئولان نظام، نهادها، نمایندگان مجلس هم موضع گرفتند، اما در این بین موضع امام خامنه‌ای قابل توجه بود که فرمود؛ «این روزها همه دنیا متوجه قضایای خلیج‌فارس و تجاوز عراق به کویت و لشکرکشی و حشرکشی آمریکا به منطقه وجنجال قدرت‌ها و دولت‌ها و همان‌هایی است که تا دیروز پشت سر صدام ایستاده بودند. کسانی که به نفع او تحلیل می‌کردند، مقاله می‌نوشتند، بازی سیاسی می‌کردند و قطعنامه می‌دادند، چون او در مقابل اسلام ایستاده بود. حالا چهره صدام در مجلات و روزنامه‌های اینها، یک‌شبه به غول وحشتناک تبدیل شده است! حالا فهمیده‌اند که صدام، حلبچه را بمباران شیمیایی کرده است! حالا فهمیده‌اند که صدام در جنگ ایران شروع‌کننده و متجاوز بوده است! حالا فهمیده‌اند که صدام، غیرقابل اعتماد است و در اظهاراتش صادق نیست! »
امام خامنه‌ای با این موضع‌گیری هوشیارانه از توطئه استکبار جهانی پرده برداشتند.

 اکبر ادراکي/ روستاي دلوار بندر كوچكي است در 50 كيلومتري بوشهر كه مركز يكي از بخش‌هاي ساحلي شهرستان تنگستان است. واژه دلوار به معناي «دلاور» است كه گاه «دلبار» هم نامیده مي‌شود. شغل مردم دلوار اغلب ماهي‌گيري و سفر به شيخ‌نشين‌هاست. موقعيت دلوار به‌گونه‌اي است كه كشتي‌هاي بزرگ مي‌توانند در ساحل آن پهلو بگيرند و به همين دلیل در مقاطعي از تاريخ ايران نامي از آن برده شده است. 
بندر دلوار با جمعیتی محدود( حدود 700 نفر)، بزرگ‌ترين نقش را در دفاع از خاك ايران در سال 1914 م.( 1333 ه.ق) در مقابل حمله دوم قواي انگليس داشته است. 
رئيسعلي فرزند رئیس‌محمد در سال 1261 ش در دهستاني از توابع بوشهر به دنيا آمد. او در عصر مشروطيت، جواني 24 ساله، بلندهمت، شجاع، در صدق و صفا كم‌مانند و در حب وطن و توكل به خدا، ضرب‌المثل بود. اگرچه سواد و معلومات كافي نداشت؛ اما پاكي سرشت و صفات حميده او زبانزد اطرافيان بود. رئیسعلی پس از اينكه قواي اشغالگر انگليس بوشهر را به تصرف خود درآوردند، با شجاعتي وصف‌نشدنی در مقابله با تجاوزگران، شكست‏هاي سنگيني به آنان وارد كرد. 
پس از اشغال بوشهر در رمضان سال 1333 ق، نيروهاي انگليسي قصد تصرف دلوار را مي‏كنند؛ محلي كه پيش از آن، چند بار سربازان انگليسي به آنجا يورش برده و هر بار طعم تلخ شكست را چشيده بودند. اما رئیسعلی همراه با ياران خود، عليه اشغالگران وارد نبرد شده و نيروهاي متجاوز را كه نزدیک به پنج‌هزار نفر بودند، تارومار مي‏كند. قيام مردم تنگستان در مجموع هفت سال به طول می‌انجامد و در اين مدت، دليران تنگستان، دو هدف عمده را دنبال مي‏کنند؛ پاسداري از بوشهر، دشتستان و تنگستان به عنوان منطقه سكونت خود و جلوگيري از نفوذ قواي بيگانه به درون سرزمين ايران و دفاع از استقلال وطن. با کودتاي ضد انقلابي لياخوف روسي عليه مشروطه‌خواهان در سال 1326 هجري قمري و بمباران مجلس شوراي ملي و استقرار ديکتاتوري محمدعلي شاه قاجار، رئيسعلي به همراه سيدمرتضي علم‌الهدي اهرمي عليه استبداد صغير مبارزه می‌کند.
در سال 1327 هجري قمري با کمک تفنگچیان تنگستاني، بوشهر را از نیروهای مستبد وابسته به دربار محمدعلي شاه پاک می‌کند و اداره گمرک و انتظامات و ديگر ادارات را به دست می‌گیرد. اين کار دليران تنگستان بر انگليسي‌ها که اداره گمرک را در اجاره داشتند گران آمد و آنان براي تضعيف مشروطه‌خواهان و استمرار سلطه بر حيات اقتصادي و سياسي جنوب ايران با دليران تنگستاني جنگیدند و در اين راه از ديگر خوانين جنوب ايران ياري جستند. جنگ ميان رئيسعلي و دليران تنگستان از يک سو و انگليسي‌ها و خوانين متحد آنان از سوي ديگر به طور پياپي و پراکنده تا شوال 1333 ه.ق ادامه يافت و انگليسي‌ها نتوانستند بر رئيسعلي و يارانش تفوق يابند. تا اينکه در گيرودار حمله انگليسي‌ها به بوشهر در شب 23 شوال 1333 ه.ق (سوم سپتامبر 1915 ميلادي) هنگامي که رئيسعلي در محلي به نام «تنگک صفر» قصد شبيخون به قواي انگليسي‌ها را داشت، از پشت مورد هدف گلوله يکي از همراهان خائن قرار گرفت و در دم به شهادت رسيد.
مبارزات رئيسعلي دلواري برگ زرين ديگري در تاريخ مقاومت دليرمردان ايران در مبارزه با استعمار است، رئیسعلی دلواري اين آزاده دلاور، سرانجام در حين مبارزه با دشمنان اسلام و ايران در دوازدهم شهريورماه سال 1294 ش(برابر با 23 شوال 1333 ق) در 33 سالگي، به شهادت رسيد.

 مرتضي دخيلي/ سرزميني که امروزه به آن «ترکيه» مي‌گويند تا پیش از روي کار آمدن مصطفي کمال‌پاشا(آتاترک) عثماني ناميده مي‌شد. اين نام‌گذاري به آن علت بود که سرزمين ترکيه فعلي به وسيله ترکاني فتح شده بود که جد آنها «عثمان» نام داشت. اصل سرزمين ترکيه «آناطوليا» است. از زمان‌هاي قديم تا سقوط روم شرقي، يا بيزانس، به دست سلطان‌محمد فاتح اقوام گوناگوني در اين سرزمين زندگي مي‌کردند. پس از آنکه سلطان محمد ثاني(فاتح) در سال 857 هـ. (1453 م .) موفق به تسخير «قسطنطنيه» پايتخت بيزانس شد، نام قسطنطنيه به «استانبول» تغيير يافت. چند سال بعد سراسر شبه جزيره «کريمه» و سپس تمام جزاير درياي اژه به دست عثماني‌ها افتاد. فتوحات محمد ثاني را سلطان‌سليم و سپس سلطان سليمان تکميل کردند. سلطان سليم توانست پس از فتح سرزمين‌هاي بالکان، حلب، دمشق و اورشليم، اماکن مقدسه را نيز در سال 1516 م. تصرف کند. اين پادشاه سپس متوجه مصر شد و سلسله «مماليک» را برانداخت و تمامی نقاط شمال آفريقا را تسخير کرد. پس از اين فتوحات، سلطان سليم خود را خليفه مسلمين ناميد و به خود لقب اميرالمؤمنين داد. وي حمايت از شهرهاي مقدس مدينه و مکه را که تا آن زمان با سلاطين مصر بود، به خود اختصاص داد و عنوان «خادم الحرمين» را به القاب خود افزود. در سال 1520 م. سلطان سلیمان جانشين او شد. سلطان سليمان که اروپاييان او را «با شکوه» و ترکان «قانونگذار» ناميده‌اند، مرزهاي سرزمين‌هاي امپراتوري عثماني را تا حدود اتريش رساند. سرزمين‌هاي تحت تسلط وي، عبارت بودند از؛ بلغارستان، يوگسلاوي، روماني، قسمتي از ايتاليا، آلباني و نواحي يونان و استپ‌هاي جنوب روسيه.
پس از مرگ سلطان سليمان همه چيز تغيير کرد. شکوه و عظمت گذشته، جاي خود را به زوال و انحطاط داد. دلاوران ميدان‌هاي جنگ جاي خود را به مرداني که بيشتر اوقات‌شان را در حرمسرا به سر مي‌بردند، سپردند. پروفسور «بارنت ميلر» در کتاب «در پشت دروازه‌هاي باب عالي» مي‌نويسد: «بين سليمان و جانشينان بلافصل او ناگهان فاصله عظيمي به وجود آمد، زيرا آنان نه فرماندهان نظامي خوبي بودند و نه سياستمداران قابلي. آنها به واسطه زندگي توأم با انزوا و بيکاري، دچار افسردگي بوده و لذايذ زندگي را در کارهاي بي‌قاعده، بي‌بندوباري و شهوتراني مي‌جستند.»
«نوئل باربر» مؤلف کتاب «فرمانروايان شاخ زرين» درباره انحطاط امپراتوري عثماني مي‌نويسد: «مقامات عالي دولتي، وسيله مال‌اندوزي شده بود و شگفت آنکه اين وضع تا قرن بيستم ادامه داشت. ديگر صحبت از يکي دو سلطان نالايق که در هر سلسله‌اي وجود دارد نبود؛ بلکه انحطاط به صورت يک خط مستمر درآمده بود و کم و بيش همه 25 سلطاني که بعد از سليمان به تخت نشستند، بلااستثنا فاقد خصايل لازم براي فرمانروايي بودند.» 
اگرچه سربازان عثماني حتي در قرن هجدهم و نوزدهم نيز جزو بهترين سربازان دنيا بودند؛ اما حاکمان آنها درک نمي‌کردند که اختراعات جديد، نحوه جنگ را کاملاً عوض کرده است. سربازان عثماني به علت آشنا نبودن به سلاح‌هاي جديد، به تدريج کارآيي خود را از دست مي‌دادند.
قرن نوزدهم در واقع قرن شکست‌هاي متمادی عثماني‌ها بود. در سال 1827 يونان بر ضد سلطان عثماني شورش کرد و با کمک ناوگان انگليس و فرانسه، در نبرد «ناوارينو» ناوگان عثماني را منهدم ساخت. در سال 1839 فرماندار مصر، محمدعلي پاشا، از فرمان سلطان سرپيچي و به سوريه حمله کرد. در اين هنگام امپراتوري عثماني؛ طعمه وسوسه‌انگيزي براي کشورهاي استعمارگر شده بود. مردم سرزمين‌هاي تحت تسلط عثماني بیشتر در انديشه استقلال بودند. انگلستان که نمي‌خواست اين کشورها پس از استقلال به چنگ دولت‌هاي استعمارگر رقیب او‌ـ يعني روسيه، فرانسه و آلمان‌ـ درآيند، به بازي‌هاي سياسي حيله‌گرانه عجيبي دست زد. در سال 1839 انگليسي‌ها نگذاشتند محمدعلي پاشا‌ـ که بر ضد سلطان قيام کرده بود‌ـ سلطان عثماني را شکست دهد. 14 سال بعد، انگليسي‌ها و فرانسوي‌ها به «کريمه» رفتند و با روس‌ها که به متصرفات عثماني در آن سوي رود «دانوب» حمله کرده بود، جنگيدند. يکي از سياستمداران انگليسي وقتي که با اعتراض چند نماينده مجلس عوام مواجه شد، در توجيه اين عمل گفت: اگر ما جلوي آنها را در دانوب نگيريم، ناگزير خواهيم شد که جلوي آنها را در رود سند بگيريم، به عبارت ديگر انگليس ترجيح مي‌داد که ترک‌هاي ضعيف، نزديک هند باشند تا روس‌هاي قوي.
در این حال امپراتوي عثماني در حال زوال و فروپاشي بود. دولت‌هاي استعمارگر با حرص و ولع بسيار به اين امپراتوري در حال زوال، خيره شده بودند و منتظر مرگ آن بودند تا زودتر از رقيبان، قطعاتي از آن را متصرف شوند. روسيه بيش از هر کشور ديگر به عثماني چشم دوخته بود. طمع روس‌ها براي سلطه بر قسمت اروپايي اين امپراتوري به علت وضع جغرافيايي آن بود. روسيه؛ کشوري است که براي سال‌هاي متمادي به دريا دسترسي نداشت. مدت 200 سال تزارهاي روسي به شمال و جنوب لشکرکشي کردند تا به دريا راه پيدا کنند. در سال 1724 بندر «سن پترزبورگ» در ساحل شمالي تأسيس شد؛ اما اين بندر هم روس‌ها را راضي نمي‌کرد. در قرن هجدهم وسوسه دسترسي به درياي آزاد موجب شد که روس‌ها فرمان حمله به «شبه‌جزيره کريمه» را که در ساحل شمالي درياي سياه واقع شده است، صادر کنند.
داستان شبه‌جزيره کريمه، داستاني طولاني است؛ در سال 1736، روس‌ها نخستين‌بار به «کريمه » تاختند. کاترين دوم در سال 1774 عثماني‌ها را وادار کرد که استقلال خان‌نشين کريمه را به رسميت بشناسند. در سال 1783 روسيه آن را به خاک خود ضميمه کرد. در سال 1792، روسيه عثماني را مجبور کرد که مالکيت روس‌ها بر کريمه را به رسميت بشناسد. بعد از آن بسياري از روس‌ها، اوکراینی‌ها، بلغارها، آلمان‌ها، ارمني‌ها و يوناني‌ها در آن سکني گزيدند؛ اما شبه‌جزيره کريمه در نيمه دوم قرن نوزدهم، يک مسئله حساس شد و سرانجام به جنگي منجر شد که سه سال(1853 تا 1856) طول کشيد.


روند راهبرد نظامي عراق در جنگ با ايران‌ـ ۲
 حميدرضا ميري/ اولین استراتژی ارتش عراق در تجاوز به مرزهای ایران، استراتژي پيروزي برق‌آسا بود. در اين مرحله، که هفته اول جنگ را شامل مي‌شود، راهبرد نظامي ارتش عراق مبتني بر يک جنگ سريع و برق‌آسا طراحي شده بود که به مرحله اجرا درآمد. وفيق السامرایی در کتاب خود «ويراني دروازه شرقي»، اهداف نظامي ارتش عراق در آغاز جنگ با ايران را به شرح زير برشمرده است: 
1ـ بمباران پايگاه‌هاي هوايي تهران در مهرآباد، دوشان‌تپه، پايگاه هوايي تبريز، پايگاه هوايي شاهرخي در حوالي همدان و پايگاه‌هاي هوايي دزفول، بوشهر، شيراز، اصفهان و فرودگاه‌هاي اهواز، کرمانشاه، سنندج و اروميه. 
2ـ تثبيت موقعيت نيروهاي عراق در منطقه عملياتي شمالي و اشغال برخي از تپه‌هاي مهم مرزي در منطقه حاج عمران، ارتفاع 1864 در خاک ايران و منطقه پنجوين و برخي ارتفاعات ديگر در منطقه طويله در شرق سليمانيه. 
3ـ پيشروي در منطقه عملياتي مياني براي اشغال شهر مهران، گسترش خط حمله به طرف شمال به منظور اشغال تنگة کنجانچم به سمت ايلام، اشغال شهرهاي سومار و نفت‌شهر و تأسيسات نفتي موجود در نفت‌شهر، اشغال شهرهاي قصرشيرين، گيلان‌غرب و سرپل ذهاب و پيشروي به طرف تنگه پاي‌طلق براي کنترل اين تنگه و تپه‌هاي کوينه و دانه خشک. 
4ـ پيشروي اصلي در منطقه عملياتي جنوب با هدف اشغال شهرهاي دزفول، اهواز، کرانه شرق اروندرود و شهرهاي خرمشهر، آبادان و پيشروي به سوی شهرهاي شادگان، ماهشهر و...
در حقيقت، ارتش عراق براي دستيابي به اهداف زميني، تهاجم گسترده و همه‌جانبه زميني و براي خنثي کردن توان هوايي ايران، تهاجم گسترده هوايي را در دستور کار خود قرار داده بود؛ ضمن اينکه به همراهي عشاير عرب منطقه خوزستان نيز اميدوار بود. به عبارت ديگر، رهبري عراق بسيار اميدوار بود، از طريق دستيابي به اهداف نظامي ذکر شده، رژيم نوپاي جمهوري اسلامي ایران را از پاي درآورده و اهداف سياسي خود را محقق کند. در واقع می‌توان گفت، محاسبات صدام که مبتني بر درک وي از وضعیت نظام بين‌الملل و مقايسه توان مادي دو طرف بود، چندان هم بي‌ربط و غيرمنطقي نبود. آنچه در محاسبات صدام و حاميان وي ناديده گرفته شده و اتفاقاً به شکست راهبرد نظامي اوليه ارتش عراق انجامید، دو مسئله بود؛ يکي مقاومت اوليه نيروهاي مردمي و سرازير شدن سيل آنها به مناطق عملياتي، که باعث کندي حرکت ماشين نظامي عراق به ویژه در اهداف مهمي همچون اهواز، خرمشهر و آبادان شد و ديگري رهبري قاطع و هوشمندانه امام خميني(ره) در اداره امور کشور و هدايت مسئولان و مردم و دادن اعتمادبه‌نفس به آنها در مقابله با ارتش متجاوز عراق.


مدرسه حقاني(مدرسه منتظريه)، از مدارس حوزه علميه قم است که با هدف ايجاد تغييراتي در نظام آموزشي، در سال‌هاي پاياني دهه ۱۳۳۰ش تأسيس شد. اين مدرسه از نظر شيوه گزينش طلبه با مدارس حوزه علميه قم، تفاوت داشت. اصلاح نظام آموزشي حوزه با برنامه مدون و منظم، با تأسيس مدرسه حقاني آغاز شد و شکل عملي به خود گرفت. پايه‌گذاران اين مدرسه، نظام آموزشي سنّتي حوزه را با نظام جديد تلفيق و سبک جديدي در نظام آموزشي حوزه بنيان کردند.
نخستين هيئت‌مديره مدرسه عبارت بودند از؛ سيدمحمد حسيني‌بهشتي، علي مشکيني، مهدي حائري تهراني و حسين حقاني. مديريت مدرسه را ابتدا «محمد مجتهدشبستري» و پس از دو سال «محمدعلي شيخ‌زاده» عهده‌دار بودند و از سال ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۷ش علي قدوسي(شهادت ۱۳۶۰ش) اين سمت را به‌عهده داشت.
مدرسه حقاني باعث شد شماري از طلاب و فضلاي عالم، متقي و آگاه به زمان تربيت شده و سرمايه‌اي عظيم براي انقلاب اسلامي شوند. قدوسي، دروس کلاسيک دبيرستاني مانند؛ رياضيات، طبيعي و زبان‌خارجه را وارد دروس حوزوي مدرسه حقاني کرد و در سال‌هاي فعاليت خود، از همراهي و همفکري شهيد دکتر بهشتي بهره برد. اندک‌اندک آوازه مدرسه حقاني به همه جا پخش شد.