تاریخ انتشار : ۱۴ تير ۱۳۹۵ - ۱۳:۱۸  ، 
شناسه خبر : ۲۹۳۱۶۰
پایگاه بصیرت / پيمان محمودي / دانشجوي كارشناسي ارشد جامعه‌شناسي
(روزنامه جوان - 1395/04/02 - شماره 4843 - صفحه 10)

دكتر علي شريعتي از جمله متفكراني است كه انديشه وي در آگاهي‌بخشي به مردم در وقوع انقلاب اسلامي تأثير بسزايي داشته است. ايشان بيشتر در حوزه انتقادي و مردم‌مدار سخن رانده است. شريعتي هم مخاطب دانشگاهي دارد و هم مخاطب غير‌دانشگاهي كه البته مخاطبان دانشگاهي ايشان عموماً از دانشجوياني بوده‌اند كه در فضاي بيرون از آكادمي و در حسينيه ارشاد به پاي سخنراني ايشان مي‌نشسته‌اند. «مايكل بوراووي» به اين نوع معرفت، معرفت انعكاسي يا بازتابي مي‌گويد. از طريق همين جامعه‌شناسي مردم‌مدار و سخن گفتن با توده مردم و همچنين نگاه انتقادي به جامعه وي توانست در بسيج توده مردم و آگاهي‌بخشي به آنان نقش بسزايي داشته باشد. شريعتي همواره مورد بي‌مهري جناح‌هاي مختلف در كشور بوده است و اين بي‌مهري هم از سوي مخالفان و هم از سوي كژفهمي‌هاي برخي طرفداران وي بوده است.

مقام معظم رهبري درباره شريعتي اظهار داشته‌اند: «به نظر من شريعتي بر خلاف آنچه همگان تصور مي‌كنند يك چهره همچنان مظلوم است و اين به دليل طرفداران و مخالفان اوست. يعني از شگفتي‌هاي زمان و شايد از شگفتي‌هاي شريعتي اين است كه هم طرفداران و هم مخالفانش نوعي همدستي با هم كرده‌اند تا اين انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگه دارند و اين ظلمي به اوست» (مقام معظم رهبري به نقل از جعفر سعيدي، 1376: 61).

شريعتي به همين اساس به عنوان يك روشنفكر ديني كه اساساً دغدغه ديني داشته است و روح حاكم بر جامعه‌اش را نيز مي‌شناخته است و زبان خود را و محتواي سخنانش را از دل مفاهيم ديني بيرون آورده است و البته از جامعه‌شناسي هم دور نشده است با يك زبان انتقادي و مردم‌مدار به سخن با مردم جامعه پرداخته است. بايد گفت كه دكتر شريعتي را مي‌توان در زمره جامعه‌شناسي مردم‌مدار سنتي يا ميلزي جاي داد چراكه توانست از طريق برگزاري محافل و نشست‌ها با مردم به انتقال دانش خود بپردازد، اما همانگونه كه ذكر مي‌شود جامعه‌شناسي مردم‌مدار داراي يك گفت وگوي دوطرفه ميان جامعه‌شناس و مردم است وليكن بايد ديد كه آيا اين گفت وگوي دوطرفه بين شريعتي و مخاطبانش برقرار شده است يا خير؟

در پاسخ بايد گفت كه اگر اين گفت‌وگو و برقراري ارتباط بين او و مخاطبانش برقرار نمي‌شد كسي براي گوش دادن به حرف‌هاي وي به حسينيه ارشاد نمي‌آمد و از طرفي ما حتي تا امروز هم شاهد اين هستيم كه بسياري از دانشجويان غير جامعه‌شناسي و حتي مردم علاقه بسياري به آثار شريعتي نشان مي‌دهند و از طريق ايشان با جامعه‌شناسي آشنا مي‌شوند.

مدل ارتباط شريعتي با جامعه

شريعتي، خود آثارش را به سه دسته تقسيم كرده است كه نشان دهنده دسته‌هاي مخاطبين عمده اوست:

«و نوشتن‌هايم نيز به سه گونه: اجتماعيات، اسلاميات و كويريات، آنچه تنها مردم مي‌پسندند: اجتماعيات و آن چه من و هم مردم اسلاميات و آنچه خودم را راضي مي‌كند و احساس مي‌كنم كه با آن، نه كار و چه گويم، نه نويسندگي، كه زندگي مي‌كنم: كويريات»(شريعتي: 1349؛ 9).

به نظر مي‌آيد كه شريعتي يك متفكر و جامعه‌شناس در چارچوب ديدگاه انتقادي است. او را بيشتر يك «وبري» جديد مي‌توان دانست. بينش جامعه‌شناختي او به طور كامل در چارچوب ماركسيسم كلاسيك قابل طرح نيست؛ زيرا او انتقادات اساسي را بر ماركسيسم وارد نموده است. از طرف ديگر ديدگاه وبر در شكل كلاسيك آن در بررسي مسائل اجتماعي را نيز كافي نمي‌داند. از اين رو سعي نموده است تا ديدگاه جامعه‌شناختي اين دو متفكر را با توجه به بينش ديني و شرايط جديد و موقعيت جامعه ايران تركيب نموده و نظريه جديد جامعه‌شناختي خود را طراحي نمايد. رساترين عبارت براي نظريه جامعه‌شناسي شريعتي نظريه انتقادي است كه توجه به شرايط جديد و تأثيرپذيري از ماركسيسم و ديدگاه وبري را در بر دارد. (آزاد ارمكي:1389؛412).

آنچه شريعتي درباره جامعه‌شناسي تحليلي بيان مي‌كند در واقع همان است كه بوراووي درباره جامعه‌شناسي حرفه‌اي مي‌گويد. در واقع جامعه‌شناسي تحليلي مد نظر شريعتي به سبب نگاه علم زده، خودش را از ايدئولوژي وا مي‌رهاند و شريعتي در سخنراني خود درباره تمدن و تجدد مي‌گويد كه به اين سبب ايدئولوژي را از علم جدا مي‌كنند كه تنها ايدئولوژي و مذهب است كه تجدد را مورد سؤال قرار مي‌دهد و در واقع تهديدي براي جامعه متجدد است. به همين علت هم شريعتي با يك محتواي ديني و با شاكله و زبان جامعه‌شناختي و ماركسيستي به نقد جامعه مي‌پردازد و «ايد‌ئال تايپي» كه وامدار وبر است را از درون آنچه جامعه‌شناسي اسلامي‌اش مي‌خواند بيرون مي‌كشد.

جامعه‌شناسي اسلامي از نگاه شريعتي

از نظر او جامعه‌شناسي اسلامي تلقي علمي- ايدئولوژيك غير مغرضانه و واقعي و حقيقي از جامعه است. جامعه‌شناسي اسلامي از نظر شريعتي داراي ويژگي‌هاي زير است:

الف) مشخص مي‌كند كه ايدئولوژي جامعه را چگونه واقعيتي دانسته و چگونه آن را از نظر فكري و اعتقادي شناسايي مي‌نمايد. به تعبير ديگر جامعه‌شناسي داراي جهت‌گيري متعهدانه است.

ب) جامعه‌شناسي در يك مكتب، يك علم متعهد است. جامعه‌شناسي مسلكي و اعتقادي است و نه صرفاً تحليلي و آزادانه و بي‌هدف بلكه هدفدار مي‌باشد.

ج) جامعه‌شناسي اسلامي، علم براي عقيده، نه علم براي علم، نه جامعه‌شناسي براي جامعه‌شناسي است، بلكه جامعه‌شناسي علم متعهد به حقيقت براي هدايت است، عقيده پيش از تحقيق آفت علم و فريب علم است، اما عقيده پس از تحقيق، تعهد علم و رسالت پيامبرانه است.

د) جامعه‌شناسي اسلامي، تعهد داشته و در نقد جامعه‌شناسي علمي تحليلي كه در جهت شناخت و تحليل روابط پديده‌ها و واقعيت‌ها مي‌باشد (آزاد ارمكي:1389؛417).

اما شريعتي اساساً علم و خصوصاً جامعه‌شناسي را مسئول مي‌داند و اينكه بگوييم علم صرفاً براي علم ارزش داشته باشد را يك فاجعه مي‌داند كه در قرن بيستم طراحي شده است و عالم و علم ديگر مسئوليتي در قبال بشر حس نمي‌كنند. دراين جا شريعتي با همان نگاه انتقادي خود به جامعه‌شناسي حرفه‌اي مي‌تازد و به آن گوشزد مي‌كند كه جامعه‌شناسي بايد مسئول باشد. اين همان چيزي است كه ما در جامعه‌شناسي مردم‌مدار مي‌بينيم يعني آنچه جامعه‌شناسي مردم‌مدار فرياد مي‌زند كه علم جامعه‌شناسي بايد با گروه‌هاي مردمي به گفت‌وگو بنشيند و اساساً رسالت جامعه‌شناسي را نيز در همين مي‌داند تا بتواند از طريق خود مردم به رسالتش بپردازد يعني بدون واسطه نهادهايي مانند دولت يا دانشگاه.

«مي‌بينيد كه چگونه با سرپوش زيباي حقيقت علمي و آزادي و عدم تعهد و مسئوليت عالم و با شعار آزاد شدن دانشمند و دانش، توده‌هاي انساني و بشريت و جامعه‌هايي را كه از ناهنجاري و تبعيض و تصادم و تضاد رنج مي‌برند و راه نجاتي مي‌جويند، از آگاهي‌ها و روشنگري‌ها و ياري‌هايي كه علم و به خصوص جامعه‌شناسي مي‌تواند ببخشد، محروم مي‌كنند» (شريعتي:1388؛227). او مي‌گويد كه در اين صورت علم ديگر در خدمت مردم نيست و همانطوري كه دوركيم مي‌گويد علمي كه نتواند به بشر كمك كند و در خدمت بشر باشد ارزشي ندارد.

شريعتي مي‌گويد: «وقتي علم از دسنرس مردم دور شد و از هدايت مردم و تعهد مسئوليت سر باز زد و منزوي و گوشه‌نشين و پارسا شد، لقمه بسيار چربي مي‌شود كه به سادگي در اختيار قدرت‌ها قرار مي‌گيرد» (شريعتي: همان). و به نظر مي‌رسد اين چيزي كه در بالا ذكر شده است در واقع به آنچه بوراووي از آن به جامعه‌شناسي سياستگذار ياد مي‌كند نزديك است و رفته رفته اين علم حتي از آنچه شعارش است با عنوان علم براي علم هم دور و گرفتار ايدئولوژي مي‌شود و اين علمي كه گرفتار ايدئولوژي است ديگر براي آزادي و رهايي بشر نيست بلكه بشر را در بند خود در مي‌آورد.

شريعتي مي‌گويد:«روشنفكر كسي است كه نسبت به زمان تاريخي و وضع اجتماعي جامعه‌اش و نيز رابطه خود با جامعه‌اش آگاه است» (شريعتي:1387).

اينكه روشنفكر يا حتي جامعه‌شناس نسبت به زمان تاريخي خودش و وضع اجتماعي جامعه‌اش آگاهي داشته باشد براي اين است كه بتواند مخاطبش را بشناسد و تا زبانش را بداند و بفهمد و بتواند با او گفت‌و‌گو داشته باشد. مي‌دانيم كه يكي از دغدغه‌هاي جامعه‌شناسي مردم‌مدار زباني است كه به واسطه آن بتواند با جامعه‌اش و با مردمش گفت‌وگو داشته باشد؛ و به نظر دكتر شريعتي تنها راه يافتن اين زبان اين است كه جامعه‌شناس يا روشنفكر بتواند بفهمد كه زمان تاريخي جامعه‌اش را كشف كند.

او مي‌گويد: «روشنفكر ما در قرن سيزدهم زندگي مي‌كند ولي حرف‌ها و ايده‌ها و افكارش را از روشنفكر قرن نوزدهم و بيستم اروپاي غربي مي‌گيرد و بعداً مي‌بيند كه مخاطب پيدا نمي‌كند»(شريعتي:1387؛491). او مي‌گويد براي اين بايد ابتدا هر آنچه از مفاهيمي كه در ذهن داريم و ربطي به جامعه ما ندارند را دور بريزيم و سپس به دنبال اين باشيم كه جامعه ما در چه قرني زيست مي‌كند. او همچنين عنوان مي‌كند كه «اگر روشنفكر از متن جامعه‌اش مجرد شد، اين روشنفكر اگر به عرش برسد يا آموزگار همه جهان بشود، جامعه‌اش در همان انحطاط هميشگي باقي مي‌ماند» (شريعتي:1387؛495).

يك موضوع ديگري را كه دكتر شريعتي درباره ارتباط برقرار كردن هر متفكر يا نويسنده‌اي با مردم بيان مي‌كند اين است كه او بايد خودش را براي مردم تعريف كند يعني بگويد كه در چه قالبي انديشه مي‌كند و حرف مي‌زند؛ «هر شاعري و هر نويسنده‌اي هر متفكري كه صف خودش را معلوم كرد و گفت كه من مذهبي هستم يا روشنفكر غيرمذهبي، يا معتقد به فلان ايدئولوژي مي‌باشم يا وابسته به فلان قطب يا فلان جناح هستم، مردم او را به سادگي خواهند فهميد و دركش خواهند كرد و در نتيجه او هم طرفداران فكري خودش را مشخص خواهد نمود» (شريعتي: بازگشت به خويشتن؛ص1).

رسالت روشنفكر روزگار ما

شريعتي معتقد است روشنفكر بايد رسالتش را از طريق تاريخ و فرهنگ و زبان عموم به انجام برساند. يعني در واقع آنچه براي ارتباط برقرار كردن با مردم نياز است را در همين سه عنصر مي‌بيند؛ تاريخ براي اينكه بدانيم ريشه در كجا داريم و فرهنگ براي اين است كه با توجه به تاريخ گذشته و حال بفهميم كه در چه قرني زيست مي‌كنيم و زبان عموم همه براي اين است كه بدانيم با مردم و با اقشار چگونه گفت‌و‌گو داشته باشيم...» بايد هر جامعه‌اي بر اساس تاريخ و فرهنگ و زبان عموم نقش روشنفكري و رسالت خويش را بازي كند، بر اساس همين سه شعار (شريعتي: بازگشت به خويشتن؛ص 6).

شريعتي مي‌گويد: «علم وقتي تمام هدفش را متوجه قدرت و توليد كرد و ديگر نه هيچ در اين صورت خود به خود بهترين ابزارها در اختيار سرمايه‌داري مي‌شود» (شريعتي: انسان بي‌خود؛ ص 36). البته شريعتي مي‌گويد بي‌غرضي علم سبب مي‌شود تا علم در دست سرمايه‌داري قرار گيرد و از آن جايي كه دولت هم معمولا در دست طبقه سرمايه‌دار مي‌باشد در نتيجه جامعه‌شناسي سياستگذار از همين جا آغاز مي‌شود كه عمدتاً به صورت فرمايشي است و اين به تز شماره 10 بوراووي در مقاله درباره جامعه‌شناسي ربط دارد كه در آنجا بوراووي مي‌گويد:«علوم اجتماعي يكدست مي‌تواند به راحتي خصلت تفسيري تأملي خود يعني وجوه انتقادي و مردمي‌اش را از دست بدهد. در دنيايي كه بر پايه سلطه بنا شده است، يكپارچگي به سادگي به يكپارچگي قدرتمندان منتهي مي‌شود.» (بوراووي:1386؛191)

از سوي ديگر بوراووي عنوان مي‌كند در اغلب موارد دولت و بازار با هم عليه انسانيت ائتلاف كرده اند؛ ائتلافي كه عموماً به نوليبراليزم معروف است(صديقي:1394؛ص52).

سي رايت ميلز نيز در همين رابطه مي‌گويد:‌«اگر بخواهيم براي حل مشكلات اجتماعي دريوزگي كرده و به صاحبان قدرت متوسل شويم، كوشش احمقانه‌اي كرده‌ايم. صاحبان قدرت تا زماني ما دانشمندان را جدي مي‌گيرند كه بتوانند از موقعيت و تخصص ما سوء استفاده كنند. يعني تا زماني كه مسائل، هدف‌ها و نظريات آنان را پذيرفته و بتوانيم به قدرت و سلطه آنها مشروعيت بخشيم.» (ميلز:1391؛206).

گريز از عوام‌زدگي

شريعتي از عوام‌زدگي هم سخن مي‌گويد و عنوان مي‌كند كه اين سبب مي‌شود كه عوام نتوانند به درستي يك انديشه را بفهمند و دچار كژفهمي شوند. «ازبين متفكران و صاحبان مكاتب فلسفي و اجتماعي در دنيا، آن عده كه طرز تفكرشان با مردم تماس دارد به سرعت دچار عوام‌زدگي مي‌شوند. مثلاً هيچ وقت پاره تو، لوي برول، گورويچ كه از جامعه‌شناسان معروفند دچار عوام‌زدگي نمي‌شوند زيرا كسي كه مي‌خواهد لوي برول را مطالعه كند بايد جامعه‌شناسي بخواند و كتب چندي را مطالعه نمايد، درس استاد ببيند تا بعد او را بشناسد. به وسيله چنين اشخاصي لوي برول و... دچار عوام‌‌زدگي نمي‌شوند زيرا در بين كساني محصورند كه واقعاً جامعه‌شناسي را مي‌شناسند حال چه موافق و چه مخالف باشند.

اما كساني كه انديشه‌شان با عوام سروكار پيدا مي‌كند؛ در صدر همه ماركس و فرويد. عوام بدون فهميدن عقايد و انديشه فرويد تمام افكار و انديشه او را در دانستن كلمه عقده خلاصه كرده و اين كلمه را در هرجا خيلي قاطع و صريح بيان مي‌كنند، در مواردي كه براي فهميدن نسبي آن احتياج به مطالعه طولاني و خاصي دارد زيرا فرويد به صورت عوام زدگي درآمده است. مكتب ماركسيسم هم كه مستقيما با طبقه كارگر و كساني كه مدافع اين طبقه هستند تماس دارد سريع‌تر از همه دچار عوام‌زدگي شده.» ( شريعتي:1392؛54 و53). و در اين جا بايد گفت كه همانطور كه بوراووي بيان مي‌دارد بدون جامعه‌شناسي حرفه‌اي جامعه‌شناسي مردمدار و ساير انواع جامعه‌شناسي امكانپذير نيست. اساساً بدون شناخت مفاهيم اساسي جامعه‌شناسي نمي‌شود به جامعه‌شناسي مردم مدار نزديك شد.

شريعتي مي‌گويد روشنفكران متعهد مسلمان بايد هنر حرف زدن با شش مخاطب را تمرين كنند: «روشنفكران جهان، برادران مسلمان، توده شهري، زنان، روستاييان و بچه‌هامان! و اين يك تمرين به عنوان برقرار كردن ارتباط ذهني و انتقال اين ايدئولوژي براي بچه‌ها و به عنوان دعوتي در آغاز كردن اين راه براي بزرگ‌ها، همفكرهاي دست به قلم، در اين تمرين من- ناشي‌ترين نويسنده و ناتوان‌ترين قلم در اين راه- دشوارترين انديشه را انتخاب كرده‌ام تا نويسندگان ورزيده و قلم‌هاي توانا در انتخاب انديشه‌هاي ساده‌تر ترديد نكنند.» (شريعتي: يك جلوش تا بي‌نهايت صفرها). شريعتي شناخت تاريخ را در جامعه‌شناسي بسيار اساسي تلقي مي‌كند.

با توجه به آنچه در بالا ذكر شد بايد گفت شريعتي عمدتاً يك جامعه‌شناس مردم مدار سنتي است كه توانست با زبان توده‌ها به صحبت با مردم بپردازد و بر همين اساس نقش زيادي در بسيج مردم در وقوع انقلاب اسلامي داشته است. او بيشتر در دو وجه جامعه‌شناسي مردم مدار و جامعه‌شناسي انتقادي فعاليت داشته است و همواره رسالت خود و روشنفكران را نيز همين موضوع مي‌دانسته است تا از اين طريق به آگاهي‌بخشي به جامعه كمك كرده باشد.

منابع:

- شريعتي، علي(1392). بازشناسي هويت ايراني- اسلامي، بنياد فرهنگي دكتر علي شريعتي، چاپ دهم، تهران

- ميلز، چارلز رايت(1391). بينش جامعه شناختي، ترجمه عبدالمعبودانصاري، شركت سهامي انتشار، چاپ پنجم، تهران

- صديقي، بهرنگ(1394). جامعه‌شناسي مردم‌مدار، نشر ني، چاپ اول، تهران

- شريعتي، علي. يك جلوش تا بي‌نهايت صفرها، وب‌سايت دكتر علي، شريعتي چاپ اول، تهران

- بوروي، مايكل(1386). نازنين، درباره جامعه‌شناسي مردم مدار، ترجمه نازنين شاهركني، مجله جامعه‌شناسي ايران، بهار، شماره 29، از 168تا201

- شريعتي، علي، بازگشت به خويشتن، وب‌سايت دكتر علي شريعتي

- شريعتي، علي، انسان بي‌خود، وب‌سايت دكتر علي شريعتي

- شريعتي، علي، (1387). چه بايد كرد؟ انتشارات قلم، چاپ هشتم، تهران

- شريعتي، علي(1388). شيعه، انتشارات الهام، چاپ سيزدهم، تهران

- شريعتي، علي (1349). كوير، چاپخانه طوس، خراسان

- آزاد ارمكي، تقي (1389). تاريخ تفكر اجتماعي در اسلام (از آغاز تا دوره معاصر)، نشر علم، چاپ هشتم تهران

- سعيدي، جعفر (1376). دكتر شريعتي از ديدگاه شخصيت‌ها، نشر اشراقيه، تهران

http://javanonline.ir/fa/news/793185

ش.د9500921