تاریخ انتشار : ۰۷ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۱:۰۸  ، 
شناسه خبر : ۲۹۳۹۵۹
«تاملي در ايده‌هاي آينده‌نگرانه تافلر» با حضور هادي خانيكي و شهيندخت خوارزمي
اشاره: گروه تخصصي آينده‌پژوه فرهنگ و ارتباطات و جامعه (افواج) در انجمن ايراني مطالعات فرهنگي و ارتباطات طي روزهاي اخير، نشستي را با عنوان «تاملي در ايده‌هاي آينده‌نگرانه تافلر» برگزار كرد. الوين تافلر، نويسنده و آينده‌انديش امريكايي بود كه براي آثارش در زمينه‌هاي انقلاب ديجيتال، انقلاب ارتباطات و آينده‌نگري فناوري شناخته مي‌شد و در ايران نيز نخستين بار با ترجمه و انتشار كتاب «موج سوم» شهرت يافت. پس از آن كتاب‌هاي «مدرسه در شهر»، «مصرف‌كنندگان فرهنگ»، «آن سوي بحران»، «پيش‌نمايش‌ها و فرضيات»، «شركت انطباق‌پذير»، «به سوي تمدن جديد» و «ثروت انقلابي» نيز به تدريج به فارسي ترجمه شدند. تافلر روز ۲۷ ژوئن امسال در سن ۸۸ سالگي درگذشت و اين نشست به ‏همين بهانه و براي مرور انديشه‏‌هاي او برگزار شد. شهيندخت خوارزمي، عضو هيات موسس و نايب‌ رييس انجمن ايراني مطالعات جامعه اطلاعاتي و مترجم كتاب‌هاي «موج سوم»، «جابه‌جايي در قدرت» و «جنگ و ضد جنگ» تافلر است كه در اين نشست به همراه هادي خانيكي، عضو هيات علمي دانشكده ارتباطات دانشگاه علامه طباطبايي و رياست انجمن ايراني مطالعات فرهنگي و ارتباطات به عنوان سخنران حضور داشت. خانيكي با بيان اينكه تافلر كسي است كه مفاهيم دشوار جامعه‌شناسانه، مطالعات آينده، فلسفي و اقتصادي را به موضوعاتي قابل طرح در سطوح غيرآكادميك تبديل كرد، گفت: به نظر من تافلر نگراني از آينده را در سطح وسيعي از جامعه ما كم كرد زيرا جامعه را قابل رصد كردن و فهم ديد. خوارزمي نيز به بررسي زندگينامه تافلر، الگوي‌هاي ذهني او و مهم‌ترين انديشه‌هاي وي پرداخت و گفت كه براي تافلر هيچ چيز مهم‌تر از انقلاب ارتباطات نبود. او معتقد بود اين انقلاب ارتباطات است كه در حال رقم زدن سرنوشت بشر است و حتي حوزه‌هاي ديگر علوم نيز به آن وابسته هستند. از نظر او تمام تحولاتي كه در انقلاب ارتباطات به وجود مي‌آيد به نفع مردم و به نفع فرد است اما نيازمند فرهنگ‌سازي و نوعي خرد است كه بتوان واقعيت‌هاي امروزي را درك كرد.
پایگاه بصیرت / عاطفه شمس

(روزنامه اعتماد - 1395/04/28 - شماره 3577 - صفحه 7)

تولد در خانواده مهاجر لهستاني

شهيندخت خوارزمي / مترجم

اميدوارم در اين نشست بتوانم حداقل آن گونه كه تافلر را شناخته‌ام، آثار تفكر و آثار وجودي او را به شما منتقل كنم. اما قبل از شروع بايد بگويم من با دكتر خانيكي يك اختلاف نظر دارم، اينكه من براي ژورناليسم آنقدر اعتبار قايل هستم كه اصلا فكر نمي‌كنم نيازي به توجيه اهميت و جايگاه آن به ويژه در دنياي امروز باشد و جالب اين است كه من نيز تافلر را بيشتر يك روزنامه‌نگار مي‌دانم زيرا او كار خود را از روزنامه‌نگاري آغاز كرده است. بحث خود را با نگاه به زندگينامه تافلر شروع مي‌كنم زيرا خود اين به ما در فهم انديشه‌ها و جريان تكامل الگوي فكري و مدل ذهني تافلر كمك مي‌كند. تافلر ٣ اكتبر ١٩٢٨ در نيويورك در يك خانواده مهاجر لهستاني يهودي به دنيا آمد. با نگاه به شرايط دهه ٣٠ مي‌بينيد كه يك خانواده مهاجر لهستاني با چه مسائلي دست و پنجه نرم مي‌كند.

همسر تافلر همكار او بود و دختري داشت كه در ٤٦ سالگي در سال ٢٠٠٠ فوت كرد. به نظر مي‌رسد بايد تمام آثار تافلر را به يك تيم يعني تافلر و همسرش نسبت داد، خود او نيز مي‌گويد كه به دلايل شخصي، نام همسرش را روي كتاب‌ها ننوشته است. اما واقعيت اين است كه آنها از زماني كه در دانشگاه باهم آشنا شدند تا آخرين روزي كه تافلر زنده بود به عنوان يك تيم كار مي‌كردند. تافلر در شرح حال خود مي‌گويد كه از هفت سالگي روياي نويسندگي داشته است و بيشتر دوست داشته داستان بنويسد و شعر بگويد و اين نيز احتمالا تحت تاثير خويشاونداني بوده كه به دليل ضرورت مهاجرت، با آنها زندگي مي‌كرده‌اند اما خيلي زود متوجه شد كه استعداد نويسندگي و شاعري ندارد. وي مدرك ليسانس خود را در رشته زبان انگليسي از دانشگاه نيويورك گرفت اما چندين دكتراي افتخاري از دانشگاه‌هاي بسيار معتبر به او داده شد.

از دغدغه كارگران تا روزنامه‌نگاري

تافلر و همسرش ماركسيست بودند و به طور طبيعي دنياي كارگري و مسائل آن، براي آنها اهميت ويژه‌اي داشت اما آنها چيزي از دغدغه‌هاي كارگران جز آنچه در كتاب‌ها خوانده بودند، نمي‌دانستند. بنابراين تصميم گرفتند مانند جك لندن و جان اشتاين بك كه براي نوشتن كتاب‌هاي خود مي‌خواستند تجربه دست اول داشته باشند، به كارخانه رفته و كارگري كنند تا بفهمند كه وضعيت كارگران در عالم واقعيت چگونه است. آنها ٥ سال را در كارخانه‌هاي آلومينيوم‌سازي و ريخته‌گري كارگري كردند و تافلر در تمام اين مدت، جوشكار بود. در اين مدت همسر او به يك فعال كارگري تبديل شده و از نزديك با اتحاديه‌ها همكاري مي‌كرد و خود تافلر نيز درد و رنج طبقه كارگر را در صنايع دودكشي با گوشت و پوست لمس كرد و هميشه اين درد در عمق وجود او وجود داشت، حتي زماني كه ديگر ماركسيسم را كنار گذاشت و به كلي به يك منتقد بزرگ ماركسيسم و كمونيسم تبديل شد.

از آنجا كه تافلر اين تجربه كارگري را داشت، شروع به نوشتن مقاله درباره آن كرد از جمله در مجله فورچون و در واقع كار روزنامه‌نگاري او از اينجا آغاز شد. سپس روزنامه ديگري كه در پنسيلوانيا واقع بود و به اتحاديه‌هاي كارگري وابستگي داشت از او درخواست مي‌كند كه به عنوان گزارشگر اين روزنامه در كاخ سفيد و كنگره فعاليت كند. تافلر روزنامه‌نگاري را تجربه كرده بود و حال به وسط گود سياست، يعني به كاخ سفيد، جايي كه سياست‌هاي مهم در آنجا شكل مي‌گرفت، رفت و با واقعيت‌هاي كاخ سفيد و كنگره از نزديك آشنا شد كه اين خود براي او تجربه بسيار خوبي بود. بعد از مدتي، مجله فورچون از او دعوت كرد تا يك ستوني را در آن نشريه با عنوان «گرانباري اطلاعات» سرپرستي كند، تافلر پذيرفت و در اين ستون به طور مرتب مقاله مي‌نوشت و خيلي زود نيز به سردبير فورچون ارتقا يافت.

شكل‌گيري تمثيل شوك آينده

از اين به بعد، مطالب او به يكباره خوانندگان زيادي پيدا كرد و كم‌كم نيز با روزنامه‌نگاري آشنا شد و اهميت كامپيوتر در روزنامه‌نگاري را درك كرد. ‌اي.بي.ام از او دعوت كرد تا يك پروژه پژوهشي را براي او اجرا كند به اين منظور كه بداند كامپيوتر چه نقشي در زندگي مردم دارد و آثار اجتماعي آن چيست. در جريان اين پروژه بود كه تافلر با غول‌هاي اطلاعات و ارتباطات امريكا آشنا شد و هرچه بيشتر با آنها معاشرت و گفت‌وگو مي‌كرد بيشتر جذب اين موضوع مي‌شد و اينجا بود كه احساس كرد كامپيوتر در حال رقم زدن يك انقلاب است. از طرف ديگر نيز‌ اي.تي.اند.تي كه يك شركت مخابراتي امريكايي بود از تافلر خوست تا پروژه‌اي براي او تعريف كند و راجع به خود شركت اي.‌تي.‌اند.‌تي و آزمايشگاه آن، تحقيقي انجام دهد و از اين طريق نيز با مسائل شركت‌هاي بزرگ امريكا آشنا شد.

بنابراين وي اين‌گونه با سياست و واقعيت‌هاي كارگري و در اين‌سو با واقعيت‌هاي ‌آي‌تي و تكنولوژي پيشرفته و بعد نيز مسائل مديريت شركت‌هاي «هاي تك» آشنا شد. تافلر و همسرش زياد سفر مي‌كردند و اغلب تمايل داشتند به جاهايي بروند كه با فرهنگ آنجا كاملا بيگانه بودند. خود تافلر اين‌گونه توصيف مي‌كند كه وقتي وارد كشوري مي‌شديم كه زبان و فرهنگ آن را نمي‌دانستيم سر در گم مي‌شديم و از اينجا بود كه مفهوم شوك آينده در ذهن او شكل گرفت. زيرا بررسي و پژوهش درباره آينده تكنولوژي‌هاي ارتباطي، مخابرات و كامپيوتر كم‌كم دغدغه آينده را در ذهن تافلر به نوعي مستقر كرد و هميشه دوست داشت بداند جامعه بشري به كدام سمت مي‌رود.

از سوي ديگر نيز تجربه حضور در يك فرهنگ كاملا بيگانه را داشت، بنابراين تمثيل شوك آينده شكل گرفت. بعد با همسر خود يك پروژه ٥ ساله تعريف كردند كه ببينند در جامعه بشري چه اتفاقات و تحولاتي در حال رخ دادن است، در واقع مي‌خواستند چيستي تحولاتي كه به تدريج شتاب آن را لمس كرده بودند را بفهمند. يعني اينجا يك كنجكاوي علمي و روشنفكري و بيشتر ژورناليستي براي فهم واقعيت به تدوين كتاب «شوك آينده» منجر شد.

دغدغه پياده‌سازي راهكارها

شوك آينده خيلي زود در امريكا به پرفروش‌ترين كتاب تبديل شد و در ليست پرفروش‌ترين كتاب‌هاي جهاني نيز قرار گرفت. گفته مي‌شود در مدت كوتاهي، ٥ ميليون نسخه از آن به فروش رفت و از اينجا به بعد است كه تافلر مشهور مي‌شود. بازخوردهايي كه از شوك آينده مي‌گيرد او را به اين فكر مي‌اندازد كه اين پروژه را ادامه دهد. در شوك آينده فرآيند تحول را تشريح و بحث مي‌كند كه اگر براي آينده آماده نباشيم و از قبل تمهيداتي را براي آن نينديشيده باشيم، درست مثل يك عارضه، انسان را دچار يك بيماري رواني مي‌كند كه جلوه‌هاي آن، سردرگمي و آشفتگي است. اين سبب مي‌شود كه يك پروژه ١٠ ساله را تعريف كنند تا ببينند اين تحولات جامعه بشري را به چه جهتي مي‌برد.

شما فقط با مشاهده رفرنس‌هاي «موج سوم» حيرت مي‌كنيد كه چگونه اين همه مطالعه آن هم در عصر ماقبل اينترنت و نرم‌افزارهاي متن‌باز براي نوشتن يك كتاب درباره جهت تحولات جامعه بشري صورت گرفته است. در جريان نوشتن موج سوم، آنها طرح كتاب‌هاي سه‌گانه شوك آينده، موج سوم و جابه‌جايي در قدرت را در ذهن خود داشتند و بعد نيز كتاب‌هاي تاثيرگذار زياد ديگري نوشتند. بعد از اين، زندگي حرفه‌اي او به نوشتن، تدريس و سخنراني در مجامع مختلف تبديل شد و از همه مهم‌تر طي ١٠-١٥ سال اخير و شايد بيشتر، به نوعي دغدغه پياده‌سازي راهكارهايي را داشت كه در آثار خود معرفي مي‌كرد.

در نتيجه يك شركت مشاوره تاسيس كرد كه به رهبران كشورها و به شركت‌هاي تراز اول خدمات مشاوره‌اي مي‌دهد. از موج سوم به بعد مي‌بينيد كه تافلر نقش بسيار مهمي در تحول كشورهايي مثل چين، كره جنوبي، ژاپن، برزيل، استراليا و حتي در امريكا و شوروي بازي مي‌كند زيرا به رهبران آنها مشاوره مي‌دهد و حتي با گورباچف در حد يك دوست صميمي ارتباط داشت.

ويژگي‌هاي الگوي تفكر تافلر

الگوي تفكر تافلر اهميت زيادي دارد به اين معنا كه وقتي شما ويژگي‌هاي اين مدل ذهني و الگوي تفكر را بدانيد، بهتر مي‌توانيد درباره او داوري كنيد. تافلر ماركسيست بود و رگه‌هايي از سوسياليسم تا آخرين لحظه در انديشه‌هاي او باقي مانده بود، در واقع حمله‌اي كه او به نظام سرمايه‌داري و كمونيسم مي‌كند ناشي از دغدغه‌هاي سوسياليستي اوست. چيزي كه او نمي‌تواند تحمل كند ناكارآمدي و ظلم و جوري است كه دولت‌ها از روي ناداني به مردم و شركت‌ها به كاركنان خود تحميل مي‌كنند و بعد رنجي كه انسان معاصر در اثر بي‌خردي هم مديران ارشد در بخش خصوصي و حوزه اقتصاد و هم سياستمداراني كه كشورها را اداره مي‌كنند، مي‌برد.

تافلر كل‌نگر است- اين ويژگي‌ها براي آينده‌پژوه بسيار مهم است- تفكر سيستميك و سيستماتيك دارد؛ به اين معنا كه شما در تحليل‌ها، مدل‌سازي‌ها و جمع‌بندي‌هاي او نشان بسيار آشكاري از تفكر سيستميك وي را مي‌بينيد و سيستماتيك به اين جهت كه يك نظم فكري دارد و شما در آثار او به هيچ‌وجه اثري از آشفتگي مفهومي نمي‌بينيد. يكپارچه‌نگر و تركيب‌گر است؛ اين براي آينده پژوه بسيار مهم است كه شما رخدادهاي پراكنده و به ظاهر بي‌ربط را در يك مدل تحليلي تركيب كنيد و در يك مقياس بسيار بزرگ‌تر ببينيد، اين مهم‌ترين ويژگي تافلر است.

وقتي او صحبت از سه موج مي‌كند و سه‌دوره تمدني كه براي فهم بهتر آن را به سه دوره تقليل داده و با بياني استعاره‌اي از موج استفاده مي‌كند براي اين است كه بهتر بتواند ويژگي‌هاي آنها را بيان كند و اين به خاطر همين ويژگي‌هاي الگوي تفكر اوست يعني مي‌خواهد به شما يك مدل بدهد كه بتوانيد همه مسائل را در سطح خرد و كلان و حتي در سطح فرد بفهميد، تحليل كنيد و آنها را به يكديگر ربط دهيد.

تعامل مداوم قلمروهاي فكري و معرفتي

تمام آثار تافلر و از جمله شوك آينده كه از نظر من زيباترين كتاب او است به كساني كه آن را خوانده‌اند كمك كرد كه بتوانند بفهمند در جهان چه مي‌گذرد و مگاترندها (رويه‌هايي كه رويه‌هاي ديگر را شكل مي‌دهند، مثل جهاني شدن) را كشف كنند و بر اساس آنها اتفاقاتي را كه در حوزه‌هاي سطوح پايين‌تر رخ مي‌دهد تحليل كنند. تافلر جامع نگر است. هيچ كس را نمي‌بينيد كه مثل او بتواند سياست، اقتصاد، فرهنگ و تكنولوژي را در چارچوب يك مدل تحليلي به هم پيوند دهد و تعاملات آنها را بفهمد، آن هم در يك فضايي كه ديگر اينها قالب‌بندي شده نيست. يعني وقتي شما بحث‌هاي اقتصادي تافلر را مي‌خوانيد، رگه‌هايي از بحث فرهنگ را در آن مي‌بينيد و برعكس.

اين ويژگي هم در ژورناليسم و هم در آينده پژوه بسيار مهم است و جالب اينجاست كه ارتباطي كه بين اين حوزه‌هاي منفك مي‌بيند ارتباطاتي بسيار پيچيده است، درست برعكس تفكر رشته‌اي كه بر ما حاكم است و بر اساس آن، بين قلمروهاي فكري و معرفتي مرز كشيده و براي هر يك دانشكده تاسيس مي‌كنيم. تافلر معتقد است كه اصلا مرزي بين آنها وجود ندارد بلكه به طور مداوم با يكديگر تعامل دارند و تافلر اين تعاملات را در آثار خود به خوبي انعكاس داده است. شكي نيست كه تافلر دورنگر، آينده‌نگر، آينده‌پژوه و استراتژيست است.

او براي حوزه اقتصاد، سياست و حوزه نظامي استراتژي مي‌دهد. برخي خرده مي‌گيرند كه وي به برژنسكي راهكار داده كه چگونه براي موشك‌هاي دوربرد كلاهك‌هايي بسازند كه با دقت بيشتري هدف‌گيري كند. تافلر استراتژيست بوده و از آنجا كه انسان گرا و طبيعت گراست در نتيجه دغدغه تخريب دارد و مي‌گويد حال كه شما اصرار بر ساخت موشك داريد لااقل موشكي بسازيد كه تخريب بيهوده نداشته باشد و تنها نقطه مد نظرتان را بزند.

آينده‌نگري تافلر در جهت كاستن از رنج انسان

تافلر مفهوم‌ساز است. شما مفاهيم زيادي را مي‌بينيد كه توسط او وارد واژگان زبان انگليسي شده و در ديگر زبان‌ها نيز در سطح گسترده‌اي ترجمه و معادل‌سازي شده است. او مدل‌ساز و نظريه پرداز است اما جالب اينجاست كه بيش از هر چيزي مشاهده‌گر است. تجربه‌گراست، يعني در فضاي انتزاعي و نظري باقي نمي‌ماند. شك نكنيد كه با روش علمي آشناست؛ پژوهش به معنايي كه ما مي‌دانيم و با روش علم تجربي انجام نداده اما پژوهشگري است كه به محدوديت‌هاي روش علم تجربي و در عين حال روش‌هاي كيفي مسلط است و خوب مي‌داند كه چگونه از اين روش‌ها استفاده كند و از ايقان، حكم صادر كردن و نتيجه قطعي گرفتن پرهيز كند. زبان او زبان احتمالي است. فرق بين پديده‌هاي خطي و غيرخطي را هيچ‌كس بهتر از تافلر نفهميده است و به همين دليل است كه وقتي وارد مفاهيم فلسفي مثل نظم، ضرورت و تصادف مي‌شود دقيقا مي‌داند كه راجع به چه چيزي صحبت مي‌كند.

نظم را يك پديده خطي مي‌داند اما ضرورت و تصادف را اصلا خطي نمي‌داند و همان قدر كه براي نظم اهميت قايل است، پديده‌هاي تصادفي كه به يكباره نظم موجود را به هم مي‌زنند نيز براي او اهميت دارند. جالب اينجاست كه تافلر به نظريه سيستم‌ها مسلط است، نظريه آشوب را مي‌شناسد و با نظريه شانس و مفاهيمي مانند آن به خوبي آشناست. در نتيجه اين سبب مي‌شود كه تمام فهمي كه از مسائل متديك دارد را وارد استدلال‌ها و استنتاج‌هاي خود كند. به يك معنا ساختارگرا است و به بنيان‌هاي فكري، فرهنگي، اجتماعي و جايگاه آنها در تحول توسعه‌اي جامعه اهميت زيادي مي‌دهد.

تافلر در جابه‌جايي قدرت از اروپاي غربي، شوروي سابق و ژاپن به عنوان قدرت‌هاي مهم ياد مي‌كند و وقتي از او پرسيده مي‌شود چرا ژاپن نتوانست روند تحول پرشتابي را كه در حوزه به ويژه تكنولوژي و اقتصاد شروع كرده بود، ادامه دهد، پاسخ مي‌دهد زيرا بنيان‌هاي فرهنگي آن آماده نبود. تافلر يك نگاه فلسفي دارد. در كتاب‌هاي او مفاهيم فلسفي مثل فضا، مكان، جبر، اختيار، نظم، تصادف و... به خوبي مطرح شده است. آخرين ويژگي مدل تافلر اين است كه بسيار انسان‌گراست، يعني دغدغه او سرنوشت و رنج انسان است و هدف تمام توصيه‌هاي وي در حوزه آينده نگري اين است كه بتواند از رنج انسان بكاهد.

تحول نه يك ضرورت بلكه خود زندگي است

انديشه‌هاي تافلر حتي محوري‌ترين آنها، به قدري زياد است كه انتخاب كردن براي طرح را دشوار مي‌سازد اما من به ناچار مهم‌ترين آنها را به زعم خود، در اين جلسه مطرح مي‌كنم. دغدغه تافلر تا آخرين لحظه زندگي، شوك آينده بود، با وجود اينكه ٤٦ سال راجع به اين موضوع هشدار مي‌داد و هميشه به سياستگذاران، برنامه‌ريزان، دانشگاه‌ها، روشنفكران تاكيد مي‌كرد كه هيچ مساله‌اي مهم‌تر از فهم آينده نيست و اينكه ما نشانه‌هاي شكل‌گيري روندهاي تاثيرگذار روي آينده جامعه بشري را به موقع كشف كنيم، در نتيجه به ساختارها و نهادهايي نياز داريم كه پاسخگوي اين نياز باشند. تافلر مي‌ديد كه چگونه بشر به دليل بي‌توجهي به آينده‌پژوهي در حال غرق شدن در بحران‌هايي است كه زاييده نداشتن خرد آينده نگري است اما از سوي ديگر، روز به روز از اهميت آينده نگري در جهان كاسته مي‌شود و اين براي وي بسيار دردناك بود.

او معتقد بود كه بايد هزاران موسسه آينده‌نگري وجود داشته باشد تا بتوان فهميد چه اتفاقاتي در حال رخ دادن است و اين اتفاقات ما را به كدام سو مي‌برد و از همه مهم‌تر، مردم را براي رويارويي با اين آينده آماده كرد. بعد نيز بتوان در هر جايي كه لازم است راهكار خلاق طراحي كرد تا امكان اينكه روندها را هر چه بهتر در جهت منافع جامعه بشري هدايت كرد فراهم شود. بحث تافلر اين بود كه شتاب تحولات تصاعدي است و معتقد است كه اين‌گونه نيست كه تحول براي زندگي انسان ضروري باشد بلكه تحول، خود زندگي است و مي‌گويد اگر جامعه را براي ورود به عصري كه كاملا با عصر زمان او متفاوت است، آماده نكنيم درست مثل اين است كه فضانوردي را بدون تجهيزات به فضا بفرستيم زيرا آينده آبستن حوادث، رويدادها، پديده‌ها و واقعيت‌هايي است كه با امروز بسيار فرق دارد.

اهميت انقلاب ارتباطات و «تكنولوژي»

تافلر به نقش آموزش و پرورش اهميت زيادي مي‌دهد تا حدي كه يك كتاب او فقط درباره جايگاه آموزش و پرورش است، ضمن اينكه در بقيه آثار خود نيز هرجا كه بتواند درباره آن بحث مي‌كند. او مي‌گويد اگر مي‌خواهيم بدانيم كه آيا يك جامعه به راحتي مي‌تواند بحران‌هاي جامعه معاصر را پشت سر بگذارد و راه خود را پيدا كند بايد ببينيم در رأس دو وزارتخانه آن چه كساني نشسته‌اند و آنها را اداره مي‌كنند؛ اين وزارتخانه‌ها يكي آموزش و پرورش و ديگري ارتباطات است. تافلر مي‌گويد كه اگر مديران آنها افرادي باشند كه خرد آينده نگري دارند و سيستم‌ها، ساختارها و فرآيندهاي خود را بازسازي كرده‌اند براي اينكه نسل حاضر را براي رويارويي با آينده‌اي متفاوت آماده كنند، مطمئن باشيد اين جامعه آسيب زيادي نمي‌بيند. اما واي به حال جامعه‌اي كه در رأس اين دو وزارتخانه آن، افرادي هستند كه اصلا اين واقعيت‌ها را نمي‌فهمند.

او براي تكنولوژي پيشرفته در رقم زدن تحولات، نقش مهمي قايل بود و براي اين تكنولوژي‌ها حوزه‌هاي مختلفي را رصد مي‌كرد اما هيچ چيز براي تافلر مهم‌تر از انقلاب ارتباطات نبود و معتقد بود كه انقلاب ارتباطات در حال رقم زدن سرنوشت بشر است و حتي حوزه‌هاي ديگر علوم نيز به آن وابسته هستند. او در كتاب «موج سوم» خود از سه حركت عمده انسان از جامعه كشاورزي به صنعتي و سپس اطلاعاتي حرف مي‌زند و در اين تقسيم‌بندي‌ها، يك معيار ثابت ندارد و با اين مرحله‌بندي‌ها در واقع مي‌كوشد تا روند تكامل جامعه بشري را توصيف كند و براي آن از استعاره «موج» استفاده مي‌كند چرا كه معتقد است اين تحولات به صورت موج اتفاق مي‌افتد يعني تحولات از جايي شروع مي‌شود، اوج مي‌گيرد و پس از مدتي دچار افول مي‌شود و با شروع افول يك موج، موج تحول تمدني جديدي به راه مي‌افتد.

تافلر «تكنولوژي» را مهم‌ترين موتور محركه اين تحولات به ويژه در دوران تمدن صنعتي و بعد از آن مي‌داند اما اين بدان معنا نيست كه او روند تكامل جامعه بشري را معلول يك عامل تلقي كند. او از معدود تحليلگراني است كه اعتقاد دارد چندين عامل يا جريان، با هم تركيب مي‌شوند تا فرآيند «تحول تمدني» را شكل دهند. تافلر معتقد است كه تكنولوژي مخلوق انسان است و انسان اين توانايي را دارد كه امواجي را كه تكنولوژي ايجاد كرده است، مديريت كند. او معتقد است كه نمي‌توان جلوي پيشرفت تكنولوژي را گرفت ولي مي‌توان آثار آن را مديريت كرد.

دانايي قدرت مي‌آفريند

انديشه‌محوري تافلر در سه گانه «شوك آينده»، «موج سوم» و «جابه‌جايي در قدرت» ترسيم شده است. او در «جابه‌جايي در قدرت» به سه نيروي اثرگذار بر تحول جامعه بشري اشاره مي‌كند؛ «زور»، «پول» و «دانايي». به زعم او، در دوران كشاورزي «زور» منبع قدرت بود، در تمدن صنعتي «پول» و امروز «دانايي» است كه قدرت مي‌آفريند. دانايي ويژگي انسان است؛ انسان از طريق دانايي و پيش‌بيني آينده و فهم ريشه‌هاي تاريخي تحولات امروز، مي‌تواند سرنوشت مطلوبي براي خود رقم بزند. تافلر راهكار نيز ارايه مي‌كند و مهم‌ترين راهكار او «خرد آينده‌نگري» است. او اوايل دهه ١٩٨٠ در كتاب «موج سوم» تصويري از جامعه بشري در قرن بيست و يكم ارايه مي‌كند كه امروز ما شواهد آن را مي‌بينيم. او تمام آشوب‌ها و بحران‌هاي سياسي معاصر در جهان و منطقه خاورميانه و بنيادگرايي اسلامي را پيش‌بيني كرده بود.

پيش‌بيني‌هاي تافلر به حوزه سياسي محدود نمي‌شود؛ در زمينه اقتصاد، تكنولوژي، مسائل اجتماعي، ارزش‌ها و... نيز به گمانه‌زني مي‌پردازد. تافلر يازده سپتامبر را يكي از مصداق‌هاي شوك‌هاي آينده مي‌داند كه آن را نيز پيش بيني كرده بود و معتقد است مي‌توانستيم جلوي اين اتفاق را بگيريم اما اين كار را نكرديم و به يكباره با اين واقعيت روبه‌رو شديم و در پي آن، مجبور شديم سياست‌هايي را اتخاذ كنيم كه ارزش‌هاي بنيادين ما را از بين برد اما در اين سوي قضيه تمام تحولاتي كه در انقلاب ارتباطات به وجود مي‌آيد به نفع مردم و به نفع فرد است اما نيازمند فرهنگ‌سازي و نوعي خرد است كه بتوان واقعيت‌هاي امروزي را درك كرد. در واقع، تافلر مي‌تواند نگاه ما را به جامعه خود عوض كند، گرچه انديشه‌هاي او وسيع‌تر از آن است كه در اين نشست و در زماني محدود بتوان به آنها پرداخت. در حال حاضر نيز من اين نگراني را دارم كه نتوانسته باشم طرحي كامل از انديشه‌هاي او ارايه داده باشم.

افزايش ظرفيت‌ها به مدد قدرت ارتباط‌گري

هادي خانيكي / جامعه‌شناس

در ابتداي بحث خود به اهميت مقوله روزنامه‌نگار يا ژورناليست يا ارتباط‌گر مي‌پردازم كه وقتي به يك حوزه تحقيقي يا كنشگري ديگر مثل جامعه‌شناسي يا هنر اضافه مي‌شود به نظر مي‌آيد ظرفيت‌هاي افزوده‌اي را در آن حوزه به وجود مي‌آورد. من مي‌خواهم از روزنامه‌نگاران دفاع كنم به اين معنا كه وقتي سخن از ژورناليسم به ميان مي‌آوريم، گويا موضوعي را به ميان‌مايگي تقليل مي‌دهيم. در حالي كه اگر يك جامعه‌شناس يا هنرمند يا سياستمدار يا فيلسوف فهم ارتباطي و قدرت ارتباط‌گري بيشتري داشته باشد، مي‌تواند موضوعات را بهتر ببيند و توصيف و تبيين كند و اين ويژگي است كه مي‌توانيم در تافلر- چه موافق نظريات او باشيم و چه مخالف- ببينيم، وي نوعي از فهم جامعه را به كمك ژورناليسم ارايه مي‌دهد كه قابل تامل است.

تافلر كاري را انجام داد كه از آن با عنوان «جامعه‌شناسي مترويي» ياد مي‌كنند؛ به اين معنا كه آثاري را خلق كرد كه خيلي نيازمند مطالعه آكادميك نيست و در فاصله پيمودن مسير مترو هم مي‌توان كارهاي او را خواند. نه اينكه كارهاي او سطحي باشد بلكه به اين معنا كه آثار او مي‌تواند عابران و رهگذران مترو را به خود جذب كند و به آنها بياموزد. ما اخيرا هنرمند بزرگي را از دست داده‌ايم كه در او نيز اين ويژگي‌ها وجود داشت. تجربه‌ها و مهارت‌هاي روزنامه‌نگارانه، عكاسانه، نويسندگي، نقاشي، تدوينگري و... دلايلي است كه نشان مي‌دهد سينماي كيارستمي از مسائل قابل مشاهده، مفاهيمي براي انديشيدن و تجربه كردن ارايه مي‌دهد.

تافلر و كم كردن نگراني جامعه ايران از آينده

نكته‌ اينكه مي‌توانيم به اين بينديشيم كه در حوزه دانشگاه، حوزه عمومي و انديشه، از فهم روزنامه‌نگارانه براي يك سياستمدار، جامعه‌شناس و هنرمند به عنوان يك ويژگي مبتني بر افزودني استفاده كنيم. اگر اين را به مساله قابل تفكر تبديل كنيم، خواهيم ديد كه محققان، هنرمندان و متفكراني كه قدرت ارتباطاتي بيشتري داشته‌اند تا چه حد در جهان امروز و حتي در ايران موثر بوده‌اند. كساني همچون دهخدا، بهار، شاملو، كيارستمي و امثال اين افراد در ايران و كساني همچون ماركز در جهان به دليل قدرت روزنامه‌نگاري خود توانسته‌اند بين رمان و رسانه، عكس و رسانه، شعر و رسانه و... پيوند برقرار كنند. تافلر كسي است كه مفاهيم دشوار جامعه‌شناسانه، مطالعات آينده، فلسفي، اقتصادي و آنچه در برنامه‌ريزي مطرح است را به موضوعاتي قابل طرح در سطوح غيرآكادميك نيز تبديل كرد.

لازم نيست فقط در كلاس‌هاي دانشگاه به تافلر پرداخت بلكه همه مي‌توانند انديشه‌هاي او را بفهمند و به آن توجه كنند. اين نوع نگاه آثار اجتماعي مفيدي دارد؛ يكي اينكه همه مي‌توانند به آن بينديشند و نگراني از بعضي مفاهيم علمي را كم مي‌كند. به نظر من، تافلر نگراني از آينده را در سطح وسيعي از جامعه ما كم كرد چون جامعه را قابل رصد كردن و قابل فهم نيز ديد. در مباحث دكتر تهرانيان و دكتر علي اسدي در پژوهشكده علوم ارتباطي و توسعه ايران نيز به بحث شوك آينده و نگراني از آينده تافلر پرداخته شده است و بعد از انقلاب با كارهايي كه خانم خوارزمي و مترجمان ديگر آثار او مثل دكتر نيك‌گهر و كامراني و... انجام دادند، شناخته شد. اين زبان ساده، كم كردن نگراني از آينده، داشتن ديد ميان‌رشته‌اي و تاريخي و شايد بتوان گفت عصاره اينها قدرت ارتباط‌گري ويژگي‌هايي است كه در فهم انديشه‌هاي تافلر و حتي در نگاه انتقادي به او و امثال او مي‌توان به آنها توجه كرد.

http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=49116

ش.د9501347