تاریخ انتشار : ۱۳ دی ۱۳۹۵ - ۱۱:۲۹  ، 
شناسه خبر : ۲۹۷۹۶۱
نگاهي آسيب‌شناسانه به چالش‌هاي فکري اصول‌گرايي پيش از انتخابات 96؛
پایگاه بصیرت / مجيد مسعودي
(روزنامه وقايع‌اتفاقيه - 1395/10/01 - شماره 299 - صفحه 2)

درحالي‌که اصلاح‌طلبان، به‌صورت يکپارچه از نامزدي روحاني براي انتخابات رياست‌جمهوري سال آينده، حمايت کرده‌اند، مرور اظهارنظرهاي اصول‌گرايان، روزبه‌روز اين معنا را بيش‌ازپيش پررنگ مي‌کند که دستيابي اين طيف به نامزدي واحد، رؤيايي دست‌نيافتني است؛ در همين‌رابطه، پس از آنکه مؤتلفه از نامزد خود براي انتخابات رياست‌جمهوري رونمايي کرد، سخنگوي جبهه خط امام و رهبري به ميدان آمد و گفت: مؤتلفه، دليل معرفي ميرسليم را توضيح دهد.

کمال سجادي در اين رابطه به سايت رويداد 24 گفت: اصول‌گرايان، چاره‌اي جز دستيابي به اجماع ندارند زيرا در غير‌اين‌صورت شکست خواهند خورد اما قدماي اين حزب نيز به ميدان آمدند تا هم بر نامزد خود اصرار کنند و هم ترکش‌هاي چنين معرفي‌اي را کم‌اثر کنند. حسن غفوري‌فرد، ديروز در گفت‌وگو با ايرنا در حاشيه نشست مشترک شوراي مرکزي خانه احزاب با وزير کشور با بيان اينکه «اصول‌گرايان با کانديداي واحد مي‌آيند»، از برگزاري نشست عمومي حزب مؤتلفه اسلامي براي معرفي کانديداي خود براي انتخابات سال 96 در روزهاي آتي خبر داد و افزود: حزب مؤتلفه، کانديداي خود را دارد و جلسه عمومي آن براي معرفي کانديداي خود در انتخابات به‌زودي برگزار مي‌شود.

اما در اين ميان، گفتاري زياد تکرار مي‌شود و آن اينکه اصول‌گرايان آشفته براي اتحاد به تعبير حميدرضا جلايي‌پور، چهره شاخص اصلاح‌طلبي، بايد زنگ خانه علي‌اکبر ناطق‌نوري را بزنند. روز گذشته، حسين سبحاني‌نيا گفت که ناطق، خيلي در ميان اصول‌گرايان نفوذ دارد. او گفت: نفوذ ناطق در اصول‌گرايان، مي‌تواند آنها را به حمايت از روحاني، ترغيب کند.

اينها درحالي است که آشفتگي اصول‌گرايان، محدود به باهنر و ميرسليم هم نمي‌شود و حرفِ آمدن ضرغامي، قاليباف، رضايي، فتاح، سعيد جليلي و علي باقري، معاون جليلي هم در برخي محافل سياسي و رسانه‌اي با شدت و ضعف‌هاي متفاوت مطرح است حتي سبحاني‌نيا در گفت‌وگوي اخير، بیان کرد: «احتمال اجماع اصول‌گرايان روي باهنر بيشتر از قاليباف است.»

مسئله روشن است؛ اول آنکه پس از «توصيه» رهبري انقلاب به محمود احمدي‌نژاد، رئيس‌ دولت سابق براي پرهيز از نامزدي در انتخابات و دورانديشي ايشان براي جلوگيري از فضاي دوقطبي در کشور، مجموعه اصول‌گرايان با بحرانی جدي مواجه شدند. اگرچه طيف سنتي اين نيرو، هيچ دلِ خوشي از احمدي‌نژاد نداشته و ندارند اما بودن او در کورس رقابت با حسن روحاني، دست کم مي‌توانست شانس آنها را هم براي اشغال پست‌هاي دولتي بيشتر کند حال اما سؤال اين است: اصول‌گرايان در اين شرايط به کجا مي‌روند؟ آينده اصول‌گرايي چيست؟

عقلانيت سنتي‌ها؛ رأي‌آوري راديکال‌ها

اصول‌گرايان با دردي مزمن، دست‌وپنجه نرم مي‌کنند. از سويي، طيف‌هاي سنتي آنها (مؤتلفه، جبهه پيروان خط امام و رهبري) با آنکه سنتي ديرپا در سياست‌ورزي حزبي و تشکیلاتي دارند و ميراث‌داران اصول‌گرايي به‌حساب مي‌آيند اما در طول عمر جمهوري‌اسلامي، نمي‌توان هيچ دوره‌اي سراغ گرفت که آنها توانسته باشند، کنترل قوه ‌مجريه را در دست بگيرند. در دوران اخير که هيچ نشاني از آنها نيست و حتي رئيس‌ دولت اصول‌گراي نهم، هنوز فرداي انتخابات نشده بود، همگي آنها را نفي کرد و گفت که ديني به هيچ گروهي و سازماني ندارد و خودش رأي آورده است.

در دوره‌اي هم که مرحوم حبيب‌الله عسگراولادي، پدر راست سنتي، دوبار در دومين و چهارمين انتخابات رياست‌جمهوري، بخت خود را آزمود و هر دو بار هم ميدان را به رقيبان واگذار کرده بود. بااين‌حال، اصول‌گرايي سنتي، ريشه در انقلاب دارد اما طنز تلخ، اين است که رأي‌آور نيستند و نمي‌توانند نظر توده‌هاي مردم را جلب و جذب کنند؛ هم آن زماني که ايران در التهاب دوران جنگ بود و هم اين زمان که سبک زندگي ايرانيان، قابل‌قياس با دهه اول انقلاب نيست. مسئله‌اي که خوب يا بد، محمد غرضي، نامزد احتمالي انتخابات رياست‌جمهوري با طنز بيان کرد که اصول‌گرايان نمي‌توانند مردم را نگه دارند.

اما در اين ميان نيروهايي برخاسته از دنده راست هستند که در طبقه‌بندي مرسوم در حوزه اصول‌گرايي قرار مي‌گيرند اما در شعار، عمل، راهبردها و تشکيلات، هيچ نسبتي با آن طيف ندارند و شايد همين درهم‌ريختگي گفتماني، به آنها قدرت بسيج توده‌ها را داده است؛ نيروهايي با قدرت بسيج‌کنندگي زياد و در همان حال، داراي مشي و منشي مغاير با سرد و گرم چشيده‌هاي اصول‌گرايان سنتي که دو دولت احمدي‌نژاد را مي‌توان نماد چنين گفتماني دانست.

تحول گفتماني

آرام‌آرام به‌نظر مي‌رسد اصلاح‌طلبان و اصول‌گرايان سنتي به تعادلي در گفتمان خود رسيده‌اند زيرا هر دو فهميده‌اند در عرصه گفتماني و معنايي، بدون يکديگر گفتمانشان بلاموضوع مي‌شود و مگر نه اين است که هر «خود»ي در نسبت با «ديگري» معنا مي‌يابد. در عرصه عمل نيز به‌نظر مي‌رسد هر دو دريافته‌اند که توان حذف يکديگر را ندارند و هر دو به نسبت‌هايي از مؤلفه‌هاي قدرت بهره برده‌اند. همين نزديکي‌ها موجب شده است که به تکاپو بيفتند و به‌سمتي حرکت کنند که يک تشکيلات واحد، نماينده طيف فکري آنها باشد. اصلاح‌طلبان در اين ميان، کم‌وبيش موفق بوده‌اند. تجربه انتخابات‌هاي سال 92 و 94، گواه اين مدعاست.

به باور کارشناسان، يکي از عللي که اصلاح‌طلبان، کم‌وبيش موفق شده‌اند عمل سياسي خود را هماهنگ کنند، در اين نکته نهفته است که رهبران اين طيف سياسي در آن واحد که قادر هستند موجبات بسيج اجتماعي در آستانه انتخابات را فراهم کنند، در همان حال، همان رهبران، ميراث‌داران گفتمان اصيل اصلاح‌طلبي هستند؛ وجه مميزي که در ميان اصول‌گرايان غايب است زيرا به نظر مي‌رسد، اصول‌گرايان سنتي، توان بسيج عمومي در آستانه انتخابات را ندارند و نيروهايي از آنها که چنين تواني دارند (مانند احمدي نژاد) نماينده اصول‌گرايي اصيل به‌حساب نمي‌آيند.

از‌همين‌رو، به‌نظر مي‌رسد اگر اصول‌گرايان سنتي، دل در گروی اتحادي يکپارچه و سراسري در سر مي‌پرورانند، لازم است به اين سمت حرکت کنند که گفتمان خود را به گونه‌اي متحول کنند که ميان توده‌هاي مردم جذاب باشد وگرنه مجبور مي‌شوند تا دوباره و چندباره، زير پرچم نواصول‌گرايان قرار بگيرند.

http://www.vaghayedaily.ir/fa/News/50037

ش.د9503057