تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۳:۴۳  ، 
شناسه خبر : ۳۰۰۸۲۰
گفت‌و‌گو با عبدالمجید معادیخواه، مسئول بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران
مقدمه: «عبدالمجید معادیخواه» از جمله سیاستمدارانی است که از سال 46 فعالیت‌های مبارزاتی خود را علیه رژیم شاه آغاز کرد و یک سال بعد در آبادان با اکبر هاشمی رفسنجانی آشنا شد و از آن پس در کنار وی به مبارزات سیاسی خود ادامه داد، معادیخواه که در طی مبارزات انقلابی چند بار دستگیر و زندانی شد، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سمت‌هایی مانند: قاضی دادگاه انقلاب، نمایندگی مجلس و وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی نقش آفرینی کرد و اکنون نیز، به‌عنوان مسئول «بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران» فعالیت می‌کند. از این رو، به بهانه بررسی نقش آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در جریان مبارزات سیاسی پیش از انقلاب، با وی به گفت‌و‌گو پرداختیم که شرح کامل آن را می‌خوانید.
پایگاه بصیرت / حمیرا حیدریان
(روزنامه ايران - 1395/11/28 - شماره 6436 - صفحه 15)

* گویا آشنایی شما با آیت‌الله هاشمی بر می‌گردد به سال 47 یعنی زمانی که ایشان برای ایراد سخنرانی به آبادان رفته بودند و در واقع این بهانه‌ای بود که از آنجا به عراق برای دیدن حضرت امام(ره) بروند، در این ارتباط، خاطره‌ای به یاد دارید؟

** بله همان‌طور که گفتید، آشنایی ما به سال 47 باز می‌گردد و زمانی که در آبادان بودم و به ظاهر، ایشان برای ایراد سخنرانی به آنجا سفر کرده بودند، در حالی که واقعیت این بود که او قرار بود، از آنجا برای دیدن حضرت امام به عراق سفر کند و البته ارتباط ما هم همان جا شکل گرفت و همان‌طور که می‌دانید سال‌ها در کنار هم فعالیت سیاسی کردیم.

* همانطور که مستحضر هستید، آیت‌الله هاشمی یکی از ارکان اساسی و مؤثر انقلاب بودند و یکی از تفکرات ایشان نواندیشی بود، در این زمینه ارزیابی شما چیست؟

** تعداد زیادی را نمی‌توان نام برد که هم سطح وی بوده باشند، خصوصیتی که وی در گرایش سیاسی به آن توجه می‌کرد آن مدل از نواندیشی بود که پایبندی به اصول در آن مورد توجه قرار داشت. به عبارتی، اگر بخواهیم طبقه‌بندی کنیم کسانی که گرایش به نواندیشی داشتند، افرادی هستند که خیلی به اصول گذشته خود وفادار نماندند، اما در ارتباط با ایشان، خلاف این قاعده صحت دارد، یعنی در عین حال که می‌خواهند واقعیت‌ها را بپذیرند و متوقف در گذشته نباشند، اما به سادگی نیز حاضر نیستند، ارزش‌هایی را که به خاطر آن مبارزه کردند از دست بدهند. تقریباً با توجه به الگوی وی، می‌توانیم ببینیم که «امیر کبیر» نیز همین گونه بوده، یعنی بشدت به اصول خود پایبند بوده است. تصورم در این است که نواندیشی هاشمی دارای یک چنین ویژگی بود. به طور مثال اگر افرادی خیلی پایبند به اصول خود نبودند، کم کم راه وی با آنان جدا می‌شد و این تفکر در تمام کارها و برنامه‌های وی کاملاً مشهود بود.

* با توجه به اینکه شخصیت مرحوم هاشمی شخصیت تأثیر‌گذاری در سطح کشور و به عبارتی دقیق‌تر سطح بین‌الملل بود، قطعاً مورد هجمه بسیاری از سیاسیون داخلی و خارجی قرار می‌گرفت، خصوصاً در سالهای اخیر که بی‌مهری‌ها نمود بیشتری داشت، ارزیابی شما از این اتفاق چیست؟

** یرخی افراد که پایبندی به یک سلسله اصول و مبانی و منافع جامعه دارند، در مقاطعی که گروه‌هایی انتظاراتی از آنان دارند ممکن است، اگر بخواهند آن انتظارات را برآورده کنند، ناگزیر به اصول و ارزش‌های خود بی‌اعتنا باشند، در واقع آنها کسانی هستند که وقتی در چنین جایگاهی قرار می‌گیرند، از موضع شفاف خود طفره می‌روند و سعی می‌کنند به گونه‌ای مسأله را مخفی نگه دارند، به عبارتی «هم به نعل می‌زنند و هم به میخ» تا به نحوی موج‌ها را از سر بگذرانند، اما افرادی نیز هستند که وقتی پای اصول و مبانی و ارزشهایی که باور دارند، مطرح می‌شود، دیگر اهمیت نمی‌دهند که رنجی برای کسی به وجود بیاید یا نه، به دلیل اینکه توقعاتی دارند که برآورده شدنی نیست. در واقع تا حدی خطر‌پذیری در افراد متفاوت است.

برخی کلاً خطر پذیر نیستند و برخی کمتر خطر می‌کنند، مرحوم هاشمی شخصیتی داشت که خیلی از خطر پروا نداشت، یعنی اگر پیش می‌آمد که در جایی توقعی از جانب گروهی درست بود، پای مسائلی که فکر می‌کرد مفید است اما رنجشی ایجاد می کند، از آن واهمه‌ای نداشت و جلوی افراد می ایستاد و به آن موضوع بها می‌داد و آن را انجام می‌داد و به همین دلیل نیز موارد بسیاری پیش آمد که وی با صراحت لهجه خود، یک گروه‌هایی را آزرده خاطر کرد. نمونه‌های زیادی نیز وجود دارد که از آن جمله در سیاست خارجی می‌توان به آن اشاره کرد.

خاطرم است، مدت یک سال زندانی که با ایشان هم بند بودیم، در آن روزها اگر کسی کمترین نگاه مثبتی را به طور نسبی به غرب نشان می‌داد، به طور کل ساقط می‌شد، اما هاشمی در بحث‌هایی که پیش می‌آمد، به صراحت می‌گفت که اگر سر دوراهی قرار بگیریم که باید یا اردوگاه کمونیستی را انتخاب کنیم یا امریکا را، من قطعاً امریکا را انتخاب خواهم کرد. خیلی‌ها شاید مثل وی فکر کنند، اما بیان نمی‌کنند، چون هزینه‌های سنگینی را در بر دارد.این صراحتی که وی با وجود اینکه می‌دانست امکان دارد هزینه بسیار سنگینی را در بر داشته باشد اما همچنان موضع خود را شجاعانه مطرح می‌کرد، به نظر من یکی از علل و عوامل اصلی این موضوع بود.

* فضا سازی ها و شایعه پراکنی ها علیه ایشان عمدتاً از جانب چه کسانی بود؟

** با توجه به جایگاه حساس وی، می‌توان گفت، نخستین جوسازی که علیه او صورت گرفت از ناحیه رجوی و گروهش بود اما نسل جدید بیشتر با جو سازی‌های اخیر آشنا است، در صورتی که جو سازی‌ها از همان مقطع زمانی پیش از انقلاب بود. در مبارزات، وی کمتر با مرکز و کانون‌های گروه‌های مسلح در ارتباط بودند، چون تحت نظر بودند و خیلی تمایل نداشتند با این گروه‌ها فعالیت کنند. وی در یک مقطع مبارزه که صدای گلوله برای اهل مبارزه گوش نواز بود، به این نتیجه رسید که بالاخره اینها نقش مؤثری دارند و برای همین مدتی نیز با آنان همکاری داشت ولی وقتی انحراف‌های آنان را دید، منظورم همان داستانی است که به تغییر ایدئولوژی معروف شد، خیلی صریح موضع گرفت و روبه‌روی «بهرام آرام» که در یک جای مخفی که مسلح نیز بود و براحتی می‌توانست به هاشمی شلیک کند، ایستاد و در یک گفت‌و‌گوی رو در رو به وی گفت که «اگر موضع شما این باشد که از اسلام بر گشته اید، من شاه را به شما ترجیح می‌دهم».

چنین حرفی را قطعاً کمتر کسی حاضر بود در چنان شرایطی به یک چریک مسلح بگوید. کافی بود با یک عصبانیت زندگی هاشمی خاتمه پیدا کند و در آن مقطع زمانی یک عده از همین گروه‌های مسلح در جامعه نفوذ بسیاری داشتند اما هاشمی به جان خرید که با آنان مخالفت کند و هزینه سنگینی را نیز پرداخت و اگر تحولات سال 57 رخ نمی‌داد، قطعاً به وی خیلی لطمه وارد می‌کردند.

به طور مثال: وقتی شخصیت‌هایی همچون، مرحوم طالقانی و منتظری از زندان آزاد شدند، گروه‌هایی از مردم را بسیج کردند که به صورت دسته جمعی به دیدن این اشخاص بروند که در مورد این دو شخصیت، استقبال مردم طبیعی بود، حتی به دیدن آقای لاهوتی نیز رفتند، اما نگذاشتند چنین اتفاقی برای هاشمی بیافتد و مانع شدند و کمتر کسی متوجه می‌شد که جلوی این اقدام را آن گروههای مخالف وی گرفته اند؛ در حالی که به صورت طبیعی باید برای وی نیز رخ می‌داد و در واقع این حرکت در جهت تخریب شخصیت هاشمی صورت گرفت و این نخستین باری نبود که هاشمی در برابر چنین موج‌هایی قرار می‌گرفت. در انقلاب نیز، وی نقطه‌های اختلافی با جریان راست و چه آن گروه‌هایی که به‌عنوان چپ مطرح شده بودند داشت و هر دو گروه را از خود رنجیده کرد.

اگر کسی فراز و فرود زندگی وی را مطالعه کند، می‌بیند که هر کسی از یک چنین رنجش‌هایی استقبال نمی‌کند، به طور مثال: آن زمانی که وی در حال ترمیم سیاست خارجی کشور بود (همان داستان ارتباط ایران با عربستان) در یک چنین شرایطی افرادی در مجلس بودند که به صراحت می‌گفتند، حتی ارتباط با انگلیس هم باید قطع شود، چرا که برای آنان چنین چیزی مهم نبود و این در حالی بود که هاشمی به‌عنوان رئیس جمهوری که در حال مدیریت اجرایی کشور بعد از جنگ بود، می‌دانست که این حرف‌ها چه مفهومی دارد. خب طبیعی است که ایستادن در مقابل چنین تندروی‌هایی هزینه‌های سنگینی را در بر دارد.من نمی‌خواهم بگویم مرحوم هاشمی بی‌نقص بوده است، چرا که هیچ شخصیتی به غیر از معصومین(علیهم السلام) که در باورهای کلامی ما مطرح هستند و مردم اعتقاد خاصی نسبت به آنان دارند، در بین انسان‌های معمولی نمی‌توان گفت، کسی نیست که نقطه ضعفی یا خطایی نداشته باشد.

در واقع به وسعت شعاعی که فرد دارای اثر‌گذاری است، خطاهای وی نیز به همان میزان انعکاس دارد، اما اینکه یک ترازوی نقدی باشد و به عبارتی بگوییم، این ترازوی نقد سازنده است، کجاست؟ نقد سازنده این است که ترازویی در این میان باشد و اما وقتی چنین ترازویی نیست، یک موضوع را چماق می‌کنند برای تخریب شخصیت یک فرد و صدها نقطه قوت وی را نادیده می‌گیرند که البته در مورد مرحوم هاشمی به صورت خاصی انجام شده است و اما در مورد دیگران نیز انجام می‌شود، در اصل، ما یک جامعه هیاهو زده‌ای هستیم که این ضعف جامعه ما محسوب می‌شود، ما بیشتر با هیاهو زندگی کردیم تا اینکه گفت‌و‌گو را تجربه کنیم یا اصلاً شاید تجربه نکردیم. در یک جامعه هیاهو زده، این طبیعی است و وقتی به سمت نقد کسی گام برمی‌دارند، اشکال‌هایش را چماق می‌کنند و می‌زنند توی سرش.

* قطعاً یاران و همراهان وی خاطرات فراوانی از این چهره مطرح کشور دارند که در مقاطع مختلف زمانی سرنوشت ساز بوده است ، لطفاً موضوعی که کمتر مطرح شده و ایشان به‌عنوان نقش مؤثر در آن جریان بوده‌اند را بازگو کنید؟

** نخستین جمعیت سری در بین روحانیون و حوزه با انگیزه رسیدن به یک حکومت انقلاب اسلامی که تعداد اعضا آن 11 نفر بود را مرحوم رفسنجانی پایه‌گذاری کرد که ابتدا با گرایش‌های اصلاحی حوزه، اعضای آن به یکدیگر نزدیک شدند و این تشکیلات شکل گرفت و بتدریج جنبه سیاسی به خود گرفت و در واقع این اقدام پیش از شروع حرکت امام به حساب می‌آید و من از آن به دوره مرحوم بروجردی یاد می‌کنم و اما به دلایلی تصادفی این جمعیت بعد از مدتی لو رفتند و افراد، تحت تعقیب قرار گرفتند و زندگی هاشمی را نیز تحت تأثیر خود قرار دادند، اما این گروه را می‌توان نخستین تشکیلاتی دانست که بنا بود به صورت جمعی اقدامات انقلابی انجام دهند.

هاشمی در آن مقطع زمانی کمتر از 30 سال داشت و یک سخنرانی چشمگیری بعد از فوت مرحوم بروجردی در مسجد اعظم انجام داد. تصور نمی‌کنم کسی به اندازه هاشمی به امام(ره) نزدیک بوده باشد، در قم سه نفر از جمله شهید مطهری، آیت‌الله منتظری و هاشمی بودند که امام نگاه خاصی به آنان داشتند و شاید به لحاظ سیاسی امام(ره) بیش از همه به هاشمی توجه داشتند، اما به لحاظ ایدئولوژیک طبعاً وزن شهید مطهری بیشتر بود و در واقع، جاذبه‌ای که هاشمی داشت بسیاری از افراد را به خود جلب می‌کرد.

از خصوصیاتی که هاشمی داشت این بود که کمتر پیش می‌آمد در صحنه‌ای حضور پیدا کند و آن مجلس به صورت عادی برگزار شود، چرا که حضور وی همیشه با تشکیل بنیاد یا نهاد همراه می‌شد، مانند: مؤسسه رفاه که معلول همین حضور وی در جلسه فرش فروشان است که ابعاد فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را به همراه داشت.

* مرگ و فقدان آقای هاشمی نه تنها برای جامعه یک شوک بلکه می‌توان گفت یک جور غافلگیری بود خصوصاً برای سیاسیون، این‌طور فکر نمی‌کنید؟

** از یک نظر فاجعه است، از خصوصیات وی این بود که بارها و بارها جامعه را غافلگیر کرد، او یک بار در زندگی اش و یک بار با مرگ خود همه را غافلگیر کرد، آن زمانی که ترور شد، کمتر کسی از ترور جان سالم به در می‌برد و در واقع، زنده ماندن او غافلگیر‌کننده بود، به عبارتی نزدیک به 40 سال از زندگی وی غنیمت بود. زمانی که خبر ترور وی پخش شد کسی امید نداشت که زنده باشد و در واقع همسر هاشمی در نجات وی در زمان ترور بسیار مؤثر بود و باید از او تقدیر و تشکر شود. می‌توان گفت همسر وی در مهم‌ترین بخش زندگی او شریک مؤثری بوده است.در نخستین زندان رفتن، در نخستین سربازگیری و وقتی که او را به نظام وظیفه قم بردند و... همه غافلگیر‌کننده بود، مرگ وی نیز یک بار دیگر همه را غافلگیر کرد، البته می‌توان به این نوع مرگ نگاه مثبت داشت که می‌تواند، شوکی به جامعه وارد کند که در تحول جامعه مؤثر باشد.

همان‌طور که به آن اشاره کردم ما جامعه هیاهو زده‌ای هستیم که باید بپذیریم که ماندن در هیاهو به هیچ عنوان خوب نیست و باید سعی کرد که بیشتر وارد گفت‌و‌گو شویم و این شوک می‌تواند چنین نقشی داشته باشد.کسانی که نقش فرهنگ‌سازی دارند، از چنین سرمایه‌هایی می‌توانند در جهت تحولات مثبت بهره ببرند و در عین اینکه فاجعه تلخی است، می‌توان به آن به‌عنوان سرمایه نیز نگاه کرد و البته آثار ماندگار وی نام هاشمی را همیشه در ذهن‌ها حفظ خواهد کرد. کارهای بزرگ وی در سطح کشور و حتی بین المللی چیزهایی نیست که یاد و خاطره وی را از اذهان پاک کند و بالاخره از دل این افراد، یک فرهنگ شکل خواهد گرفت و یک چنین استعدادی در وجود وی بود و امیدوارم، جامعه ما بعد از این همه سرد و گرم چشیدن‌ها به نقطه‌ای رسیده باشد که از این فرصت‌ها استفاده کند.

http://www.iran-newspaper.com/newspaper/page/6436/15/172749/0

ش.د9504342