تاریخ انتشار : ۱۰ آبان ۱۳۹۶ - ۰۹:۵۷  ، 
شناسه خبر : ۳۰۵۸۹۳
در ضرورت کینه‌زدایی از سیاست

(روزنامه شرق - 1396/04/14 - شماره 2903 - صفحه 5)

بدون مقدمه به فهرستی از مشکلات کشور اشاره می‌کنم:

١. فشار سنگین انبوه متقاضیان شغل و ظرفیت محدود اقتصاد برای ایجاد اشتغال در مقیاس موردنیاز، کاهش کم‌سابقه سطح درآمد خانوارهای شهری و به‌ویژه روستایی در سال‌های ١٣٨٦ تا ١٣٩٢ و دشواربودن ترمیم این کاهش در بازه زمانی میان‌مدت، مشکلات صندوق‌های بازنشستگی، نظام بانکی، مسائل جدی زیست‌محیطی و بحران منابع آب، عمده‌ترین مسائل یا همان ابرچالش‌هایی هستند که مانند چسبی غلیظ و قوی به آینده کشور چسبیده‌اند و جز آنکه با تدبیر و صبر و متانت حل شوند، راه دیگری ندارند. این در حالی است که حلال همیشگی مشکلات، یعنی درآمدهای نفتی نیز در وضعیت پررونقی به سر نمی‌برد.

٢. در حوزه روابط بین‌الملل، برخلاف سال‌های نیمه دوم دهه ١٩٩٠ و نیمه اول ٢٠٠٠، از نظر سیاسی فضای جهانی با عدم قطعیت‌های بسیاری مواجه شده است و شاید هیچ زمانی را در گذشته نتوان سراغ گرفت که امنیت داخلی طیف گسترده‌ای از کشور‌های جهان تا این اندازه به چالش کشیده شده و بهره‌گیری از فضای جهانی برای حل مسائل داخلی کشورها تا این اندازه دشوار شده باشد. آمریکا در دوره ترامپ، در حال تبدیل‌شدن به یک بازیگر برهم‌زننده قواعد توافق‌شده جهانی است. از نظر اقتصادی نیز از یک طرف پیش‌بینی‌های موجود از رشد اقتصاد چین بیانگر آن است که یک موتور مهم رشد تقاضای جهانی و به‌ویژه انرژی، در مسیر کُندی حرکت می‌کند و از طرف دیگر، بعد از بحران مالی ٢٠٠٨، سخت‌گیری‌ها و احتیاط‌های بانکی به‌شدت افزایش پیدا کرده که برای نظام بانکی ما با پیشینه بی‌احتیاطی‌های زیاد، بسیار محدود‌کننده است. در مجموع، در مقایسه با ١٥ تا ٢٠ سال گذشته، فرصت‌های بهره‌گیری از منابع جهانی بسیار کمتر و نامطمئن‌تر و تهدید‌های آن بسیار بیشتر و قطعی‌تر شده است.

٣. مسائل منطقه‌ای پیرامون ما مسائلی بسیار جدی همراه با عواقب پیش‌بینی‌ناپذير از نظر گستره و عمق خشونت ناشی از پدیده داعش و نیز تضاد‌های رو به رشد منطقه‌ای و تحولات سیاسی مترتب بر آن است.

٤. در حوزه اجتماعی، بعد از توقف اشتغال‌زایی اقتصاد در فاصله زمانی سال‌های ١٣٨٤ تا ١٣٩١، هم‌زمان با به سن کار رسیدن موج متولدان دهه ١٣٦٠، مشکلات بزرگی از قبیل به‌تعویق‌افتادن سن ازدواج، افسردگی و اعتیاد جوانان، طلاق، جرم و جنایت و بسیاری دیگر از ناهنجای‌های اجتماعی گریبان کشور را گرفته است که همچنان نیز ادامه دارد.

٥. در حوزه نظام مدیریتی و اجرائی، در ١٠ سال گذشته به سمت ضعیف‌ترشدن این سرمایه مهم و حیاتی حرکت کرده‌ایم. حوادث سیاسی داخلی، جدای از ماهیت و قضاوت درباره آنها، منجر به ضعیف‌ترشدن و محدودترشدن توان مدیریتی کشور شده است. به‌گونه‌ای که امروز، پیداکردن افراد واجد صلاحیت مدیریت ارشد به کاری بسیار دشوار تبدیل شده است. نتیجه آن است که توان حل مشکلات در مسیر مقابل ابعاد مشکلات حرکت کرده است.

٦. تصویر موارد ذکرشده در پهنه جغرافیای وسیع و متنوع کشور در استان‌های مختلف به‌ویژه از نظر فقر و نرخ بی‌کاری جوانان تحصیل‌کرده، در کنار مسائلی از قبیل بحران آب و ریزگردها و...، متأسفانه بسیار نامتوازن و هشدار‌دهنده است. خلاصه آنکه هر کارشناسی با یک بررسی اولیه در زمینه مشکلات مختلف چندبُعدی کشور، بلافاصله به این نتیجه می‌رسد که مسائلی بزرگ و تعیین‌کننده بر سر راه آینده آن قرار گرفته است. از یک طرف تهدید‌های بیرونی بر فرصت‌های آن غلبه کرده و از طرف دیگر، ابعاد مسائل داخلی نیز شرایط دشواری را ایجاد کرده است. در یک برخورد کاملا منطقی، اولین نتیجه‌ای که در چنین شرایط پیچیده‌ای به ذهن می‌رسد، آن است که حتی اگر قوای مؤثر کشور با انسجام کامل و در فضایی آرام و مسالمت‌آمیز به‌طور کامل و منحصرا بر حل این مشکلات متمرکز شوند، رسیدن به شرایط مطلوب و عبور بدون مسئله از این گردنه‌های سخت، بسیار دشوار خواهد بود.

پیداکردن راه‌حل‌ها دشوار است، رسیدن به توافق بر سر آنها دشوارتر و اجرای آنچه بر سر آن توافق می‌شود از هر دو دشوارتر! پس قاعدتا هیچ اولویتی مهم‌تر از این نیست که همه متانت و تدبیر داشته باشیم تا بتوانیم از این گذرگاه سخت عبور کنیم. اما مسئله این است که لزوما همیشه برخوردها در چارچوب منطقی مورد انتظار شکل نمی‌گیرد و آنچه امروز در فضای عمومی و در رفتار سیاست‌مداران کشور مشاهده می‌کنیم با آنچه به آن نیاز داریم فاصله‌ای بزرگ دارد. بنابراین شاید بتوان به حداقل‌هایی که در شرایط موجود ضرورت اجتناب‌ناپذیر قلمداد می‌شود، بسنده کرد و آن هم مواردی را شامل می‌شود که بیش از آنکه ایجابی باشد سلبی است.

شاید ما در مرحله‌ای هستیم که هنوز هم باید بیشتر به «چه نباید کرد‌ها» فکر کنیم. از نظر نگارنده مؤثرترین سیاست‌مداران کشور در سطوح ملی و استانی، این نکته را که خود و مخالفانشان، هردو در یک کشتی قرار دارند، کمتر مورد توجه قرار می‌دهند و اگر حداقل‌هایی را که متضمن سلامت اولیه کشتی است، فراموش کنند، هم خود و هم مردم صبور و فهیم کشورمان را به ورطه خطر خواهند انداخت. در اینجا در نهایت تواضع، سه رویکرد سلبی را پیشنهاد می‌کنم که اگر نتواند مبنای کار نیروها و گروه‌های مؤثر سیاسی قرار گیرد، تداوم وضعیت موجود را به‌طور جدی نگران‌کننده خواهد کرد.

اول: کینه‌زدایی از فضای سیاسی

سیاست، به‌طور طبیعی عرصه اختلاف‌نظر و واگرایی دیدگاه‌هاست؛ بنابراین، اصل وجود اختلاف اجتناب‌ناپذیر است. آنچه اهمیت دارد، نحوه برخورد با این اختلافات است. اگر اختلاف‌نظر در سیاست، شکل عقیدتی و ارزشی به ‌خود گرفته و هر طرف، خود را در جبهه حق و طرف مقابل را از لشکریان باطل تصور کند، مبارزات سیاسی به خشونت خواهد گرایید و عاقبتی تلخ و ناگوار خواهد داشت. سیاست نه عرصه خصومت، بلکه عرصه رقابت است. دو تیم فوتبال که با هم مسابقه می‌دهند، رقیب یکدیگرند، نه دشمن هم. مسابقه داور می‌خواهد و قبل از آن قانون و مقررات. در مسابقات رفتار پرخطر تعریف شده است. ضمن آنکه شکست و پیروزی هم در آن تعریف شده است. دو تیم ورزشی به قصد نابودی یکدیگر با هم مسابقه نمی‌دهند. عرصه سیاست‌ورزی در ایران اگر قاعده‌مند نشود، به سمت خشونت حرکت خواهد کرد. اگر پای خشونت به سیاست باز شود، مشکلات و زخم‌هایی سر باز می‌کند که مانند باتلاق، «همه» را خواهد بلعید.

دوم: سیاست‌زدایی از اقتصاد

سیاست‌ورزان اهل ریسک‌ هستند و مخاطره‌پذیری جزء ذات کار آنها است. در مقابل، بازار و سرمایه بسیار محتاط و گریزان از ریسک‌های سیستماتیک است. اقتصاد اگر مستأجر سیاست شد، ازآنجاکه می‌داند هر لحظه ممکن است از مالک حکم تخلیه بگیرد، دستش به کار نمی‌رود و تنها به روزمرگی و امور کوتاه‌مدت بسنده می‌کند. چیزی که هیچ تناسبی با راه‌حل‌های مربوط به مشکلات بزرگ حال و آینده کشور ندارد.

سوم: سخنرانی‌زدایی از سیاست‌گذاری

شاید کمتر کشوری را بتوان در این جهان پهناور یافت که تا این اندازه سخنرانی در آن اهمیت داشته و اصولا، خود به‌عنوان یک نهاد کارکرد داشته باشد! بسیاری از مطالبی که لازم است در جلسات تصمیم‌گیری و پشت میزهای سیاست‌گذاری به بحث گذاشته شود، از طریق تریبون‌های مختلف بیان می‌شود. ادبیات شفاهی و رویکرد مونولوگ، در مقابل فرهنگ مکتوب و رویکرد گفت‌وگو، حجم بزرگی از ارتباطات سیاسی ناکارآمد را در کشور ما اشغال کرده و گویی قرار نیست تغییری در این رویه داده شود.

خلاصه آنکه، آنچه از مردم در پای صندوق‌های رأی و در اجتماعات و راهپیمایی‌های ملی شنیده و دیده می‌شود، مسالمت‌جویی، آرامش‌طلبی، صلح‌خواهی، امنیت‌طلبی و عزت‌مداری و غرور ملی است؛ اما متأسفانه آنچه از تریبون‌ها و سخنرانی‌ها شنیده می‌شود، دعوا و کینه‌توزی و به‌کارگیری زبان غیرمسالمت‌آمیز برای بیان مطالبی است که بیان آنها در تریبون‌های عمومی ضرورتی ندارد و نه‌تنها در جهت حل مشکلات کارساز نیست؛ بلکه با ایجاد تشتت در ذهن فعال جامعه، مشکلی دیگر بر مشکلات قبلی می‌افزاید. در چنین فضایی، اعتماد به سیاست‌گذار و اطمینان به آینده از کشور رخت برمی‌بندد و اگر چنین شد، زبان نگارنده از بیان عواقب آن قاصر است. پایان کلام؛ وقت آن است که همه قوای مؤثر در اداره کشور، براي حل مشکلات اصلی و احتراز از حاشیه‌ها تلاش کنند و به تعبیر برگرفته از حافظ لسان‌الغیب، «دست به کاری زنند که غصه سرآید».

http://www.sharghdaily.ir/News/135214

ش.د9602694