تاریخ انتشار : ۱۹ آذر ۱۳۹۶ - ۱۱:۳۱  ، 
شناسه خبر : ۳۰۷۱۶۴
پایگاه بصیرت / مصباح‌الهدی باقری

(روزنامه كيهان - 1396/09/09 - شماره 21781 - صفحه 7)

کمتر از 4 ماه بعد از قبول قطعنامه 598 سازمان ملل مبنی بر پذیرش آتش بس در جنگ تحمیلی، در مورخه پنجم آبان ماه 1367مجلس شورای اسلامی - که اکثریت نمایندگان آن خط امام یا موسوم به چپ بودند- پیشنهاد دو فوریتی با 115 امضا را برای طرح نامگذاری روز 13 آبان هر سال به عنوان روز ملی مبارزه با استکبار جهانی ارائه و نمایندگان با دو فوریتش موافقت کردند. لذا به سرعت این پیشنهاد در صحن علنی مطرح و با دفاع جانانه عده‌ای از نمایندگان با محوریت آقای مجید انصاری از اعضای مجمع روحانیون مبارز تهران، با رای قاطع نمایندگان - اکثریت نزدیک به تمام- این روز را در تقویم ملی ثبت کردند.

در حقیقت در روزی که سه خاطره ملی مردم ایران (با تبعید امام در سال 43 – کشتار دانش‌آموزان در سال 56 و مهم‌تر از همه تسخیر سفارت آمریکا به عنوان سفارت مداخله‌گر در امور ایران و لانه جاسوسی در سال58) گره خورده بود و در سال‌های پس از انقلاب این مداخلات حتی تا زمینه‌سازی کودتا برای براندازی نظام، تجاوز نظامی به حریم سرزمینی، تجهیز و تدارک رژیم صدام در جنگ با ایران، حضور در آب‌های منطقه، هدف قرار دادن هواپیمای مسافربری و... ادامه یافته بود، این روز به عنوان روز مبارزه با استکبار جهانی - که نماد برجسته و آشکار آن آمریکا بود - نام گرفت. البته علت غایی این اسم‌گذاری در صحبت‌های مجید انصاری، نماینده مجلس در آن جلسه دیده می‌شود: «با توجه به اینکه امروز علیه انقلاب اسلامی، به فوریت برنامه‌های تبلیغاتی وسیعی را استکبار جهانی خصوصا آمریکا و کنگره آمریکا تدارک دیده و همین هفته گذشته در کنگره آمریکا با کمال وقاحت و بی‌شرمی روز خباثت و جنایت تروریست‌های آدمکش منافق به عنوان روز حمایت از آنها تصویب کرده‌اند... لذا روز سیزدهم آبان به‌عنوان روز ملی مبارزه با استکبار جهانی پیشنهاد می‌شود.»

در واقع چند روز قبل از آن، کنگره آمریکا روز 30 خرداد هر سال را که روز عزل بنی صدر از مقام ریاست جمهوری به واسطه عدم کفایت سیاسی توسط مجلس بود، به عنوان روز حمایت از مجاهدین خلق، مصوب کردند. این روز مبدا ترورهای علنی منافقین در کوچه و بازار بود که بیش از ده هزار نفر از جمله شهیدان بهشتی، رجائی و باهنر را به خاک و خون کشاندند. لذا به جهت مقابله به مثل این پیشنهاد به مجلس انقلابی و ضدآمریکایی آمد.

در طول سال‌های بعد هم با اینکه حجم عملیات نظامی و شبه نظامی آمریکا برای براندازی نظام کاهش یافت و هیئت حاکمه وقت آمریکا آن راهبرد را موثر نمی‌دانستند، اما تغییر فاز دادند و راهبرد پروژه استحاله نظام در عرصه فرهنگ را تعقیب و تاکید کردند و در سال‌های اخیر علاوه‌بر حفظ آن راهبرد، سناریوی 40 ساله تحریم اقتصادی را با شدت و حدت گسترده‌تر و البته در فاز بین‌المللی و جهانی کلید زدند.

از این نظر آمریکا بدون هیچ نقابی دشمنی موثر خود را در براندازی نظام در طول 40 سال پس از انقلاب دنبال کرده و حتی بدون لکنت این موضوع از زبان سرمداران آن رژیم بارها و بارها شنیده شده است. به همین جهت در طول دهه اول انقلاب و آخرین سال‌های حیات مبارک حضرت امام ایشان حداقل ده بار در مورد رابطه ایران و آمریکا، نظر، تذکر، هشدار و یا توبیخ ارائه فرمودند. ایشان در این بیانات که از سال اول پیروزی انقلاب تا آخرین مکتوبات و حتی وصیت‌نامه عبادی سیاسی ایشان ادامه دارد، رابطه با آمریکا را موجب ذلت، پوست کنده شدن مظلوم، غارت و چپاول ذخایر و زمینه نفوذ شبکه‌ جاسوسی استکبار دانستند و دولت آمریکا را دولتی چپاولگر، عالم خوار و طماع وصف نمودند.

لذا در سال‌های حیات حضرت امام(ره)، موضوع رابطه با آمریکا، موضوعی مطرود و براندازانه تلقی می‌شد. با این همه، برخی نجواها و زمزمه‌ها از طرف باصطلاح روشنفکران عمدتا طیف ملی‌گرا و هواداران نهضت آزادی برای زمینه‌سازی رابطه با آمریکا شنیده می‌شد. این نجواها در سال‌های پس از رحلت امام به نوعی ابراز میل مصرح به ارتباط با آمریکا در بین برخی کارگزاران نظام جمهوری اسلامی تبدیل شد. البته دگراندیشانی هم بودند که این نغمه را سرداده بودند اما برای اولین بار، در درون نظام عناصری دیده شدند که رابطه با آمریکا را ناهمسو با خط انقلاب نمی‌دانستند. یعنی با اینکه نه تنها تغییری در رفتار هیئت حاکمه آمریکا نسبت به ایران دیده نشد بلکه با ددمنشی بیشتر، توان بیشتر و بیان صریح‌تر به براندازی نظام اعتراف و اهتمام نمودند اما برخی مسئولین و البته برخی دولت‌های پس از امام به جد به دنبال رابطه و حتی شاید از دید خودشان فتح رابطه با آمریکا بودند و آن را نوعی پیروزی و دستاورد بزرگ قلمداد کردند.

شاید اولین نشانه‌های این قضیه بعد از رحلت حضرت امام در یادداشت عطاءالله مهاجرانی معاون حقوقی و پارلمانی رئیس‌جمهور در دولت اول آقای هاشمی در روزنامه اطلاعات بود.

در واقع ابتدا، جیمز بیکر وزیر خارجه بوش پدر، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، اعلام آمادگی مذاکره مستقیم با ایران را مطرح کرد. آنگاه مهاجرانی در یادداشتی با عنوان مذاکره مستقیم آن را یک فرصت تاریخی دانست.

رهبر حکیم انقلاب اسلامی هم چند روز بعد، در سخنانی به این پیشنهاد پاسخ دادند: «اما مسئله ساده‌لوحی و مذاکره. مذاکره یعنی چه؟ صرف اینکه شما بروید با آمریکا بنشینید حرف بزنید و مذاکره کنید مشکلات حل می‌شود؟ این طوری که نیست مذاکره در عرف سیاسی یعنی معامله. مذاکره با آمریکا یعنی معامله با آمریکا. معامله یعنی داد و ستد یعنی چیزی بگیر و چیزی بده. تو از انقلاب اسلامی به آمریکا چه می‌خواهی بدهی تا چیزی از او بگیری؟ آمریکا به قدم‌های اول معامله قانع نمی‌شوند و به تدریج چیزهای بیشتر می‌خواهند... خاک بر سر آن ملت و دولتی که زیر بار این طور تحمیل‌های آمریکا برود. توقعات آمریکا نسبت به کسانی که در آنها اندکی ضعف احساس می‌کند این گونه است.»

البته از قبل از سخنان رهبری تا بعد از آن، همه گروه‌ها و احزاب از مجمع روحانیون و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی گرفته تا جامعه روحانیت و مؤتلفه، پیشنهاد مهاجرانی را با توپ و تشر محکوم کردند. نهایتا رهبری نظام در نامه‌ای ضمن دلجویی از مهاجرانی مرقوم فرمودند: «... به توصیه شما در مقاله «مذاکره مستقیم» عمل نخواهیم کرد.»

در ادامه این سنخ واداداگی‌ها، برخی افراد و جناح‌های فکری سیاسی نیز با تغییر نگاه به این موضوع نگریستند. برخی با ارائه نامه (رجایی خراسانی)، برگزاری جلسات خبری (مصاحبه کرستین امانپور به عنوان خبرنگار CNN و رئیس‌جمهوری دوره اصلاحات)، برقراری ملاقات‌های مستقیم جهت‌دار (دیدار عباس عبدی به عنوان یکی از دانشجویان پیرو خط امام و ‌اشغال‌کننده سفارت با باری روزن یکی از کارکنان لانه جاسوسی آمریکا در ایران در دوره تسخیر)، ارائه تحلیل و نظریه در نشریات و رسانه‌های وابسته (ابر قدرتی آمریکا و بایستگی بازی در زمین آمریکا، رابطه بهتر از عدم رابطه، آغاز دوره جدید و اقتضائات نو و...) تلاش داشتند و دارند که قبح رابطه با آمریکا فرو بریزد و آن را به نوعی فتح و گشایش و کلید همه مشکلات بدانند.

حال سؤال اینجاست: با اینکه دشمنی آمریکا با انقلاب اسلامی در طول 40 سال گذشته، پررنگ‌تر، صریح‌تر و با کینه بیشتر ابراز می‌شود، چرا برخی سیاستمداران، مسئولین و بعضا دولت‌ها، حتی تا سر حد رغبت به سمت این رابطه می‌روند؟ آیا برایشان معلوم نیست که قصد آمریکا در برقراری رابطه، قطعا و حتما، منفعت‌خواهی برای ایران و ایرانی نیست؟ اگر معلوم است چرا به این سمت می‌روند و اگر معلوم نیست، چرا؟

در واقع، نشانه‌های دشمنی آمریکا با جمهوری اسلامی، از تمام تلاش آمریکا برای حفظ حکومت رژیم طاغوت در ایران از کودتای 32 آغاز شده و بعد از انقلاب و به هر مناسبتی ادامه یافته است. در همین موضوع هسته‌ای، با همه تأکید و حکم رهبر معظم انقلاب، مبنی بر استفاده صلح آمیز از انرژی هسته‌ای و حرام بودن استفاده در تهیه سلاح‌های کشتار جمعی، باز هم در عین اینکه خود این دولت‌ها از این سلاح‌ها تولید و به مقدار معتنابه ذخیره کرده‌اند، با این همه، با طراحی تحریم‌هایی که به قول خودشان فلج‌کننده است، به دشمنی مستقیم پرداختند. جالب اینکه حتی بعد از برجام، این دشمنی و محاصره، رنگ جدیدتری به خود گرفت و امروز شاهدیم که حتی برای نقشه و طرح دفاعی یک کشور نیز، طرح مذاکره می‌دهند و طرف مقابل را یاغی و تروریست می‌نامند.

فهم دشمنی آمریکا، این قدر دشوار؟!

واقعا فهم اینکه آمریکا دشمن ایران است و طبیعت دشمن، دشمنی است - حتی اگر به ظاهر دوستی ابراز کند، که نمی‌کند-، برای برخی این قدر دشوار شده است؟

رهبر معظم انقلاب در سخنان پنجشنبه اخیرشان به مناسبت سیزدهم آبان فرمودند: «... دشمن را بشناسید، فریب نخورید. البته ملت ما دشمنانی دارد، کوچک و بزرگ. اما آنکه من رویش تأکید می‌کنم که به معنای واقعی کلمه دشمن است و دشمنی می‌کند و خباثت می‌کند، آمریکا است. این از روی تعصب نیست. این از روی نگاه بدبینانه نیست. این ناشی از یک تجربه است. یک فهم درست واقعی است. دیدن میدان است. داریم می‌بینیم میدان را. این جور نیست که فقط با این حقیر دشمن باشند یا با دولت جمهوری اسلامی، نه با اصل این ملتی که ایستاده است، این ملتی که از مواجهه با دشمن خسته نمی‌شود مخالفند...»

این سخنان ادامه رهنمودهای امام راحل(ره) است، آنجا که فرمودند: «اگر چنانچه بخواهیم اسلام را پیش ببریم، دیگر نباید نوکر باشیم. اگر نوکر نباشیم، رابطه‌اش را با ما قطع خواهد کرد... ما ذلت را نخواهیم پذیرفت برای خاطر اینکه یک رابطه با یک ابرقدرت داشته باشیم. شرافتی نیست رابطه داشتن با امثال آمریکا. دولت آمریکا یک شرافت انسانی، مع‌الاسف الان ندارد که ما بخواهیم به واسطه آن شرافت انسانی‌اش با آن رابطه داشته باشیم. دولت آمریکا این است که دارید می‌بینید که مظلوم را در هر جا پیدا می‌کند، پوست می‌کند، هرجا بتواند می‌رود و بمب سرشان می‌ریزد، هرجا بتواند، ذخایر ملت‌ها را می‌برد... بهتر این است با آنهایی که می‌خواهند ما را بچاپند، رابطه نداشته باشیم...»

پیشتازان دیروز، پشیمانان امروز!

نکته مهم این است که پیگیری این رابطه از جناح‌های مختلف، راغب دارد ولی جالب‌تر آنکه، آنهایی که دیروز سنگ مبارزه با آمریکا را به سینه می‌زدند و حتی برای تسخیر سفارت آمریکا، مجاهدانه قدم برداشتند و از دیوار بالا رفتند، حالا روبه‌روی آرمان‌های خود ایستاده و خودزنی می‌کنند تا جایی که بعضا گشایش همه چیز را در رابطه با آمریکا جست‌وجو می‌کنند. بعض آنهایی که دیروز، روز ملی مبارزه با استکبار جهانی را ثبت کردند، امروز به دنبال روزنه‌ای برای ارتباط می‌گردند و شاید بدون آنکه بفهمند و بخواهند از روی آرمان‌های امام(ره) رد می‌شوند و دست به سینه برای رابطه با آمریکا لحظه‌شماری می‌کنند.

حال، سؤال تکرار می‌شود: چرا برخی نمی‌بینند و نمی‌فهمند؟ چرا دستگاه‌های محاسباتی‌شان این‌قدر به هم ریخته است؟ چرا در تشخیص دشمن، مشکل پیدا کرده‌اند؟ چرا دشمنی دشمن را نمی‌بینند و نمی‌فهمند؟ چرا...؟

شاید مهم‌ترین علت و ام الامهات این عارضه را بتوان در ضعف ایمان و معرفت توحیدی برخی از کارگزاران نظام دانست که البته شاهد مثال تاریخی هم فراوان دارد. یکی از جهات سستی در عمل، سستی عقیده و ایمان است. شک و تردید حاکی از عدم باور قلبی است و چنین چیزی در عمل و رفتار انسان نیز اثر می‌گذارد و باعث می‌شود عمل صالح از او سر نزند.

البته گاهی نیز علت سستی ایمان، سطحی بودن آن است. یعنی ایمانی که در روح و روان انسان نفوذ نکرده فلذا چنین ایمانی نمی‌تواند منشأ اثر بوده و عمل انسان را درست جهت دهد:

«قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکُمْ» «عرب‌های بادیه‌نشین گفتند: «ایمان آورده‌ایم» بگو: «شما ایمان نیاورده‌اید، ولی بگویید اسلام آورده‌ایم، امّا هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است!» (حجرات- 14)

در حقیقت، وقتی معرفت توحیدی افراد دچار خلل می‌شود و نوعی شرک خفی در ذهن‌شان لانه می‌کند و خدا و کدخدا را با هم تصور می‌کنند، ایمان به مبدا و معاد در دلشان متزلزل شده و فرد، سست‌عنصر دیده می‌شود. ساخت ایمانی افراد، اگر بر مبنای درستی استحکام پیدا نکند، خیلی زود تبختر و تکبر دیگران، مایه تزلزل و ضعف درونی می‌شود. در ادبیات امام خامنه‌ای، موکداً بر مفهوم سلطه‌گر و سلطه‌پذیر تاکید می‌شود و یکی از علت‌های تفوق سلطه‌گران مستکبر را، سلطه‌پذیری مستضعفان می‌دانند. این مستضعفان یا بدون راهبرند و یا با همین‌گونه رهبران که عمدتا از نظر ایمان ‌‌توحیدی، ضعف آشکار دارند، روزگار می‌گذرانند. البته عده زیادی از این رهبران نیز، نوکران فرومایه مستکبران هستند که بیشتر از اینکه به تامین منافع ملت‌شان بیندیشند، بر حفظ قدرت و استیلایشان در سایه حمایت مستکبران مشغولند.

تحقق باور توحیدی در مبارزه با مصادیق استکبار و شرک است

ثمره ایمان و معرفت توحیدی در عمل صالح و انقلابی بروز می‌نماید. در حقیقت هنگامی که «لا اله» در باور و یقین، محقق شود، نمی‌توان با «الا الله» مماشات کرد. لذا تحقق باور توحیدی، در عمل انقلابی در مبارزه با مصادیق استکبار و شرک است و مصداق اتم آن در زمان معاصر به قول رهبر انقلاب، آمریکا است. این مبارزه اقسام دارد که از شدت و اکراه قلبی شروع می‌شود و در هنگام فرصت به مبارزه عملی و میدانی، سرانجام می‌یابد.

تن دادن به خواسته‌های مستکبران محصول سبک زندگی عافیت‌طلب

از طرف دیگر ضعف ایمان توحیدی و دوری از عمل انقلابی، سبب شده و می‌شود که کارگزاران نظام به سمت دنیا و دنیادوستی میل پیدا کنند. در طول سال‌های پس از جنگ، همان‌طور که پیش به سوی یک زندگی مرفه، پرامکانات و راحت در بین برخی مسئولین یک ارزش قلمداد شده است، به موازات همان، آوا و زمزمه رابطه با استکبار تبدیل به خواسته و راهکار حل مشکلات شده است.

به بیان دیگر سبک زندگی انتخابی توسط برخی از مسئولین نظام، سبکی، عافیت‌طلب است و درون این سبک چیزی به نام زندگی جهادی و مبارزه بی‌معناست. از درون همین زندگی‌هاست که مسافرت‌ها، مهمانی‌ها، ماشین‌ها و سایر امکانات آن چنانی بروز می‌یابد و حتی تئوری «ژن خوب» هم ساخته و پرداخته همین سبک زندگی‌هاست. نهایت این ضعف ایمان، حذف استقامت و مقاومت در زندگی و استحاله امر مبارزه و جهاد است تا به گمان غلط، راحتی و آسایش نصیب شود. لذا از دل این نوع سبک زندگی، رابطه با آمریکا و استکبار و تن دادن به خواسته‌های آنها تئوریزه و عملیاتی می‌شود. اما یادمان باشد همه اینها هم مطابق وعده الهی برایمان آسایش نمی‌آورد که فقط کسانی بدون اضطراب و ترس و حزن و اندوه، در آرامش دنیوی و اخروی هستند که:

«إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَه ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهًُْ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَهًْ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ» «به یقین کسانی که گفتند: «پروردگار ما خداوند یگانه است!» سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل می‌شوند که: «نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است!» (فصلت- 41)

http://kayhan.ir/fa/news/119850

ش.د9603667