تاریخ انتشار : ۲۶ آذر ۱۳۹۶ - ۱۱:۵۹  ، 
شناسه خبر : ۳۰۷۴۴۲
پایگاه بصیرت / حسن بهشتی‌پور / کارشناس مسائل آمریکا

(روزنامه آسمان آبي – 1396/09/07 – شماره 121 – صفحه 11)

بحث بر سر اختلاف میان دونالد ترامپ و رکس تیلرسون از یک سو و سیاست‌های خارجی ایالات متحده در قبال خاورمیانه از دیگر سو به موضوع اصلی در اندیشکده‌های آمریکایی تبدیل شده است. بحران سوریه، یمن و تصمیم‌گیری برای آینده برجام ازجمله مواردی است که شکاف میان رئیس جمهوری و وزیر امورخارجه را نمایان می‌کند. در این میان یکی از مهم‌ترین مسائلی که مطرح می‌شود از دست رفتن نقش محوری ایالات متحده در مناقشات داخلی سوریه است. اما بررسی این موضوع که آیا نقش آمریکا در خاورمیانه کمرنگ شده یا اختلافات میان مسئولان این کشور منجر به تحولات بحرانی می‌شود، نیازمند دقت و تمرکز در روند برنامه‌ریزی سیاسی در آمریکاست.

سیاست‌های اخیر آمریکا در خاورمیانه بالاخص در میدان جنگ سوریه موجب شد که روسیه نقش رهبری را برعهده بگیرد و موضع واشنگتن در میدان رقابت سوریه تضعیف شود. اختلاف نظر میان ترامپ و تیلرسون به‌اندازه‌ای گسترده است که مدت‌هاست درباره آن تحلیل‌ها و گمانه‌زنی‌های متفاوتی ارائه شده است. اختلاف نظر میان روسای جمهوری و وزرای خارجه ایالات متحده ماجرای تازه‌ای نیست، اما این اختلاف‌ها نمی‌تواند استراتژی بلند مدت آمریکا را تحت تاثیر قرار داده و تغییر بدهد. حقیقت آن که در بستر سیاست خارجی ایالات متحده استراتژی متفاوت از تاکتیک است. استراتژی برنامه بلند مدت ایالات متحده است، برنامه‌ای که توسط شخص خاص چون رئیس جمهوری تدوین نمی‌شود و از همین رو رهبران واشنگتن قادر نیستند براساس سلایق شخصی خود یا بر پایه سیاست‌های کوتاه مدت‌شان آن را تغییر دهند. البته لازم به ذکر است که برنامه بلندمدت در طول زمان درگیر تغییر می‌شود.

ایالات متحده آمریکا بازیگر مهمی در صحنه سیاست بین‌الملل محسوب می‌شود. این حقیقتی است که برخی با آن موافقند و برخی دیگر آن را انکار می‌کنند. واشنگتن در تنش‌هایی چون جنگ داخلی سوریه، یمن و عراق از سیاست سلطه گرایانه اما تاثیرگذار پیروی می‌کرد. بااین‌حال نباید میزان تاثیرگذاری نقش ایالات متحده را مطلق قلمداد کرد، چراکه ارائه تفسیری غلط از قدرت منطقه‌ای آمریکا یا اغراق در نقش این کشور در خاورمیانه زمینه‌ساز ارائه تحلیل‌های اشتباه و نادرست می‌شود. از همین رو سیاست‌های آمریکا در خاورمیانه را باید براساس مؤلفه‌های واقع گرایانه تحلیل و تبیین کرد. آمریکا نه قدرت مطلق جهانی و نه نیروی تضعیف شده است.

دیپلماسی ایالات متحده در مقایسه با سیاست اتخاذشده از سوی نیروهای مقاومت در سوریه و روسیه، ضعیف و منفعلانه بود. با در نظر گرفتن وقایع شاهد آن هستیم که ایالات متحده از سال 2011 یعنی همزمان با خیزش عربی در منطقه و تحولات حاکم بر آن نقش کمرنگی را ایفا کرد. این مسئله موجب شده است که ناظران از دیپلماسی منفعلانه ایالات متحده در سوریه انتقاد کنند، اما باید در نظر داشت که در شرایط کنونی نیز آمریکا بازیگری تاثیرگذار در مناقشات منطقه‌ای است. به‌همین دلیل می‌توان گفت ایالات متحده برای برجسته کردن نقشش در سوریه تلاش‌هایش را متوقف نکرده است. بااین‌حال از تاکتیک‌های متفاوتی پیروی می‌کند که همین امر بستر را برای ارائه تحلیل‌هایی درمورد موضع منفعلانه واشنگتن در خاورمیانه به‌خصوص در جنگ سوریه فراهم کرده است.

برخی تحلیلگران آمریکایی تلاش می‌کنند با بیان این موضوع که چیزی با عنوان سیاست‌خارجی آمریکا در خاورمیانه وجود ندارد، دستگاه دیپلماسی ایالات متحده را تحریک کرده و سیاست‌های اتخاد شده توسط این ساختار را به چالش بکشند. اما حقیقت آن است که خاورمیانه برای ایالات متحده بسیار با اهمیت است و واشنگتن هیچگاه این منطقه را بدون برنامه‌ای مشخص رها نمی‌کند. چرخش به شرق آسیا که امروز در توجیه انفعال ایالات متحده در خاورمیانه مورد استفاده قرار می‌گیرد، سیاستی بود که در دوران باراک اوباما و برای رقابت با چین اتخاد شد.

کاهش نقش آمریکا در خاورمیانه را شاید بتوان در بستر کاهش نیاز این کشور به میادین نفتی خاورمیانه قلمداد کرد، اما کماکان منطقه از منظر ژئوپلیتیک برای واشنگتن با اهمیت است. بنابراین اختلاف‌نظرهای موجود میان رئیس جمهوری و وزیر خارجه‌اش یا میان دموکرات‌ها و جمهوریخواهان در ارتباط با مسائلی چون برجام یا جنگ سوریه و کره‌شمالی اختلاف درمورد راهکارهاست. به بیانی دیگر این اختلافات، تفاوت نگاه رهبران آمریکا به تاکتیک‌هاست، سیاست کلی واشنگتن در قالب استراتژی بلند مدت تعریف می‌شود، اما اهرم‌های اجرایی کردن آن در دوره‌های مختلف و با در نظر گرفتن نگرش روسای جمهوری این کشور متفاوت می‌شود.

https://asemandaily.ir/post/8325

ش.د9603675