تاریخ انتشار : ۰۴ بهمن ۱۳۹۶ - ۰۸:۲۵  ، 
شناسه خبر : ۳۰۸۹۰۰
نگاه رهبر كبير انقلاب به «علل و زمينه‌هاي افول نهضت ملي ايران»
پایگاه بصیرت / احمدرضا صدري

(روزنامه جوان ـ 1396/05/31 ـ شماره 5169 ـ صفحه 9)

بي‌ترديد پيروزي انقلاب كبير اسلامي، بر تجربيات مبارزات تاريخي ملت ايران بنياد يافته بودكه «علل و زمينه‌هاي افول نهضت ملي ايران» در زمره آنهاست. در واقع حضرت امام خميني رهبر كبير انقلاب(قده) - كه خود شاهد پيامدهاي نهضت مشروطه و اوج و فرود نهضت ملي و در مواردي با رهبران و نزديكان آن ارتباط نزديك داشت- مانع از آن شد كه آفات تجربيات سياسي پيشين، دامنگير انقلاب اسلامي شود. «تضعيف جايگاه رهبري ديني و روحانيت» و نيز «انديشه ملي‌گرايي افراطي» را مي‌توان ازجمله مواردي برشمرد كه بنيانگذار جمهوري اسلامي، مانع از تسري آن به قلمرو انقلاب و نظام اسلامي شد. اينك در سالروز كودتاي امريكايي 28 مرداد1332، مروري بر پاره‌اي از اين تجربيات كرديم و روايات تاريخي را از زبان آن بزرگ بهنگام ديديم. اميد آنكه مقبول افتد.

مقصد ما نفت نيست!

پس از پيروزي انقلاب، حساسيت بر صفت «اسلامي» براي نظام نو تأسيس، سكه رايج روشنفكري وابسته داخلي بود. امام خميني دراين دوره، طي بياناتي ضمن هشدار نسبت به اين رويكرد، مكرراً تجربه نهضت ملي ايران را ياد آوري كردند. بيانات ذيل در اين زمره است:

«اينهايي كه مي‌بينيد، اجتناب از اين دارند و حتماً بايد اسم ديگري روي آن باشد؛ اسلام نباشد، هرچه مي‌خواهد باشد، اينها با اسم يك نفر كه ملي است، مي‌خواهند سرپوش بگذارند روي مقاصد خودشان، آن مقاصدي كه برخلاف مسير ماست. مسير ما مسير نفت نيست، نفت پيش ما مطرح نيست، ملي كردن نفت پيش ما مطرح نيست، اين اشتباه است. ما اسلام را مي‌خواهيم، اسلام كه آمد، نفت هم مال خودمان مي‌شود. مقصد ما اسلام است، مقصد ما نفت نيست تا اگر يك نفر نفت را ملي كرده، اسلام را كنار بگذاريم، براي او سينه بزنيم. هر كس را ديديد با هر اسمي، هر هيئتي را ديديد با هر اسمي، هر جمعيتي را ديديد با هر اسمي، هر نويسنده‌اي را ديديد با هر اسمي، هر كسي كه دعوي مي‌كند كه ما حقوقدان هستيم، دعوي هرچه مي‌كند، ببينيد در روزنامه‌ها كه مقالاتشان را مي‌نويسند، مقالاتشان چه جوري است؟ ببينيد در اين اجتماعات، چه جور جمعيتي مجتمع مي‌شود؟ ببينيد چه مردمي در اين اجتماعات جمع مي‌شوند و خودشان را متصل مي‌كنند و بعد هم از اسلام هيچ خبري نيست. ببينيد چه جمعيت‌هايي هستند كه روحانيون را مي‌خواهند كنار بگذارند»

58/3/3

در نهضت ملي به دليل اسلامي نبودن، نتوانستند كاري انجام دهند

نگاه آسيب‌شناسانه امام خميني نسبت به نهضت ملي، درسال‌هاي نخست تأسيس نظام اسلامي، به دليل نقش آفريني و احيانا كارشكني‌هاي ملي‌گرايان در مسير حركت مردم، بروزي بيشتر دارد. آنچه درپي مي‌آيد نمونه‌اي از آن است:

«ما در طول تاريخ ديده‌ايم و آنهايي را هم كه خودمان يادمان است مثل قضيه نفت، چون اسلامي نبود و تنها ملي بود و به اسلام كاري نداشتند، از اين جهت نتوانستند كاري انجام بدهند، كارهاي نصفه كاره‌اي هم كه انجام دادند، ‌بعدش از دستشان گرفته شد و رفت كنار.»

59/4/28

آقاي كاشاني گفت:اگر من دخالت در سياست نكنم، چه كسي دخالت كند؟

درماه‌هاي آغازين برقراري جمهوري اسلامي، فضاي آزاد رسانه‌اي حاكم بركشور، به بسياري از گروهك‌ها مجال تاخت و تاز وخودنمايي داده بود. برخي از آنان ضمن تبليغات خويش، حرمت آيت‌الله سيدابوالقاسم كاشاني رهبر روحاني نهضت ملي را نگه نمي‌داشتند و در باره وي قضاوت‌هايي ناروا انجام مي‌دادند. درچنين شرايطي، امام خميني با ذكر خاطراتي از آيت‌الله كاشاني- كه نمونه‌هايي از آن درپي مي‌آيد- به تجليل از آن بزرگوار مي‌پرداختند: «من يك قصه‌اي از مرحوم حاج آقا روح‌الله خرم‌آبادي شنيدم و يك قصه هم خودم دارم. مرحوم آقاي كاشاني ‌رحمه‌الله را كه تبعيد كرده بودند به خرم‌آباد و محبوس كرده بودند در قلعه فلك‌‌الافلاك يا كجا، آقاي حاج‌آقا روح‌الله مي‌فرمودند كه من از‌ آن كسي كه رئيس ارتش آنجا و آقاي كاشاني هم تحت نظر او محبوس بود (من حالا وقتي كه مي‌گويم محبوس در زمان رضاخان، شما خيال مي‌كنيد مثل حبس‌هاي عادي زمان‌هاي ديگر بود، البته پسرش هم مثل پدر بود، لكن آن كسي كه گرفتار مي‌شد، اگر از اشخاص عادي بود همچو مرعوب مي‌شد كه امكان نداشت در حبس يك كلمه‌اي كه برخلاف مثلاً دولت يا آن كسي كه در آنجا هست بزند..) مرحوم حاج‌‌‌آقا روح‌الله گفتند كه من از اين رئيس ارتش كه در آنجا بود خواهش كردم من را ببرد خدمت مرحوم آقاي كاشاني. آن شخص رو كرد به آقاي كاشاني و گفت: آقا شما چرا خودتان را (قريب به اين معاني) به زحمت انداختيد؟ آخر شما چرا در سياست دخالت مي‌‌كنيد؟ سياست شأن شما نيست، چرا شما دخالت مي‌كنيد؟ و از اين حرف‌ها شروع كرد به گفتن. آقاي كاشاني فرمودند: خيلي خري! شما نمي‌دانيد كه اين كلمه در آن وقت مساوي با قتل بود، ايشان گفتند: تو خيلي خري، اگر من دخالت در سياست نكنم، كي دخالت بكند؟»

59/10/3

از ميرزاي شيرازي تا آقاي كاشاني، همه براي اسلام كار كردند

تجليل امام خميني از آيت‌الله كاشاني، در موسم اوج‌گيري جريان انقلاب و ضد انقلاب درخردادماه 1360 نيز ادامه يافت و درگفتار تاريخي ايشان نمود يافت:

«از ميرزاي شيرازي كه قضيه تنباكو را درست كرده تا آقاي كاشاني، تمام علما در خلال اين سال‌ها و در مشروطيت براي اسلام كار كردند، ميرزاي شيرازي براي اسلام كار كرده، آقاي كاشاني براي اسلام كار كرده، شيخ فضل‌الله براي اسلام كار كرده، به تمام اينها بد گفتند. آن روزنامه جبهه ملي را پيدا بكنيد، ميرزاي شيرازي را متهم كرده به دروغگويي، به شيخ فضل‌الله اين‌قدر فحش داده، جرم شيخ‌ فضل‌الله بيچاره چه بود؟‌جرم شيخ‌ فضل‌‌الله اين بود كه قانون بايد اسلامي باشد، جرم شيخ ‌فضل‌الله اين بود كه احكام قصاص غير انساني نيست، انساني است، او را دار زدند و از بين بردند و شما حالا به او بدگويي مي‌كنيد. بعد مي‌رسيد به آقاي كاشاني، آقاي كاشاني هم همين‌طور، جرم اينها همين است كه اينها عقيده‌شان اين است كه بايد اسلام در ايران پياده بشود و شما مي‌گوييد كه احكام غربي مترقي است.»

60/3/25

عليه آقاي كاشاني جوسازي كردند

فرازي كه درپي مي‌آيد، يكي از شاخص‌ترين خاطرات وتجليل‌هايي است كه امام خميني در باره آيت‌الله كاشاني بيان داشته‌اند. بياناتي كه تا حد زيادي مي‌تواند منظر ايشان را در باره آن مرحوم نمايان سازد:

« ما در زمان خودمان هم آقاي كاشاني را ديديم. آقاي كاشاني از جواني در نجف بودند و يك روحاني مبارز بودند. مبارزه با استعمار كردند كه آن وقت البته انگلستان بود. در ايران هم كه آمدند، تمام زندگي‌شان صرف همين معنا شد و من از نزديك ايشان را مي‌شناختم. در يك وقت وضع ايشان طوري شد كه وقتي از منزل مي‌خواستند حركت كنند، فرض كنيد بيايند به مسجد شاه (مسجد امام)، همه مسجد شاه مطلع مي‌شد. اين‌طور بود وضع ايشان. بعدش ديدند كه اگر چنانچه يك روحاني در ميدان باشد، لابد اسلام را در كار مي‌آورد و اين حتمي است و همين طور هم بود، از اين جهت شروع كردند به جوسازي. آنطور جوسازي كردند كه يك سگي را آنطور كه من شنيدم عينك زدند و به طرف مجلس آوردند به اسم آيت‌الله. من خودم در يك مجلس روضه‌اي بودم كه مرحوم آقاي كاشاني وارد شد، هيچ كس بلند نشد، من بلند شدم و يكي از علماي تهران كه الان هم هستند و من به ايشان جا دادم اين جو را درست كرده بودند براي آقاي كاشاني كه در يك اتاق در منزلش محبوس بود ، طوري كه نمي‌توانست بيرون بيايد. چند دفعه هم ايشان را گرفتند و چه كردند، آنجا هم شكست دادند، مسلمين را شكست دادند.»

62/9/26

اشتباهات تاريخي دكتر مصدق

بي‌ترديد نگاه امام خميني به جريان موسوم به ملي‌گرا، مجموعاً منفي است و آنها را متهم به فرصت سوزي و اسلام ستيزي مي‌کند. ايشان در يكي از تحليل‌هاي تاريخي خويش، ضمن اذعان به اراده دكتر محمدمصدق براي خدمت، به اشتباهات تاريخي وي نيز اشاره مي‌كنند:

«اين يكي از غفلت‌هايي بود در تاريخ ايران كه مسير تاريخ ايران را اگر اين غفلت نشده بود، برگردانده بود و ما حالا ابتلا به اين صحبت‌ها اينجا نداشتيم و نه من اينجا بودم و نه آقايان، همه سركار خودشان در مملكت خودشان بودند. اين غفلت بزرگ از رجال سياسي و علما و ساير اقشار مملكت ما واقع شد و اين آدم را تحميل كردند بر ما و دنباله‌اش را هم گرفتند كه قدرتمندش كنند. از آن وقت تا حالا هم غفلت‌ها شده است. قوام‌السلطنه مي‌توانست اين كارها را بكند، لكن با غفلت‌ها، با ضعف‌نفس‌ها نكرد. از او بالاتر دكتر مصدق بود، قدرت دست دكتر مصدق آمد، لكن اشتباهات هم داشت. او براي مملكت مي‌خواست خدمت بكند، لكن اشتباه هم داشت. يكي از اشتباهاتش اين بود كه آن وقتي كه قدرت دستش آمد، اين را خفه‌اش نكرد و تمام نكرد قضيه را. اين كاري براي او نداشت آن وقت، هيچ كاري براي او نداشت، چون ارتش هم دست او بود، همه قدرت‌ها دست او بود و شاه هم اين ارزش را نداشت آن وقت، آن وقت اين‌طور نبود كه اين يك آدم قدرتمندي باشد مثل بعد كه شد؛ آن وقت ضعيف بود و زير چنگال او بود، لكن غفلت شد. غفلت ديگر اينكه مجلس را منحل كرد و يكي يكي وكلا را وادار كرد كه برويد استعفا بدهيد. وقتي استعفا دادند يك طريق قانوني براي شاه پيدا شد و آنكه بعد از اينكه مجلس نيست، تعيين نخست‌وزير با شاه است و شاه تعيين كرد نخست‌وزير را. اين اشتباهي بود كه از دكتر واقع شد و دنبال او اين مرد را دوباره برگرداندند به ايران. به قول بعضي، محمدرضاشاه رفت و رضاشاه آمد، يعني يك نفر قلدر آمد. اينها آن وقت گفتند، نمي‌دانستند كه بعدها رضاشاهِ چند آتشه مي‌شود. اين هم يكي از اشتباهات بود كه شد.»

57/8/16

امريكا منشأ كودتاي 1332 و بازگشت و حفظ شاه برقدرت بود

درمنظومه انديشه تاريخي امام خميني، دولت استعمارگر امريكا عامل بازگشت محمدرضا پهلوي به كشور و تحميل مجدد اًستبداد25ساله وي به شمار مي‌رود. اين امري است كه به رغم مصلحت‌انديشي‌هاي عده‌اي، درآستانه پيروزي انقلاب اسلامي، مكرراً مورد تأكيد ايشان قرار گرفته است. اتهاماتي كه رهبر كبير انقلاب دردوران اوج‌گيري نهضت اسلامي متوجه امريكا مي‌سازد، راه را بر سندسازي‌هاي بعدي تحريفگران تاريخ انقلاب مي‌بندد:

« طي اعلاميه‌ها و بيانيه‌هاي 15 سال اخير خود، چندين بار موقع و موضع خويش را در قبال امريكا و قدرت‌هاي بزرگ ديگر بيان كرده‌ام كه از ثروت‌هاي ممالك فقير بهره‌برداري و عمال خود را بر اين ممالك تحميل و هرخشونتي را كه بر مردم دنياي سوم تحميل مي‌شود، تأييد مي‌كنند. امريكا كه منشأ كودتاي 1332 و بازگشت و سپس حفظ شاه بر سر قدرت بوده است، سياست خود را تغيير نداده است. تا وقتي كه وضع به همين منوال است، موقع و موضع من در قبال امريكا همچنان تغييرناپذير خواهد ماند.»

57/3/16

«امريكا با كودتاي نظامي، ‌مجدداً شاه را بر ايران تحميل كرد و به نام مدرنيزه كردن مملكت، انقلاب امريكايي شاه را به راه انداخت و ديديم كه نتيجه تمام اين انقلاب به سود امريكا و خرابي ايران بود.»

57/9/2

«ساليان دراز است كه امريكا برخلاف همه موازين بين‌المللي و انساني، در امور داخلي كشور ايران دخالت مستقيم دارد، به‌طوري كه امروز مي‌بينيم وقتي شاه در پرتگاه سقوط قرار گرفته و ملت ايران براي به دست گرفتن سرنوشت خود به پا خاسته است، رئيس‌جمهور امريكا و نيز بعضي از ساير مقامات عالي‌رتبه امريكايي رسماً دخالت مي‌كنند و به‌‌رغم اراده قاطع ملت ايران اعلام مي‌كنند كه «ما از شاه حمايت مي‌كنيم و بايد بكنيم، چون بهترين دوست و حافظ منافع ما در منطقه است!». در ساليان دراز مي‌بينيم كه اكثر و بلكه تمامي سياست‌هاي شاه در زمينه‌هاي مختلف در جهت تأمين هرچه بيشتر منافع امريكا و همدستان امريكا بوده است. كشاورزي ايران را به نفع امريكا نابود كرده است، مخازن زيرزميني و مخصوصا نفت را به غارت امريكا داده است و ايران را با پول نفت، انبار اسلحه ساخت امريكا و همدستانش قرار داده است كه گذشته از اينكه اين سلاح‌ها به هيچ كاري جز كشتن فرزندان ملت در شهرها و دهات نمي‌خورد، بيش از 40 هزار مستشار نظامي امريكايي را بر ما تحميل كرده است كه علاوه بر اينكه در هر سال بابت حقوق آنان هزينه كمرشكني بر ما تحميل مي‌شود، اصولا همين مستشاران زير نظارت سفارت امريكا تمامي اوضاع كشور را براي حفظ منافع امريكا كنترل مي‌كنند و قدرت هرگونه آزادي عمل را از ارتش ايران سلب كرده‌اند و ارتش را به‌‌رغم خواست آنان در جهت حفظ شاه بسيج نموده‌اند. امريكا به دست شاه، ايران را به يك پايگاه نظامي در برابر ابرقدرت‌هاي رقيب خود درآورده است. شاه با زور سرنيزه، حق كارگران و زحمتكشان شريف و محروم ايران را به باد داده است. سرمايه‌داران امريكايي، ايران را بهترين نقطه براي استعمار مي‌دانند و سرمايه‌هاي خود را به اشكال مختلف به ايران سرازير كرده‌اند و بايد بگويم كه ابعاد دخالت امريكا در ايران به قدري وسيع است كه در اين فرصت، امكان شمردن آنها نيست.»

57/9/14

http://www.Javann.ir/868065

ش.د9604280