حسن فلاح/منافع ملی آن چیزی است که به پیشرفت و اعتلای کشور در عرصههای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و... منجر میشود. اما آنچه درباره شناخت منافع ملی باید مورد نظر قرار گیرد، متضاد نبودن آن با هویت ملی ماست که از اهمیت ویژهای برخوردار است. رهبر معظم انقلاب در دیدار رمضانی امسال خود با سران نظام فرمودند: «آن وقتی منافع واقعاً منافع ملی هستند که با هویت ملی و انقلابی ملت در تعارض نباشند، والا آنجایی که ما چیزی را به عنوان منافع ملی در نظر میگیریم، لکن هویت ملی را پایمال میکنیم، قطعاً اشتباه کردهایم، این منافع ملی نیست.» در حقیقت، این منافع ملی است که باید با هویت ملی تطبیق داده شود، نه اینکه هویت ملی تابع منافع باشد. باید توجه داشت که همواره در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، عدهای در داخل کشور مفهوم منافع ملی را تحریف کرده و به دنبال ایجاد کشوری بیهویت و بدون آرمان و اراده سیاسی بودهاند تا از این طریق بتوانند ضربه عمیق خود را بر پیکر نظام جمهوری اسلامی وارد کنند.
برای بررسی و واکاوی بهتر این موضوع به سراغ دکتر «حسین کچوئیان» جامعهشناس، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی رفتیم و با وی گفتوگویی را انجام دادیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
* طی سالهای گذشته نوعی رفتارهای آکادمیک صورت گرفته که درصدد جاانداختن تعبیر اشتباه از منافع ملی در ذهن جوانان و ملت ایران بوده است، به گونهای که با هویت اسلامی و انقلابی، مغایرت دارد. به نظر شما چرا عوامل نفوذی دشمن درصدد تغییر معنای منافع ملی هستند؟
مسئله فراتر از چارچوب محدودی است که اشاره میکنید، یعنی بحث ایدئولوژیک و تاریخی است! البته ذیل اینها دشمنی هم موضوعیت پیدا میکند. حال بحث ایدئولوژیک و تاریخی به چه معنا است؟ به این معنا که از ابتدای دوران مدرن تا پس از انتقال این مسائل و مفاهیم به جهانهای غیر مدرن فرایندی وجود داشته یا شکل گرفته که مطابق با آن، جهان مدرن که بخشی از آن همین نظامهای سلطه و ساختارهای سیاسی سلطه و نظامات یا رژیمهای سیاسی سلطهطلب و دشمنیهای آنها را هم در برمیگیرد، پیگیر هدف تثبیت این سیستمها و نظامات خاص خودشان هم از نظر سیاسی و هم از نظر ایدئولوژیک هستند؛ یعنی غرب وقتی شروع کرده که مفهوم ملت و ملیگرایی موضوعیت نداشته، چراکه ملت و ملیگرایی از مفاهیم خاص جهان مدرن است. اینها وقتی شروع کردند، منازعهای به وجود آمد؛ چون همه نهادها و سنتهای فکری یا عملی موجود، دینی بودهاند؛ یعنی در جهان غرب، پیش از جهان مدرن مسیحیت را داشتهایم و در جهان ما اسلام را داشتهایم که اینها برای پس زدن سنتهای دینی و تثبیت خودشان و به تعبیری جاانداختن ارزشها و مفاهیم خودشان، وارد چالشهای مختلفی شدند. یکی از این چالشها همان چالشهای مربوط به جاانداختن مفهوم ملت و به تبع آن ملیگرایی است. ببینید خدا یا به طور کلی دین پیش از دوران مدرن محور انسجام و وحدت نظامات اجتماعی، حکومتها و جوامع بوده است. اینها میخواهند این مفهوم اومانیستی و انسانگرایانهای را که به اسم ملت است، جا بیندازند؛ یعنی در مقابل دین در قالب عقیده و ایدئولوژی که بشر را هدایت میکرده، چارچوب ایدئولوژیک جدیدی تحت عنوان «ملیگرایی» جا بیندازند. یعنی اینجا یک تقابل میان دنیای جدید که دنیای تجدد است و دنیای غیر متجدد که همان دنیای سنتی است به وجود آمد. که درصدد است مفاهیم خودش را به جای مفهوم خدا، دین و نظایر آن یا در واقع مفهوم ایدئولوژی ملیگرایانه را به جای ایدئولوژی دینی گسترش و ترویج دهد. اینجا نزاعی بین انواع جنبههای مختلف فکری و سیاسی دنیای متجدد و دنیای غیر متجدد ایجاد میشود.
به عبارتی، برای اینکه دنیای قدیم و سنت را از بین ببرند و خودشان و مفاهیم مدرن را جا بیندازند و مشروعیت بدهند، وارد منازعه میشوند. یکی از منازعهها این است که به گونهای مفاهیم را منتقل کنند که از نظر معرفتی عقلانی، موجه و معتبر باشد و از نظر دیگر هم مفاهیم و معانی ارزشمندی برای مردم باشد؛ یعنی مردم دوست داشته باشند که با هویت جدید و به نام ملت آنها را تحت عنوان ایدئولوژی ملیگرایانه تعریف کنند و در واقع دنبال ملیگرایی به منزله ایدئولوژی خود باشند. در این راستا، روشهای مختلفی را دنبال میکردند که بخشی از آنها توطئهگرایانه نبوده و بخشی هم توطئهگرایانه بوده است. برای اینکه این نزاع میان سنت و تجدید به نفع تجدید پیش برود، اهل نظر و متفکران دنیای متجدد درگیر این بحث شدند؛ از سویی برخی از اهالی سیاست و سیاستمداران نیز برای تحکیم سلطه و ارزشهای خودشان، مردم را با این نظریه همراه کردند. مفهوم ملت به خودی خود یک مفهوم ارزشی و ایدئولوژیک نیست؛ بلکه یک چارچوب و قالب صورتسنجی جدید اجتماعی است؛ یعنی ما پیش از اینها قالبهای اجتماعی مختلفی، همچون خانواده، طایفه، قبیله و قوم داشتیم که بعدها در دنیای مدرن مفهوم جدیدی از نظامات اجتماعی تعریف شدند به نام «ملت»! ملت یک واحد اجتماعی است که ما آن را پذیرفتیم. قرآن کریم با تبیین احوالات اقوام مختلف، مانند عاد و ثمود و برخی از قبایل، اقوام را به منزله یک قالب عینی اجتماعی قبول کرده و این نظامات اجتماعی پیش از جهان مدرن را توضیح میدهد و میپذیرد؛ اما از آنجایی که دچار تنازع میشویم که به این مفهوم جنبه ارزشی بدهند و افراد به مثابه مبنا و معیار ایدئولوژیک به آنها تمکین کنند، ملت را به منزله یک قالب اجتماعی جدید پذیرفتیم و تلاش میکنیم وحدت ملی ایجاد کنیم؛ یعنی افراد و واحدهای مختلف اجتماعی را در درون این مفهوم جدید (ملت) تعریف کنیم؛ چرا که ساختار اجتماعی قبیلهای آنجا که در تقابل با ملت قرار میگیرد، مشکل ایجاد میکند. ملیت یا ملت در مقابل قالبهای اجتماعی دیگر مانند قبیله، طایفه و قوم کارایی اجتماعی بیشتری دارد و چون شمول بیشتری دارد، قابلیت وحدتبخشی به تعداد بیشتری از انسانها را دارد. البته هنوز آن قالب طایفه، قوم و قبیله تا هنگامی که کار خودش را انجام میدهد، مشکلی ندارد؛ اما وقتی که به مثابه یک واحد اجتماعی در تقابل با ملت قرار میگیرد، مشکل ایجاد میشود. مفهوم دیگری به نام دین نیز وجود دارد که حتی بیشتر از مفهوم ملیت یا ملت کارایی اجتماعی دارد؛ یعنی میتواند انسانها و واحدهای اجتماعی را وحدت ببخشد؛ برای نمونه میتوان به ملیت اسلامی، ایرانی و عرب اشاره کرد. اینها با هم متعارض هستند و چطور ممکن است زیر چتر یک مفهوم اجتماعی جمع شوند؛ تنها چیزی که امکان دارد به اینها وحدت ببخشد، مفهومی است به نام دین یعنی در مقطع فعلی تاریخ بشر اگر شما بخواهید یک نظام واحد جهانی ایجاد کنید، با مفهوم ملت ممکن نیست؛ چون ملیت ملتها را در مقابل هم قرار میدهد و نزاع و دشمنی ایجاد میکند. اینجاست که اگر ملیت در مقابل دین قرار بگیرد، ما میگوییم درست نیست. اشکال دوم جایی است که ایدئولوژی ملیگرایی مطرح میشود. به عبارتی، محل بعدی نزاع، بحث ملیگرایی است که بحث کاملاً متفاوتی از مسئله ملیت است؛ چراکه ملیگرایی یک ایدئولوژی است. ما ملیت را به منزله یک ساختار اجتماعی و قالب جدید جمعی میپذیریم؛ ولی ملیگرایی را نمیپذیریم و اگر میگوییم ملت خوب است، به منزله نظامی که میتواند تعداد کثیری از انسانها را دور خودش جمع کند و به آن وحدت ببخشد، برای آن ارزش قائل میشویم.اما مسئله ملیگرایی متفاوت است، آنجایی که بخواهیم مفاهیم منافع ملی، هویت ملی و مسائلی نظیر آن را تعریف ملیگرایانه بکنیم، مشکل پیش میآید؛ یعنی منافع ملی الزاماً براساس ایدئولوژی ملیگرایانه تعریف نمیشود. براساس ایدئولوژی ملیگرایانه ملیت ایرانی در مقابل ملیت عرب قرار میگیرد؛ چون ملتها یک قالبهای اجتماعی هستند که بسته عناصری آنها را تعریف و تعیین میکند. چه چیزی ملت ایران را ملت میکند؟ آیا ایرانی بودن صرفاً به زبان فارسی و نژاد آریایی است؟! اگر این طور باشد ما در ایران ملیت نداریم؛ چون اقوام مختلفی از جمله ترک، کرد، لر، عرب، بلوچ و ترکمن داریم. اگر آریایی بودن ملاک ملیت ایرانی باشد، اینها هیچ یک جزء ملت ایران نیستند؛ اما ما میگوییم ملیت ایرانی را هویت دینی میسازد؛ یعنی ما یک ملت موحد هستیم که به خداوند و رسولان وی ایمان داریم؛ به عبارتی میخواهیم آن گونه که خداوند مقرر کرده، مطابق با دین زندگی کنیم. آن چیزی که ما را ملت میکند و وحدت و انسجام میبخشد، هویت دینیمان است. البته مؤلفههای هویتی دیگری هم وجود دارد؛ اما محور اصلی، دین ماست. این مغالطه را نباید کرد که بگوییم منافع ملی، منافع ملیگرایانه است؛ یعنی تعریفی را که ملیگرایی از منافع ملی دارد، به جای معنای دقیق کلمه جا بیندازیم. تعریف منافع ملی یک کشور یک تعریف ملیگرایانه نیست. همان طور که حضرت آقا به تازگی مطرح فرمودند، در منافع ملی ما هویت اصل باید لحاظ شود؛ یعنی هیچ منافع ملی نباید به گونهای تعریف شود که با آن ارزش و محتوای هویتی ملت، یعنی دین در در تعارض قرار بگیرد. در واقع، در چارچوب ملیگرایانه از منافع ملی بگوییم چرا در عراق، سوریه و لبنان حضور پیدا میکنیم و آنها را یاری دهیم؟! در پاسخ به این پرسش میتوان گفت، هویت ملی ایران محور دین و اسلام است و اقتضا میکند از این مؤلفه هویتی در منافع ملی دفاع کرد؛ یعنی وقتی به این مؤلفه هویتی، یعنی دین و شعائر دینی حمله میشود، برای دفاع از آن باید حاضر بود؛ این منافع ملی ماست! چون حمله به هویت دنیا، یعنی حمله به منافع ملی ما.
* از چه اهرمها و ابزارهایی برای تغییر این موضوع استفاده میکنند؟
معمولاً در سطوح پایینتر هم ژورنالیستها و احزاب قرار دارند که بیشترین خطا را در این سطح شاهد هستیم. متأسفانه، به دلیل ضعف بنیه دانشگاهی، بسیاری از دانشگاهیان این تفکیک را انجام نمیدهند و تشخیص درستی ندارند. از سویی بر این باورند که این کار، اصولی و عالمانه است؛ اینکه بگوییم منافع ملی یعنی منافع قومی! این خطاها را میکنند؛ ولی متفکران بزرگ در سطوح عالی و بالاتر این خطاها را مرتکب نمیشوند؛ یعنی در سطوح ژورنالیستی، سخنرانیها، کارهای حزبی و تبلیغاتی این مغالطهها صورت میگیرد و سعی میکنند این دو مفهوم را جابهجا و این خطاها را برای مردم ایجاد کنند.
*چه روشهایی به کار گرفته میشود تا تغییر منافع ملی در ذهن مردم ایران اتفاق بیفتد؟
روشهای خاصی ندارد. این مغالطهای است که لفظ و کلام در آن بسیار موضوعیت دارد؛ چون ما میگوییم ملی، این خودش زمینه این را فراهم میکند که منافع ملی، یعنی منافع ملیگرایانه؛ یعنی این واسطه و میانجی لفظی که میان ملت و ملیت است این زمینه را ایجاد میکند که مغالطه انجام بگیرد و مردم را به اشتباه بیندازد.
* تغییر معنایی واژه منافع ملی در آینده چه تأثیری بر استقلال و امنیت کشور دارد؟
اگر مایه وحدت و انسجام این مملکت هویت دینیاش باشد، ولی به گونه دیگری تعریف بشود، دعوای فارس و کرد و ترک پدید میآید و یک خطر امنیتی بزرگ ایجاد میشود. این تغییر معنایی واژه منافع ملی اولاً نزاعهای بزرگ قومی و طایفهای در کشور ایجاد میکند و ثانیاً در درازمدت هویت کشور را با خطر روبهرو میکند. همچنین زمینههای نظری و حوزه دفاع از انسجام و وحدت ملی را در کشور ایجاد کرده و بستر مغالطه و خطا را نیز فراهم میآورد.
* به نظر شما، راهکارهای مقابله با این هجمه آکادمیک علیه منافع ملی چگونه باید باشد؟
در واقع تعبیر درست، هجمه علیه تعریف درست منافع ملی و فهم درست است! در قدم اول باید روشنگری شود؛ یعنی هر چه بیشتر در زمینه این مفاهیم کار نظری و بحثهای دانشگاهی و بحثهای علمی، عقلانی و منطقی شود، ابهامزدایی بیشتری در جریان مغالطهها صورت میگیرد و مردم به درستی این معنا را میفهمند که این اقدام رسالت ویژه ماست.
* نقش نخبگان، مراجع، دانشجویان و مراکز فکری در جاانداختن منافع ملی چیست؟
همه مردم از جمله اهل فکر در زمینههایی که با هستی و منافع کل کشور سروکار دارد، یک وظیفهای دارند، اما افرادی که در دانشگاهها فعالیت دارند و فهم عمیق حوزه و غیرحوزوی از این مقولات دارند، رسالتشان به مراتب سنگینتر و حساستر خواهد بود. اینها مکلفند با توجه به خطرات و حساسیتهای موجود، با تمام قوا ورود کنند که هم تعریفهای غلط و مغالطهها را از بین ببرند و هم تعریفهای درست را به مردم منتقل کرده و نسبت به آن حساسیت و فهم درست ایجاد کنند.