شهید مهدی زین الدین
مهدی زین الدین همزمان با ایجاد جهاد سازندگی به این سازمان می پیوندد و با تشکیل سپاه پاسداران به صورت داوطلب لباس پاسداری از انقلاب را بر تن می کند تا زمانی که با این لباس نیز به فیض عظیم شهادت نائل می شود.
سرگذشت یک ارتشی مومن انقلابی
او به دنبال مبارزه مسلحانه با رژیم شاهنشاهی نبود، چرا که فکر می کرد با روشی که پیش گرفته می تواند بیشتر منشا اثر بوده و بتواند کارهای مبنایی تری را انجام دهد. و از طرفی در هر فعالیتی که انجام می داد ترجیح می داد تابع نظر امام خمینی باشد.
امروز به برکت خون شهدای دفاع مقدس و به برکت ایستادگی مردم و به برکت نگاه سراسر لطف خداوند متعال، ایران در قله عزت است، قله ای که تمام عظمتش از دفاع مقدس ناشی میشود.
صبح روز بعد از خاکسپاری، خانواده اش نماز صبح را خواندند و از آن طرف رفتند بهشت زهرا(س،) سر قبر صیاد، اما پیش از آنها کس دیگری هم آمده بود، آقا که فرمودند: «دلم برای صیادم تنگ شده، مدتی است ازش دور شده ام.»
مردی که می خواست اسراییل را نابود کند
در کار که همیشه میگفت باید تمدن اسلامی در دنیا برقرار شود، نه اینکه راضی باشند فقط کشور و اطرافمان امن باشد. نگاهش این بود: «تا ما قدرتمند نشویم همه به ما زور میگویند و نمیتوانیم تفکراتمان را بگوییم.»
مردم فعل خواستن را صرف کردند وخواستند تا شد، از خدا خواستند و پای خواسته هایشان هم ایستادند و خون دادند، دنیا دادند، جان هم دادند تا اعتقاد عملی به قرآن و اسلام را نشان بدهند.
فرماندهان جوان دفاع مقدس(4)
او فرماندهی تیپهای عاشورا، معاونت سپاه شوشتر و فرماندهی قرارگاه قدس را مدتی عهدهدار میشود. مشارکت در عملیات کربلای ۴ و ۵ به مجروح شدنش منجر میشود، او پس بهبودی به ستاد سپاه منتقل شده و در آنجا مدتی به عنوان معاون عملیات ستاد کل و پس از آن در جایگاه جانشین رییس ستاد کل به خدمت می پردازد.
هر چه از زمان دفاع مقدس میگذشت فرهنگ عزت و قناعت دفاع کمرنگتر میشد و مسئولین از مردم دورتر میشدند. وضعیت اندیشه ها رنگ و بوی غربیتر و دنیاییتری میگرفت انگار دفاع مقدس را در قطعه ای از مزار شهدا خاک کرده بودند.
مردی که مسیح کردستان نام گرفت...
شهید محمد بروجردی جزو فرماندهانی است که تا آخرین لحظات عمرش در خطه کردستان حضور پیدا کرده و به مبارزه با دشمنان نظام جمهوری اسلامی میپردازد که همین باعث میشود لقب مسیح کردستان را از مردمان آن دیار دریافت کند.
خاطرات دفاع مقدس4
حاجی، شبها پشت بام خانه ها کمین می کرد و اسلحه عراقی ها را می گرفت و بعد با همان اسلحه به حساب شان می رسید. بعضی وقت ها هم احتیاجی به تفنگ نداشت، تن به تن می جنگید، بسکه پر زور و قوی پنجه بود
معرفی کتاب دفاع مقدس4
خانم حسینی، پس از کلاس پنجم ترک تحصیل کرد، او فرزند دوم از شش فرزند خانواده بود، خانواده او بویژه پدرش سخت پایبند مذهب بود و او با چنان اعتقاداتی پرورش یافت و همراه برادر بزرگترش، علی، در فعالیت دوران انقلاب و پس از آن شرکت کرد، او برای کمک و خدمت، قبرستان را انتخاب میکند، غسل و کفن و دفن شهدای جنگ … روز اول دچار ضعف و غش میشود اما …
دست بندی ها دیگر مثل جبههها نبود. چپ و راست هم به مدرن وسنتی تقسیم میشد، شعارهای خمینی از کمتر زبانی شنیده میشد. خیلی ها رهبر را تنها گذاشتند و سید علی یک تنه باید تمام میراث امام را حفظ میکرد.