تاریخ انتشار : ۰۳ تير ۱۳۹۶ - ۱۰:۳۵  ، 
شناسه خبر : ۳۰۲۲۳۴
تحزب؛ موانع و فرصت‌ها
پایگاه بصیرت / احمد نقيب‌زاده/ استاد علوم سياسي دانشگاه تهران

(روزنامه اعتماد ـ 1396/02/13 ـ شماره 3797 ـ صفحه 7)

دموكراسي، بدون احزاب قابل تصور نيست

احزاب از مهم‌ترين تشكل‌هايي هستند كه در جوامع مدرن شكل گرفته‌اند، به دليل اينكه يك پاي آنها در جامعه مدني و پاي ديگرشان در جامعه سياسي است. در نتيجه وقتي كه در جامعه مدني حضور دارند يعني زماني كه در قدرت نيستند تمام خواست‌ها و مسائل جامعه را در خود ضبط مي‌كنند و وقتي به قدرت مي‌رسند آنها را اعمال مي‌كنند و اين مسائل حل مي‌شود.

اساسا درون‌داد (Input) و برون‌داد (Output) نظام سياسي را تسهيل مي‌كنند زيرا بايد رابطه‌اي بين سيستم سياسي و جامعه برقرار باشد تا سيستم سياسي از نقطه‌نظرهايي كه در جامعه وجود دارد آگاه شده و آنها را اعمال كند و بهترين كانالي كه مي‌تواند اين كار را انجام دهد نيز احزاب سياسي هستند. در غير اين صورت، جامعه دچار سرگرداني شده و به سمت يك جامعه توده‌وار بدون نظم، بدون هويت و بدون تشكل پيش مي‌رود.

بنابراين، اگر قرار است كه دموكراسي واقعي صورت بگيرد، اين مهم، بدون احزاب قابل تصور نيست و يك دور بسيار منطقي و منظم بين ثبات و تغيير مثبت به وجود مي‌آيد. نكته اساسي اين است كه اساسا دموكراسي و انتخابات بدون تحزب در جوامع امروزي امكان‌پذير نيست زيرا نه امكان شناخت كامل از همه افراد وجود دارد، نه افراد جامعه به خودي‌خود انگيزه‌اي براي مشاركت در انتخابات دارند و نه آگاهي سياسي افراد جامعه به گونه‌اي است كه بتوانند در چنين جهتي حركت كنند. بنابراين، حزب سياسي از هر جهت اين نقيصه‌ها را جبران مي‌كند.

به طور كلي احزاب، نقش‌ها و كارويژه‌هاي متفاوتي دارند؛ يكي از كارهاي مهمي كه احزاب برعهده دارند پرورش يك طبقه سياستمدار حرفه‌اي است كه با مسائل سياسي آشنايي تام دارند و مي‌توانند اداره امور را به دست بگيرند. كار دوم احزاب اين است كه اعضاي خود را آموزش سياسي مي‌دهند و يك فرد منفعل يا بي‌تفاوت را به يك شهروند فعال و جهت‌دار تبديل مي‌كنند.

انتقال دگرگوني‌هاي پيرامون به درون سيستم سياسي

احزاب با تربيت يك قشر سياستمدار بر افزايش كارآمدي نظام سياسي اثر مي‌گذارند. هر نظام سياسي بايد خود را با محيط تطبيق دهد؛ بنابراين، در نظام‌هايي كه دچار تصلب مي‌شوند تغييرات پيرامون لحاظ نمي‌شود و اغلب با مشكلاتي همچون براندازي و نوعي انتظار و انفجار سياسي رو به رو مي‌شوند. در نتيجه، احزاب سياسي بهترين كانالي هستند كه دگرگوني‌هاي پيرامون را به درون سيستم سياسي منتقل مي‌كنند و سيستم خود را با محيط تطبيق مي‌دهد. با وجود احزاب كارايي نظام سياسي افزايش مي‌يابد زيرا حزب به تجميع آراي پراكنده در جامعه و آرايي كه سيستم از آنها مطلع نيست مي‌پردازد، آنها را جمع مي‌كند و تحت عنوان يك شعار عرضه مي‌كند و به اين‌گونه مشخص مي‌شود كه براي يك پديده، تا چه حد در جامعه موافق و مخالف وجود دارد.

در غير اين صورت، نظام‌هاي سياسي مجبور به شايعه‌پراكني مي‌شوند تا واكنش جامعه را نسبت به مسائل مختلف بسنجند. در حالي كه اگر جامعه‌اي مدني متشكل و سازمان‌يافته باشد كه مهم‌ترين سازمان‌هاي آن نيز احزاب هستند به راحتي تغييرات، دگرگوني‌ها و نقطه‌نظرهاي موجود در جامعه را به سيستم منتقل مي‌كند و سيستم مي‌تواند آنها را اعمال و از بروز بحران‌هاي حاد در جامعه جلوگيري كند.

يكي ديگر از كاركردهاي احزاب كاهش فساد سياسي و اقتصادي است؛ احزاب از دو زاويه در كاهش فساد بسيار موثر هستند. يكي به دليل نظارتي كه بر اعضاي خود دارند و آنها را كنترل مي‌كنند و دوم، به خاطر رقابتي كه با ساير احزاب دارند. يعني در افشاي فسادي كه ساير احزاب و گروه‌ها يا دولت مي‌توانند به آن دچار شوند، هشدار مي‌دهد و آنها را دستمايه مبارزات خود قرار مي‌دهد. بنابراين، هرچه ما به سمت شفافيت بيشتر برويم كه احزاب سياسي نيز يكي از اين راه‌هاي افزايش شفافيت است زيرا داراي اساسنامه، شعار و سازمان هستند و از آنجا كه همه فعاليت‌هاي آنها زير ذره‌بين قرار دارد، به ميزان زيادي از فساد كاسته مي‌شود.

فرزندان منحوس اما ضروري نظام دموكراسي

براي احزاب سياسي برخي ويژگي‌هاي منفي را نيز مي‌توان در نظر گرفت. به همين دليل است كه ماكس وبر مي‌گويد كه احزاب، فرزندان منحوس اما ضروري نظام دموكراسي هستند، يعني گريزي از آنها نيست. يكي از نقاط منفي درمورد حزب، خودمحور شدن آن و انديشيدن به منافع خود است اما در مقابل، احزاب سياسي در بستر جامعه رشد مي‌كنند و تمام دگرگوني‌هايي موجود در جامعه به نحوي در آنها لحاظ مي‌شود.

نكته قابل ذكر اين است كه اگر احزاب ايدئولوژيك باشند كمتر اين مسائل را در نظر مي‌گيرند و بيشتر مي‌خواهند اثرگذار باشند اما در احزاب پراگماتيك يا عملگرا تمام اين دگرگوني‌ها مورد توجه قرار مي‌گيرد. البته اينكه احزاب به فكر منافع گروهي خود باشند امري طبيعي به شمار مي‌آيد اما از آنجا كه آنها روي نظام دموكراتيك سوار هستند و به راي مردم نياز دارند، نمي‌توانند از يك حد بيشتر خودمحور و منفعت‌انديش باشند و نفع و مصلحت آنها در اين است كه نظرات جامعه را مدنظر داشته و به نحوي بين منافع خود و منافع جامعه، نقطه تعادلي را به وجود آورند، در غير اين صورت، متضرر مي‌شوند. به همين دليل فعاليت احزاب نگران‌كننده نيست اما خودمحوري احزاب و اينكه مسبب نقطه نظرهاي بدبينانه‌اي مي‌شوند نيز از نقطه ضعف‌هاي سيستم حزبي است.

به طور مثال، شعار استروگورسكي «زنده‌باد اتحاديه مرگ بر احزاب» بود. او كه در آغاز قرن بيستم به مطالعه متعمق احزاب مي‌پرداخت مي‌گفت احزاب خودمحور مي‌شوند و بعد به منافع خود فكر مي‌كنند اما اتحاديه‌ها شكل مي‌گيرند و بعد نيز منحل مي‌شوند و معتقد بود كه هرچه حزب بيشتر ريشه بدواند بر ميزان خودمحوري او افزوده مي‌شود و بنابراين، لازم است كه احزاب نيز هر ازگاهي منحل شوند. البته اين يك نقطه نظر تقريبا مهجور است كه خيلي مورد توجه قرار نگرفت و غريب باقي ماند. يادمان باشد كه احزاب در آغاز قرن بيستم داراي مشكلاتي بودند كه احزاب امروز نيستند. در عين حال نفرتي كه مردم اروپا از احزاب پيدا كرده‌اند نتيجه همين خود‌محوري و فسادي است كه به آن دچار شده‌اند.

هسته‌هاي تحزب همه جا مي‌رويد

نكته مهم و قابل توجه اين است كه تا دموكراسي و آزادي نباشد، حزبي شكل نمي‌گيرد و اگر در اين شرايط نيز حزبي به وجود بيايد در واقع، يك گروه قدرت‌طلب و ذي‌نفوذ است. در دموكراسي به دليل همين نيازهايي كه وجود دارد احزاب سياسي پا به عرصه مي‌گذارند و فعال مي‌شوند. بنابراين، ميزان قوت و احزاب سياسي را بايد با قوت و ضعف دموكراسي در جامعه سنجيد.

وقتي كه مشروطيت در ايران آغاز شد، هم دموكراسي وجود داشت و هم آزادي، به همين دليل نيز احزاب به سرعت شكل گرفتند. گرچه در آن زمان، به دليل بسته بودن فضاي جامعه، احزاب بيشتر جنبه گروه‌هاي پارلماني داشتند.

البته اين اتفاق فقط مختص ايران نبوده و در همه‌جاي دنيا مي‌افتد، يعني در آغاز گروه‌هاي پارلماني و باشگاه‌هاي سياسي مشغول به كار شده، گسترش مي‌يابند و بعد تبديل به حزب مي‌شوند. در ايران براي اوج تاثيرگذاري احزاب مي‌توان دو دوره را در نظر گرفت؛ يكي دوره كوتاه مشروطيت و ديگري، دهه 1320ش، بعد از جنگ جهاني دوم تا 28 مرداد كه احزاب سياسي فعال بودند و تا اندازه‌اي نيز تاثيرگذاري داشتند اما پس از آن، ديگر حزب به معناي واقعي نداشتيم و احزاب بيشتر فرمايشي بودند تا اينكه به انقلاب اسلامي رسيديم. بعد از انقلاب اسلامي متاسفانه به دليل وضعيت خاصي كه انقلاب داشت التفاتي به حزب و تحزب نمي‌شد و حتي حزبي مانند حزب جمهوري اسلامي نيز با فرمان توقف رو به رو شد، ولي شاهد هستيم كه هسته‌هاي تحزب همه جا مي‌رويد. در حال حاضر نيز در وزارت كشور بالغ بر 400 تشكل سياسي ثبت‌نام كرده‌اند. به هر شكل، اين تقسيم بندي‌ها به وجود مي‌آيد و نطفه‌هاي اوليه حزب شكل مي‌گيرد، حال اينكه گسترش پيدا كنند و تاثيرگذار باشند به نظام سياسي، ميزان دموكراسي و آزادي‌هايي كه در جامعه وجود دارد، بستگي دارد. بررسي‌هاي مقطعي نشان مي‌دهد كه به دليل ويژگي‌هاي خاصي كه انقلاب ايران داشت از جمله، جنبه مبارزه با امپرياليسم و استكبارستيزي آن، تا حدي با تنوع و تكثر آرا مخالف بود و به همين دليل نيز به احزاب كاملا آزاد و احزاب سياسي ليبرال مجال بروز نمي‌داد و بنابراين، احزابي كه شكل مي‌گرفتند بايد حتما در چارچوب ارزش‌هاي جمهوري اسلامي باشند. در واقع، بيشتر

احزاب كادر و نخبگان بودند تا احزاب توده‌اي يعني پرجمعيت.

اين امر نيز دلايل متعددي دارد كه از جمله آنها يكي دلايل فرهنگي و ديگري نداشتن تجربه است، حتي نوع نگاه رهبران حزبي نيز در اين ميان موثر است. برخي رهبران حزبي تمايل ندارند كه حزب آنها زياد گسترش پيدا كند و كنترل از دست آنها خارج شود؛ به عبارت ديگر، احزاب بيشتر رياستي هستند. در تقسيم‌بندي موريس دوروژه، احزاب كادر و احزاب رياستي، احزابي هستند كه بيشتر با نخبگان سر و كار دارند و احزاب رياستي را نيز معمولا يك رييس يا يك فرد قدرتمند مي‌سازد و با حيات و ممات آن نيز حزب بالا و پايين مي‌شود، به اين معنا كه با فوت رييس حزب ممكن است فعاليت حزب با افت و خيزهايي مواجه يا حتي تعطيل شود. اما گاهي نيز استمرار پيدا مي‌كند، مثل حزبي كه در زمان دوگل شكل گرفت و بعد از او نيز ادامه يافت.

فقدان تحزب، عامل بحران‌هاي اقتصادي و آشفتگي‌هاي سياسي‌ است

نظام سياسي در ايران، بيشتر رويكرد توده وار دارد تا رويكرد حزبي و به همين دليل است كه احزاب سياسي در انتخابات مختلف منفعلانه وارد عمل مي‌شوند. احزابي هستند كه به دليل ترس از ضربه خوردن، تمايلي به ديده شدن ندارند. در آن سو نيز اصولگرايان خيلي نه به كار حزبي و تشكيلاتي اعتقاد دارند، نه فعاليت چشمگيري داشته‌اند و نه تجربه‌اي از اين دست دارند. در عين حال، مي‌بينيم كه تشكلي مذهبي مثل هيات موتلفه به حزب تبديل مي‌شود و اين نشان مي‌دهد كه پتانسيل تحزب در ايران بسيار بالا است و احزاب خودجوش نيز مي‌توانند به وجود بيايند و يك تشكل كاملا سنتي و مذهبي مي‌تواند به يك حزب تبديل شود. به همين دليل، نمي‌توان احزاب سياسي را به تنهايي متهم كرد، رهبران حزبي تا حدي مسووليت دارند، كم كاري مي‌كنند و كمتر به دنبال عضويت جديد هستند اما اين مهم، نياز به يك تحول كلان دارد كه نوعي فرهنگ‌سازي همراه با ايجاد جاذبه‌هاي مادي و معنوي به وجود بيايد و حزب واقعا وارد مرحله جديدي از حيات سياسي شود. در حال حاضر، تا زماني كه اين مشكلات و كم‌لطفي‌ها نسبت به حزب وجود دارد، تحزب پا نمي‌گيرد. در واقع، در جامعه ما فقدان يا ضعف احزاب سياسي، يكي از دلايل وجود بحران‌هاي اقتصادي و آشفتگي‌هاي سياسي‌ است كه اغلب در جامعه به چشم مي‌خورد. همه اين مشكلات به نحوي به احزاب مربوط مي‌شود و فقدان آنها است كه اين شرايط را در جامعه تشديد مي‌كند.

بنابراين، بايد اراده‌اي از بالا براي تحزب وجود داشته باشد گرچه آن اراده نيز به تنهايي كفايت نمي‌كند. به طور مثال، در دوره اصلاحات اين اراده وجود داشت اما موانع ديگري نيز وجود داشت. كليت نظام است كه بايد به ضرورت احزاب پي برده و قوانيني براي سهولت كار احزاب وضع كند. يكي از آنها راي دادن به بولتن حزبي است، يعني خارج از احزاب كسي نتواند انتخاب شود. اين موضوع را ما در سال 94، در انتخابات مجلس شوراي اسلامي و در انتخابات مجلس خبرگان تجربه كرده و ديديم كه جامعه آمادگي دارد كه به يك ليست و به گروه‌هاي حزبي راي دهد. اگر ساير گروه‌ها نيز در همه ادوار ليست خود را ارايه كنند و مردم بتوانند نمايندگان خود را از ليست‌ها انتخاب كنند، احزاب خود به خود محوريت يافته و رشد پيدا مي‌كنند. در غير اين صورت، اين موانع استمرار مي‌يابند و احزاب نيز قوام پيدا نمي‌كنند. البته تجربه 94 تبعات مثبت و منفي‌اي را نيز در پي داشت؛ مثبت زيرا از تفرقه آرا جلوگيري شد و گروه‌هايي كه به مجلس راه يافتند تا حد زيادي منسجم بودند و منفي از آن جهت كه ممكن بود در يك ليست افرادي حضور داشته باشند كه مطلوب مردم نباشند اما وقتي مردم به ناچار به يك بولتن حزبي راي مي‌دهند آنها نيز انتخاب مي‌شوند و تا اندازه‌اي دموكراسي و انتخاب مردم محدود مي‌شود. در عوض، نوعي انسجام فكري و حزبي به وجود مي‌آيد كه مي‌تواند اين نقيصه را جبران كند و ما در سال 94 اين انسجام را تجربه كرديم.

http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=74011

ش.د9600496