تاریخ انتشار : ۱۸ آذر ۱۳۹۶ - ۱۰:۲۸  ، 
شناسه خبر : ۳۰۷۰۹۰
پایگاه بصیرت / سعدالله زارعی

(روزنامه كيهان - 1396/08/06 - شماره 21757 - صفحه 2)

سفر «رکس تیلرسون» به عربستان قاعدتاً در ادامه برنامه‌ای است که رئیس‌جمهور آمریکا روز جمعه 21 مهرماه از آن به عنوان «استراتژی جدید آمریکا درباره ایران» یاد کرد. ترامپ در آن اظهارات از بازسازی جبهه‌ای غربی- عربی علیه ایران سخن گفته بود که همه می‌دانستند مصداق واژه عربی او فقط «عربستان سعودی» است. تیلرسون در این سفر وانمود کرد که به راه‌حل «محدودسازی ایران» نزدیک شده است اما واقعیت آن است که سفر او در نهایت یکی از چندین سفری بود که مقامات آمریکایی طی ماه‌های اخیر به ریاض داشته‌اند و نه چیزی بیش از آن. در خصوص این موضوع نکاتی وجود دارد:

1- برخلاف آنچه تصور می‌شود، سخنان ترامپ مبنی بر ایجاد جبهه‌ای جدید مرکب از کشورهای سطح بین‌الملل و کشورهای سطح منطقه از یک سو سخن جدیدی نبود چرا که اصل جبهه‌سازی فراگیر علیه ایران از زمان رونالد ریگان در دستور کار مقامات آمریکا بوده است و برای موفقیت سخنان ترامپ، کافی است نگاهی به کارنامه آمریکا در مواجهه با ایران بیاندازیم. وقتی مقامات آمریکایی، پس از چهار دهه خصومت و جبهه‌سازی ضدایرانی اعتراف می‌کنند که باید برای مهار قدرت رو به افزایش ایران فکری کرد به این معناست که این سیاست‌ها موفق نبوده‌اند. از سوی دیگر امروز تجدید جبهه‌سازی گذشته تا حد زیادی دور از دسترس آمریکا قرار دارد. امروز حتماً اعضای جبهه‌ای که ترامپ می‌خواهد علیه ایران تشکیل بدهد از اعضای جبهه‌ای که بطور متناوب در زمان‌های ریگان، کلینتون، بوش و اوباما علیه ایران همداستان شدند، کمتر است.

امروز وقتی آمریکا می‌گوید جبهه‌ای بین‌المللی حول محور آمریکا، منظورش فقط سه کشور اروپایی است؛ انگلیس، فرانسه و آلمان. کما اینکه وقتی از جبهه‌ای منطقه‌ای علیه ایران سخن می‌گوید دقیقاً منظورش رژیم صهیونیستی و دولت سعودی است. بر این اساس می‌توان گفت امروز به نسبت دوره بوش «محیط خطر» برای ایران کوچکتر است و به همین میزان هم «محیط عمل» برای آمریکایی‌ها کوچک می‌باشد. اگر بخصوص به وضع منطقه نگاه بیاندازیم درمی‌یابیم که رژیم‌های صهیونیستی و سعودی بشدت درگیر بحران نظامی- امنیتی هستند و حال آنکه ایران طی 30 سال گذشته درگیر بحران نظامی- امنیتی نشده است.

2- برخلاف آنچه تصور و تبلیغ می‌شود و در بعضی از محافل ایرانی هم بازتاب پیدا کرده، ترامپ به هیچ‌وجه در مقایسه با جرج بوش- رئیس‌جمهور سالهای 2008-2000 آمریکا- خطرناک به حساب نمی‌آید و استراتژی و عملکرد او برای ایران به هیچ روی خطرناک‌تر از استراتژی و عمل ‌بوش نیست. جرج بوش در سخنرانی اول سال 2001 خود در کنگره، ایران را یکی از سه محور شرارت نامید و متعاقباً به نیروهای خود در عراق که در آن زمان، نزدیک به 300 هزار نفر بودند دستور شلیک به هر ایرانی که در عراق دیده شود داد و پس از آن ظرفیت بزرگی را در دو سطح منطقه‌ای و بین‌المللی علیه ایران پای کار آورد و البته به زودی از آنچه گفته بود عقب نشست. این در حالی است که امروز ترامپ پس از مدت‌ها واژه‌پراکنی علیه ایران، حرف‌های درشت را کنار می‌گذارد و تنها از تحریم سپاه و تلاش برای اعمال کنترل بر موشک‌های ایران سخن می‌گوید و از همگنان اروپایی و منطقه‌ای خود ملتمسانه می‌خواهد که فکری برای مهار نفوذ پرسرعت ایران در منطقه بکنند.

البته آمریکایی‌ها همیشه علیه ایران عمل کرده و از هیچ اقدام ممکنی علیه ما فروگذار نکرده‌اند و از این پس هم نخواهند کرد. اما در اینجا سخن بر سر دشمنی ورزیدن آمریکا نیست که در این نه تردیدی وجود دارد و نه علاجی. پرسش این است که آیا ما در مواجهه با آنچه دونالد ترامپ بعنوان استراتژی آمریکا می‌نامد، توان مقابله داریم یا خیر؟ بعضی با ارجاع مخاطب به «روانشناسی ترامپ» و شخصی کردن استراتژی اعلام شده از سوی او وانمود می‌کنند که ما با وضع جدیدی که تاکنون سابقه نداشته مواجه شده‌ایم و از این رو باید تجدیدنظری در روش‌های پیشین خود بنمائیم تا از خطرات دوره 4 یا 8 ساله ریاست جمهوری یک فرد محاسبه‌ناپذیر و جسور مصون بمانیم! اما واقعیت این است که ما در مقایسه با شرایط سال‌های 2001 تا 2004 و فضای روانی که ماجرای انفجار برج‌های دو قلوی منهتن پدید آورده بود و آمریکا و انگلیس چند صد هزار نیروی نظامی جدید وارد کشورهای هم‌مرز با ایران کرده بودند، شرایط امروز برای ما خیلی آسان‌تر است و استراتژی ترامپ از اثربخشی کمتری برخوردار است.

3- در جریان سفر تیلرسون به ریاض و در جریان مکالمه‌های متعدد و اعلام شده مقامات وزارت خارجه آمریکا با مقامات منطقه بویژه مقامات بغداد، رابطه ایران و عراق در زیر ذره‌بین قرار گرفت و بصورتی اعلام نشده معلوم شد که آمریکا، عربستان، رژیم صهیونیستی و اروپا، رمز مهار قدرت منطقه‌ای ایران را «عراق» قرار داده‌اند. بر این اساس دیروز رادیو فردا در جمعبندی سفر 29 مهرماه وزیر خارجه آمریکا به ریاض را به گونه‌ای که در تیتر آن نیز آمد «تلاش برای ایجاد محور سعودی-عراق در برابر ایران» اعلام کرد. کما اینکه دیروز وزیر امور خارجه آمریکا گفت از عبادی خواسته تا از ایران فاصله گرفته و به عنوان یک کشور عرب به همکاری با عربستان و محور عربی بیندیشد. چرا؟

عراق از چند جهت در استراتژی مهار ایران اهمیت ویژه دارد. عراق تنها کشور منطقه است که دوبار در پنجاه سال گذشته با ایران درگیر شده و به صورت یک محور اساسی در مهار ایران عمل کرده است به همین میزان واقعا ظرفیت دارد تا علیه مجموعه مقابل خود که هم اینک خواه ناخواه عربستان است عمل کند. بر این اساس آنان می‌خواهند با نزدیک کردن روابط بغداد- ریاض تا حد زیادی از اثرگذاری عراق بر عربستان- به خصوص به بخش شرقی شیعه‌نشین آن- ایمن شوند و از سوی دیگر اگر بتوانند آن را از ایران دور نمایند.

یک جنبه مهم دیگر عراق جنبه ژئو‌استراتژیکی و ژئو‌فرهنگی عراق برای ایران است از جنبه جغرافیای طبیعی این عراق است که ایران را به مناطق غربی مسلمانان و منطقه عربی وصل می‌کند و این امکان را پدید می‌آورد که در یک دوره کوتاه رابطه ایران و عراق به رابطه‌ای راهبردی تبدیل شود. از جنبه جغرافیای فرهنگی، عراق نزدیک‌ترین فرهنگ به ایران داشته و عناصر همساز و همسانی نظیر تشیع، مرجعیت، حوزه علمیه، عتبات عالیات و اربعین، وحدت راهبردی ایران و عراق را نوید می‌دهد.

در این میان جدای از اظهارات مقامات، سخن این است که آیا می‌توان جلوی راهبردی شدن روابط تهران - بغداد را گرفت؟ آیا در عمل می‌توان مانع نفوذ راهبردی ایران در عراق شد؟ برای رسیدن به پاسخ کافی است که وضع کنونی عراق و روند وضع امنیتی سیاسی، آن را مورد ملاحظه قرار دهیم. در همین روزها عراق با کمک ایران بر یک فتنه قوی تجزیه‌طلبانه پیروز شد و توانست با هزینه‌ای بسیار اندک تمامیت ارضی و اقتدار سیاسی خود را حفظ کند و این در حالی است که آنان که امروز در سخنان و وعده‌های چرب و نرم خود از امثال «حیدر العبادی» می‌خواهند از ایران فاصله بگیرد در همین فتنه در کنار مسعود بارزانی بوده و تنها زمانی که آن فتنه شکست خورد، از تمامیت ارضی عراق دم زدند؛ خب مگر عراقی‌ها قدرت تشخیص ندارند که دوست و دشمن خود را از یکدیگر باز‌شناسند بنابراین می‌توان گفت توطئه‌ جداسازی عراق از ایران و سد نفوذ معنوی و حمایت‌آمیز ایران در عراق به شکست می‌انجامد.

4- همیشه در بحث مهار قدرت ایران، تکیه اصلی روی وضع داخلی ایران بوده است. از زمان ناصرالدین‌شاه تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی، انگلیسی‌ها و سپس آمریکایی‌ها در بسط سیطره خود بر ایران بیش از استفاده از زد و بندهای خارجی به چهره‌هایی نظیر «میرزاآقاخان نوری»، «سیدضیاء طباطبایی» و «اسداله ‌علم» متکی بودند. در دوره اخیر نیز آمریکایی‌ها بیش از استفاده از اهرم‌های بین‌المللی و منطقه‌ای به وضع داخلی ایران و شخصیت‌های موثر و نهادهای ذی‌نفوذ آن چشم دوخته‌اند.

بر این اساس برای به شکست کشاندن طرح‌های ضدایرانی آمریکا و وابستگان بین‌المللی و منطقه‌ای آن، استحکام مواضع مسئولین ارشد و حفظ محوریت رهبری نظام کاملا موضوعیت دارد. وقتی غرب سپاه را که کلید اقتدار مسلمانان و به ویژه ایران اسلامی است ‌هدف می‌گیرد، می‌داند که سپاه را در محیط بیرونی نمی‌توان تضعیف کرد، تضعیف آن فقط در داخل امکان‌پذیر است. وقتی آمریکا از ضرورت مهار قدرت نظامی و به خصوص توان موشکی ایران سخن می‌گوید نمی‌تواند با کمک عربستان و رژیم صهیونیستی و سه کشور اروپایی که هیچ‌گاه جدا از آمریکا دیده نشده‌اند، به این آرزو دست پیدا کند. تکیه آمریکا به بعضی از مسئولان ایرانی است که با تحلیل خطا نشان می‌دهند آماده پذیرش تحمیل تازه هستند.

http://kayhan.ir/fa/news/117587

ش.د9603240