صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱۴۰۲ - ۰۸:۱۴  ، 
شناسه خبر : ۳۵۷۱۸۱

بازگشت به وضع طبیعی!

جعفر بلوری
1- کلاسیک‌های جامعه‌شناسی و برخی متفکرین حوزه فلسفه و سیاست (مثل توماس‌ هابز و جان لاک) وقتی می‌خواهند شکل‌گیری «جوامع» را تبیین و راجع به «قراردادهای اجتماعی» ایده‌پردازی کنند غالبا با تشریح «وضع طبیعی» (State of Nature) شروع می‌کنند. به زبان خیلی ساده، وضع طبیعی به شرایطی گفته می‌شود که در آن بین انسان‌هایی که به صورت گله‌ای و وحشی زندگی می‌کردند، حرف اول را «خشونت» و «قدرت» می‌زد. جمله معروف‌ هابز که می‌گوید «انسان گرگ انسان» است به نوعی، ناظر به چنین شرایطی نیز هست و راه‌حل او نیز تشکیل دولتی قدرتمند و خشن و... است (کتاب لویاتان). وقتی دولت و قدرت مرکزی بین جوامع ابتدائی حاکم نبود، قانونی هم نبود لذا، «وضعیتی طبیعی» بین انسان‌ها حاکم بود و در چنین شرایطی آدم‌ها یا از روی ترس، یا از روی طمعِ به دست آوردن منافع بیشتر، مدام مشغول جنایت و خشونت و کشتار بودند. رفته‌رفته قراردادهایی بین این جوامع با اعضای قدرتمند بسته و از دل همین قراردادها، دولت و حکومت و قانون خارج شد. در یک جمله، خطوط بالا به ما می‌گویند، انسان‌ها طی قرون متمادی برای اینکه بتوانند در آرامش زندگی کرده و از خشونت و وحشیگری و کشتار فاصله بگیرند، طی قراردادهایی که بین خود بستند، دولت و حکومت و قانون را ابداع کردند و در یک کلام «متمدن» شدند. 
2- اکنون در قرن 21 هستیم و این قوانین و حکومت‌ها به شکلی مدرن، پیچیده و دقیق تدوین شده‌اند. هم در قالب داخلی و درون کشورها و هم در قالب‌های جهانی، قوانینی وضع شده‌اند و دنیا به اصطلاح متمدن شده است! حالا یک سؤال: آیا اکنون که قانون بر جوامع و دنیا حاکم شده، قدرت و خشونت حرف اول را نمی‌زند؟! به شرایطی که در غزه حاکم شده نگاه و به پاسخ این سؤال کمی فکر کنید. به عنوان فقط یک مثال، به جنایت هولناک خیابان «الرشید» بیندیشید که همین سه چهار روز پیش در غزه اتفاق افتاد. اینکه اجازه دهیم کامیون‌های حامل مواد غذایی و آرد وارد این باریکه شوند، سپس کمین کنیم بعد منتظر هجوم صدها زن و کودک گرسنه به سمت کامیون‌ها باشیم و در نهایت، با‌ تانک و گلوله جمعیت گرسنه را قتل عام کنیم، نشانه تمدن است؟ آیا واقعا دنیا از «وضع طبیعی» خارج شده است؟ چه تفاوتی بین جنایاتی که رژیم صهیونیستی در غزه علیه زنان و کودکان فلسطینی مرتکب می‌شود، با جنایاتی است که هزاران سال پیش، وقتی به‌زعم برخی نظریه‌پردازان، «وضع طبیعی»! بر جوامع حاکم بود اتفاق می‌افتاد؟ قتل عام نزدیک به 31 هزار انسان که چیزی حدود 90درصد آنها غیرنظامی و 12 هزار نفرشان هم کودک و نوزادند، آن هم طی کمتر از 5 ماه، نشانه متمدن شدن جوامع است؟ ممکن است گفته شود، رژیم صهیونیستی یک استثنا است که در این صورت باید گفت، کدام قدرت و تمدن! در غرب، در این جنایات، شریک صهیونیست‌ها نیست؟ آیا صهیونیست‌ها نگفتند، اگر سلاح‌های آمریکایی نبود، 
یک روز هم نمی‌توانستیم، در برابر جوانان فلسطینی دوام بیاوریم؟ آیا کشورهای مرتجع عربی در این جنگ، کنار فلسطینی‌ها قرار دارند؟ آلمان و فرانسه و انگلیس چطور؟ آیا اگر این کشورها مثل مردم، کنار فلسطینی‌ها می‌ایستادند، صهیونیست‌ها می‌توانستند در غزه نسل‌کشی به راه بیندازند؟! پاسخ‌های این سؤال‌ها واضح‌تر از آن است که بخواهیم، به آنها بپردازیم. اما سؤال بعدی: «در دنیا چه اتفاقی افتاده است؟ آیا قوانین توان تحکیم نظم و عدالت را در دنیا ندارند؟ ایراد در قوانین است یا تمدن آنها؟» پاسخ‌های ریشه‌ای و بنیادین این سؤال را
پیش از این در همین ستون داده‌ایم و اینجا صرفا برای یادآوری به گوشه‌ای از آن اشاره کرده و عبور می‌کنیم. بخوانید:
3- ریشه این داستان به حدود 600 سال قبل باز می‌گردد. به جایی که تعریف «انسان» تغییر کرد. فیلسوف سیاسی و نمایشنامه‌نویسی به نام «نیکولو ماکیاولی» در ایتالیا، تعریف خود را از «انسان» ارائه کرد. در این تعریف انسان موجودی شریر، خبیث و فزون‌طلب است. این انسان فاقد «اختیار» است و رفتار او را می‌شود پیش‌بینی کرد. مبحث «انسان‌شناسی» در این تعریف، مثل مباحث مربوط به علوم طبیعی و تجربی است. می‌توان به راحتی رفتار او را پیش‌بینی و با استفاده از «قانون» و «زور» تحت کنترلش گرفت. این تعریف بعدها با تغییراتی در شکل و محتوا از سوی ‌اندیشمندان دیگر غرب مثل «توماس ‌هابز» و «جان لاک» و «آدام اسمیت» مورد استقبال قرار گرفت و شد، مبنای مطالعات و پژوهش‌های ‌اندیشمندان امروز غرب در حوزه‌های مهم «علوم انسانی» و «اقتصاد سیاسی» و... امروز به آن به اصطلاح «اومانیسم» می‌گویند. به زبان ساده، در این تعریف، با انسانی تک‌بعدی و تک‌ساحتی مواجهیم که در آن، حس و عاطفه و انسانیت جایی ندارد و صرفا بُعد مادی آن مورد توجه است. دین و اخلاق عملا در این انسان وجود ندارد. به عبارتی در این تعریف آن بُعد اصلی انسان نادیده گرفته شده و تعریف ناقص است. در مبحث مهم «پژوهش» و «روش تحقیق» می‌خوانیم، اگر تعریف و مقدمه در یک پژوهش ناقص باشد، نتیجه پژوهش هم ناقص و بعضا فاجعه خواهد بود. افرادی مثل ماکیاول و‌ هابز و جان لاک و آدام اسمیت به عنوان ‌اندیشمندانی که، مبنای تمدنی امروز غرب به دست آنها بنا شده، مقدمه و تعریف از «انسان» را «ناقص» چیدند و طبیعی است، نتیجه پژوهش‌های بعدی که بر همین مبنا ادامه یابد، ناقص از آب در آید. این پژوهش‌ها اگر هزاران سال دیگر هم ادامه یافته و تکمیل گردد، چون تعریف و مبنا «ناقص» است، به نتیجه مطلوب نخواهد رسید و یقین بدانید با این روند، صدها سال بعد صهیونیستی - اگر وجود خارجی داشته باشد - با لذت و افتخار به نوزادکشی‌اش ادامه داده از سوی متمدن‌ترین کشورها نیز حمایت کامل خواهد شد! این تفکر و تمدن، درست در همان ایامی که مشغول خلق ایده‌هایی مثل «جمهور» و «حقوق بشر» هم بود، در حال استعمار آفریقا و آسیا و کشتار مردمان آن بود. چرا؟ چون تعریفش از انسان، حقوق بشر و «جمهور» ناقص و اشتباه بود. منظورش از حقوق بشر، حقوق همه ابنای بشر نبود. منظورش حقوق بشرِ «فقط غربی» بود!
برگردیم به مبحث خودمان یعنی وضع طبیعی، قانون، تمدن و... غزه. امروز بزرگ‌ترین سازمان‌ها برای دفاع از حقوق بشر تاسیس شده‌اند با بودجه‌های آنچنانی. مدرن‌ترین قوانین وضع شده‌اند هم در داخل کشورها و هم در سطح بین‌المللی برای همه نوع بشر. انسان امروز حتی درباره حیوانات و محیط زیست هم قوانین فوق‌العاده‌ای وضع کرده است. اما این سازمان‌ها و قوانین، از یک «خط مرزی» که عبور می‌کنند، از کار می‌افتند. انگار اصلا وجود خارجی ندارند. انگار کار به این طرف خط که می‌رسد، همان وضع طبیعی باید حاکم شود. چرا؟، چون اینجا کودکی که تکه‌تکه می‌شود یا بر اثر تحریم و گرسنگی جان می‌دهد، یا به دلیل جلوگیری از ورود داروهای بی‌حسی و بیهوشی، بیمار در هوشیاری کامل، دست یا پایش بریده می‌شود و جان می‌دهد، فلسطینی است، نه غربی یا صهیونیست! خدا رحمت کند علامه محمدتقی جعفری، فیلسوف و مفسر بزرگ قرآن و نهج‌البلاغه را. در ترجمه و تفسیر نهج‌البلاغه، فصل حکمت اصول سیاسی اسلام، جلد یازدهم وقتی به یکی از اشتباهات بزرگ و مهلکِ علمی ِ‌اندیشمندان غربی می‌پردازد، سؤال مهمی می‌پرسد. اینکه چطور این ‌اندیشمندان در تحقیقات مفصل و زیادی که در حوزه علوم انسانی کرده و زحمات طاقت‌فرسایی که متحمل شده‌اند، هیچ اشاره‌ای به «انسانی به نام پیامبر» که برای هدایت همین بشر آمده نمی‌کنند؟! و سقوطی که امروز بشر کرده، نتیجه مستقیم همین اشتباه است.
4- در چنین دنیایی چه باید کرد؟ آیا نباید با چنین تمدن وحشیِ اتوکشیده ادکلن‌زده‌ای جنگید؟ نباید چنین تمدنی را «رسوا» کرد. آیا صدها سال زیستنِ چنین تمدنی، وحشیگری را جزو «طبیعت» این جماعت نکرده است؟ پاسخ سه سؤال اخیر را به شما واگذار می‌کنیم. اما پاسخ سؤال آخر این یادداشت را رهبر انقلاب سوم بهمن‌ماه سال 1373 در جریان دیدار هنرمندان و سینماگران داده است: « شما اروپا را همیشه در چهره‌های بزک‌کرده‌ اتو کشیده‌ کراوات بسته‌ ادکلن زده‌ مرتب و منظم در ‌شانزه‌لیزه نبینید! اروپا در سارایووست. حقیقت اروپا در جنگ جهانی اوّل و دوم است... امروز هم اگر غربی‌ها از اهداف فرااروپایی و فراجهانی فارغ شوند، باز همان جنگ و دعواها را از سر می‌گیرند. طبیعت اروپایی‌ها چنین است.»
 

لزوم شفاف سازی آماری درباره سپرده 30 درصدی

حسین بردبار   
شاید اگر این یادداشت در اواخر بهمن یعنی اندکی پس از زمان انتشار اوراق گواهی سپرده بانک مرکزی با نرخ 30 درصدی نوشته می شد، آماج حملات و انتقادهای گوناگونی قرار می گرفت اما اکنون که حدود یک ماه از اجرای این سیاست بانک مرکزی می گذرد و نرخ ارز نسبت به قبل از زمان انتشار این اوراق پایین نیامده و حتی افزایش نیز دارد، زمان خوبی است تا بیندیشیم به این که این سیاست یعنی انتشار اوراق گواهی سپرده خاص چقدر توانست به اهداف اجرایی خودش نایل شود یعنی نقدینگی را جمع کند و به سمت تولید ببرد، قیمت ارز را کنترل کند و در کنترل تورم موثر باشد؟ یک پرسش اساسی دیگر آن است که چرا سیاست گذار پولی کشور نرخ 30 درصدی را برای این اوراق درنظر گرفت، چرا درحالی که حداکثر نرخ سود سپرده ها 22.5 درصد بود،مثلا نرخ 25 درصدی که می توانست برای سپرده گذاران خرد بازهم جذابیت داشته باشد ولی عوارض آن در خلق نقدینگی کمتر باشد، درنظر گرفته نشد؛ اکنون این شائبه جنجالی مطرح است که از مابه التفاوت این دو نرخ (حداکثر نرخ سود سپرده های بلند مدت با نرخ گواهی سپرده خاص) برای انتشار 280 همت اوراق، حدود 19.6 همت امکان خلق نقدینگی بیشتر در صورت جابه جایی سپرده های بلندمدت به این اوراق گواهی سپرده وجود داشته است. به راستی چقدر از این اوراق توسط مردم و سپرده گذاران خرد جذب شد و چقدر توسط صاحبان قدرت و ثروتی که سپرده های بلندمدت کلان دارند؟ آیا این اوراق ابزاری برای افزایش ثروت بادآورده برای آنان نشده است، یعنی بدون آن که زحمت خاصی کشیده باشند و تنها با جابه جایی سپرده توانسته باشند بیش از 7درصد سود بیشتری کسب کنند که رقم آن در مقیاس اوراقی که منتشر شده چند هزارمیلیارد تومان می شود. اکنون بانک مرکزی برای از بین بردن این شائبه ها لازم است شفاف سازی کند و با اعلام آمارهای مربوط به نحوه جذب اوراق گواهی سپرده به رسانه ها و کارشناسان دلسوز و دغدغه مند بگوید که چقدر از اوراق مذکور به واقع توسط مردم و سپرده گذاران خرد جذب شده و چقدر حاصل جابه جایی در سپرده های بلندمدت بوده، چقدر از این اوراق توسط اشخاص حقیقی و چقدر حقوقی جذب شده است و از سوی دیگر با مقداری تامل باید بررسی شود چقدر از این منابع به سمت تولید واقعی رفته است و به سرمایه در گردش برای تولیدکنندگان واقعی تبدیل شده و نظام بانکی چگونه نظارتی داشته و دارد که این تسهیلات تبدیل به منبعی برای دلالی و خرید مسکن و خودروی لوکس و مسافرت خارجی برای دریافت کنندگان تسهیلات مذکور نشود. مدیران ساختمان شیشه ای بانک مرکزی و وزیر اقتصاد که هدف از انتشار این اوراق را هدایت نقدینگی به سمت تولید اعلام کرده اند، خوب است درباره این نکته نیز شفاف سازی و اندیشه کنند که تسهیلات سرمایه درگردش برای تولید با چه نرخی داده می شود، مسلما درشرایطی که این اوراق با نرخ 30 درصدی داده شده، هزینه نرخ تمام  شده برای نظام بانکی دراین گونه تسهیلات سرمایه در گردش با افزودن کارمزد بانک ها نمی تواند کمتر از 35 تا 40 درصد باشد، اگر تسهیلات مذکور با چنین نرخ هایی به تولیدکنندگان و صنایع پرداخت شود، جای این پرسش است که تولیدکننده باید چگونه و با چه بازدهی و بهره وری کارکند که بتواند تولیدی با سودآوری بالای 40 یا 50 درصد داشته باشد که اخذ این گونه تسهیلات صرفه اقتصادی داشته باشد؟ درچنین شرایطی آیا تولیدکننده با افزایش هزینه تولید مواجه نمی شود و ناگزیر از گران کردن محصول تولیدی خود نمی شود و همین موضوع تورم بیشتری به اقتصاد تزریق نمی کند؟ اما اگر مسئولان نظام بانکی می خواهند با یارانه ،مقداری از نرخ سود این گونه تسهیلات را کاهش دهند، منبع این یارانه کجاست؟ به واقع انتشار اوراق گواهی سپرده خاص با نرخ 30 درصدی هم راستا با کاهش تورم است یا در جهت عکس آن عمل می کند؟ مسئولان نظام بانکی با نقدینگی مضاعفی که در زمان سررسید این اوراق احتمالا ایجاد می شود، چه می خواهند بکنند؟
فردای انتخابات
مهدی سعیدی
 پس از ماه‌ها انتخاباتی شدن فضای سیاسی کشور و شکل‌گیری رقابت‌های سیاسی معطوف به صندوق رأی، روز ماراتن بزرگ سر رسید و بیش از ۲۵ میلیون نفر از مردمان این سرزمین که علاقه‌مند بودند در تعیین سرنوشت خود نقش آفرین باشند، پای صندوق رأی آمدند تا نامزد‌های مورد علاقه خود را روانه بهارستان کنند. این قدرت نمایی ملت در حالی در برابر چشمان دشمنان و بدخواهان این سرزمین انجام می‌شد که آن‌ها با همه توان انتخابات کشور را تحریم کرده بودند. دنباله‌های داخلی آنان نیز همین مسیر را در پیش گرفته و با عدم حضور در پای صندوق رأی مؤید و مکمل بازی خط تحریم شدند. در این میان این ملت ایران بودند که بی‌توجه به سناریوی دشمن در حالی که مشکلات معیشتی آنان را نسبت به وضعیت اقتصادی معترض کرده است، پای کار انتخابات آمدند و کار را تمام کردند. 
اینک انتخابات به پایان رسیده است و امید دشمن ناامید گشته است. اما داستان فردای انتخابات همچنان باقی است. در این شرایط برای آنکه شیرینی این فتح بزرگ در کام ملت برای همیشه جاودانه گردد، لازم است که ملاحظاتی را مورد توجه قرار داد:
۱. پیروز واقعی حماسه ۱۱ اسفند ملت غیور ایران است که بابصیرت کامل و اراده بلند خود در طول دهه‌های اخیر بار‌ها حماسه‌ها آفریده است. در این بین جایگاه احزاب و گروه‌های سیاسی و نامزد‌های وارد میدان شده در رتبه‌های بعدی قرار می‌گیرد و منتخبان بیش از آنکه خود را وامدار احزاب و گروه‌های سیاسی ببینند، باید خود را منتخب ملت بدانند، آن هم نه تنها کسانی که به ایشان رأی داده‌اند، بلکه هر منتخب امروز، نماینده تمام ملت در مجلس شورای اسلامی خواهد بود. 
۲. پایان انتخابات، پایان رقابت‌های انتخاباتی نیز است، انتظار آن است که با فراموشی فضای پر احساس رقابتی قبل از انتخابات، خدمت به ملت و تلاش برای رفع مشکلات و آبادانی کشور به دغدغه اصلی منتخبان قرار گیرد و دیگر نامزد‌های رأی نیاورده نیز که به وظیفه شرعی خود در پرشور کردن انتخابات موفق گردیده‌اند، خدمت در عرصه‌ای دیگر را دنبال نمایند. 
۳. بی‌شک بزرگ‌ترین شکست خوردگان این انتخابات را باید دشمنان این ملت و تحریم‌کنندگان انتخابات دانست که چشم طمع به انتخابات داشته و تلاش دارند کمرنگی و ناکامی انتخابات را در ایران ببینند. آنان که با همه توان به میدان آمده بودند تا مانع حضور مؤثر مردم در پای صندوق رأی شوند، در این مسیر متأسفانه مستحضر به حمایت اصلاح‌طلبان رادیکال هم بودند، اما با پاسخ دندان‌شکن ملت هوشیار ایران مواجه شدند. 
۴. جلوگیری از مصادره به مطلوب کردن انتخابات از سوی ضدانقلاب و ایادی داخلی که در طول انتخابات بر خط تحریم و عدم مشارکت تأکید داشتند، از جمله نکات کلیدی دیگری است که باید مورد توجه قرار گیرد. انتخابات بالای ۴۰ درصدی در حالی محقق شد که دشمنان این سرزمین با همه توان برای ممانعت از تحقق انتخابات صف کشیده بودند. دستاوردی بزرگ که بدون شک از ادوار انتخابات گذشته در شرایط غیرقابل مقایسه‌ای محقق گردید و نتایج آن افتخاری برای این سرزمین بود. 
-۵ تلاش برای امنیتی کردن انتخابات از جمله آرزو‌های شکست خورده استکبار و ایادی آنان بود که بحمدالله بدون کمترین مصداقی شکست خورده است. امید است در مرحله اعلام نتایج انتخابات نیز این آرامش و بردباری از سوی نامزد‌ها و هوادارانشان حفظ شده و همگی هوشیار باشیم که عده‌ای به بهانه شکست و پیروزی، احساسات هواداران را جریحه‌دار نکرده و موجب شکل‌گیری درگیری و تنش نشوند. 
۶. فردای انتخابات روزی است که رأی‌دهندگان و حامیان نامزد‌های انتخاباتی، مطالبه‌گرانی هستند که در مقابل نمایندگان صف خواهند کشید تا ضمن حمایت و پشتیبانی از منتخبان، نیاز‌ها و ضرورت‌های کشور را بازگو و تحقق و رفع آن‌ها را مطالبه کنند. 
۷. فردای انتخابات همچنین فصلی نو در زندگی منتخبانی است که قرار است از این به بعد نمایندگان ملت عزیز ایران باشند. توفیقی بزرگ که با رسالتی بزرگ عجین شده است. طبیعی است در اولین گام باید تلاش شود در چارچوب حدود قانونی به وظایف سپرده شده به نحو احسن عمل گردد، همچنین برای تحقق وعده‌هایی که در روز‌های تبلیغات انتخاباتی داده شده تلاش گردد. ضمن آنکه در جایگاه خادم ملت، از پاسخگویی در برابر سؤالات ملت غفلت نشود. 
۸. فراموش نباید کرد که نامزد‌های منتخب، نمایندگان همه ملت‌اند چه آن‌هایی که به ایشان رأی دادند و چه آن‌هایی که رأی دیگری داشتند و حتی نمایندگان آن‌هایی که در انتخابات شرکت نکرده‌اند و موظف‌اند که برای خدمت به ۸۵ میلیون ایرانی صبح و شام تلاش نمایند. بدون شک با تلاش فراگیری می‌توان امید داشت که سال‌های پیش رو بهتر از سال‌های گذشته باشد.

مسئولیت سنگین منتخبان ملت

حمیدرضا مقدم فر

رخداد بسیار مهم حضور و مشارکت مردم در انتخابات ۱۱اسفند در شرایطی اتفاق افتاد که دشمن برای ناامید کردن مردم هزینه‌های زیادی را صرف کرد، اما ناکام ماند. همین مساله انتظار فراوانی را درمیان جامعه ایجاد می‌کند و ازسویی دیگر مسئولیت سنگینی را متوجه برگزیدگان و منتخبان مردم می‌کند.

نمایندگانی که به خانه ملت راه پیدا کردند طبعا باید مسئولانه اقدام کنند، اما رایی که مردم در روز ۱۱ اسفند به صندوق‌ها ریختند بیش از گذشته این مسئولیت را سنگین می‌کند. از این رو منتخبان ملت در این دوره از فعالیت مجلس شورای اسلامی باید شرایطی را در خودشان ایجاد کنند تا همه دغدغه‌های آن‌ها معطوف به حل مسائل و مشکلات مردم باشد. ما امروز با معضلاتی مثل موضوع معیشت و اقتصاد مواجه هستیم و در چنین وضعیتی انتظار این است که مسئولان با تلاش و کوشش خود بتوانند پاسخ این اقبال مردمی را بدهند. نمایندگان باید لزوما از اقشاری باشند که مشکلات و معضلات جامعه را درک کنند. این همان موضوعی است که امام راحل در وصیتنامه سیاسی و الهی خودشان به آن تاکید کردند و به این نکته اشاره داشتند که مسئولان باید از قشر متوسط و پایین جامعه باشند تا درد مردم را بفهمند و برای آن چاره اندیشی کنند. طبعا انتظار این است که نمایندگانی که در مجلس حضور پیدا می‌کنند تمامی تلاش‌شان را مصروف شناسایی مشکلات و معضلات جامعه و آسیب‌ها و چالش‌های اقتصادی و اجتماعی در جامعه کنند و بدانند اقشار مردم به‌ویژه طبقات فرودست جامعه چه مشکلاتی دارند. علاوه بر این نمایندگان مجلس مسئولیت مهمی هم در عرصه سیاسی دارند. آن‌ها باید با درک درست شرایط دشمن شناس باشند. از این جهت که تمام تلاش دشمنان و معاندان آن است که وضعیت داخلی کشور را از انسجام و اتحاد ملی تهی کند و البته برای پیشبرد اهدافش هم برنامه‌های متعددی از جمله اعمال تحریم‌هایی که به قول اوباما و ترامپ، فلج کننده است، دارد. طبعا یکی از شیوه‌های ایستادگی مقابل چنین تهدیداتی شناخت کامل تکنیک‌ها و ترفند‌های دشمنان است. در کنار همه این موارد باید به این نکته در خصوص تحلیل انتخابات ۱۱اسفند نیز توجه کرد که در کنار تمام فهرست‌های متعددی که جریان‌ها و گروه‌های مختلف ارائه دادند انتخاب مردم نه بر مبنای رای دادن برای لیست بلکه مبتنی بر شناخت و آگاهی بود. پیام مردم در انتخاب افراد کاملا روشن بود. برخی از نامزد‌ها شعار‌ها و وعده‌های ضد فساد داشتند و به همین خاطر مورد توجه مردم قرار گرفتند. این رویکرد نشان می‌دهد که رای مردم جریانی و حزبی نبود و انتظار هم این است که نمایندگان درک کنند که جامعه رای سیاسی نداده بلکه کاملا هوشمندانه براساس شعار‌ها و معیار‌های نامزد‌ها آرای خود را به صندوق‌ها ریختند. نامزد‌هایی که فریاد مقابله با فساد را سر دادند باید به این نکته توجه کنند که وعده‌ها و شعار‌ها ازحافظه مردم خارج نمی‌شود؛ بنابراین مجلس دوازدهم بیش از رفتار‌های سیاسی باید به مشکلات مردم توجه نشان دهد. رقابت‌های سیاسی صرفا مربوط به زمان انتخابات است واکنون باید دربرابر دشمن صف آرایی کرد ونباید با جدل‌های سیاسی فرصت‌ها را برای حل مشکلات مردم و رویارویی با معاندان سوزاند.

وضعیت استثنایی فلسطین

صلاح الدین خدیو

خیابان مقابل سفارت اسرائیل در واشنگتن، شاهد یک رخداد تکان دهنده بود. آرون بوشنل افسر نیروی هوایی آمریکا در اعتراض به جنگ غزه خودسوزی کرد و جان باخت.بوشنل در میان شعله های بی امان آتش فریاد می زد: فلسطین را آزاد کنید! ۱۸ سال قبل صدام حسین رهبر سابق عراق نیز در پای چوبه دار فریاد زنده باد فلسطین سر داد!به زحمت می توان میان دیکتاتوری خون ریز که مردم خودش را سلاخی کرد و افسری شرافتمند، شباهتی غیر از استثنایی بودن وضعیت فلسطین و اشغالگری اسرائیل یافت. اسرائیل یک دولت استثنایی است، نه فقط بخاطر ناسیونالیسم قوم محور و پیوند پیچیده آن با مذهب و آپارتاید ویژه آن بلکه بدین دلیل که دولتی فوق امنیتی است. به تعبیر آگامبن، دولتی که نخستین مشغله آن امنیت باشد و امنیت به سرچشمه اصلی مشروعیت آن بدل شود، موجودی شکننده خواهد بود. چنین دولتی در برابر تروریسم آسیب پذیر است و در نهایت خود هم به تروریست تبدیل می شود.

آگامبن راست می گوید: اسرائیل این مخلوق جهان پسا هولوکاست، هم شکننده و آسیب پذیر است و هم تروریست. مشکل بزرگ تر اما آمریکاست. حاکم جهان که واضع و مجری قانون بین المللی است، به اسرائیل که می رسد، قانون را تعلیق و عملا تن به برقراری وضعیت اضطراری/استثنایی
می دهد. فریادهای سرهنگ بوشنل در میان شعله های سوزان آتش، اعتراض به این وضعیت استثنایی و تعلیق حقوق بین الملل درباره اسرائیل است.

وقتی حاکم به عنوان واضع و وارث اصلی قانون  به صورت مداوم آن را به بهانه وضعیت اضطراری تعلیق می کند، پایه های مشروعیت و وجاهت حاکمیت قانون تضعیف می شود. وتوهای اخیر آمریکا در شورای امنیت علیه آتش بس در غزه، شمایلی از این وضعیت استثنایی را به نمایش می گذارد.

شاید بتوان در فواصل بسیار یک یا دو بار از حکم حکومتی استفاده کرد ولی بکار بردن مکرر آن، معنایی جز استهلاک رژیم قانون نخواهد داشت. صهیونیسم یک اندیشه ناسیونالیستی دمساز با اروپای شرقی قرن نوزده و نیمه قرن بیست است.

جایی که برخلاف بخش غربی قاره، که ابتدا دولت پدید آمد و سپس ملت از مجموع ساکنان و خرده فرهنگ ها و اتنیک ها تکوین یافت، ابتدا قوم بود و سپس دولتی که می بایست نماینده و نگهبان آن باشد.

به سخن دیگر منهای مساله اشغال گری هم، اسرائیل یک لیبرال دمکراسی نیست و نمی تواند باشد. فلسفه وجودی اسرائیل به عنوان میهن یهودی و وطن خود بخودی تمام کسانی که نسب از مادری یهودی می برند، ارتباطی تنگاتنگ با دیگری فلسطینی دارد. به جرات می توان گفت جنگ غزه و نسل کشی آنلاین فلسطینی ها، چکیده ای جامع از ۷۵ سال گذشته و کارگاهی فکری درباره اندیشه بنیادین دولت یهود است. اگر از تخریب تعمدی بیمارستان های غزه و زیرساخت های حیاتی آن مایوس و متعجب می شوید، احتمالا با نقش کانونی مکان کشیو خانه کشی در اشغال سرزمین های فلسطینی در هفت دهه گذشته آشنا نیستید!

پیروزی و سالاری مردم

محسن پیرهادی 

یک. انتخابات در نظام مردم‌سالار، بازنده ندارد؛ همه برنده‌اند؛ هم کسانی که به نامزد یا نامزدهای پیروز رأی داده‌اند، هم کسانی که نام افراد دیگری را بر برگه‌های رأی نوشته‌اند و هم خود نامزدها. نتیجه همه‌پرسی از اساس، بیش از آن‌که بردوباخت این فرد و آن جریان باشد، برد مردمی است که به‌واسطه سازوکار انتخابات، نظام حکمرانی کشور را بازآرایی کرده و در جایگاه سالار و کارفرمای خادمان خود ایستاده‌اند. دقیقا از همین‌روست که چنین سامانه و روشی از حکمرانی، مردم‌سالاری خوانده می‌شود. باید انتخابات را به همه مردم تبریک گفت.
دو. اگر نگاهمان به انتخابات، عرضه توانمندی خویش به جامعه از باب تکلیف باشد، نه بردش چنان شیرین و نه باختش چندان تلخ است. گاهی مردم در یک دوره به فردی رأی نداده‌اند و همان فرد بعدها رأی بالایی از مردم گرفته است. عکس آن‌هم صادق است و بارها اتفاق افتاده. نمی‌توان در یک دوره که نتایج مطابق میل ماست، مردم را بصیر و زمان‌شناس خطاب کرد و اگر نتایج مخالف میل ما شد، از مردم گله‌مند بود. مردم را نباید قضاوت کرد. این مردم هستند که خادمان خود را قضاوت می‌کنند.
سه. باوجود فشار اقتصادی برمردم، نرخ مشارکت قابل‌توجه است اما نباید به این اعداد و ارقام عادت کرد. استعداد و ظرفیت جامعه ما بیش از این‌هاست. اگر امروز مشارکت ۴۱ درصد است، در بسیاری از دوره ها در انتخابات مجلس مشارکت حداقل ۲۰ درصد بیشتر بوده. اگر بخواهیم با همه انواع انتخابات مقایسه کنیم که ما دوره‌هایی داشته‌ایم که نرخ مشارکت از دو برابر این دوره هم بیشتر بوده و از رکوردهای نصاب مردم‌سالاری در دنیا بوده است. ما مشارکت ۸۵ درصدی را هم در سال‌های اخیر تجربه کرده‌ایم. این یعنی باید تلاش کرد که آن اعداد تکرار شود. نظام اسلامی ما ساکن و راکد نیست بلکه همچون رودی است که مشکلات و آلودگی‌ها را با خود می‌شوید و می‌برد.
چهار. تقویت مشارکت، لزوما به ایجاد دوقطبی‌های سیاسی هم نیازمند نیست. به‌تدریج و با افزایش سطح سرمایه اجتماعی می‌توان به تقویت مشارکت دست یافت. مسئولیت سنگین و اولویت اول مجلس دوازدهم، ریل‌گذاری برای ارتقاء سطح سرمایه اجتماعی است.

«حل‌کردن» به‌ جای «جمع‌کردن»‌

حسین حقگو
«اینکه آینده نامطمئن است و اینکه ما افرادی با قابلیت کنش آزادانه‌ایم، هر دو یک واقعیت است. اگر آینده معلوم بود، ما دیگر انسان نبودیم و دیگر آزاد نبودیم... . صرفا موری در لانه مورچگان بودیم. در دنیای امروز کسانی هستند که می‌کوشند انسان‌ها را به مورچگان تبدیل کنند، گمان نمی‌کنم این گرایش‌ها موفقیت‌آمیز باشد!».

(لودویک میزس، بازار آزاد و دشمنان آن)

افق اقتصاد ایران روشن نیست؛ می‌تواند روشن باشد البته. اقتصادی که درهای جهان را به روی خود بسته و تن به اصلاحات اساسی و خانه‌تکانی داخلی نمی‌دهد، در شکل و شمایل فعلی نمی‌تواند افق روشنی پیش‌روی جامعه بگشاید. این ابهام و تیرگی با بر کرسی نشستن کسانی در قوه مقننه که کمتر نسبتی با افق‌های باز دارند و در پیشینه آنان ارتباط با جهان پیشرفته و آزاد، معلوم است و شعارشان «هر که با ما نیست، بر ماست» یقینا تشدید نیز خواهد شد.

در همین روزهای اخیر در اجلاس سازمان تجارت جهانی، عضویت دو کشور کومور و تیمور شرقی به‌عنوان اعضای جدید این سازمان جهانی در دستور کار قرار گرفت. این در حالی است که کشورمان به‌عنوان بزرگ‌ترین اقتصاد خارج از این سازمان، حدود سه دهه است (از اوایل سال 1376) پشت در این نهاد مادر تجارت جهانی به انتظار عضویت نشسته است (ایران اکنون عضو ناظر این سازمان است). انتظاری که به سبب مخالفت‌های بیرونی (آمریکا و اغلب اتحادیه اروپا و...) و درونی (دولت‌ها و نیروهای مخالف تعامل با جهان) امکان حضور و نقش‌آفرینی کشورمان را در زنجیره تولید جهانی ناممکن کرده است.

البته مخالفان داخلی به قول معروف «ضد غرب‌گرایان» چند وقتی است که عجالتا مشکلی با عضویت در پیمان‌های اقتصادی منطقه‌ای و شرقی ندارند. چنان‌که عضویت در اتحادیه اقتصادی اوراسیا، سازمان شانگهای و پیمان بریکس را پذیرفته و جزء افتخارات و دستاوردهای دولت خود می‌دانند؛ اما عضویت در این پیمان‌ها که بی‌شک گامی رو به جلو و امری مثبت است، گره‌گشای وضعیت بس ناگوار اقتصاد و تجارت کشور نیست (کسری تراز تجاری 15 میلیارد‌دلاری در 11‌ماهه سال جاری- رئیس گمرک – 12/10) که نیاز شدیدی به هوای تازه و دریافت حجم عظیم سرمایه خارجی و دانش فنی و تکنولوژی و بازارهای جهانی دارد.

یک نمونه آن حضور آقای رئیسی در اجلاس کشورهای صادرکننده گاز در الجزایر در شرایطی است که طبق گزارش اخیر صندوق توسعه ملی، کشورمان با وضعیت فعلی و نبود سرمایه‌گذاری‌های عظیم به واردکننده گاز در جهان تبدیل شده و در افق 1420 باید دو‌سوم گاز مصرفی خود را از خارج وارد کند؛ کاری که قطری‌ها کرده و بهره‌برداری خود از میادین مشترک را تا شش سال دیگر از 489 به حدود 712 میلیون متر مکعب در روز افزایش خواهند داد. عقد قراردادهای گازی کشورهای ترکیه و عراق با ترکمنستان که سرمایه‌گذاری زیادی در این زمینه کرده است و ناامیدشدن از ایران برای دریافت گاز، در همین سمت‌و‌سو است.

این فقط یک نمونه از نیازهای عظیم به سرمایه‌گذاری و مشت نمونه خروار است. جذب منابع سرمایه‌ای برای بهره‌برداری از منابع نفتی و گازی و از آن مهم‌تر تولید و صادرات فناورانه و ساخت‌محور علاوه بر تغییر راهبرد سیاست خارجی و گفتمان غالب بر فضای فکری تصمیم‌گیران و سیاست‌گذاران و کنارگذاشتن به قولی کاسبان تحریم که موانع بزرگی محسوب می‌شوند، نیازمند اصلاحات ساختاری داخلی و تأمین امنیت سرمایه‌گذاری از طریق به رسمیت شناختن نظام بازار و سازوکار عرضه و تقاضا در تخصیص منابع است. اینکه دولت در روندی تدریجی و طبق یک راهبرد و برنامه مشخص خود را در عرضه کالای عمومی نظیر امنیت و ثبات و آموزش و بهداشت عمومی و محیط زیست و... محدود و میدان را برای 

نقش‌آفرینی جامعه و کارآفرینان و تشکل‌ها و نهادهای مدنی و صنفی در تأمین کالای خصوصی باز کند؛ تغییر فازی که شاید بزرگ‌تر از تغییر گفتمان در سیاست خارجی و رویکرد تضاد با خارج نباشد. گزارش اخیر بنیاد هریتیج از رتبه کشورمان در آزادی اقتصادی و قرار‌گرفتن در میان 10 اقتصاد بسته جهان در ردیف 169، نشانگر ضعف شدید در حاکمیت قانون به‌ویژه حقوق مالکیت و کارایی قضائی و نیز ثبات پولی ضعیف و دولت بزرگ و ناکارآمد و تعرفه‌های نامتوازن و فضای نامناسب کسب‌وکار و... سرازیری بیشتر اقتصاد در منجلاب تاریکی و فساد است. انعکاس همین تصویر نامطلوب اقتصادی و سیاسی است که گذرنامه کشورمان را که نشان‌دهنده اعتبار هر کشوری است در رتبه صد در کنار لبنان و سودان و نیجریه و هم‌سطح با افغانستان به‌عنوان کم‌اعتبارترین گذرنامه جهان (رتبه 109) نشانده است.

حقیقت دردناک آن است که اندازه و عمق اقتصاد و مرتبه و جایگاه سیاسی ایران در مسیری بس نامطلوب قرار دارد. تغییر این وضعیت در سمت‌و‌سوی توسعه و پیشرفت از یک سو نیازمند افزایش منابع مالی و فیزیکی و وجاهت‌های پذیرفته‌شده جهانی و از سوی دیگر کاهش هزینه‌ها و ترمیم نگرش‌های داخلی و خارجی به رفتار و عملکرد نظام حکمرانی است. نه اقتصاد ایران تاب تحمل بر دوش کشیدن وظایفی چنین سنگین از تأمین خوراک و پوشاک و مسکن و کار و... از طریق منابع دولتی (اصل 43 قانون اساسی) و «حمایت بی‌دریغ از مستضعفان جهان» (اصل سوم قانون اساسی) را دارد و نه جامعه ایران چنین نابالغ و رشدنایافته است که نتواند در فضا و زمینه آزاد و امن ایجاد‌شده از سوی حکومت در سایه تلاش و ابتکار و خلاقیت خود به تولید ثروت بپردازد و جایگاهی درخور و سزاوار در جهان بیابد! شایسته است که سیستم به جای «جمع‌کردن» بحران‌های مختلف سیاست خارجی و انزوا و اَبَرچالش‌های تورم و فقر و بی‌کاری و ورشکستگی صندوق‌ها و نظام بانکی و... با گذار از آرمان‌های ایدئولوژیک به عمل‌گرایی به «حل‌کردن» آنها با جلب اعتماد مردم و نهادهای سیاسی و مدنی بپردازد که کار نظام حکمرانی جز این نیست!