مقدمه:
هدف این مقاله ارائه تعریف تازهای از امنیت نیست، اکثر تحلیلگران بر این نظر هستند که اساسا موضوع تهدید به استفاده یا استفاده واقعی از نیروی نظامی در تئوری و در عمل در حیطه مطالعات روابط بینالملل قرار میگیرد. امنیت در واقع رشتهای عمومیتر از روابط بینالملل است. در این مقاله، رابطه میان محیط زیست و تخریب زیست و تهدید یا استفاده واقعی از نیروی نظامی بررسی میشود.
قبل از این که به مطالب اصلی این مقاله برسیم لازم است برخی نکات مفهومی را تشریح کنیم. از اواسط دهه 1980، تعداد زیادی از اساتید اظهار داشتهاند که آثار تخریبی انسان بر محیط زیست باید به عنوان تهدید به امنیت ملی تلقی شود. این تحلیلگران اظهار میداند که حیطه تعریف "امنیت ملی" باید وسیعتر شود تا مباحث مربوط به محیط زیست و منابع مورد تهدید را شامل شود "امنیت محیط زیستی" یا "امنیت اکولوژیکی" از واژههایی است که در تشریح امنیت ناشی از تهدیدهای محیط زیستی و منابع استفاده میشود.
در اصل دو رویکرد اساسی درباره "امنیت محیط زیستی" وجود دارد. یک تفسیر از "امنیت محیط زیستی" این است که تخریب محیط زیست و کم شدن منابع تاثیر منفی بر امنیت یک کشور دارد. تغییرات محیط زیستی میتواند منشاء درگیری و مناقشه بر سر منابع تجدیدپذیر مثل آب شیرین و منابع غذایی دریایی از جمله ماهی شود. یک تفسیر از واژه "امنیت محیط زیستی" بر این مبنی است که مشکلات محیط زیستی مثل گرمایش سبز خانهای4، سوراخ شدن لایه اوزن، باران اسیدی، تخریب جنگلها و تخریب زمینهای کشاورزی میتواند تاثیرهای محیط زیستی داشته باشد و منجر به رکود اقتصادی، آشوب اجتماعی و بیثباتی سیاسی شود. این تاثیرها میتواند درگیری و حتی خشونت را در داخل کشور را به خطر اندازد. توجه به امنیت یک کشور از این دیدگاه تا حدودی با پارادایم سنتی واقعگرایان همخوانی دارد که بخش مهمی از مطالعات روابط بینالملل و امنیت را تشکیل میدهد و در قالب مفاهیم کلی "امنیت ملی" و "امنیت بینالمللی" قرار میگیرد.
دومین تفسیر از "امنیت محیط زیستی" بیشتر مربوط به تهدید تغییرات محیط زیستی بر امنیت فردی است. در مرکز این مفهوم این استدلال قرار دارد که سطحی از تحلیل که بر محور کشور قرار گرفته نامناسب و گمراهکننده است. زیرا مشکلات زیست محیطی به مرزهای سرزمینی یا سیاسی محدود نمیشود. مشکلات محیط زیستی مردم یا "بشریت" را تهدید میکند، صرفنظر از اینکه در داخل کدام مرز ملی زندگی میکنند. برای این که مشکلی از نظر سطح تحلیل به وجود نیاید، تحلیلگرانی که رویکرد دوم را بر میگزینند، فرض را بر این میگذارند که حیطه تعریف امنیت ملی به گونهای وسیع در نظر گرفته شده است که رفاه عمومی جسمی، اجتماعی و اقتصادی افراد را در بر میگیرد. به عبارت دیگر، این کیفیت محیط زیست انسانی است که باید حمایت و حفاظت شود. برای این که هدفی که در این شیوه دنبال میشود، گم نشود باید تلاش شود که مفهوم امنیت محیط زیستی به معنی امنیت ظاهری محیط زیست در نظر گرفته شود. یعنی تنها از طریق حفاظت از بهداشت محیط، رفاه افراد تامین میشود. این دیدگاه به طور آشکار یا ضمنی پیشبینی میکند که واقعگرایان سنتی، رویکرد بر محور کشور به امنیت را در مدیریت مشکلات محیط زیستی نامناسب میدانند و دیدگاه جدید در روابط بینالملل و امنیت را بر میگزینند که امنیت مشترک را برای همه افراد لازم میداند.
دیدگاه دیگر نسبت به این تفاسیر، دیدگاهی است که تخریب محیط زیست را خطری تهدیدآمیز میداند که بایستی هر چه سریعتر مرتفع شود، اما میان تاثیر دخالتهای انسانی در تخریب محیط زیست با امنیت رابطهای قائل نمیشود. در این دیدگاه نگرانیهای مختلفی مطرح است که خلاصه آن این است که امنیت ناشی از تهدید جنگ و خشونت – یعنی امنیت در مفهوم سنتی آن – و امنیت ناشی از تهدیدات محیط زیستی ماهیتا با یکدیگر متفاوت هستند. بنابراین، مناسب نیست که مفهوم امنیت به گونهای فراگیر تفسیر شود که تهدیدهای غیر نظامی از جمله تهدیدهای محیط زیستی را هم شامل شود.
وجود این دو رویکرد نسبتا مجزا که یکی تخریب محیط زیست را به امنیت مرتبط میکند، و دیگری ارتباطی در این زمینه قائل نیست، موجب ابهام در تعریف موضوع میشود. با تغییر جهت بحثها از رویکرد اول به رویکرد دوم این سوال ناخود آگاه مطرح میشود که ما درباره چه چیزی بحث میکنیم؟ این ابهامات مفهومی باعث تقویت موضع کسانی میشود که میان تغییرات محیط زیستی با امنیت رابطهای قائل نیستند.
این دو تفسیر موسع درباره مفهوم "امنیت محیط زیستی" لزوما یکدیگر را نفی نمیکنند، زیرا تاثیر مشکلات محیط زیستی جهانی یا ملی بر افراد ممکن است امنیت کشورها را متاثر کند. با این وجود، استفاده متناوب از آنها که بعضا هم در کتابها مشاهده میشود، میتواند گمراه کننده باشد.5
زیرا سطح تحلیل هر یک از این دو دیدگاه مجزا است، در نتیجه کاربرد و اطلاق آن نیز متفاوت است. انتخاب هر یک از این رویکردها تا حدود زیادی بستگی به تعریفی دارد که از امنیت ارائه میشود. در این مقاله بیشتر به رویکرد اول – یعنی امنیت محیط زیستی که معتقد است تخریب محیط زیست میتواند به مناقشه و درگیری منجر شود – توجه دارد. این بحث شامل تاثیر محیط زیست به عنوان علت مناقشه و جنگ و تاثیر آن محیط زیست و آمادگی و تدارک و درگیر شدن در جنگ است.
مفهوم محیط زیست در برگیرنده کلیه اجزای زنده و غیر زنده کره زمین – لیتوسفر، اتمسفر و استراسفر – میگردد. بنابراین، اختصاص یک مبحث به محیط زیست و امنیت میتواند موضوعهایی چون تاثیر شرایط زمین و زمینهای کشاورزی بر عملیات نظامی و تاثیر تخریب محیط زیست بر جغرافیا و امنیت را شامل شود.
مهمترین وجوه در تاثیر تغییرات محیط زیستی که بایستی در ملاحظات امنیتی در نظر گرفته شود، جنبههایی است که مربوط به توسعه منابع کمیاب مثل تمام شدن منابع تجدیدناپذیر، جنگلزدایی، تخریب زمینهای کشاروزی، استفاده بیرویه و آلودگی منابع آبی و ماهیگیری بیش از اندازه است. برای تسهیل سازماندهی و درک این موضوع، مناسب است عناصر اصلی در رابطه میان محیط زیست و مناقشه دستهبندی شود. یک تمایز مشخص رابطه متقابل میان تغییر محیط زیست بر جنبههای مختلف مناقشه و تاثیر جنگ و درگیری بر محیط زیست است. البته در هر مورد میتوان مشخص کرد که آیا این تاثیر مستقیم است یا غیر مستقیم.
در تبیین و تشریح جنبههای مختلف رابطه میان تخریب محیط زیست و امنیت که در مقاله به آن پرداخته میشود میتوان از موردهای مطالعاتی بهره جست. موردهای مطالعاتی که برای این مقاله انتخاب شدهاند براساس اعتبار اطلاعات و نیز ارتباط آن با مقاله و تاثیرگذاری آن برای درک موضوع بوده است.
موضوعات مقاله
ذیلا بحث مختصری درباره موضوعهای اصلی که در این مقاله به آنها پرداخته میشود، ارائه میگردد. ساختار الگویی این مقاله به گونهای است که هر مبحث را میتواند جداگانه برای تشریح دیگر جنبههای مطالعات امنیتی یا بهگونه تلفیقی استفاده کرد.
پیشبینی نظری
هدف از این بخش مقدماتی تشریح رویکردی است که میان تخریب محیط زیست و امنیت رابطه قائل است.
این بخش شامل دو جزء میشود. جزء اول به بررسی چارچوب اصلی بحثهایی میپردازد که درباره تعریف امنیت و توجه مناسب به امنیت است.
در این بخش مبانی مفهومی برای درک این رویکرد ویژه تشریح میشود. هدف در این جا تعریف ظاهری امنیت نیست بلکه بررسی عوامل و شرایطی است که امنیت را متاثر میکند و روندهایی است که طی آن این تاثیرات شکل میگیرد.
بررسی مفهوم امنیت بایستی با دو ملاحظه کاملا متقن صورت گیرد. اولین ملاحظه این است که با توجه به کاربردهای نیروی نظامی در آینده امنیت و برقراری امنیت در عمل باید جزء وظیفه اصلی قرار گیرد. یک وظیفه شناسایی نوع اطلاعاتی است که در ارزیابی خطرات امنیتی و انواع خطراتی که کشورها برای تامین امنیت خود باید به دفع آن همت گمارند، ضروری است. دوم شناسایی شرایطی است که کاربرد نیروی نظامی به عنوان ابزاری برای پیشبرد سیاست را مجاز میکند. اهمیت این دو وظیفه در این است که میان تأثیر تخریب محیط زیست بر مناقشه و درگیری رابطه متقابل قائل است و برای همین هدف و تدارک و نحوه هدایت عملیات نظامی بر محیط زیست را مشخص میسازد.
ملاحظه دوم این است که گرچه تخریب محیط زیست ممکن است منجر به مناقشه شود اما همیشه اینگونه نیست. یعنی لزوما این طور نیست که اگر در جایی به خاطر مداخله انسان در تخریب محیط زیست مناقشه و درگیری به وجود آمد پس در دیگر مناطق نیز همین علت موجب مناقشه میشود. زیرا اکثرا موضوعهای مربوط به تغییر محیط زیست و امنیت با یکدیگر تلافی پیدا نمیکند. میزان واقعی تخریب محیط زیست هر چند که اهمیت دارد و موجب نگرانی است اما کشورها و ملتها واکنشهای مختلفی در برابر تخریب محیط زیست از خود نشان میدهند.
تخریب محیط زیست از دیدگاه برخورد و تماس بشر با طبیعت
در این بخش شناخت عمومی درباره منابع اصلی تغییرات محیط زیستی، تاثیر این منابع بر محیط زیست و مهمتر از همه تاثیر محیط زیست بر جامعه انسانی بحث میشود. تاکید اصلی در این مبحث پیامدهای اقتصادی و اجتماعی تغییرات محیط زیستی است. زیرا نهایتا این کشورها و ملتها هستند که ممکن است با توجه به دیدگاه خود واکنشهای مختلفی در قبال تخریب محیط زیست نشان دهند. البته یکی از این واکنشها میتواند روی آوردن به نیروی نظامی و مناقشه و جنگ باشد.
رشد جمعیت، یا دست کم تغییرات جمعیتی، ریشه تخریب محیط زیست و کمبود منابع در سطح ملی و در سطح جهانی است. رشد فوقالعاد جمعیت در قرن گذشته تاثیر مستقیم بر وضعیت فعلی محیط زیست داشته است و افزایش جمعیت در آینده میتواند بر اثرات مخرب فعالیتهای انسانی بر محیط زیست شدت بخشد. بنابراین، این بخش باید نه تنها تاثیرات تخریب محیط زیست را مورد بررسی قرار دهد بلکه باید به رابطه رشد جمعیت و پیامدهای آن بر محیط زیست نیز بپردازد.
مهمترین تاثیر جنگ و مناقشه بر محیط زیست تخریب محیط زیست را مورد بررسی قرار دهد بلکه باید به رابطه رشد جمعیت و پیامدهای آن بر محیط زیست نیز بپردازد.
مهمترین تاثیر جنک و مناقشه بر محیط زیست تخریب جنگلها، زمینهای کشاورزی، استفاده بیش از اندازه از آب و آلوده کردن آن و ماهیگیری بیش از حد بوده است. بخش قابل توجهی از کشورهای در حال توسعه از هم اکنون از کمبود زمینهای قابل کشت، آب آشامیدنی، جنگل و ماهی رنج میبرند.
در این مقاله همچنین ضروری است اثرات گلخانهای بر گرم شدن کره زمین و سوارخ شدن لایه اوزن مورد مطالعه قرار گیرد، هر چند که ممکن است تاثیر این معظات تا سالهای آینده احساس نشود.
در ارائه این مبحث باید به دو موضوع حساس درباره تخریب محیط زیست و پیامدهای آن بر جامعه انسانی تاکید ورزید. اول آن که محیط زیست با فعالیتهای انسان رابطه متقابل دارد که میتواند باز خوردهای مثبت با منفی داشته باشد و نمیتوان به روشنی پیشبینی کرد که تاثیر فعالیتهای انسانی بر محیط زیست یا تاثیر تخریب محیط زیست بر انسان و رفتارهای انسانی چیست.6
نکته دوم در مورد ویژگی متمایز تخریب محیط زیست این است که محیط زیست مرز نمیشناسد و مربوط به کل جامعه انسانی میشود. برخی مشکلات محیط زیستی مثل آلودگی هوا در شهرها یا آلودگی آب ممکن است تاثیرا محدود در محل داشته باشد و یک نگرانی ملی تلقی شود.
اما برخی دیگر از معظات محیط زیستی کاربردهای بینالمللی دارد. سه معضل محیط زیستی فراملی وجود دارد. اول آن که برخی از منابع محیطی مثل جو زمین و اقیانوسها مربوط به کل کره زمین میشود. دوم آن که کشورهای همسایه تنها در بخشی از محیط زیستی تحت تاثیر فعالیتهای یک یا چند کشور باشند مثل باران اسیدی و نکته آخر آن که برخی منابع محیط زیستی مثل جنگلهایی استوایی در کشورهای مجزا قرار دارند، اما آینده این جنگلها ممکن است هر یک از این کشورها را تحت تاثیر قرار دهد زیرا اهمیت آن در منحصر به فرد بودن آن است.
تاثیر تغییرات محیط زیستی بر چشماندازهای مناقشه
ارتباط میان تخریب محیط زیست و مناقشه ممکن است مستقیم یا غیر مستقیم باشد. برای آن که انسجامی در ارائه مطالب وجود داشته باشد، مناسب است ابتدا چارچوب تحلیل به عنوان مبنایی برای بررسی موردهای مطالعاتی مشخص شود. یک چارچوب تحلیل مشخص در ارائه موردهای مطالعاتی میتواند بررسی ارتباط مستقیم و غیر مستقیم کمبود منابع در ایجاد درگیری و مناقشه باشد. برای این منظور از دو چارچوب تحلیلی استفاده میشود. روبرت ماندل7 چارچوبی را ارائه میدهد که تخریب منابع را به علت مناقشه ربط میدهد و میافزاید که ممکن است مناقشه علتهای زیر داشته باشد:
تغییر در دسترسی به منابع، کم شدن بهرهمندی از منابع، نابرابری در توزیع منابع و وابستگی متقابل در سودجویی از منابع. ماندل از این چارچوب برای تحلیل تاثیر تخریب منابع تجدیدپذیر بر منابع تجدیدناپذیر و به ویژه تحلیل موارد مربوط به کمبود منابع و ارتباط آن با مناقشه و درگیری به خوبی استفاده کرده است.
توماس هرمر- دیکسون8 یک چارچوب تحلیلی نسبتا متفاوت اما پیچیدهتری را ارائه میدهد که درصدد برقراری رابطه میان علتهای کمبود منابع محیط زیستی با پیامدهای اجتماعی و در نتیجه مناقشه و درگیری است. الگوی تحلیل هومر دیکسون میتواند در تشریح ارتباط مستقیم و غیرمستقیم میان تخریب محیط زیست و مناقشه مورد استفاده قرار گیرد.
ارتباط مستقیم
در طول تاریخ، کشورها تلاش کردهاند تا دسترسی امنی به منابع طبیعی داشته باشند، این منابع را میتوان به دو دسته تجدیدپذیر و تجدیدناپذیر تقسیم کرد. در تدریس این بخش، مهم است که دانشجویان آگاه شوند که علت پیدایش برخی جنگها تنها یک علت بوده است و این حقیقت در مورد مناقشههایی صدق پیدا میکند که به خاطر کمبود منابع تجدیدناپذیر یا تجدیدناپذیر در گرفته است.
رقابت بر سر مهار منابع تجدیدناپذیر یا معدنی میتواند منجر به بروز جنگ و درگیری مسلحانه شود. البته کشورهایی که به منابع تجدیدناپذیر خارجی وابستهاند سازوکارهایی را اندیشیدهاند تا به طور مستمر این منابع برای آنان تامین شود و به همین خاطر شاید لزومی نمیبینند که برای تحصیل منابع معدنی و غیره به جنگ متوسل شوند. منابع سوختی – مثل نفت، گاز، زغال سنگ و اورانیوم اغلب میتواند علت جنگ و درگیری شود و به ویژه مهار نفت موضوع مجادلهآمیز میان کشورها بوده است و جنگهای متعددی را موجب شده است.9 برای جوامع پیشرفته صنعتی نفت بیش از سایر منابع تجدیدناپذیر اهمیت دارد و احتمالا میتواند منشاء درگیری شود. یک مطالعه موردی جالب توجه در زمینه نقش نفت به عنوان علت مناقشه و درگیری در دوره معاصر جنگ خلیج (فارس) در سال 1991 است.
رقابت بر سر منابع تجدیدپذیر مثل آب شیرین و منابع غذایی دریایی از جمله ماهی نیز میتواند علت مستقیم مناقشه باشد زیرا این منابع در برخی مناطق روز به روز کمیابتر میشود. در حالی که منابع مذکور برای بقای انسانی حیاتی است و به راحتی میتوان بر آن سلطه پیدا کرد. درگیری بر سر منابع تجدیدناپذیر نسبتا به ندرت اتفاق افتاده است ولی در قرن بیستم این پدیده ناشناخته نبوده است.
افزون بر این، بسیاری از تحلیلگران استدلال میکنند که درگیری بر سر منابع تجدیدناپذیر کمیاب ممکن است در آینده شدت پیدا کند. دلیل اصلی در این که منابع تجدیدناپذیر میتواند علت درگیری شود این است که استفاده انسانی از این منابع زیاد شده است به طوری که کمبود این منابع آن را به منابع تجدیدناپذیر مبدل کرده است. دو منبع تجدیدناپذیر از اهمیت خاصی برخوردارند یکی آب شیرین و یکی منابع ماهی که بالقوه کمبود آن میتواند منشاء درگیری و مناقشه باشد.
هیچ موردی نیست که در آن آب منبع مستقیم درگیری باشد، اما یک امکان واقعگرایانه این است که این منبع در مناطق حاصلخیز مثل خاورمیانه، شمال آفریقا و آسیای مرکزی میتواند منشاء مناقشه شود کشورهای مختلفی در این مناطق وابستگی زیادی به یکی از چهار رودخانه جاری منطقه دارند: رود اردن، رود دجله و فرات، رود نیل و رود آمودریا یا سیر دریا. بستر رود اردن میتواند بهترین مورد مطالعاتی در بررسی نقش آب شیرین به عنوان علت مناقشه باشد. ماهیگیری از دریا منبع تجدیدناپذیر دیگری بر سر منابع ماهی، مناقشه انگلستان با ایلند در سال 1973 – 1972 بود که در نتیجه رقابت هر دو کشور برای دسترسی به مناطق آبی ماهیگیری اتفاق افتاد. در دهه 1990، تعداد درگیریهایی که میان قایقهای ماهیگیری کشورهای رقیب در زمینه حقوق ماهیگیری و مدیریت ماهیگیری روی داد به طور قابل توجهی افزایش پیدا کرد.10 در عین حال برای این که چشماندازی از معضل کمبود منابع ماهی که میتواند علت مناقشه شود، بدست آوریم میتوانیم اختلاف میان کانادا و جامعه اروپایی در سال 1992 بر سر منابع ماهی درگراند بانکز 11 و اختلاف بینکانادا و جامعه اروپایی در سال 1995 بر سر منابع سفره ماهی در همان منطقه را مثال بزنیم.12
مشخص است که در برخی شرایط تغییرات محیط زیستی علت بلافصل و مکفی برای درگیری و رقابت میان کشورها بر سر منابع تجدیدناپذیر و تجدیدناپذیر است. البته چنین رقابتی به جنگ منجر نمیشود. چشمانداز "جنگ بر سر منابع"13 میتواند کشورها را متقاعد کند که منابع مشترک آنها در این است که در مدیریت و حفظ منابع تجدیدناپذیر با یکدیگر همکاری کنند. و دامنه اختلافات خود را محدود و مهار کنند. برای مدیریت، حفظ و توزیع منابع میتوان نظامهای را اندیشید. نظامهای مدیریت منابع بنا به نوع منابع و تعداد کشورهایی که درصدد دسترسی به آن منابع هستند، ممکن است دوجانبه، منطقهای یا بینالمللی باشد. البته مرجح است مطالعات اولیه موردی در زمینه آب و ماهی شامل سایر موارد نظامهای مدیریت منابع خاص میگردد. یافتن راه حل برای این معضلات کار راحتی نیست، به ویژه با توجه به کمبودی که در منابع تجدیدناپذیر وجود دارد، زیرا دو یا چند کشور در این منابع سهیم هستند.
در شرایطی که کشورهای متعددی در یکی از منابع سهم دارند، ماهیت فراملی بودن آن منابع اینگونه اقتضاء میکند که بقیه کشورهای ذینفع نیز در مدیریت آن همکاری کنند در غیر این صورت تلاشهای یک یا چند کشور بینتیجه میماند.
مشکلات جوی و آب هوایی جهانی مثل گرم شدن کره مسکون به دلایل گلخانهای میتواند فشار بر منابع تجدیدناپذیر را بیشتر کند، اما به طور کلی این یک عامل فرعی به شمار میرود. فشار متغیرهایی چون رشد جمعیت، افزایش تقاضا برای غذا و صنعتی شدن، احتمالا منابع تجدیدپذیر طبیعی را با کمبود مواجه میکند. تاثیر تغییرات آب و هوایی در حال حاضر چنان مشهود نشده است. بلکه این تاثیر مستقیم فعالیتهای انسانی است که منابع احیاءپذیر را کمیاب کرده و احتمال میرود بعدها موجب مناقشه و درگیری شود.
ارتباط غیر مستقیم
به نظر نمیرسد تغییرات محیط زیستی موجب و علتی برای درگیری و مناقشه شود. در اکثر موقعیتها، تغییرات محیط زیستی احتمالا یکی از علتهای متعددی است که موجب مناقشه داخلی یا بین کشوری میشود. البته این عامل را باید در کنار عوامل مهمتری چون عوامل سیاسی و اقتصادی در نظر گرفت.
مهمترین پیامدهای آشکار تغییرات محیط زیستی که میتواند به طور غیر مستقیم علت مناقشه قرار گیرد، تخریب زمینهای کشاورزی، جنگلزدایی و استقاده بیش از حد از آب و دیگر منابع تجدیدپذیر است. محیط زیست و جامعه در چارچوب یک سری روندهای پیچیده با یکدیگر در تعامل هستند. واکنشهای مناسب فیزیکی و سیاستگذاری میتواند مانع تخریب محیط زیست و تاثیرات منفی آن شود و در عین حال پاسخهای نامناسب اجتماعی میتواند فشارهای انسانی بر محیط زیست را بیشتر کند.
چهار تاثیر اصلی اجتماعی از تغییرات محیط زیستی را میتوان بر شمرد که ممکن است به افزایش احتمال درگیری کمک کند: کاهش تولیدات کشاورزی، رکود اقتصادی، جابجایی جمعیت و مختل شدن موسسات قانونی و روابط اجتماعی. این تاثیرات اجتماعی بر تغییرات محیط زیستی اغلب با یکدیگر ارتباط درونی دارند و گاهی یکدیگر را تقویت میکنند.14 چگونگی واکنش جامعه به تغییر محیط زیستی، تعیینکننده اصلی نقش عوامل محیط زیستی در شکلگیری مناقشه است و به عاملهای مختلفی از جمله منابع فیزیکی موجود، موسسات سیاسی و روابط اجتماعی بستگی دارد.
مطالعات موردی چندی وجود دارد که به دانشجویان ابعاد پیچیده تاثیر متقابل تخریب محیط زیست و عوامل اجتماعی را نشان میدهد که به درگیری و خشونت منجر شده است. اساتید باید تاکید کنند که تغییرات محیط زیستی که منجر به مناقشه اجتماعی با بین کشوری شده است به این علت بوده است که این تغییرات بر متغیرهای فیزیکی و اجتماعی زیادی تاثیرگذار بوده است که میتواند از کشور به کشور و منطقه به منطقه فرق کند. بنابراین، تاثیر تغییرات محیط زیستی بر مناقشه و درگیری بستگی به شرایط و اوضاع و احوال دارد.
هومر – دیکسون دو نوع مناقشه مرتبط با کمبود منابع را فرض کرده است که بیانگر رابطه میان تخریب محیط زیست و مناقشه است و در طبقهبندی "ارتباط غیر مستقیم" قرار میگیرد. ابتدا وی پیشنهاد میکند که "جابجایی گسترده جمعیت در نتیجه تخریب محیط زیست میتواند موجبی برای مناقشه گروهها به ویژه زد و خوردهای قومی برای کسب هویت باشد". مردمی که به خاطر تخریب محیط زیست نقل و مکان یا مهاجرت میکنند، دلیلش این است که حیات خود را در معرض خطر میبینند یا این که سطح زندگی آنان به شدت پایین آمده است. پناهندگان محیط زیستی "که از کشور خود به کشور دیگری پناهنده میشوند، میتوانند فشارهای زیادی را بر کشورهای پذیرنده وارد کنند و حتی ممکن است به درگیرهای درون کشوری یا فراکشوری دامن بزنند. بنگلادش – آسام (هند) از جمله مواردی است که طی آن جابجایی مردم بنگلادش و مهاجرت آنان به آسام به خاطر کمبود زمینهای کشاورزی به درگیریهای قومی خشونتآمیزی منجر شده است و شورشهای خونینی را در سالهای 1980 و 1988 در پیداشت. یکی از موارد مطالعاتی که بررسی آن توصیه میشود مناقشه بین کشورهی هندوارس و السالوادور در سال 1969 است. مشکل اصلی مربوط به پناهندگان الساوادوری بود که کشور اصلی خود را به خاطر تخریب محیط زیست، توزیع نامناسب، کمبود زمینهای کشاروزی و افزایش جمعیت ترک گفته و به کشور هندوارس مهاجرت کره بودند.
هندوراس درصدد برآمد که این پناهندگان را اخراج کند زیرا رقابت بر سر زمینهای کشاورزی زیاده شده بود.(37) برخی از تحلیلگران معتقدند که مشکل "پناهندگان محیط زیستی" و تاثیر منفی آنان بر ثبات کشورها روز به روز افزایش مییابد و این امر می تواند به دامنه مناقشات بیافزاید.15
دوم آن که هومر – دیکسون عنوان میدارد که کمبودهای محیط زیستی میتواند هم زمان موجب محرومیت اقتصادی و اختلال در کار نهادهای اجتماعی شود و این امر به نوبه خود موجب شورشهای مدنی میشود". ممکن است به خاطر رکود اقتصادی ناشی از تخریب محیط زیست و کمبود زمینهای زراعی خشونت بین کشوری نضج گیرد. نمونههایی از این نوع درگیری شورش در فیلپین، پیدایش گروه راه درخشان در پرو و خشونت درون کشوری در چین است. در مطالعه موردی توصیه شده، شورشیان فلیپینی نیز از حمایت سیاسی و اقتصادی کشاروزان ناراضی برخور دارند.
این کشاورزان مجبور شدهاند که خانه و کاشانه اصلی خود را ترک کنند و به زمینهای روی آورند که برای کشاورزان چندان مناسب نیست. البته جابجایی جمعیت، جنگلزادیی و فرسایش خاک دلیل اصلی شورش نبودهاند، اما کشاورزان را مستعد پذیرش عقاید انقلابی شورشیان کرده بود.16
گونهشناسی دوگانه که هومر – دیکسون ارائه کرده است تنها مواردی نیستند که تاثیر غیر مستقیم تخریب محیط زیست بر امنیت را نشان میدهند. نگرانی درباره پیامدهای محیط زیستی سد گابسیکوو – ناگیماروس17 بر روی رودخانه دانوب موجب تنش میان مجارستان و چکسلواکی (و بعد اسلواکی) شد. اختلاف درباره این سد همچنین تنشهای داخلی بین اسلواکیها و مجارهای اسلواکی را دامن زد و موجب تشدید احساسات ناسیونالیستی اسلواک در منطقه پیرامون سد شد. این بعد داخلی به نوبه خود درا دامن زدن به مناقشات مجارستان و اسلواکی تاثیر داشت و مجارستان نگرانی فزاینده خود را نسبت به امنیت جانی اقلیت مجار در اسلواکی ابراز داشت.
البته احتمال این که فشارهای محیط زیستی به طور غیر مستقیم موجب شورشهای اجتماعی یا مناقشه بین کشوری در میان کشورهای توسعه یافته شود، وجود ندارد.18
این کشورها نسبتا از جمعیت، اقتصاد و فنآوری با ثباتی برخوردارند و میتوانند بر بسیاری از مشکلات محیط زیستی فایق آیند که منجر به آشوبهای اجتماعی و بالتبع مناقشه نشود. یک استثناء فرضی این است که اگر این افراد و گروهها که به حفظ محیط زیست متعهد هستند ممکن است برای پیشبرد آرمانهای خود علیه جامعه و کشور به خشونت متوسل شوند.19 چنین امکانی را نباید نایده گرفت. فعالیتهای کنونی "افراطیون محیط زیستی"20 در حال حاضر به انجام خرابکاریهایی در سطح پایین محدود است، هر چند که تخریب اماکن و تهدید جانی افراد را نمیتوان تهدید عمومی یک کشور اقمداد کرد.21 با این وجود، این احتمال هم وجود دارد که تروریستها به جای تهدیدات جانی افراد، خرابیهای محیط زیستی بیار آورند.
کشورهای در حال توسعه جهان سوم بیشتر در معرض پیامدهای اجتماعی تخریب محیط زیست قرار دارند. این کشورها از منابع مادی، مالی یا فنآوری لازم برای مدیریت مشکلات محیط زیستی خود، برخوردار نیستند. نهادهای سیاسی و اجتماعی این کشورها اغلب مانع اتخاذ سیاستهای هماهنگ شده برای رفع مشکلات محیط زیستی و پیامدهای اجتماعی آن میشوند. در نتیجه، فشار بر زمینهای کشاورزی زیاد میشود، تولیدات کشاورزی تنزل مییابد، رکود اقتصادی پدید میآید، مردم ناچار به ترک خانه و کاشانه خود میشوند و نهادهای اجتماعی مختل میشود. در مناطق متعددی که تخریب محیط زیست غیر مستقیم منجر به مناقشه شده است. به ویژه در منطقه اروپای شرقی و مرکزی و اوراسیا مرکزی (شوروی سابق) و پیامدهای بالقوه امنیتی این مناطق ایجاد مانع در تحقق مردمسالاری در این کشورها شده است. مناقشههای مرتبط با محیط زیست میتواند پیامدهایی برای کشورهای توسعهیافته داشته باشد زیرا ممکن است ثبات منطقهای بهم بخورد یا موجب مهاجرتهای دسته جمعی مردم این مناطق به سمت کشورهای صنعتی شود.
بسیاری از تحلیلگران معتقدند که مشکلات جهانی محیط زیست مثل گرم شدن گلخانهای کره زمین و سوراخ شدن لایه ازون میتواند غیر مستقیم منجر به مناقشه، به ویژه میان کشورهای توسعهیافته و کشورهای در حال توسعه شود. این پدیده ممکن است در سالهای دورتر در قرن بیستو یکم به وقوع بپیوندد.
ماهیت تقریباً مشهود تخریب محیط زیست برای تاثیرگذاری غیر مستقیم در بیثباتی و مناقشه، مشکلاتی را در یافتن راهحلهای پیشگیرانه یا سازنده بوجود میآورد. رویکردهای مربوط به حفظ و بهبود محیط زیست مستلزم یافتن راه حلهای گسترده سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و محیط زیستی است که باید در سطوح محلی، بینالمللی و جهانی به کار گرفته شود. رویکردهای اولیه در برخورد با این معضل باید با توجه به برداشتها و مطالعات کافی در زمینه حفظ و بهبود محیط زیست، توسعه پایدار و کنترل جمعیت باشد. هر یک از این رویکردها میتواند با مانع مواجه شود زیرا دیدگاههای فرهنگی، مذهبی، اقتصادی و سیاسی مختلفی در اجرای آنها دخیل هستند.
برای مثال دیدگاههای متفاوتی در کشورهای توسعهیافته یا کمتر توسعهیافته نسبت به موضوعهایی چون توسعه وجود دارد که مانع عمده در یافتن زمینه مشترک در موضوعهای محیط زیستی است. کشورهای در حال توسعه علاقهای به توسعه اقتصادی و صنعتی ندارند چه رسد به حفظ محیط زیست تا جایی که برخی از این کشورها پیشنهادهای کشورهای توسعهیافته در زمینه حفظ محیط زیست را مانعی برای توسعه خود تلقی میکنند.
افزون بر این، بسیاری از کشورهای در حال توسعه از مداخله در اموری که مربوط به حاکمیت ملی آنها میشود، ناراحت میشوند. کنفرانس محیط زیست و توسعه ملل متحد در سال 1992 و کنفرانس جمعیت و توسعه در سال 1994 میتواند یک مورد مطالعاتی جالب در بررسی موضوعهای متنوع و موانع یافتن راه حلها باشد.
گرچه ماهیت منطقهای و جهانی بودن معضلات محیط زیستی به گونهای است که باید نگرانی مشترک همه کشورها را موجب شود و تلاش شود که راهحلهایی یافت شود که به تقویت همکاریها و تفاهم کمک کند، اختلافنظر میان کشورهای در حال توسعه و کمتر توسعهیافته و میان دیدگاههای فرهنگی و مذهبی متفاوت درباره راههای برخورد با معضلات محیط زیستی را نمیتوان دلیل اصلی مناقشه دانست، اما همانگونه که در کنفرانس محیط زیست و توسعه ملل متحدد تصریح شده است، این معضلات میتواند مشکلات اقتصادی و سیاسی و تنشهای موجود در روابط بینالملل را شدت بخشد.
کتاب روبرت کاپلان با عنوان "هرج و مرجی که از پی خواهد آمد22 و کتاب مارکوسگی با عنوان "مکاشفات با تاخیر زمانی"23 نظریات نسبتا متقاوتی را در مورد تخریب محیط زیست به عنوان علت مناقشه بدست میدهند.
تاثیر جنگ بر محیط زیست
نگرانیهای مختلف در زمینه محیط زیست، دست کم در کشورهای صنعتی غربی به جایی رسیده است که حفظ محیط زیست به طور فزایندهای از نظر اجتماعی جنبه ارزش پیدا کرده است. فعالیتهای نظامی، گرچه در خدمت امنیت ملی است، اما ممکن است تبعات منفی بر فعالیتهای انسانی بر محیط زیست، داشته باشد.
ارزشی که مردم و دولتهای غربی برای حفظ محیط زیست قائل هستند میتواند مستقیما در نحوه هدایت جنگ تاثیر داشته باشد. نگرانی در مورد تخریب زیست همچنین میتواند بر آمادگی رزمی در زمان صلح و بالتبع در زمان جنگ تاثیر گذار باشد.
تاثیرات مستقیم
جنگ همواره پیامدهای مخربی بر محیط زیست داشته است این خرابی ممکن است ناشی از عملیات غیر عمدی نظامی باشد و نیز ممکن است این تخریب عمدی و به عنوان ابزار تاکتیکی جنگی باشد.
تخریب محیط زیستی به عنوان نتیجه غیر عمدی جنگ مطلب تازهای نیست. جنگهای متعارف همواره تاثیر منفی بر محیط زیست داشته است. با این وجود، جای تعجب است که اخیرا ابعاد تخریب غیر عمدی محیط زیست در اثر عملیات جنگی افزایش پیدا کرده است.
بدون شک، فرض بر این است که جنگ تسلیحاتی میتواند به شدت محیط زیست جهانی را بر هم زند و (زمستان هستهای) میتواند آب و هوا را در سطح جهان تغییر دهد و لایه ازون به شدت خالی شود. جنبه مهم این مثال این است که آگاهی از این پیامدهای زیستی تاثیر زیادی در بسیج افکار عمومی علیه مسابقه تسلیحاتی در اوائل دهه 1980 داشت.
سلاحهای شیمیایی و بیولوژیکی ممکن است همچنین تاثیر عمده بر محیط زیست داشته باشد. انواع پرندگان و جانوران خشکی و دریایی ممکن است نسبت به مواد شیمیایی و بیولوژیکی آسیبپذیر باشند. تاثیر استفاده از مواد شیمیایی و بیولوژیکی بر جانداران، بسته به نوع ماده، میتواند فاجعهآمیز باشد.
گیاهان عموما به مواد شیمیایی و بیولوژیکی حساس نیستند. با این وجود، آلودگی شیمیایی سبزیجات ممکن است زنجیزه غذایی را با گذشت زمان آلوده کند و تاثیر باکتری و مواد ویروسی ممکن است دائمی باشد. البته میزان شدت و تاوم تاثیر جنگ شیمیایی و بیولوژیکی بر محیط زیست مشخص نیست، اما بدون شک استفاده گسترده از سلاحهای تخریب جمعی میتواند در دراز مدت لطمات جدی بر محیط زیست بر جای گذارد.
نیروهای رزمنده ممکن است به طور عمد به تخریب محیط زیست در زمان جنگ مبادرت کنند. "جنگ محیط زیستی" تقریبا عمومیت دارد هر چند که نقش آن حاشیهای است و تاثیرات نظامی آن اغلب سوال برانگیز است. سیاست "زمینهای سوخته"24 که به هنگام حمله ناپلئون از طرف روسها دنبال میشد یا به هنگام جنگ داخلی آمریکا ارتش اتحاد از این سیاست پیروی میکرد، نشاندهنده تاریخ طولانی تاثیر جنگ بر محیط زیست است. تخریب سیلبندها توسط هلندیها در جنگ سال 1672 فرانسه و هلند برای راه انداختن سیل مثال دیگری در این زمینه است. در دروههای جدید، آمریکا در جنگ ویتنام به "جنگ محیط زیستی" روی آورد و از مواد شیمیایی برای برگریزان جنگ و نابود کردن محصولات غذایی دشمن استفاده کرد و تلاش کرد تا "الگوهای آب و هوایی را از طریق باروری ابرها به صورت مصنوعی بر هم زند". نیروهای روسیه در افغانستان و نیرهای دولتی در جنگ داخلی اتیوپی عمدا تلاش کردند تا به عنوان بخشی از تاکتیک نظامی علیه دشمنانشان محصولات غذایی را نابود کنند و تولید مواد غذایی را مخاطرآمیز و حتی غیر ممکن کنند.
نیروهای رزمنده ممکن است تاسیسات انسانی را برای اهداف نظامی خود نابود کنند. این حملات میتواند تاثیرات محیط زیستی در پی داشته باشد. چهار نوع تاسیسات انسانی وجود دارد که میتواند تهدیدهای بالقوه محیط زیستی داشته باشد. این تاسیسات عبارتند از هستهای، شیمیایی، سوختی و سدهای آبی.25
برخی از مثالها تخریب سدها و موانع خاکی است که میتواند موجب راه افتادن سیل شود، یا تخریب تاسیسات صنعتی مثل راکتورهای هستهای، کارخانههای شیمیایی یا تاسیسات نفتی است که میتواند در دراز مدت محیط را آلوده کند. موارد اخیر از "جنگ محیط زیستی" جنگ سال 1991 خلیج فارس و جنگ در یوگسلاوی سابق است که تخریب عمدی محیط زیست در سطح وسیعی انجام گرفت.26
جنگ ویتنام و جنگ سال 1991 خلیج فارس مثالهایی از نحوه تخریب محیط زیست در جنگ و تاثیرات دراز مدت آن بر محیط است.27
موافقتنامهها و کنوانسیونهای بینالمللی مختلفی وجود دارد که به طور کامل یا بخشی از آنها در مورد کاهش تاثیر جنگ بر محیط زیست و محدود کردن "جنگ محیط زیستی" است. کنوانسیون ممنوعیت استقاده از نیروهای نظامی یا دیگر فنون خصمانه برای تغییر محیط زیست (مصوب سال 1977) به طور مشخص در خصوص ممنوعیت توسل به "جنگ زیستی" است. مواد 55 و 56 کنوانسیون اول سال 1977 ژنو از نیروهای جنگی میخواهد که از "محیط زیست طبیعی در برابر لطمات گسترده، دراز مدت و جدی" جلوگیری کنند و از جمله به تاسیسات و تخریبهایی که میتواند خسارات عمده به محیط زیست وارد کند، پرهیز کنند.
در معاهدات کنترل تسلیحات، ملاحظات محیط زیستی گنجانده شده است. از جمله این معاهدات عبارتند از: معاهده قطب جنوب28، معاهده جزئی منع آزمایش هستهای 29، معاهده فضای ماوراء جو30 و معاهده بستر دریا 31.
بدون شک مهمترین این معاهدات، معاهده جزئی منع آزمایش هستهای است که به خاطر نگرانی از تاثیرات نشت مواد رادیو اکتیو از طریق انفجارات هستهای به تصویب رسید. جنگ خلیج فارس علاقه کشورها را به تبیین مقررات محکمتر بینالمللی در زمینه تخریب عمدی محیط زیست برای مقاصد نظامی بیشتر کرد.
نگرانی درباره محیط زیست احتمالا میتواند هدایت عملیات رزمی در آینده را تحت تاثیر قرار دهد. اول، این نگرانی ممکن است محدودیتهایی را در مورد هدف قرار دادن تاسیسات هستهای، شیمیایی، سدهای آبی و نفتی به وجود آورد. زیرا تخریب این تاسیسات میتواند خسارات محیط زیستی (و انسانی) ببار آورد.
برای مثال ارتش آمریکا تاکتیکهای ویژهای برای بمباران راکتورهای هستهای عراق استفاده نمود که خسارتی به هستههای اصلی و نست مواد رادیو اکتیو وارد نشود و دوم این انتظار از ارتش هست که عواقب "جنگ محیط زیستی" دشمن را جبران کند. برای مثال در جنگ خلیج فارس تلاش شد تا از نشت نفت در خلیج فارس جلوگیری شود.
برخی از تحلیلگران استدلال میکنند که آمادگی برای جنگ میتواند پیامدهای مستقیم مضری بر محیط زیست داشته باشد. آمادهسازی نظامی ممکن است موجب آلودگی مصرف منابع شود.
این در حالی است که منابع مالی و سازمانی میتواند به مصارف بهتری برسد. گرچه این ارتباطات تهدیدهایی را برای محیط زیست و افراد بوجود آورد، اما تهدیدی برای امنیت یک کشور مستقل محسوب نمیشود. در کشورهای توسعه یافته دمکراتیک نگرانیهای محیط زیستی باعث میشود که افکار عمومی در جهت کاهش فعالیتهای نظامی مضر برای محیط زیست، فشار آورد.
اول آن که از نیروهای نظامی انتظار میرود که در زمان صلح سلامت محیط زیست را محترم شمارند. عملیات نظامی در زمان صلح از جمله تمرینهای عملیاتی، آموزشهای نظامی و آزمایش تسلیحات نظامی، میتواند کم و بیش پیامدهای محیط زیستی داشته باشد. طیف فعالیتها میتواند از بازیافت کاغذ و زباله و جلوگیری از هدر رفتن سوخت را شامل شود، اما با توجه به این که حجم نفرات و وسایل نیروهای نظامی زیاد است، بکارگیری این شیوهها میتواند فواید محیط زیستی (و روابط عمومی) زیادی را در بر داشته باشد.
مطمئنا نگرانی افکار عمومی جامعه برای حفظ محیط زیست میتواند برای آمادهسازی نیروهای نطامی مضر باشد و بر تمرینها و آزمایش سلاحها تاثیر بگذارد.32 در سالهای آینده این احتمال وجود دارد که عموم مردم مصرانه خواستار آن شوند که تمرینات نظامی طبق استاندارهای مشخص در جلوگیری از تخریب محیط زیست صورت گیرد.33 افزون بر این، از نیروهای نظامی نیز انتظار میرود که بعد از تمرینهای نظامی، محیط را از آلایندهها پاکسازی کنند.
محدودیتهایی محیط زیستی بر تمرینات و آزمایشهای نظامی میتواند آمادهسازی نظامی و مالاًً کارایی رزمی را تحت تاثیر قرار دهد. محدودیتهایی محیط زیستی میتواند هزینههای تمرینات و عملیات آزمایشی را بالا ببرد. در زمان فعلی که از بودجههای نظامی کاشته شده است، این عامل میتواند نیروی نظامی را مجبور کند که به رویکردهای نوین در تمرینات نظامی روی آورد یا روش تمرینات را تغییر دهد تا بتواند آمادگی رزمی خود را تا حد لازم حفظ کند.
دوم آن که، اغلب گفته میشود که ارتش بزرگترین آلاینده است و بعد از هر عملیات نظامی که خساراتی به محیط زیست وارد میشود از ارتش خواسته میشود که فضای عملیاتی را پاکسازی کند. در دوره جنگ سرد ارتشهای کشورهای مختلف، از جمله ارتش آمریکا، توجه چندانی به دفتن مواد سمی و دیگر مواد مضر به محیط زیست در پایگاههای نظامی و تاسیسات آموزشی، آزمایشی و پروهشی خود نداشتند. ارتش آمریکا نیز مثل ارتش سایر کشورها با این ضرورت مواجه است که مواد سمی خود را در اماکن امن دفن کند و محل استفاده و نگهداری این مواد را پاکیزه نگاه دارد. تمیز نگاهداشتن این اماکن نیاز به منابع مالی قابل توجهی دارد.
مثلا هزینه تمیز کردن هفده کارخانه تسلیحات ارتش آمریکا طی سی الی چهل سال آینده حدود 100 تا 200 میلیارد دلار است. کاهش تسلیحات هستهای طبق موافقنامه استارت یک و دو 34 میتواند معظلات محیط زیستی در مدیریت، نقل و انتقال، ذخیرهسازی و دفن مواد زبالهای کلاهکهای هستهای از کار انداخته شده، ایجاد کند.
تولید تجهیزات نظامی در آینده نیز ممکن است تحت تاثیر قرار گیرد. انتظار میرود کارخانههای تولید تسلیحات که توسط دولت اداره میشود و نیز شرکتهایی که توسط غیر نظامیان اداره میشود باید مقررات محیط زیستی ملی را رعایت کنند. نگرانی آینده درباره ضرورت کاستن با امحاء زباله میتواند هزینههای تولید تجهیزات و تسلیحات نظامی را افزایش دهد. یکی از عواقب اصلی آمادگی نظامی، افزایش هزینههای تجهیزات زمانی است که ارتش با محدودیتهای مالی مواجه است.
سوم آن که، باید این مسئولیت به ارتش داده شود که از محیط زیست محافظت کرده و سالمسازی کند. در سالهای آینده، یک چشمانداز واقعگرایانه این است که داراییهای ارتش میتواند برای نظارت بر تغییرات محیط زیستی به مصرف برسد.35 افراد و تاسیسات نظامی نیز میتوانند برای حفاظت محیط زیست به کار گرفته شوند.
گرچه بسیاری از فعالیتهای نظامی برای محیط زیست مضر است، ارتش نقش مهمی در حفظ تنوع زیستی و محیطهای در معرض خطر مثل مردابها داشته باشد.
ملاحظات محیط زیست مطمئنا پیامدهای گسترده و ظریفی در آمادگی ارتش برای جنگ دارد. باید بررسی کنیم که آیا چنین ملاحظاتی به طور جدی توانایی ارتش در آمادگی برای جنگ را تحت تاثیر قرار میدهد یا نه و از آن مهمتر آیا محدودیتهای ناشی از این ملاحظات آمادگی و کارایی رزمی را تقلیل میدهد یا نه؟ ملاحظات محیط زیستی با آمادگی رزمی با یکدیگر رابطه متقابل دارند. بدون شک ارتش میتواند راههای جدید و ابتکاری در آمادگی رزمی پیدا کند، اما باید دید که این روشهای ویژه و پیامدهای آن بر محیط زیست چیست.
نقدی بر مقاله از سوی پرفسور روبرت ماندل
درک رابطه میان محیط زیست و امنیت ملی، حیاتی است نگرانیهایی که درباره افزایش جمعیت وجود دارد کمبود منابع طبیعی و نشر آلایندههای غیر ارگانیک وارد بحثهای اصلی روابط بینالملل شده است و این موضوع میان اساتید، سیاستگزاران و حتی افکار عمومی مطرح است.
متاسفانه، بحث درباره جنبههای محیط زیستی امنیت اغلب مورد غفلت قرار میگیرد. طبیعی است دورویی سران برخی از کشورها باعث میشود که موضوع به بحث گذاشته نشود و اظهارات رسمی درباره سیاستهای امنیت ملی بیشتر حول و حوش موضوعهای سیاسی – نظامی است و نه ملاحظات حساس محیط زیستی.
با این وجود، حتی در محافل دانشگاهی چهار اشکال عمده پیرامون این بحث وجود دارد. در مقاله تریف راجع به موضوع اول به خوبی صحبت شده است اما به موضوع دوم و سوم پرداخته نشده است و موضوع چهارم را صرفا مطرح کرده است بدون آن که پیرامون آن به اندازه کافی صحبت کند.
گاهی اوقات شاهد هستیم که بحثهای غیر سازندهای میان طرفداران افراطی در هر دو سوی یک طیف انجام میگیرد. در یک سوی این طیف طرفداران محیط زیست هستند که به صورت جانبدارانه، احساسی و غیر تحلیلی یک تصویر آرمانگرایانه از همکاری جهانی برای حفظ محیط زیست ارائه میدهند، بدون آن که بخواهند پیامدهای ایران را برای امنیت ملی در نظر بگیرند و در سوی دیگر این طیف کارشناسان دفاعی هستند که صرفا به استفاده از نیروی نظامی در نبردهای خشن تمرکز دارند و به پیامدهای محیط زیستی اینگونه عملیات توجهی نشان نمیدهند. بدین ترتیب، اکثر طرفهای این بحث نمیتوانند میان امنیت محیط زیست و کمبود منابع تمایز لازم را در نظر بگیرند. افزون بر این، این بحث نباید در مورد رابطه میان محیط زیست و جنگ مبالغه شود بلکه موضوعات امنیتی و محیط زیستی در دوران صلح نیز باید مورد توجه باشد. بالاخره، به نظر میرسد که در تشریح رابطه میان محیط زیست و امنیت به دیدگاههای نظری کمتر پرداخته شده است.
برای بهبود بحث مربوط به امنیت ملی حتما لازم نیست که موضوعهای محیط زیستی را به این مبحث افزود. پروفسور تریف به خوبی در برابر این خواسته طرفداران محیط زیستی مقاومت کرده است. در عوض باید نقایص و ابهامات مباحث اکولوژیکی و زیست محیطی را باید با دقت مورد ارزیابی مجدد قرار داد و اشکلات و نواقص آن را رفع کرد. به نظر میرسد یک سری موضوعهای نظری پیچیده وجود داشته باشد. مثلا این سوال مطرح است که آیا حفظ تمامیت ارضی کشورها به معنی حفاظت از فضا و منابع طبیعی کشور موردنظر است؟ آیا استفاده از نیروی نظامی و خشونت در چارچوب امنیت ملی شامل استفاده از نیروی نظامی و خشونت نسبت به طبیعت به جای انسان است؟ آیا حفظ جان انسانی – یا کیفیت زندگی انسانی – که در امنیت ملی مهم است شامل پیامدهای غیر عمدی در استفاده از منابع یا تخریب محیط زیست توسط دیگر کشورها (مثل حادثه چرنوبیل) میشود؟ آیا مخالفت اصلی در چارچوب امنیت محیط زیستی با دولتهایی میشود که به میزان زیادی به استخراج منابع و تخریب محیط زیست وابسته هستند و با تاثیرات مخرب فراملی میشود (به عبارت دیگر ناقضین حقوق محیط زیستی بینالمللی، موافقنامههای سیاسی یا هنجارهای سیاسی)؟ آیا رابطه میان کشورهای مختلف در زمینه مدیریت انرژی هستهای پیامدهای امنیت ملی دارد؟ چگونه مهار دولت و بخش خصوصی در استخراج و نقل و انتقال نفت امنیت ملی را متاثر میسازد؟
این سوال دو کمک اساسی از نگرانیهای محیط زیستی به مطالعات امنیت ملی است. اول باید مشخص شود که منظور محافظت از چه چیزی است؟ آیا منظور صرفا مرزهای کشور است که شامل سطح زندگی و محیط زیست مردم داخل یک کشور میشود. در مقاله پروفسور تریف به طور مشخص میان امنیت کشورها و امنیت افراد تمایز وجود دارد. این تمایز خیلی اساسی است. دومین کمک، تقویت مجدد و تاکید بر اهمیت اساسی هویت و کیفیت سازوکارهای موجود مهار با چالشهای ویژهای است که در برخورد با وقایع غیر عمدی یا تاثیرات مخرب در عرصه محیط زیست؛ مدیریت تخریب محیط زیست به دست انسان جهت شناسایی افراد یا طرفهای مقصر و بالتبع تنبیه و مجازات خاطیان اتخاذپذیر است.
نظامهای کنترلی ناکافی برای امنیت به همان اندازه مضر است که یک حمله نظامی عمدی به محیط زیست. ظرفیت نابرابر کشورها برای مدیریت منابع میتواند موجب بروز اختلاف شود. این دو کمک میتواند پیچیدگی دفاع ملی یا منطقهای و ارزیابی تهدید را بیشتر کند.
واکنش مناسب به این پیچیدگی فزاینده، موشکافی موضوعهای مریوطه است. اگر چه نگرانیهای محیط زیستی و امنیت ملی یک مجموعه به شمار میآید، اما تمایز میان منابع و امنیت محیط زیستی یک محور اساسی است. پرفسور تریف تاکید میکند که تغییر محیط زیست پل اصلی امنیت ملی است و در این روند وی تمایز میان منابع و امنیت محیط زیستی و برخی جنبههای امنیت منابع را دست کم میگیرد. امنیت منابع به موضوع دسترسی به منابع تجدیدناپذیر مثل معادن و سوختهای فسیلی و منابع تجدیدپذیر مثل آب و ماهی میپردازد. (پرفسور تریف بستر درباره منابع احیاپذیر بحث کرده است، در حالی که منابع تجدیدناپذیر اهمیت بیشتری برای امنیت ملی و به خصوص علتهای جنگ پیدا کرده است، در هر صورت تمایز میان منابع احیاءپذیر و احیاءناپذیر جالب توجه است).
چنانچه در بهرهبرداری از منابع تجدیدپذیر افراط صورت گیرد، این منابع نیز به منابعناپذیر مبدل میشود. محور اصلی بحث در امنیت محیط زیست، تهدید منابع محیط زیستی مثل گرم شدن کره زمین، سوراخ شدن لایه ازون، باران اسید، جنگلزادیی و زبالههای سمی است.
هر چند که بعضا این پدیدهها با یکدیگر اصطکاک پیدا میکنند و میان منابع و امنیت محیط زیستی بازخورد متقابل وجود دارد، ما میتوانیم فرض بگیرم که الگوهای مجزایی برای هر یک از این پدیدهها وجود دارد. امنیت محیط زیستی به نظر موضوعهایی هستند که در سطح جهانی مطرح میباشند. در حالی که کمبود منابع به یک منطقه خاص محدود میشود.
بنابراین میتوان گفت که موضوعهای محیط زیستی جهانی بازی با حاصل جامع صفر میان منافع ملی نیست. کشورها باید درباره موضوعهای امنیت محیط زیستی به طور موثر با یکدیگر همکاری کنند. کمبود منابع، بیشتر کوتاه مدت، مستقیم و رویتپذیر هستند به همین علت به راحتی میتوانند مورد نزاع قرار گیرند، در حالی که تخریب محیط زیست در دراز مدت، غیر مستقیم و رویتناپذیر است و بنابراین نزاعی نیز در مورد آن نیست.
جنگ خلیج فارس در سال 1991 تاثیرات امنیت منابع بر نفت را به خوبی نشان داد. در جنگ ویتنام استفاده از مواد شیمیایی برای برگریزان درختان جنگل تاثیرات منفی شدیدی بر امنیت محیط زیست داشت. به نظر میرسد که برای ملتها مشکل است که به طور موثر دسترسی به منابع و حمایت محیط زیستی را همزمان مورد توجه قرار دهند.
اکثر استراتژیستهای امنیت ملی (برخلاف تریف) حاضر نیستند موضوع امنیت منابع و امنیت محیط زیست را در برنامه کار خود قرار دهد زیرا موضوع امنیت منابع به نگرانیهای جغرافیایی سیاسی (ژئوپلیتیک) درباره مکان، زمین و تامین منابع بر میگردد. دیدگاه اکولوژیکی در زمینه امنیت منابع، اصلاحکننده چارچوب قدیمی جغرافیای سیاسی است. برای مثال، صاحبنظران علوم ژئوپلتیک راهبردی، منابع طبیعی و مکان شناسی را محور تعیینکننده "زیربنای" قدرت ملی میدانند، در حالی که صاحبنظران محیط زیست، منابع و مکانشناسی را "روبنای" قدرت ملی در نظر میگیرند. (این برداشت از الگوی "محدودیتهای رشد"36 برگرفته شده است و به طور گسترده مورد استفاده میباشد)؛ صاحبنظران جغرافیای سیاسی نظامی، زمین را چیزی میدانند که باید در جنگ از آن محافظت شود. بنابراین مشخصا دیدگاههای ژئوپلیتیکی قدیمی نمیتواند بازگوکننده نگرانیهای فعلی کمبود منابع باشد، تا چه رسد به این که بخواهد نگرانیهای امنیت محیط ریست را باز تاب دهد، مگر آن که در تعریف مفاهیم تجدیدنظر اساسی صورت گیرد. با این وجود، ناشیانه است رابطه میان موضوعهای محیط زیستی و امنیت ملی را بدون توجه به کتابهای اساسی و مهم در زمینه جغرافیای سیاسی در نظر بگیریم.
تقسیمبندهای متعارف در روابط بینالملل مانع از انجام بحثهای اساسی ما بین صاحبنظران امنیت ملی و محیط زیست میشود. تاکیدها و تصورات اساسی این دو گروه را نمیتوان از هم جدا دانست، اما برای حصول به تحلیل و سیاستگذاری دقیق و صحیح بررسی دیدگاههای مختلف و متفاوت لازم و ضروری است. تا به حال، زمانی که صاحبنظران امنیت ملی به خاطر تغییر شرایط جهانی و رعایت ملاحظات محیط زیستی تحت فشار بودند، واکنش آنها از روی بیمیلی بوده است.
افزون بر این، تاکید به رعایت ملاحظات محیط زیستی زمان جنگ، این امکان را فراهم کرده است که امنیت محیط زیست به راحتی دستهبندی شود.
در رابطه بین منابع محیط زیست و مناقشه، یک موضوع مهم، رابطه مستقمی میان این دو است. هر چند که پرفسور تریف به طور موثر عوامل مناقشهای محیط زیست را به دو دسته مستقیم و غیر مستقیم تقسیمبندی کرده است، اما باید به برخی سوالات مهم دیگر نیز پاسخ داده شود. این سوالها عبارتند از این که: موضوعهای مربوط به منابع محیط ریست تا چه اندازه در درگیری و مناقشه میان کشورها نقش دارد؟ آیا این علتها را صرفا باید جزء کوچکی از علل مختلف دید که موجب مناقشه و جنگ میشود؟ اختلافنظر قابل ملاحظه در مورد نقش غیر مستقیم یک موضوع امنیت محیط زیستی وجود دارد و بدین ترتیب بسیاری از صاحبنظران برخی از سناریوهای غیر مستقیم که از طرف تریف (وهومر – دیکسون) در زمینه امنیت محیط زیستی مطرح شده است، را غیر واقعی میدانند. نقش موضوعهای محیط زیستی و منابع در زمینه امنیت در زمان صلح شامل بررسی تاثیر بیثباتی سیاسی و اقتصادی، اتکاء خارجی و روابط اتحادها، روند توسعه صنعتی و رقابتهای بینالمللی و مسئوولیتپذیری مشترک در قالب توافقات جمعی برای بهرهبرداری و حافظت از منافع و محیط زیست است. حرکت از سمت ملیگرایی به سمت نظامهای معتبر امنیت منطقهای در زمان صلح میتواند در شناسایی مشترک مشکلات و جلوگیری از تخریب محیط زیست و حفظ منابع تاثیر مستقیم داشته باشد. دیگر چالشهای امنیتی در زمان صلح افزایش اطلاعات در زمینه گروههای افراطی خشونتگرای فراملی محیط زیستی است که اصطلاحا به آنها "اکو تروریست"37 میگویند. موضوع دیگر اجرای دقیق سیاستهای ملی در دخیرهسازی منابع اساسی (مثل استراتژی ذخیرهسازی نفت) است. چالشهایی که در آموزش و پژوهش در زمینه رابطه میان منابع محیط زیست و امنیت ملی فرا روی ما قرار داد، متعدد و موازی هم است. قلت دیدگاههای نظری در این زمینه ضرورت انجام پژوهشهای زیادی را در آینده نشان میدهد. همچنین ماهیت مجادلهآمیز بسیاری در زمینه استدلالهایی پیرامون این مبحث وجود دارد. بهرهبرداری از منابع در آینده (و در نتیجه تخریب محیط زیست) کف اقیانوسها و فضای ماوراء جو و نیز اتکاء بیشتر انسان به انرژی" نرم"38 مثل انرژی خورشیدی، باد، آب و حرارت مرکز زمین – میتواند موجب تغییرات عده در نگرانیهای امنیتی فعلی شود. در ایجاد دیدگاههای منعطف و مفاهیم انطباقپذیر راهحلهایی وجود دارد که میتواند با تغییر محیط زیستی و پارادایمهای امنیتی دوره بعد از جنگ سرد در تعامل قرار گیرد و مرتبا خود را با این تغییرات انطباق دهد.
نقد مقاله توسط پرفسور اورن آر. یانگ
دو راه برای سازماندهی اندیشههای مربوط به رابطه میان نگرانیهای محیط زیستی و امنیت ملی وجود دارد که هر یک نیاز به بررسیهای کارشناسی ویژه برنامه پژوهشی / آموزشی خاص خود دارد. اول یک رویکرد سنتی است که بیشتر بر مناقشههای خشونتآمیز تمرکز دارد و توجهها را به سمت علتهای محیط زیستی مناقشه و نیز تاثیر محیط زیست بر پیدایش مناقشههای خشونتآمیز معطوف میکند. در رویکرد "تریف" در برنامه مقاله پیشنهادی در زمینه محیط زیست و امنیت ملی تقریبا چنین برداشتی مشاهده میشود رویکرد دیگر که نگارنده آن را رویکرد غیر سنتی مینامد بر نقش واقعی یا بالقوه موضوع محیط زیست در تجدید ساختار جامعه بینالمللی در روند سازماندهی مجدد برنامه مطالعات امنیت بین المللی تاکید دارد. تریف به این دیدگاه اشاره دارد و استدلال میکند که این دیدگاه مستلزم رفتار بینالمللی مبنی بر همکاری و تعاون است تا مانع بروز مشکلات و تخریب محیط زیست شود. فشار افکار عمومی بر نیروهای نظامی، آنها را وادار میکند که ملاحظات محیط زیستی را مدنظر قرار دهند. با این وجود، به نظر نمیرسد که تریف به اندازه کافی به این موضوع پرداخته باشد.
نگارنده استدلالش این است که هر برنامهای که از این محورهای عمده غفلت کند، این اشکال را خواهد داشت که موضوع وارد یک روند اداری (تکنوکراتیک) شود و ارتباط خود را با دیگر موضوعهای اساسی روابط بینالملل از دست بدهد.
رویکرد غیر سنتی
نگرانیهای موردنظر در رویکرد سنتی مهم هستند اما نباید مانع از آن شود که ما تغییرات عمده در جامعه بینالمللی را که روز به روز توجه بیشتر به محیط زیست دارد را نادیده بگیریم. "تریف" به مقالاتی توجه کرده است که مطالعه و عمل به امنیت ملی از دیدگاه سنتی به معنی توجه به "تهدید یا استفاده یا توسل واقعی به نیروهای نظامی است". نگرانی درباره تهدید تمامیت ارضی و یکپارچگی سیاسی یک کشور و منافع ملی آن توسط یک دشمن خارجی، میتواند به استفاده از نیروی نظامی منجر شود. بدون شک، این گرانیها در آینده نیز همچنان وجود خواهد داشت، اما این دیدگاه یک دیدگاه راکد است که فرض را بر ثابت ماند ویژگیهای جامعه بینالمللی قرار میدهد و بر این باور است که تغییرات عمدهای در عرصه بینالمللی به وقوع نمیپیوندد. همانطور که بعداً بحث خواهد شد، به نظر میرسد این تصور دیگر اعتباری نداشته باشد، زیرا نگرانیهای محیط زیستی در ردیف اول تحولات بینالمللی جای گرفته است. تحولاتی که نه تنها پویا است و مرتباٌ در حال تغییر است بلکه صحنه و چشمانداز بینالمللی را نیز دستخوش تغییر میکند.
تعییرات محیط زیستی جهانی از جمله تغییر آب و هوا و از بین بردن تنوع زیستی یک موضوع عمده بینالمللی است و به روشی نشان میدهد که کشورهای مستقل به تنهایی نمیتوانند از پس این معضلات برآیند بلکه باید یک مدیریت کاربردی بینالمللی بر آن نظارت کند. مشکلات اکوسیستمی مرز جغرافیایی نمیشناسد و مربوط به کل کره زمین میشود. فعالیتهایی که در داخل مرزهای یک کشور انجام میشود (مثل از میان بردن جنگلهای استوایی) میتواند پیامدهای عمیقبر مردم سایر مناطق داشته باشد. گسترش رابطه درونی میان حفاظت از محیط زیست و تجارت بینالملل تضمینکننده آن است که کشورها به تنهایی با مشکلات محیط زیستی مثل معضلات داخلی کشور خود برخورد میکنند.
مطمئنا این به معنی بهم زدن حاکمیت کشورهای مستقل نیست که واحد اصلی روابط بینالملل را تشکیل میدهد بلکه به معنی این است که دستاندارکاران مسائل امنیت ملی باید توجه داشته باشند که یک کشور به تنهایی نمیتواند معضلات امنیتی محیط زیستی و نیز مشکلات امنیت اقتصاد جهانی را مرتفع کند و این نیاز به تلاش جمعی کشورها دارد.
نگرانیهای محیط زیستی همچنین میتواند محور همکاری کشورها با یکدیگر باشد و موجب تقویت همکاری در زمینه اقتصادی سیاسی بینالمللی شود. کسانی که میخواهند مشکلات عمده محیط زیستی را حل کنند بیشتر بر هدایت امور بینالمللی و نقش نهادهای بینالمللی در رسیدن به همکاری پایدار توجه دارند تا موضوعهای دفاعی یک کشور در برابر تهدیدهای خارجی. این امر روز به روز بیشتر هویدا میشود که حصول به امنیت محیط زیستی مستلزم همکاری مشترک میان کشورها است. تنها در پرتوی همکاری کشورها است که میتوان از محیط زیست جهانی مثلا از سوراخ شدن لایه ازون جلوگیری کرد و برای رسیدن به توسعه پایدار تلاش کرد.
در حالی که در رویکرد سنتی بیشتر به موضوع تقویت تدابیر دفاعی برای مقابله با تهدیدات به منافع ملی توجه میشد. به عبارت دیگر، این برداشت جدید که جهان در حال رویارویی با "آیندهای مشترک" است به وضوع برخلاف نگرانی سنتی نسبت به ارزشهای ملی در دنیایی را نشان میدهد که عناصر آن کشورهای رقیب و تهدیدکننده یکدیگر هستند.
این تحولات موجب تغییراتی در چشماندازی است که میتواند پیامدهای عمیقتر بر دیدگاههای سنتی درباره امنیت ملی داشته باشد. به جای آن که توجه خود را محدود به روابط انسان با انسان کنیم و تعاملها را به شکل توزیعی ببینیم، ما به محور انسان / محیط زیست تمرکز پیدا میکنیم و ساختاری تعامل انسان با محیط زیست را در قالب اکوسیستم بسیار گسترده که انسان نیز به آن تعلق دارد، میبینیم.
گرچه شاید هنوز زمان آن نرسیده باشد که بگوییم این فرضیه که بر سلطه انسان بر طبیعت تاکید میکرد قدیمی شده است و جای خود را به مفاهیم انسانمحوری در قالب مباشرت و معاونت انسانهای با یکدیگر و انسان به عنوان موجودات ذی حیات داده است. ما وارد دورهای شدهایم که رفتارها و ارزشها درباره روابط انسان / محیط زیست نیاز به بررسی مجدد دارد. معنی فوریت که در تهدیدهای مربوط به حرارت کره زمین، تخلیه لایه ازون و از میان رفتن تنوع زیستی وجود دارد، موجب زیر سوال رفتن هر چه بیشتر رفتارها و ارزشهای قدیمی است.
مطمئنا هیچ یک از این مطالب به معنی این نیست که یک کشور مستقل دیگر در صدد اتخاذ سازوکارهای مدیریتی پیچیده یا وابستگی درونی جامعه انسانی نیست و اکنون کاملا به جای مناقشه به سمت همکاری گام بر میدارد با این حال، این تغییرات محیط زیستی میتواند پیامدهای عمیق بر نحوه نگرش ما به امنیت ملی داشته باشد. به نسبتی که نگرانیهای محیط زیستی فزونی مییابد، کسر بودجه نیز بیشتر نمایان میشود. هزینههای دفاعی فقط در امریکا سالانه میلیاردها دلار و در سطح جهان یک تریلبون دلار در سال را به خد اختصاص میدهد. تخریب محیط زیست که به نام حفظ امنیت ملی صورت میگیرد – مثلا آلودگی هستهای فوقالعاده ذخایر نظامی مثل دخایر هستهای "هانفورد"39 و زمینهای آزمایشهای نظامی مثل "راکی فلیتز"40 دیگر از طرف افکار عمومی مشروع و معتبر نمیباشد. سیاستهایی که منجر به ذخیرهسازی دهها هزار کلاهک هستهای شده است روز به روز اعتبار خورد را بیشتر از دست میدهد. مطمئناٌ سادهاندیشی است که تصور کنیم پیدایش نگرانیهای محیط زیستی میتواند انقلابی در جامعه بینالمللی ایجاد کند و به طور واقعی تصورات ما را نسبت به امنیت ملی تغییر دهد، اما این رویکرد نیز اشتباه است که به موضوع محیط زیست و امنیت ملی بر مبنای تصورات راکد ماهیت جامعه بینالمللی نگریسته شود.
نتیجهگیری:
تحلیلگران در مطالعه و بررسی رابطه میان تغییر محیط زیست و جنگ با چالشهای متعددی روبرو هستند. محتملترین ارتباط غیر مستقیم بین علتها و تاثیرات متعدد و متغیرهای فیزیکی، اقتصادی و اجتماعی است. اگر تغییر محیط زیست را بتوانیم علت بدانیم و نه معلول باید بگویم که روابط درونی علتها، یکی از چالشهای تحلیلی است و بستگی به شرایط خاص دارد. لازم است یک رویکرد چند رشتهای برای درک کامل روابط میان تخریب محیط زیست و مناقشه تبیین شود.
پیامدهای محیط زیستی مختلف است و میتواند ظاهری یا عمیق باشد در عالم سیاست، نگرانیهای محیط زیستی میتواند یک موضوع کم اهمیت در نظر گرفته شود؛ تخریب محیط زیست میتواند تاثیری کم یا زیاد در کلیه سطوح جامعه انسانی و فعالیتهای انسانی داشته باشد بدون راهحلهای اساسی، تغییرات محیط زیستی میتواند به طور فزایندهای امنیت را تحت تاثیر قرار دهد.