در شکل افقی انتقال قدرت، هر یک از شاهزادگان امیدوار بودند که پس از به قدرت رسیدن پدر، سهمی نیز به آنان برسد، ولی در وضعیت جدید، تمامی قدرت سیاسی در انحصار یک خانواده قرار می گیرد شرایط بسیار بدی قرار گرفته است و در صورت به قدرت رسیدن نوادگان عبدالعزیز، جنگ قدرت در بین شاهزادگان به اوج خود می رسد. در همین حال کاهش قیمت نفت، ذخایر ارزی عربستان را از حدود 700 میلیاد دلار به 605 میلیارد دلار رسانده است.
اوضاع دربار سعودی هر روز شاهد اختلافات بیشتری است و اکنون این اختلافات، به ویژه بین محمد بن نایف، ولیعهد عربستان و محمد بن سلمان، جانشن ولیعهد بیشتر شده است. همه مسئله این است که بن سلمان به پشتوانه پادشاعی پدرش می خواهد بن نایف را از قدرت حذف کند. عربستان با مشکلات و بلکه بحران اقتصادی نیز دست و پنجه نرم می کند و در جنگ یمن نیز یک شکست خورده بی آبرو شده است.
جهت تحلیل بیشتر این اوضاع و چشم اندازه آینده، با دکتر اسماعیل جهانبین، استاد دانشگاه و کارشناس مسائل منطقه، گفتگوی مفصلی را انجام داده ایم که در ذیل می آید:
بصیرت: به نظر می رسد در دربار عربستان و از جمله بین محمد بن سلمان و محمد بن نایف در باره مسائلی چون جنگ یمن، مسائل داخلی و حمایت از جریان های تکفیری اختلافات در حال افزایش است، نظر شما در این باره چیست؟
دکتر جهانبین: امروز تقریبا برای بیشتر صاحب نظران مسائل خاورمیانه روشن شده است که دربار آل سعود با اختلافات شدیدی در درون خاندان حاکم روبروست. بحران جانشینی در درون این نظام اکنون به چالشی جدی تبدیل شده است، به طوری که صف بندی های متعددی بین شاهزادگان و مدعیان پادشاهی به وجود آمده است. بنابراین شاید بتوان گفت که ریشه اصلی اختلافات بین محمد بن نایف (ولیعهد کنونی) و محمد بن سلمان (ولیعهد دوم) به موضوع جانشینی در حکومت آل سعود مربوط می شود.
مکانیسم انتقال قدرت در نظام سیاسی عربستان بر اساس وصیت نامه بنیانگذار این رژیم، یعنی عبدالعزیز بن سعود، تنظیم شده است. بر اساس این وصیت نامه که به منشور عبدالعزیز نیز شهرت یافته، گفته می شود تا زمانی که فرزندان عبدالعزیز زنده هستند، پادشاهی به نوادگان و نوه های وی نخواهد رسید. تا به امروز نیز فرزندان عبدالعزیز بر اساس مجموعه ای از ویژگی ها و اجماعی که بین اعضای خانواده حاصل می شود یکی پس از دیگری به قدرت رسیده اند. تا زمان ملک عبدالله (پادشاه قبلی)، همواره ولیعهد از میان فرزندان عبدالعزیز انتخاب می شد با این حال، گفته می شود پادشاه قبلی عربستان به دلیل رقابت دیرینه ای که بین فرزندان عبدالعزیز از همسرش از قبیله شِمّری و فرزندان همسر وی از قبیله سدیری ، از دیرباز وجود داشت؛ زمینه را برای به قدرت رسیدن فرزند خود متعب بن عبدالله فراهم کرده بود.
با بررسی برخی اقدامات ملک عبدالله برای تغییر مکانیسم انتقال قدرت در درون خاندان آل سعود به روشنی می توان فهمید که چرا گروه سدیری ها خبر مرگ ملک عبدالله را چند روز با تاخیر اعلام کردند. ملک سلمان که در زمان ملک عبدالله ولیعهد و وزیر دفاع بود با کمک برادران سدیری خود به خوبی می دانستند، که چرا ملک عبدالله در سال های آخر عمر خود برخی تغییرات و انتصاب ها را انجام داده است. به عنوان مثال انتصاب متعب به ریاست گارد ملی و سپس تبدیل این نهاد به وزارتخانه، دقیقا برای ارتقاء موقعیت متعب در مقابل سلمان به عنوان وزیر دفاع بود. همچنین گماردن دو تن از فرزندان ملک عبدالله به امارت مکه و ریاض ، پیام روشنی برای سدیری ها داشت. در نهایت پس از سفر اوباما به عربستان در سال 2013 بلافاصله مقرن بن عبدالعزیز به عنوان ولیعهد دوم عربستان انتخاب شد. ظاهرا طبق توافقی که بین آمریکایی ها و ملک عبدالله انجام شده بود، قرار بود در مرحله نخست ، ابتدا ملک عبدالله به دلیل بیماری از قدرت کناره گیری کرده و سلمان به قدرت برسد. سپس تیم پزشکی ویژه پادشاهی، طی گزارشی اعلام کند که ملک سلمان به دلیل بیماری نمی تواند پادشاه شود. در نتیجه ولیعهد یعنی مقرن بن عبدالعزیز به پادشاهی می رسید. پس از این مرحله و در اقدامی بدعت آمیز، برای نخستین بار، فرزند عبدالله یعنی متعب، به عنوان ولیعهد دوم انتخاب می شد. از آن جایی که مقرن فردی ضعیف و مطیع بود، عبدالله امیدوار بود تا بتواند او را راضی کند که به نفع پسرش از قدرت کناره گیری نماید.
ظاهرا گروه سدیری ها از نقشه های ملک عبدالله آگاه شده بودند و به همین دلیل پس از مرگ وی ، با به تاخیر انداختن اعلام مرگ پادشاه موفق شدند با معرفی محمد بن نایف که پدرش قبلا در پست ولیعهدی وفات یافته بود، به عنوان ولیعهد دوم، سدی در مقابل عملی شدن نقشه های ملک عبدالله و طرفدارانش ایجاد کنند. بن نایف فرد مقتدری است که سال ها بر وزارت کشور عربستان حکومت کرده و کارنامه خوبی در مبارزه با تروریسم در عربستان دارد و به همین دلیل مورد حمایت و توجه آمریکا هم قرار داشت.
اقدامات بعدی سدیری ها نشان داد که انتخاب بن نایف به ولیعهدی در حقیقت زمینه سازی برای به قدرت رساندن محمد بن سلمان ، فرزند ملک سلمان است. درستی این ادعا از آن جا ثابت می شود که ملک سلمان بلافاصله پس از به قدرت رسیدن، فرزند سی ساله و کم تجربه خود را به سمت وزارت دفاع منصوب کرد و پس از شروع جنگ یمن، ابتدا مقرن بن عبدالعزیز را به علت مخالفت با جنگ یمن از ولایتعهدی عزل نمود. با برکناری مقرن، محمد بن نایف ولعهید شد و محمد بن سلمان به عنوان ولیعهد دوم انتخاب گردید. در همین هنگام متعب بن عبدالله، رئیس گارد ملی که مدعی منصب پادشاهی پس از پدرش بود، برای حمایت از جنگ یمن، به سوی مرزهای جنوبی اعزام شد تا امکان هر گونه عکس العمل از وی گرفته شود.
در حال حاضر، رقابت شدیدی بین محمد بن نایف و محمد بن سلمان وجود دارد. اگر چه به دلیل بیماری ملک سلمان، فرزندش که مشاور ویژه او نیز هست، بیشتر امور کشور را در اختیار گرفته است، اما بن نایف فردی با تجربه است که در بین نخبگان سیاسی و مذهبی عربستان حامیان و طرفداران فراوانی دارد. هر یک از این دو نفر نگران آن است که در آینده، به وسیله دیگری حذف شود. یکی از موارد اختلاف شدید بین این دو، مساله جنگ یمن است. بن نایف عقیده دارد که حمله زمینی به یمن موجب گسترش ناامنی و نفوذ تروریست ها به سرزمین اصلی عربستان خواهد شد در حالی که محمد بن سلمان در تلاش است از طریق شکست دادن یمنی ها در جنگ زمینی، به قهرمان جنگ یمن تبدیل شده و از این طریق شایستگی خود را برای مقام پادشاهی به رخ همگان بکشد.
بصیرت: با توجه به این وضعیت، آیا دایره اختلافات در درباره سعودی گسترش بیشتری خواهد یافت؟
دکتر جهانبین: همان طوری که در سوال قبلی توضیح داده شد، مکانیسم انتقال قدرت در بین آل سعود تغییر کرده است. به عبارت دیگر، با اقداماتی که ملک سلمان انجام داد، منشور عبدالعزیز مبنی بر ضرورت به قدرت رسیدن فرزندان وی مادامی که در قید حیات هستند، در حال حاضر فاقد اعتبار است. تا زمانی که این منشور اجرا می شد، مکانیسم انتقال قدرت، به شکل افقی و از برادری به برادر دیگر می رسید. از آن جایی که مولفه های چون سن و مقبولیت در بین نخبگان سیاسی و مذهبی و مانند آن ملاک عمل بود، تقریبا مشخص بود که پادشاه بعدی چه کسی خواهد بود. از این رو، رقابت چندانی بین برادران وجود نداشت. اما با کنار نهادن این منشور، و تلاش برای به قدرت رسیدن فرزند پادشاه فعلی، مکانیسم قدرت از حالت افقی به حالت عمودی تبدیل شده است. بنابراین، طبیعی است که خیل عظیم شاهزادگان با انحصاری شدن حق پادشاهی در نسل یک فرزند از فرزندان عبدالعزیز، به مخالفت برخیزند. در شکل افقی انتقال قدرت، هر یک از شاهزادگان امیدوار بودند که پس از به قدرت رسیدن پدر، سهمی نیز به آنان برسد، ولی در وضعیت جدید، تمامی قدرت سیاسی در انحصار یک خانواده قرار می گیرد. از این رو، می توان پیش بینی کرد که در صورت به قدرت رسیدن نوادگان عبدالعزیز، جنگ قدرت در بین شاهزادگان به اوج خود برسد.
در مورد رقابت و جنگ قدرتی که بین محمد بن نایف و محمد بن سلمان وجود دارد نیز می توان گفت که هر کسی که بخواهد در عربستان به قدرت برسد باید نظر آمریکایی ها را نیز جلب کند. زیرا بدون حمایت آمریکا و دستگاه های اطلاعاتی این کشور، هیچ کس نمی تواند بر این سرزمین حکومت کند. بنابراین، از دو حال خارج نیست یا ملک سلمان سرانجام خواهد توانست نظر مساعد آمریکا را برای به قدرت رسیدن فررندش جلب نماید، یا این که مجبور می شود، با پادشاهی محمد بن نایف موافقت کند.
بصیرت: اختلافات داخلی دربار عربستان آیا در پایان یافتن جنگ یمن مؤثر خواهد بود؟
دکتر جهانبین: جنگ یمن به علت وجود اختلاف در دربار عربستان رخ نداده است، بلکه دلایل تاریخی و ژئوپلیتیکی خاص خود را دارد. عربستان کشوری است که در گذشته سه استان از یمن را اشغال و به خاک خود ضمیمه کرده است و در طول سال های گذشته همواره از رژیم های ضد مردمی در این کشور حمایت کرده است. دشمنی مردم یمن با خاندان سعودی، ریشه در تاریخ و فرهنگ آن ها دارد. شاید اگر این جنگ ظالمانه و جنایتکارانه با این گستردگی و ابعاد ، علیه هر کشور دیگری انجام می شد، آن ها به ناچار تسلیم می شدند، اما مشاهده می شود که ملت یمن با دست خالی و با امکانات ناچیز خود چگونه در مقابل این تجاوز مقاومت می کند. یمنی ها می دانند که این جنگ ، جنگ مرگ و زندگی است همچنان که سعودی ها نیز به غلط تصور می کنند که شکست در جنگ یمن به منزله پایان حکومت آل سعود بر سرزمین حجاز است.
البته ممکن است ناکامی در این جنگ موجب بروز مشکلات زیادی در عربستان شود، ولی واقعیت این است که سعودی ها مشکلات ژئوپلیتکی خود در منطقه را به ویژه در رابطه با ایران و شعیان، بیش از حد بزرگ کرده اند. آن ها قصد دارند از طریق به راه انداختن جنگ شیعه و سنی، و به دست گرفتن پرچم فرماندهی این جنگ، حاکمیت و رهبری خود را بر جهان عرب و حتی جهان اسلام مستحکم نمایند. آن ها فکر می کنند تنها راه مقابله با نفوذ انقلاب اسلامی در منطقه خاورمیانه و جهان اسلام، متحد کردن کشورهای سنی مذهب علیه ایران شیعه و طرفدارانش است. در حالی که دامن زدن به جنگ شیعه و سنی در نهایت به تضعیف و حتی نابودی جهان اسلام منتهی خواهد شد؛ چیزی که آمریکا و اسرائیل به دنبال آن هستند.
بنابراین نمی توان گفت که اختلافات موجود در دربار سعودی موجب پایان یافتن جنگ یمن خواهد شد. جنگ یمن زمینه های و دلایل خاص خود را دارد که باید از طریق مذاکره و گفتگو آن ها را حل کرد. این مساله از سوی ایران، یمن و حتی نهادهای بین المللی مورد تاکید قرار گرفته است، اما عربستان سعودی با هدایت یک جوان ماجراجو و بی تجربه، گمان می کند با کشتن افراد بی گناه در یمن می تواند قدرت خود را در منطقه مستحکم نموده و رقیب دیرین خود را شکست دهد.
بصیرت: آیا در درون حاکمیت آل سعود می توان جریانی را تشخیص داد که نسبت به روابط ایران و عربستان، نظر مثبتی داشته باشد؟
دکتر جهانبین: ساختار سیاسی عربستان بر اساس دو مساله پی ریزی شده است. یکی در سطح داخلی و دیگری در سطح خارجی. در سطح داخلی، بنیان و پایه این رژیم بر اساس همکاری و اتحاد با آل شیخ و علمای وهابی است. یکی از مهم ترین ویژگی های وهابیت دشمنی بی پایان آن ها با مذهب تشیع است. بنابراین دیدگاه نخبگان سیاسی در عربستان نسبت به ایران، به طور کلی، هماهنگ و منطبق با تبلیغات دینی و مذهبی وهابیت در این کشور است. به خاطر دارم زمانی که در این کشور به سر می بردم، رئیس جمهور وقت ایران در زمان ملک عبدالله به این کشور سفر کرد و از درون خانه کعبه بازدید نمود. برخی از طلبه های وهابی مدعی بودند که ملک عبدالله رافضی شده و دست از عقاید دینی خود برداشته است. یعنی واکنش بخش مذهبی عربستان به هر گونه روابط سیاسی با ایران بسیار شدید است به طوری که ممکن است حتی به تکفیر پادشاه نیز بینجامد. با این حال، از آن جایی که قدرت اجتماعی در عربستان در اختیار آل شیخ و وهابیت است، صاحبان قدرت سیاسی یعنی آل سعود، حتی اگر بر ضرورت داشتن روابط سیاسی با ایران، به خوبی واقف باشند با این حال، همواره مراقب هستند تا موجبات تحریک احساسات و عقاید مذهبی آن ها فراهم نکند.
از سوی دیگر نیز باید توجه داشت که به دلایل مذهبی و مسائل ژئوپلیتیکی، عربستان در رابطه با مسائل منطقه ای اعتقادی به لزوم توافق با ایران ندارد، آن ها تصور می کنند که روبطشان با ایران به صورت وجودی و عدمی است، یعنی به عنوان مثال عقیده دارند که در کشورهایی مثل لبنان، سوریه و یمن، یا باید آن ها حضور داشته باشند یا ایران. به عبارت دیگر، سعودی ها توانایی درک این مساله را ندارند که ظرف استراتژیک خاورمیانه ظرف مشترکی است که کشورهایی چون ایران، عربستان و ترکیه در آن سهم دارند. آن ها اصرار دارند که ایران باید از خاورمیانه به طور کلی خارج شود. اصرار آن ها بر این مساله به حدی است که حتی توصیه های مکرر آمریکایی ها مبنی بر ضرورت مشارکت ایران در مسائل خاورمیانه، تاثیر چندانی بر نخبگان عربستانی نداشته است. این مساله در حالی است که رابطه وجود و عدمی یا مرگ و زندگی، تنها در ارتباط با رژیم اشغالگر قدس قابل طرح است و به هیچ وجه نمی توان بین دو کشور مسلمان چنین رابطه ای را مطرح کرد.
در سطح خارجی نیز، نظام سیاسی عربستان، بر هماهنگی و اتحاد با قدرت های برتر جهانی تاکید دارد. در گذشته انگلستان و در حال حاضر ایالات متحده آمریکا، مهم ترین متحد عربستان در عرصه روابط بین المللی است. بنابراین توسعه روابط ایران و عربستان در واقع تابعی از روابط ایران و آمریکاست. به عبارت دیگر، در صورت فشار آمریکا بر عربستان، مشکلات پیش آمده از سوی عربستان مرتفع می گردد. همزمان با سفر نخست وزیر پاکستان به عربستان و ایران با هدف میانجیگری و نیز سفر رئیس جمهور چین به کشورهایی چون عربستان، مصر و ایران، می توان نشانه هایی از تلاش برای حل مشکلات بین ایران و عربستان را مشاهده کرد.
بصیرت: بروز مشکلات اقتصادی در عربستان تا حدی است که موجب شده دولتمردان این کشور بخشی از سهام بزرگ ترین شرکت نفتی جهان را به بخش خصوصی واگذار کنند، این مشکلات تا چه میزان می تواند بر جنگ یمن تاثیرگذار باشد؟
دکتر جهانبین: به طور کلی عربستان در سطح داخلی و هم در سطح منطقه ای و بین المللی کشوری پرهزینه است. حدود 90 درصد درآمدهای این کشور از طریق فروش نفت در جهان به دست می آید. بنابراین طبیعی است که ارزان شدن قیمت نفت قبل از همه، منافع آن ها را به خطر خواهد انداخت، اما سعودی ها فکر می کردند با تکیه بر ذخایر فراوان ارزی خود خواهند توانست از طریق افزایش میزان تولید و کاهش قیمت های جهانی نفت، شرایط را به گونه ای مدیریت کنند که ایران اسلامی از پای در آمده و از مناطق نفوذ خود در خاورمیانه عقب نشینی کند.
شاید آن ها هرگز فکر نمی کردند که مدت زمان اجرای این طرح تا این اندازه طولانی شود به طوری که از یک سو، کاهش قیمت نفت، ذخایر ارزی آن ها را از حدود 700 میلیاد دلار به 605 میلیارد دلار برساند . این ذخایر که همواره به عنوان تضمین تداوم حکومت آل سعود قلمداد می شد، اکنون در شرایط بسیار بدی قرار گرفته است. از سوی دیگر، آن ها همچنین فکر نمی کردند که اقتصاد ایران بتواند دوره طولانی رکود و کاهش شدید درآمدهای ارزی خود را تحمل نموده و در عین حال، در عرصه میدانی رقابت در خاورمیانه نیز به پیشرفت های بزرگی نائل آید.
عربستان در حال حاضر حتی با فروش روزانه ده میلیون بشکه نفت، با کسری بودجه 130 میلیارد دلاری رو به روست. کاهش همزمان ارزش ریال سعودی و کاهش 18 درصدی سهام در بازارهای مالی عربستان موجب شده است تا این کشور اقدام به انتشار اوراق قرضه نموده و موضوع فروش سهام شرکت نفتی آرامکو را مورد بررسی قرار دهد. بنابراین روشن است که کاهش قیمت نفت و هزینه های ناشی از جنگ یمن، عربستان سعودی را در آستانه بحران اقتصادی قرار داده است. این بحران اقتصادی می توانند زمینه های فروپاشی خاندان سعودی را از داخل و خارج فراهم نماید؛ زیرا حکومت عربستان همواره از طریق بذل و بخشش های شاهانه به مردم سعی می کرد رضایت مردمی را کسب نماید، همچنان در عرصه های منطقه ای و بین المللی از طریق حاتم بخشی های شاهانه حمایت سایر کشورها را به دست می آورد.
اکنون با توجه به شرایط پیش آمده امکان تداوم این سیاست وجود ندارد. بنابراین طبیعی است اگر فکر کنیم که این کشور به تدریج حمایت های منطقه ای و جهانی خود را از دست خواهد داد. به عنوان مثال، اگر کمک های مالی عربستان به کشورهای ائتلاف ضد یمن کاهش یافته یا قطع شود، به احتمال زیاد آن ها خود را کنار خواهند کشید. اگر عربستان در حال حاضر می تواند با کمک 50 میلیون دلاری به سومالی آن ها را به قطع روابط با ایران تشویق کند، در صورت وقوع بحران اقتصادی، هرگز چنین امکانی برای دولتمردان سعودی وجود نخواهد داشت.
اگر پیش بینی های اقتصاددانان صحیح باشد و سال 2018 میلادی سال وقوع بحران اقتصادی در عربستان باشد می توان حدس زد که به دنبال وقوع بحران اقتصادی در این کشور، وقوع بحران های سیاسی و اجتماعی نیز دور از ذهن نخواهد بود. با این وصف، اگر میزانی از عقلانیت در نزد دولتمردان جدید عربستان وجود داشته باشد، این احتمال را می توان داد که آن ها برای جلوگیری از این حادثه، سعی کنند تا مشکلات خود را به ویژه با ایران در مسائل مربوط به یمن، سوریه ، لبنان، بحرین و عراق حل و فصل نمایند.
بصیرت: در مجموع با توجه به آنچه گفته شد، آینده سیاسی عربستان را چگونه ارزیابی می نمایید؟
دکتر جهانبین: فکر می کنم در سوال های قبلی تا حدودی به این موضوع اشاره شده است. عربستان هم از نظر جغرافیای سیاسی و هم از نظر جغرافیای اقتصادی و فرهنگی، کشوری مهم و تاثیر گذار در منطقه خاورمیانه است و نمی توان آن را نادیده گرفت. مهم تر این که در حال حاضر جایگزین و آلترناتیوی برای آل سعود در این کشور وجود ندارد. شاید کمی عجیب به نظر برسد اگر بگویم که در صورت حذف آل سعود از این کشور، امکان به قدرت رسیدن نوسلفی ها و تندروهای وهابی بسیار زیاد است. بنابراین شاید توصیه نادرستی نباشد اگر گفته شود که به جای وقوع تحولات بنیادین در عربستان بهتر است به انجام برخی اصلاحات و تغییر رویه ها فکر شود. تبیین این مساله به زمان و وقت بیشتری نیاز دارد که امیدوارم در آینده امکان آن فراهم آید./
از جناب دکتر جهانبین که وقت خود را در اختیار پایگاه بصیرت قرار دادند، تشکر می کنیم.
گرانقدر، جناب آقای دکتر جهانبین، همچون کلاس ها، مصاحبه حضرتعالی پربار و حاوی نکات فراوانی است. پاینده باشید ان شاء الله
گرم یادآوری یا نه من از یادت نمی کاهم.
از سرویس بین الملل پایگاه بصیرت هم سپاسگزارم که زحمت این مصاحبه را تقبل کردند.
چند صفحه از سایت رو دیدم
کارتون عالیه
طراحی سایت هم خیلی جالبه
موفق باشید...
به ما هم سری بزنید.
آگهی90
http://Agahi90.ir