صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۶ دی ۱۴۰۲ - ۰۷:۵۹  ، 
شناسه خبر : ۳۵۵۳۲۵

غرب در تنگنای تنگه‌ها 

سعدالله زارعی
حمله نظامی آمریکا و انگلیس به یمن بار دیگر اهمیت راهبردی یمن در تحولات منطقه‌ای را تداعی کرد. یمن در ادبیات سیاسی رایج که عمدتاً غربی‌ها ترویج کرده‌اند کشور فقیر، گرفتار و حاشیه‌ای‌ است اما با بررسی تاریخ، یمن جلوه دیگری دارد. این کشور هیچ‌گاه در دوره‌ای طولانی تحت استیلای قدرت‌های خارجی و منطقه‌ای قرار نگرفته است. یمن در شبه‌جزیره عربستان همواره کشوری دارای تمدن و تجارت و دارای مردمی سخت‌کوش و مقاوم بوده است. بر این اساس در دوره‌های مختلف تاریخی منشأ تحولات بزرگی در حوزه بین‌المللی شده و تأثیرات آن پایدار بوده است. یمن در تاریخ اسلام هم نقش بسیار برجسته‌ای دارد و اولین کشوری بوده که اسلام را بدون درگیری پذیرفته و به آن وفادار مانده است. این تصویر که در کتب مختلف به آن اشارت رفته، واقعی‌تر از تصویری است که غربی‌ها به‌خاطر کینه‌ای که از این مردم دارند از آن ساخته‌اند. در همین تحولات جاری، یمنی‌ها علی‌رغم همه گرفتاری‌هایی که به آْنان تحمیل گردیده، برجسته‌ترین نقش را در پس زدن تجاوز رژیم غاصب اسرائیل به غزه و مقابله با کشتار مردم آن به‌عهده گرفته‌اند بدون آنکه یک محرک خارجی آن را به در پیش گرفتن چنین مسئولیت سنگینی وادار کرده باشد. در خصوص این موضوع گفتنی‌هایی وجود دارد: 
1- یمنی‌ها در طول حدود 9 سال جنگی که ائتلاف سعودی - آمریکایی
 بر آنان تحمیل کرد و به غلط «جنگ داخلی» لقب گرفت از بستن باب‌المندب و یا دریای سرخ اجتناب کردند، در حالی که «منافع ملی» آنان اقتضای آن را داشت اما به‌خاطر دفاع از فلسطین و مظلومان غزه و اعمال فشار بر رژیم غاصب، کنترل دریای سرخ و تنگه باب‌المندب را به‌دست گرفتند در حالی که دقیقاً می‌دانستند این اقدام بدون هزینه و پیامد نبوده و غرب را به واکنش نظامی وادار می‌کند. یمنی‌ها بر اساس باورهای عمیق دینی و نگرش‌های جهادی و بینش بالای سیاسی به کمک مظلومان غزه شتافتند. این ورود، تحولات جنگ غزه را تا حد بسیار زیادی متأثر کرد و سبب وحشت رژیم غاصب و حامیان جنایتکار آن شد. 
بر اساس یک تحلیل قرآنی، چنین مردمی از عنایت خداوند متعال بهره‌مند بوده و حمایت الهی را دارند. کمااینکه خداوند در آیه 55 سوره مبارکه نور فرموده است؛ آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند را بر زمین حاکم می‌کنیم همان‌گونه که پیشینیان‌شان را حاکم کردیم و خوف را از آنان برطرف کرده و امنیت‌شان بخشیدیم. اقدامات یمنی‌ها در این صحنه از خالص‌ترین اقدامات یک گروه مؤمن است و چه کسی سزاوارتر از آنان برای جلب حمایت الهی است؟ یمنی‌ها در حالی که دچار عسرت مالی بودند اعلام کردند نان خود را با فلسطینی‌های در محاصره تقسیم می‌کنند و وقتی اقدامات رژیم غاصب علیه مظلومان غزه شدت گرفت اعلام کردند جانشان را فدای فلسطینی‌ها می‌کنند و بر سر این اعلام وارد اقدامات عملی شدند و آمریکا، انگلیس، اسرائیل و وابستگان به آنها را به وحشت انداختند. 
2- آمریکا و انگلیس با آن همه دبدبه و کبکبه در حمایت از رژیم غاصب و کودک‌کش اسرائیل، یمن را پس از تحمیل 9 سال محاصره و جنگ، مورد حمله قرار داده‌اند. خود این به یمنی‌ها اعتبار مضاعف بخشیده است. آنان از حمله این دولت‌های ظالم نه غافلگیر شده و نه وحشت کردند چرا که در طول 9 سال گذشته همواره مورد حملات آنان بوده و بر آنها غلبه کرده‌اند. بنابراین می‌دانند چگونه از پس آنان برآیند. آمریکا و انگلیس با موشک‌هایی که قیمت هر کدام از آنها چندصدهزار دلار است، در یمن چه چیزی را ویران کرده‌اند؟ خانه‌هایی که با هزینه اندک ساخته شده‌ و با هزینه اندک بازسازی می‌شوند. اما باید در انتظار ویرانی ناوها و پایگاه‌هایی بنشینند که برای آنها میلیون‌ها و میلیاردها دلار هزینه کرده و به‌راحتی قابل بازسازی نیستند. آمریکایی‌ها اگر به جنگ با یمن ادامه دهند ناگزیر خواهند شد پایگاه‌های خود را در منطقه تخلیه کنند و به عمق اقیانوس‌ها پناه ببرند. آمریکا اگر به جنگ ادامه دهد پایه‌های دولت‌های وابسته به خود در منطقه را سست‌تر می‌کند و باید به عزای آنها بنشیند. این هزینه‌های دوسوی میدان است. 
3- رژیم غاصب اسرائیل با مردم غزه یعنی بخشی از مردم فلسطین درگیر است. مردم غزه از سال 1384 در محاصره اسرائیل قرار داشته و حتی در خیلی از مواقع گذرگاه مصری رفح روی آنان بسته بوده است. این مردم نه هواپیما دارند، نه ناوهای جنگی دارند و نه به نیروی زرهی مجهز هستند و نه برای دفاع از خویش ضدهوایی و زیردریایی دارند. اما کار اسرائیل که همه اینها را دارد در مواجهه با این مردم محصور و مظلوم به جایی رسیده که برای حفظ و جبران شکست آن باید آمریکا و انگلیس به صحنه بیایند؛ این یعنی ورود حداکثری برای رها شدن از مقاومت فلسطین. این در حالی است که از آن طرف، مقاومت برای دفاع از فلسطین در این صحنه با عشری از امکانات و توانمندی‌های خود به صحنه آمده است. در این هماوردی نه‌تنها جمهوری اسلامی به عنوان قدرتمندترین عنصر جبهه مقاومت وارد عملیات نشده بلکه حتی همین یمنی‌ها و لبنانی‌ها هم هنوز بیش از یک‌دهم از توانمندی‌هایشان را به صحنه نیاورده‌اند. آیا برای درک «تغییر موازنه» به نفع جهان اسلام، همین مقدار کافی نیست؟ و آیا صحنه‌ای عیان‌تر از این در بیان عینی آیات نصرت خدا بر مؤمنین وجود دارد؟ حتماً شنیده‌اید که به محض حمله آمریکا و انگلیس به یمن، موجی از ابراز نگرانی در میان آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها برخاست و اکثر مطبوعات غربی از غیرممکن بودن شکست دادن یمنی‌ها نوشتند یمنی‌ها 9 سال با همین آمریکا، انگلیس، عربستان، امارات و... جنگیده‌اند. اینک به جنگ اسرائیل رفته‌اند و آن‌گونه که غربی‌ها در تبلیغات خود می‌دمند، ماجراجویی نیست، ادای تکلیف به امت اسلام و فلسطین و مردم آن است. اگر یمنی‌ها ماجراجو بودند نمی‌گفتند در صورتی که سعودی جنگ را متوقف کند، کاری به آن ندارند و حاضرند با آن روابط گرم سیاسی هم داشته باشند. ماجراجو آن نیرویی است که علی‌رغم آنکه با داعیه بازگردان امنیت دریای سرخ به صحنه آمده به جای آنکه ماده اصلی ناامنی که رژیم صهیونیستی است را مهار کند، به توسعه جنگ روی آورده است. 
4- دولت آمریکا در نامه‌های مکرر به ایران از جمله در پیامی که همزمان با حمله به یمن فرستاد مدعی است که خواستار باز شدن جبهه‌ها و گسترش جنگ نیست و نمی‌خواهد با یمن هم وارد جنگ شود! اما واقعیت این است که از ابتدای جنگ غزه عملکرد آن بر مبنای توسعه میدان درگیری به نفع اسرائیل بوده است. بله آمریکا نام توسعه جنگ را نمی‌برد و حتی علیه آن سخن می‌گوید ولی حمله به یمن در حالی که یمنی‌ها یک هزارم اقدامی که اسرائیل علیه مردم در محاصره غزه انجام داده، علیه رژیم غاصب انجام نداده‌اند، چه معنایی غیر از توسعه جنگ دارد؟ وقتی آمریکا به جای آنکه برای آرام‌سازی منطقه، کشتار مردم غزه را متوقف کند که بدون شک با یک اشاره آن ماشین جنایت اسرائیل متوقف می‌گردد، به نقطه‌ای حساس در منطقه حمله می‌کند چه انتظاری دارد که دیگران برای نشاندن آمریکا سر جای خود و دفاع از امنیت کشورهای خویش وارد اقدام علیه آن نشوند؟ جبهه مقاومت نشان داده علاقه‌ای به گسترش جنگ ندارد اما وقتی با سیاست گسترش جنگ مواجه می‌شود، در حالی که قدرت توقف شرارت آمریکا، اسرائیل و انگلیس را دارد، نمی‌تواند دست روی دست بگذارد. 
5- مسلماً ادامه جنگ موقعیت رژیم غاصب را متزلزل‌تر می‌کند. خیلی‌ها در لزوم امنیت داشتن آبراه‌ها و تنگه‌ها همداستان‌اند و می‌دانند که امنیت تنگه حساس باب‌المندب و آبراه دریای سرخ وابسته به جلب نظر یمنی‌هاست و زمانی که یمنی‌ها در حمایت قاطع از مقاومت قلسطین از سلاح تنگه و آبراه استفاده می‌نمایند، راهی جز متوقف کردن جنگ غزه و عقب‌نشینی ارتش رژیم غاصب از غزه و نیز رفع محاصره دریایی ساکنان آن وجود ندارد. غرب باید متوجه شود حمایت از رژیم غاصب اسرائیل با سودای امنیت تنگه‌ها و آبراه‌ها همخوانی ندارد. غرب باید باور کند اسرائیل وقتی قادر به اداره یک جنگ در یک باریکه نیست نمی‌تواند به حیات ننگین خود ادامه بدهد و غربی‌ها چگونه می‌توانند در منطقه‌ای با آرامش حرکت کنند که مردم آن جنایت علیه فلسطین را برنمی‌تابند. امنیت آبراه‌های منطقه یک امری نیست که با دستورالعمل غرب و قطعنامه‌های سازمان ملل به نفع غرب برقرار شود، این امنیت فقط با تأمین منافع ملت‌های اطراف آن حاصل‌شدنی است. غرب باید بداند از این پس با ادامه حمایت از رژیم غاصب اسرائیل، تنگه امنی برای آن باقی نمی‌ماند و خوب می‌داند مهم‌ترین تنگه‌های دنیا (هرمز، باب‌المندب، جبل‌الطارق، داردانل و بسفر) در جهان اسلام واقع شده‌اند. اگر غرب دست از حمایت غاصبان فلسطین برندارد، دیر نباشد که اجازه ورود به سایر تنگه‌های اسلامی را هم از دست بدهد.
شورای عالی کار و سفره کارگران !
سید جلال فیاضی 
در دو ماه پایانی سال چشم میلیون‌ها کارگر شاغل و بازنشسته به شورای عالی کار است تا درباره وضعیت سفره سال آینده آن ها تصمیم بگیرند.سه ضلع مثلث ‌شورای عالی کار عبارت اند از: نمایندگان دولت شامل وزرای کار،اقتصاد و صمت ،نمایندگان کارفرمایان و نمایندگان کارگران.نمایندگان دولت به ویژه وزرای محترم با حقوق بالای ۵۰ میلیون و سایر دریافتی‌های مربوط به عضویت در مجامع عمومی و هیئت مدیره‌های شرکت‌های دولتی تحت امر نمی‌توانند واقعیت سفره های کوچک کارگران را تصور کنند. به ویژه این که آن ها اصولاً برای خرید مایحتاج خود به بازار نمی‌روند تا پرواز روزافزون قیمت‌ها را شاهد باشند و تنها از زبان آمار و ارقام قیمت‌ها را رصد می‌کنند. از سوی دیگر نمایندگان دولت نگران تورم هستند و بدون توجه به عوامل اصلی تورم ، همه ساله با«توهم تورم زا بودن افزایش حقوق کارگران »با همه توان برای کاهش میزان افزایش حقوق به صورت کمی و کیفی تلاش می کنند؛ کم می‌کنند و کیف می‌کنند! نمایندگان کارفرمایان نیز شاید عمدتاً دغدغه معاش نداشته باشند، اما قطعاً بزرگ ترین سرمایه کارآفرینی خود را نیروی انسانی کارآمد و بدون دغدغه می‌دانند و نگران سفره های کوچک کارگران خود هستند و سهم افزایش حقوق کارگران در افزایش قیمت تمام شده کالا و خدمات خود را نیز اندک می دانند، ولی در برابر «تئوری توهم زا بودن افزایش حقوق» حداقل سکوت می کنند و بالاخره ضلع سوم، نمایندگان کارگران هستند که با همه وجود مشکلات معیشتی کارگران را درک می کنند و همه تلاش خود را برای اجرای قانون انجام می‌دهند، اما متاسفانه همه ساله ناکام می‌مانند. بر اساس اظهارات نمایندگان کارگران در شورای عالی کار، سه وزیر عضو شورای عالی کار در سال ۱۴۰۱ قول دادند که در سال ۱۴۰۲تورم را مهار می کنند و اجازه  تورم بیش از ۲۰ درصد را نمی دهند، ولی آن چه رخ داد عدم کاهش تورم ۴۵درصدی بود و البته در برخی کالاهای ضروری  امسال شاهد افزایش‌های بیش از تورم هم بوده ایم‌. نکته مهم‌ این است که  شورای عالی کار،جای چانه زنی بر روی میزان افزایش حقوق نیست. بر اساس ماده ۴۱ قانون کار، شورای عالی کار موظف است میزان حداقل مزد کارگران را برای نقاط مختلف کشور یا صنایع مختلف با توجه به معیارهای ذیل تعیین نماید:
۱_حداقل مزد کارگران با توجه به درصد تورمی که از طرف بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران اعلام می‌شود.
 ۲-حداقل مزد بدون آن که مشخصات جسمی و روحی کارگران و ویژگی‌های کار محول شده را مورد توجه قرار دهد باید به اندازه‌ای باشد تا زندگی یک خانواده را که تعداد متوسط آن توسط مراجع رسمی اعلام می‌شود،تامین نماید.
 بنابراین شورای عالی کار به جای چانه زنی و قول مهار تورم در سال آینده ،طبق قانون کار موظف است بر اساس نرخ تورم اعلام شده، حداقل مزد را افزایش دهد.حتی اگر میزان افزایش حقوق براساس تورم مناطق مختلف کشور نیز تعیین شود، باز هم تصمیم شورای عالی کار سلیقه ای نبوده و می تواند به اجرای قانون نزدیک شود،اما در دهه‌های اخیر- جز یکی دو مورد- متاسفانه در همه دولت‌ها این میزان افزایش کمتر از تورم بوده و همین باعث کوچک‌تر شدن یا به عبارتی خالی شدن سفره کارگران شاغل و بازنشسته شده است .
نکته دیگر بدعتی به نام «افزایش پلکانی» است که در سال‌های اخیر دستاویز تصمیم گیرندگان شده است. این که میزان افزایش حقوق حداقل بگیران و سایر سطوح متفاوت باشد، یک بدعت خطرناک و غیرعادلانه است. کارگری که حقوق بیشتری از حداقل دریافت می‌کند یا مهارت ،توانمندی و مدرک تحصیلی بالاتری دارد یا از سابقه کار بیشتری برخوردار است. چرا باید کارگر باسابقه و ماهر کمتر از حداقل حقوق حداقل بگیران افزایش حقوق داشته باشد؟این بدعت موجب می شود به تدریج حقوق سایر سطوح به حداقل بگیران نزدیک شود و همه کارگران حداقل بگیر شوند!
انتظار می‌رود شورای عالی کار در جلسات دو ماه پایان سال خود با پرهیز از چانه زنی و رهایی خود از «توهم تورم زا بودن افزایش حقوق» و با استناد به پژوهش‌های علمی_ که عدم  تاثیر معنادار افزایش حقوق بر تورم را اثبات می‌کند_ و بر اساس وظیفه قانونی خود نسبت به افزایش حقوق کارگران متناسب با تورم تصمیم گیری کند و به مطالبه بحق جامعه کارگری پاسخ شایسته بدهد تا سال آینده بازهم شاهد کوچک تر شدن سفره کارگران شاغل و بازنشسته نباشیم .
 
مجرمان را محاکمه نکنید، چون آن‌ها حق رأی دارند!
کبری آسوپار

روایت اول: بیش از یک سال است زنانی که حجاب اختیاری را انتخاب کرده‌اند با مشکلات و محدودیت‌های بسیاری روبه‌رو هستند. این محدودیت‌ها به پلمب مراکز تجاری و اقتصادی نیز انجامید و تنش‌های بسیاری را در جامعه به وجود آورد. حتی اخراج از ادارات و ندادن خدمات اداری و بانکی هم مطرح شد. در این شرایط طحان‌نظیف، سخنگوی شورای نگهبان اعلام می‌کند که هیچ مانعی برای رأی دادن این زنان بی‌حجاب وجود ندارد. جالب آن است که اگر زنان برای رسیدن به صندوق‌های رأی از مترو استفاده کنند با تذکر حجاب‌بان‌ها روبه‌رو می‌شوند. اگر قرار باشد با خودروی شخصی پای صندوق‌های رأی بروند، جریمه و شاید توقیف شوند و در خیابان هم تذکر بسیاری می‌گیرند... حالا بی‌حجاب‌ها که به‌زعم مصوبه «حجاب و عفاف» قانون‌گریزند، با وجود قانون‌ستیزی هم می‌توانند با حجاب اختیاری پای صندوق‌های رأی بروند و رأی بدهند تا در سرنوشت خود شرکت کنند. اما این مشارکت در واقعیت و پس از انتخابات به معنای جرائم سنگین مالی، محرومیت از برخی خدمات و حتی اخراج از ادارات است.
روایت دوم: سال‌هاست که مفسد اقتصادی، مجرم امنیتی، دزد، قاچاقچی و قاتل با مشکلات و محدودیت‌های بسیاری روبه‌رو هستند. این محدودیت‌ها به مصادره اموال، اعدام، حبس و شلاق نیز انجامیده است و تنش‌های بسیاری را در جامعه به وجود آورد. حتی اخراج از ادارات و محرومیت‌های اجتماعی هم مطرح شد. با این حال هیچ مانعی برای رأی دادن این مجرمان وجود ندارد. جالب آنکه اگر مجرمان با جرم مشهود، برای رسیدن به صندوق‌های رأی از مترو استفاده کنند، دستگیر می‌شوند. اما این قانون‌گریز‌ها با وجود قانون‌ستیزی هم می‌توانند پای صندوق‌های رأی بروند و رأی بدهند. اما این مشارکت در واقعیت و پس از رأی دادن به معنای مجازات آنهاست، چون نمایندگان مجلس قوانینی علیه این مجرمان وضع کرده یا می‌کنند.
روایت اول، مطلب روزنامه اصلاح‌طلب هم‌میهن است که می‌کوشد میان برخورد با جرم مشهود «کشف حجاب» و دادن حق رأی به افراد، تناقض نشان دهد. روایت دوم روایت ما در قالب یک جدل است که می‌گوید می‌توان به جای فرد بی‌حجاب، هر مجرمی را نشاند و نتیجه گرفت که مشارکت آن‌ها در انتخابات علیه‌شان می‌شود، چون نمایندگان مجلس علیه مجرمان قانون‌گذاری می‌کنند و با اقدامات آن‌ها مخالف هستند!
حرف روزنامه تندروی اصلاح‌طلب البته بی‌ربط است، هر مجرمی در حال ارتکاب جرم در خیابان یا مترو یا ماشین شخصی، هدف برخورد پلیس قرار می‌گیرد، اما این برخورد به معنای سلب حق رأی از او نیست. از سویی این عدم سلب حق رأی هم برای سوءاستفاده از مشارکت او نیست، بلکه یک امتیاز است و نشانگر اهمیت قائل شدن برای حق رأی افراد است که با هیچ جرم و جنایتی از او سلب نمی‌شود.
صندوق رأی در زندان‌ها هم می‌رود، مجرمان جنایی و اقتصادی و امنیتی هم می‌توانند رأی بدهند، حتی مخالفان جمهوری اسلامی و حتی افراد محصوری همچون موسوی و کروبی هم حق رأی‌شان سلب نشده است. اما اینکه حق مشارکت در انتخابات دارند، به معنای توجیه اقدام مجرمانه آن‌ها یا مجوز برای بی‌قانونی نیست و از سویی دیگر، برخورد با جرم افراد به معنای سلب حق رأی از آن‌ها نیست. آیا، چون بی‌حجاب حق رأی دارد، نباید با عمل مجرمانه او برخورد کرد یا، چون با عمل مجرمانه او برخورد کردند، پس حق رأی را هم از او بگیرند و بگویند نمی‌توانی رأی بدهی؟ آیا در آن صورت همین تندرو‌ها نمی‌گفتند به خاطر یک جرم، حقوق قانونی فرد را سلب کرده‌اند و فریاد واجمهوریتا سر نمی‌دادند؟
روایت روزنامه هم‌میهن که با ادبیاتی دیگر، در توییت برخی خواص اصلاح‌طلب هم تکرار شده، بخشی از یک جریان‌سازی و خطی است که می‌کوشد دوقطبی حجاب و بی‌حجابی را به صندوق‌های رأی بکشاند و به هر کسی که محجبه نیست یا با حجاب اسلامی مخالف است، بگوید که در انتخابات شرکت نکنید. ساخت این دوقطبی را هم از نشست خبری سخنگوی شورای نگهبان کلید زدند و از او درباره مشارکت بی‌حجاب‌ها در انتخابات پرسیدند و وقتی او گفت مانعی نیست، طوری به نقد و بررسی پرداختند که گویی سخنگوی شورا این افراد را دعوت به حضور در انتخابات کرده است و می‌خواهد از مشارکت آن‌ها سوءاستفاده کند! در حالی که سخنگو در برابر یک سؤال بی‌ربط با پاسخی روشن قرار گرفته بود و چه باید می‌گفت؟ باید می‌گفت حق مشارکت ندارند و حق رأی را از آن‌ها می‌گرفت؟!
اصلاح‌طلبان البته می‌خواهند حق رأی را از اقشار مختلف مردم به بهانه‌های متفاوت بگیرند تا مشارکت در انتخابات پایین باشد. خط اصلی تندرو‌های اصلاح‌طلب در انتخابات‌هایی که می‌دانند پیروزی از آن آن‌ها نیست، عدم کاندیداتوری و در کنار آن تلاش برای عدم مشارکت مردم است. در انتخابات پیش‌رو نیز آن‌ها در همین مسیر هستند و اکنون هم در پی آن که یک غیریت‌سازی و دوقطبی تازه شکل دهند و بدحجاب‌ها را از حضور پای صندوق رأی بترسانند و بگویند مشارکت در انتخابات علیه خودتان می‌شود. سؤالی که مجالی دیگر برای جواب می‌طلبد این است که چرا اصلاح‌طلبان از مشارکت مردم در انتخابات واهمه دارند و همه تلاش‌شان را برای کاهش مشارکت مردم در انتخابات می‌کنند؟

آزمون لاهه

محسن پاک‌آیین

اقدام اخیر دولت آفریقای‌جنوبی در شکایت از جنایات رژیم‌صهیونیستی در دادگاه بین‌المللی لاهه، یک اقدام کاملا شجاعانه و انساندوستانه بود. مردم آفریقای‌جنوبی و دولتمردان این کشور که خودشان سال‌ها قبل دوران آپارتاید و نژادپرستی را سپری کردند با مصائب این سیستم آشنا هستند و به‌طور ملموس، جنایات و آسیب‌هایی را که به‌دلیل تبعیض نژادی بر مردم وارد می‌شود حس کردند و برای‌شان امری آشناست.

بر همین اساس آن‌ها با احساس همدردی با مردم غزه، این اقدام مهم را انجام دادند و علیه رژیم‌صهیونیستی در دادگاه بین‌المللی لاهه اقامه دعوی کردند. این اقدام بی‌سابقه است چرا که تا‌به‌حال هیچ کشور مستقلی چنین اقدامی را علیه رژیم‌صهیونیستی انجام نداده و این رژیم معمولا با مظلوم‌نمایی و تحت پوشش دفاع از حقوق یهودیان، جنایات خودش را انجام می‌داد و با اعتراض قابل‌توجهی در عرصه بین‌المللی مواجه نمی‌شد. این اقدام دولت آفریقای‌جنوبی، فارغ از این‌که نتیجه‌بخش باشد یا نه، باعث معرفی یک الگوی جدید به کشور‌های جهان شد و سایر کشور‌ها باید از این پس به‌صورت جدی‌تر برای دفاع از مظلوم و مقابله با ظالم و به‌خصوص مبارزه با اقداماتی که مصداق بارز نسل‌کشی است از نهاد‌های بین‌المللی از‌جمله دادگاه لاهه استفاده کنند. این موضوع برای رژیم‌صهیونیستی و آمریکا که بزرگ‌ترین حامی آن است و همچنین برخی کشور‌های اروپایی مثل انگلیس که همیشه چشم خودشان را بر جنایات رژیم‌صهیونیستی و تبعیض نژادی در مورد فلسطینیان می‌بستند یک شکست سیاسی در جامعه بین‌الملل است. این اقدام آفریقای‌جنوبی نه فقط مورد حمایت قاطبه مردم کشور‌های جهان بلکه مورد حمایت اکثر دولت‌های جهان است و از این به بعد، شکایت از رژیم‌صهیونیستی به امری متداول تبدیل خواهد شد و شاهد هستیم که اردن هم اعلام کرده بعد از آفریقای‌جنوبی قصد دارد این اقدام را انجام دهد و مستنداتی را که در اختیار دارد به دادگاه لاهه ارائه کند. احتمالا کشور‌های دیگری نیز پس از اردن فعال شوند و نهاد‌های حقوقی به‌خصوص در داخل کشور هلند هم خودشان دعاوی و شکایاتی را به دادگاه بین‌المللی تسلیم کرده‌اند. اما در کنار همه اینها، این‌که در شرایط فعلی یک کشور مستقل همچون آفریقای‌جنوبی دست به شکایت از رژیم‌صهیونیستی زده به لحاظ سیاسی و حقوقی، حائز اهمیت فراوان است. دادگاه لاهه هم درمعرض آزمون مهمی قرارگرفته است. امروز در دنیا کسی تردیدی ندارد که اقدامات رژیم‌صهیونیستی در غزه، مصداق بارز نسل‌کشی و همچنین کوچ اجباری و به‌ویژه کشتار غیرنظامیان به‌خصوص کودکان و زنان است و حتی خود ساکنان اراضی اشغالی هم نسبت به این مسأله تردیدی ندارند و موضوعی نیست که داوران دادگاه لاهه بتوانند برای آن توجیه بتراشند و از زیر بار مسئولیت قضاوت عادلانه شانه خالی کنند؛ لذا در معرض آزمون مهمی قرار دارند و احتمال می‌رود رای این دادگاه در دو مرحله صادر شود؛ در مرحله اول که سریع‌تر خواهد بود به احتمال زیاد تقاضای آتش‌بس فوری و دائمی در جنگ غزه و اقدام سریع برای ارسال اقلام انساندوستانه و بهداشتی برای مردم غزه و حتی کرانه باختری مطرح خواهد شد و به نظر می‌رسد این اقدام انجام شود وحداقل انتظاری که از لاهه است این‌که این رای را هرچه سریع‌تر صادر کند. مرحله دوم، بحث ثبوت نسل‌کشی رژیم‌صهیونیستی است که احتمالا زمانبر باشد و شاید هم به دیوان کیفری لاهه ارجاع شود چرا که وظیفه اصلی دیوان کیفری، چهار مسأله است که یکی از آن‌ها قضاوت درباره ثبوت نسل‌کشی است.

پشت پرده تبادل پیام ایران و آمریکا

سیدمحمود صدری

آمریکا وایران به دنبال عدم گسترش جنگ هستند اما مطلوب  نتانیاهو درگیری ایران با آمریکاست از این رو اسرائیل اقدامات متعددی را برای تحقق این امر از جمله ترور سردار سید رضی موسوی در سوریه انجام می‌دهد. اگرچه جنگ بین ایران وآمریکا بعید است و دو طرف از آن پرهیز می کنند اما تحولات دریای سرخ و تحریکات اسرائیل خالی از خطر نیست . جنگ غزه در به تعویق افتادن روابط اسرائیل و عربستان و مطرح شدن مسئله فلسطین دارای جنبه مثبت بود   اما سبب گردید که مذاکرات ایران وآمریکا متوقف گردد.  مذاکراتی که می توانست پس از آزادی زندانیان در زمینه های دیگر گسترش یابد و نوعی تنش زدایی در بر بگیرد. جنگ غزه امتیاز زیادی به روسیه و چین بخشید.

روس ها در مورد اکراین فشار کمتری را دریافت می‌کنند و چینی ها از سرگرمی مجدد  آمریکا در خاورمیانه استقبال می نمایند .

در واقع  تنش در خاورمیانه و بدتر شدن روابط ایران وآمریکا، باعث شده است این کشور که اولویت صد در صد را به مهار چین می داد اکنون بخشی از توجه خود  را به خاورمیانه اختصاص دهد.

متاسفانه جمهوری اسلامی از این کمک به روسیه و چین نمی تواند ما به ازایی دریافت کند.  اسرائیل پس از تخریب و بمباران های وسیع اکنون مرحله سوم عملیات را که کاهش بمباران خواهد بود بر گزیده است .

در مرحله سوم فشارها کمتر بر  اسرائیل وارد خواهد شد در عین‌حال که نیروهای نظامی برای قلع  و قمع حماس باقی خواهند بود .

همچنین در این مرحله ترور فرماندهان مقاومت در دستور کار است .فاکتوری که اسرائیل در آن دست برتر را دارد .

 مسئله حماس به هر صورتی که حل شود ایران به عنوان یک بازیگر کنار گذاشته می‌شود و عربستان و ترکیه وامارات و دول دیگر عربی نقش آفرین خواهند بود . تنها در صورت پیروزی حماس،  ایران نه در دیپلماسی بلکه در میدان نقش خود را خواهد داشت که نمی تواند منافع کشور را پوشش بدهد.  علت این امر راهبرد غلط سیاست خارجی است که مذاکره وگفت و گو با غرب را در معادلات خاورمیانه مردود می داند . رسم دنیا همیشه بر آنست که از عملیات نظامی دستاوردهای دیپلماتیک داشته باشد ظاهرا اراده  مقامات کشور بر آنست که بر خلاف رسم متداول جهان حرکت کنند .

در همین ساعات و روزها

حسین حقگو
‌‌‌در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن/ من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود

(سعدی)

درست در ساعاتی که خبر حمله آمریکا و انگلیس به مواضع حوثی‌ها در یمن سرخط خبرهای جهان قرار گرفت، خبر رونمایی از هواپیمای مسافربری مافوق صوت ایکس59، محصول ناسا و لاکهید مارتین دنیای علم و تکنولوژی را به تحیر واداشت؛ هواپیمایی که صدای شکستن دیوار صوتی آن به اندازه بستن درِ یک خودرو است و نقطه عطفی در تاریخ هوانوردی جهان محسوب می‌شود. در همین ساعات البته خبر برگزاری انتخابات در تایوان و پیروزی حزب مخالف اتحاد با چین نیز بسیار سر‌و‌صدا کرد؛ جزیره‌ای که در فاصله حدود 130‌‌کیلومتری چین قرار دارد و با وجود مساحت اندک 36 هزار‌کیلومتری آن، مرکز تولید ریزتراشه‌ها (میکرو‌چیپ‌ها) در جهان است و تسلط بر این کشور، برگ برنده در حوزه فناوری‌های نو و ساخت موبایل و لپ‌تاپ و... است. برای علاقه‌مندان ورزش خبر مهم این روزها برگزاری مسابقات فوتبال جام ملت‌های آسیا در کشور کوچک قطر است که همین یک سال قبل میزبان بزرگ‌ترین رویداد ورزشی جهان، یعنی جام جهانی بود؛ مسابقاتی که با داستانی از کلیله و دمنه با مضمون صلح و دوستی افتتاح شد. چند کیلومتر آن‌طرف‌تر سوپر کاپ اسپانیا با حضور چهار تیم اول لیگ‌های این کشور در ریاض عربستان برگزار شد و... . در همین روزها و ساعات البته بازار ارز و طلای کشورمان مانند روال این سال‌ها با اولین نسیم تشدید درگیری‌ها در منطقه در هم ریخت و قیمت سکه و دلار روند افزایشی یافت و مردم متحیر و هاج‌ و‌ واج برای نجات اندک سرمایه‌های خود از سقوط و کسب شاید سود و منفعتی در این میان، گوش به زنگ بازارها شدند. البته ایرانیان دیگری هم هستند که سرمایه‌شان نه حساب بانکی بلکه علم و تخصص‌شان است و غمگنانه با دل‌کندن از وطن در حال بستن چمدان‌هایشان هستند رو به سوی هر کجا که شد! (ای کاش آدمی وطنش را/ مثل بنفشه‌ها .../ همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست -استاد شفیعی‌کدکنی). چنان‌که هر‌روزه درباره مهاجرت پزشکان و پرستاران و... هشدار داده می‌شود (میزان خروجی پزشکان دو برابر شده و از حدود شش تا 10 هزار پزشک متغیر است– نمایند مجلس- 24/10) و... . البته بسیار دهشتناک‌تر، انتشار اخبار خودکشی تعدادی از دستیاران پزشکی است در این روزها (جهان صنعت- 19/10). به‌راستی مؤلفه‌های قدرت در جهان امروز کدام است و سرمایه واقعی چیست و در درگیری رو به گسترش در خاورمیانه برنده چه کسی است و جای ما کجاست؟! 

به نظر می‌رسد قدرت یک کشور در دنیای امروز به توان اقتصادی و سرمایه انسانی آن است و مابقی مزیت‌ها و توانایی‌ها و از‌جمله توانایی نظامی فرع بر این دو و در خدمت ارتقای آنها. در واقع مؤلفه قدرت در جهان امروز توان تولید و خلاقیت و نوآوری و حضور هر‌چه بیشتر در زنجیره‌های تولید و ارزش و ارائه تصویر مطلوب‌تر از خود در شبکه‌های عظیم اجتماعی و لایه‌لایه‌های ذهنی و روانی مردم جهان است؛ اما تصاویری که متأسفانه از این سوی جهان و در این روزها در رسانه‌های جهانی منتشر می‌شود، وجدان بشری را سخت به درد می‌آورد: «اجساد رها‌شده در راه‌ها، افرادی با علائم واضح قحطی‌زدگی که کامیون‌ها را در جست‌وجوی هر چیزی برای زنده‌ماندن متوقف می‌کنند و کودکانی که از سوختگی‌ها، بیماری‌ها و مراقبت‌های پزشکی ناکافی و از‌دست‌دادن پدر و مادر و دیگر عزیزان خود رنج می‌برند و...» (گزارش روزنامه ایران به نقل از معاون دبیر‌کل سازمان ملل و سازمان نجات کودکان از اوضاع غزه – 24/10). اما راه رستگاری تلاش برای خاتمه‌دادن به این تراژدی‌هاست و ایجاد جهانی صلح‌‌آمیز و خاورمیانه‌ای پیشرفته با مردمی مرفه و آزاد. اینکه مردمی نشسته در یکی از نقاط مهم استراتژیک جهان و از مهم‌ترین مجاری کشتی‌رانی دریایی، آن‌چنان گرفتار در تله فقر باشند که بازدارندگی بر آنان بی‌تأثیر باشد؛ چرا‌که چیزی برای از دست دادن ندارند (کیومرث اشتریان- 24/10)، افتخاری برای جهان و کشورهای منطقه نیست که تعدادی از آنها ثروتمندترین کشورهای جهان‌اند. در‌این‌میان کشورمان وضعیتی خاص و بس پیچیده دارد. از یک سو وضعیت فعلی و جاماندگی تکنولوژیک و اضمحلال منابع مادی و انسانی و ابر چالش‌هایی مانند آب و محیط زیست که تهدیدات تمدنی محسوب می‌شوند و دوام‌یافتنی نیست و از سوی دیگر جنگ و ستیز در گرداگرد کشور که سد هرگونه توسعه و پیشرفت است. برون‌رفت از این وضعیت به نظر می‌رسد از طریق فهم تغییرات پرشتاب و نوآوری‌های فنی و تکنولوژیک و تحولات عرصه‌های زندگی فردی و اجتماعی و تغییرات سیاسی منطقه‌ای و بین‌المللی ممکن است و گذار از آرمان‌گرایی ایدئولوژیک به واقع‌گرایی عملی و شکل‌دادن به تغییرات نهادی در راستای گشودگی و آزادی «ناکامی ملت‌ها در دنیای امروز به خاطر آن است که نهادهای اقتصادی بهره‌کش انگیزه کافی برای مردم ایجاد نمی‌کند تا آنان دست به پس‌انداز، سرمایه‌گذاری و کارآفرینی بزنند. نهادهای سیاسی با دادن قدرت به صاحبان این نهادهای اقتصادی، باعث تقویت نهادهای اقتصادی می‌شوند» (چرا کشورها شکست می‌خورند- عجم‌اوغلو و رابینسون). جامعه ایران ظرفیت پذیرش و انجام چنین تحول بزرگی را دارد و منطقه و جهان نیز به نظر می‌رسد از این تغییر استقبال می‌کنند (به جز شاید یک قدرت جهانی در این نزدیکی‌ها!)؛ چرا‌که خوب می‌دانند بدون همراه‌شدن ایران هیچ تحول توسعه‌ای در این منطقه فوق استراتژیک قابل تصور و انجام نیست. اینک نظام حکمرانی در ایران است و بزنگاهی تاریخی!

تأملی بر مناظره اخیر تلویزیونی درباره اندیشه سیاسی مرحوم آیت‌الله مصباح‌یزدی
سد محکم در برابر اومانیسم
علیرضا پورجعفری
 موضوع برنامه «شیوه» 23 دی بررسی آرا و اندیشه‌های سیاسی مرحوم آیت‌الله محمدتقی مصباح‌یزدی بود؛ به همین دلیل در یادداشت پیش رو به نقد و بررسی مطالب ارائه شده از سوی احمد زیدآبادی که در کسوت پژوهشگر اندیشه سیاسی در این برنامه حضور داشت، خواهم پرداخت.
در ابتدای کلام باید اشاره کنم در این یادداشت بنا ندارم به طور مشخص کلیه یا بخشی از ادعاهای آقای زیدآبادی را پاسخ دهم، چرا که فرد مقابل ایشان یعنی حجت‌الاسلام‌والمسلمین الهی‌راد به میزانی هر چند ناکامل، در مقام پاسخ به ادعاهای آقای زیدآبادی برآمد؛ در متن پیش رو دنبال آن هستم تا مطالب آقای زیدآبادی و به طور کلی منظومه فکری ایشان و همفکران ایشان را مورد بحث و بررسی قرار دهم.
وقوع انقلاب در سال 57 در ایران و استقرار نظام جمهوری اسلامی از آن سال تا به حال، در شرایطی رخ داد که پیش از آن نظامی در ایران فعالیت می‌کرد که به لحاظ ایدئولوژیک، کاملا منطبق بر مدار اندیشه غرب قرار داشت و ارزش‌های تفکر و تمدن غرب در آن برجسته بود. وقوع انقلاب اسلامی در سال 57 این بازی را بر هم زد و می‌توان گفت ازآن سال تاکنون، انقلاب اسلامی یک نبرد تمدنی را با غرب آغاز کرد. دال مرکزی تمدنی که انقلاب اسلامی از آن صحبت می‌کند، توحیدمحوری و حاکمیت خدا در تمام شؤون و دال مرکزی تمدن غرب، انسان‌محوری است.
در غرب، انسان و تمام لذایذ آن ارزش ذاتی دارد به همین دلیل هم هست عمده مکاتب فلسفی غربی مانند لیبرالیسم، سوسیالیسم و... بر مدار انسان است. در نقطه مقابل این نگاه، نگاهی است که خداباور است و توحید را اصل می‌داند. در نگاه اسلام و منطق دین، حاکمیت مطلق از آن خداست و هر چه هست زیرمجموعه و وام‌دار او است و برای اداره جامعه اسلامی و توحیدی باید این نگاه جاری و ساری باشد.
به تعبیر شهید بزرگوار علامه مرتضی مطهری(ره) در جلد دوم کتاب یادداشت‌ها صفحه 203، یک فرق مکتب انبیا با سایر مکاتب فلسفی این است که مکاتب فلسفی کلاس خصوصی است و منطقی یکنواخت دارد، برخلاف منطق انبیا. در مکتب انبیا این اصل است که «امرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم‏» [ما امر شده‌ایم که به اندازه فهم و درک مردم با آنها صحبت کنیم] اما در مکاتب فلسفی این اصل نیست، در مکاتب انبیا به روی همه باز است، بر خلاف مکاتب فلسفی که این در فقط به روی عده‌ای معین که در حد معین هستند، باز است. بهترین شاگردان فلاسفه آنها هستند که از لحاظ زمان به آنها نزدیک‌ترند اما انبیا برعکس. این خود یک اصل از اصول اجتهاد و استنباط است که توجه به آن در کیفیت استنباط تأثیر دارد.
عدم فهم آقای زیدآبادی و همفکران ایشان از منظومه فکری و عقیدتی متفکران انقلاب اسلامی بویژه مرحوم علامه مصباح نیز دقیقا در همین‌جاست؛ آقای زیدآبادی در مباحث خودشان از نگاهی توحیدی و به تبع آن نگاهی مبتنی بر شرع مقدس بهره نمی‌برند. به همین علت در استدلال‌ها مباحثی را مطرح می‌کنند که کاملا استانداردهای تفکر غربی را نمایندگی می‌کند. مباحثی مثل اینکه چرا امام خمینی(ره) در مواردی حکم اسلام را به دلیل مصلحت زمان اجرا نمی‌کردند یا مثلا چرا به تعبیر مرحوم آقای مصباح احکام اسلامی باید طبق آن چیزی که از ابتدای اسلام وضع شده رعایت بشود و نکاتی مثل این موید همین ادعاست که در بحث با امثال آقای زیدآبادی ما با یک اندیشه غیرتوحیدی طرف هستیم؛ اندیشه‌ای که همه امور، حتی امر مقدسی مانند دین و متفکران دینی را با محور انسان می‌بیند و تحلیل می‌کند. به همین دلیل هم خیلی ناشیانه تلاش دارد یا در آرای متفکران دینی جعل کند مانند نمونه‌ای که جناب زیدآبادی از علامه ابن‌ادریس حلی آورد یا آنها را در تقابل با یکدیگر قرار دهد، حال آنکه اندیشه همه متفکران اسلامی با هر تفاوتی که با یکدیگر دارند، نشأت گرفته از یک نگاه توحیدی است.
در پایان باید اشاره کنم حقانیت دین و اندیشه‌های دینی در اینگونه جلسات مناظره بهتر و بیشتر خود را نمایان می‌کند. هر چند برای رای نقد و بررسی اندیشه‌های سیاسی مرحوم آیت‌الله مصباح باید فردی صاحب فکر و صاحب اندیشه به برنامه «شیوه» دعوت می‌شد اما حضور فردی مانند زیدآبادی نشان داد تفکر غیرتوحیدی در کشور را چه افرادی و با چه استدلال‌هایی نمایندگی و طرفداری می‌کنند و در این نمایندگی خود چه چیز در چنته برای ارائه دارند
 

فردای بدون اسرائیل می‌رسد

محسن پیرهادی

یک. دقیقا صد روز از هفتم اکتبر گذشت، صد روزی که در آن، نوار غزه حدود صدهزار شهید و مجروح داشته است. این یعنی از هر ۲۳ ساکن نوار غزه در ششم اکتبر، یک نفر امروز یا مدفون است، یا زیر آوار مانده و یا در مراکز درمانی و مدارس ‌و مساجد و اطراف آن‌ها با کمترین امکانات بستری است. این جدیدترین قاب تاریخ از نسل‌کشی برای نسل ماست. کسانی که صبرا و شتیلا و قانا و دیریاسین از یادشان رفته، امروز دیگر نیازی به مطالعه تاریخ ندارند، چه این که رژیم کودک‌کش صهیونیست، در ۱۰۰ روز گذشته به‌اندازه تمام عمر منحوس خود، جنایت کرده است.

دو. آیا هنوز نیاز است بررسی کنیم که ساکنان اصلی سرزمین فلسطین چه کسانی هستند و غاصبان چه کسانی؟ آیا هنوز کسی هست که بتواند رد پای اسرائیل را در جنایات مختلف منطقه محو کند؟ ترور دانشمندان در تهران و ترور رهبران سیاسی عرب به دست چه کسانی انجام شده است؟ آیا هنوز باید به دنبال سند و مدرک گشت که رژیم صهیونیستی، مردم و به‌ویژه کودکان فلسطینی را ظرفیتی برای آزمایش محصولات پزشکی خود می‌داند؟ جنایت هولناک این روزها در نوار غزه، پاسخ تمام این سؤالات را داده است.
سه. تمام صف‌بندی‌های پیش از هفتم اکتبر رنگ باخته‌اند. دیگر دوقطبی و دوگانه‌ای وجود ندارد جز دوگانه کشتار و کودک. هر دولت و جریان و فردی باید ببیند که در کدام سوی تاریخ ایستاده است. در کنار کودک یا حامی کشتار. همین طیف‌بندی در مورد جریان‌های داخلی و افراد و رسانه‌های فارسی‌زبان سراسر دنیا صادق است.

چهار. جنگ‌ها تمام می‌شوند اما زخم‌ها می‌مانند. فردای بدون اسرائیل، از مسلمات است.
اسرائیل نابود خواهد شد همان‌طور که استالین و هیتلر رفتند و جز ننگ چیزی از آن‌ها نماند، اما داغ این روزها بر پیکر انسانیت تا ابد باقی خواهد ماند