تاریخ انتشار : ۱۴ شهريور ۱۳۹۱ - ۱۸:۱۳  ، 
شناسه خبر : ۲۴۲۷۰۲
فاطمه امین‌پور کارشناس ارشد جامعه‌شناسی دانشگاه باقرالعلوم و پژوهشگر. اشاره: برای اینکه فرآیند فرهنگ پذیری رخ دهد و رفتاری خاص به بخشی از فرهنگ یک جامعه تبدیل شود، در گام نخست، جامعه باید آن را به عنوان یک هنجار بپذیرد و سپس نزد افراد جامعه به یک ارزش تبدیل گردد. مقدمه: فرهنگ پذیری، فرآیندی است که در آن، انسان ها بر اثر ارتباط با فرهنگ های گوناگون، فرهنگی را می پذیرند. به دیگر سخن، تحت تأثیر فرآیند فرهنگ پذیری، یک فرهنگ در جامعه شکل می گیرد و تثبیت می شود. چون فرهنگ پذیری، نخستین و عمیق ترین مرحله پذیرش فرهنگ است، اهمیت فراوانی دارد و برای رفع بسیاری از آسیب های اجتماعی، لازم است به طور اساسی بدان توجه شود. بنابراین، در کنار توجه به بعد نظری فرهنگ پذیری، به بعد عملی و کاربردی آن نیز باید توجه و دقت کرد. در این میان، صدا و سیما که بانفوذترین ابزار فرهنگ پذیری در جامعه امروز به شمار می رود و گاه تأثیری بیش از خانواده بر جای می نهد، وظیفه دارد در جهت تقویت فرهنگ پذیری دینی گام بردارد. پژوهش حاضر به دنبال یافتن پاسخ این پرسش اصلی است که اصول لازم در فرهنگ پذیری و حفظ هویت اسلامی ـ ایرانی کدام است؟ و تهدیدها و آسیب های موجود در مسیر فرهنگ پذیری دینی کدامند؟ این مقاله، در گام نخست به تبیین فرهنگ پذیری، ارتباط آن با هویت انسان و نقش رسانه در این فرآیند می پردازد و این پدیده را از جنبه های گوناگون تحلیل می کند. در بخش اصلی نیز پس از بررسی فرهنگ و فرهنگ پذیری دینی و اصول حاکم بر آن، فرآیند فرهنگ پذیری در ایران را آسیب شناسی و تهدیدها و آسیب های پیش روی آن را شرح می دهد.

1. مفهوم فرهنگ
فرهنگ، پدیده ای است اجتماعی که تنها در متن جامعه و در ارتباط میان انسان ها با یکدیگر تشخص می یابد. فرهنگ و جامعه، رابطه ای جدایی ناپذیر، درهم تنیده و متقابل دارند و در اصل، شناخت فرهنگ بدون شناخت جامعه و شناخت جامعه بدون شناخت فرهنگ ممکن نیست. رابرتسون در زمینه رابطه فرهنگ و جامعه معتقد است:
فرهنگ را به طور ذهنی می توان از جامعه متمایز کرد، اما در واقعیت عینی، این دو مفهوم ارتباط نزدیکی با یکدیگر دارند. فرهنگ، متشکل از شیوه زندگی جامعه است و جامعه متشکل از مردمی [است] که با هم کنش متقابل دارند و در یک فرهنگ مشترک، سهیم می باشند. فرهنگ، بدون جامعه ای که آن را حفاظت کند، نمی تواند وجود داشته باشد. بدون فرهنگ، نه فرد و نه ساختارهای اجتماعی توان ادامه حیات دارد. در واقع، فرهنگ است که زندگی اجتماعی را امکان پذیر می سازد. (رابرتسون، 1374: 57)
آلن بیرو نیز در فرهنگ علوم اجتماعی ذیل واژه «فرهنگ» چنین آورده است:
فرهنگ عبارت است از هر آنچه در جامعه معین کسب می کنیم، می آموزیم و می توانیم انتقال دهیم. در فرهنگ، مجموع حیات اجتماعی از زیربناهای فنی و سازمان های نهادی گرفته تا اشکال و صور بیان حیات روانی، مطمع نظر قرار می گیرند و تمامی آنان همچون یک نظم ارزشی تلقی می شوند و به گروه، نوعی کیفیت و تعالی انسانی می بخشند. (بیرو، 1366: 77)
در تعریف های جامعه شناختی، فرهنگ را به عنوان یک پدیده اجتماعی متمایز از دیگر پدیده ها در نظر می گیرند. فرهنگ در هر جامعه عبارت است از مجموعه معنا های مشخص و پذیرفتنی که هر جامعه آن را می پذیرد و از آن حمایت می کند. بنابراین، فرهنگ در همه جنبه های زندگی اجتماعی نفوذ دارد و به عنوان یکی از اجزای اساسی جامعه به شمار می رود. فرهنگ، دستاوردی اجتماعی است که جامعه انسانی آن را پدید می آورد و به واسطه آن از دیگر جوامع انسانی متمایز می شود.
مکتب اسلام به عنوان جامع ترین مکتب فکری و الگویی، برای انسان اهمیت بسیار قایل است. در آیات متعددی از قرآن، در میان اشاره به انواع موهبت های الهی برای انسان، از وجود فرهنگ به عنوان یک عطیه الهی یاد می شود. بدین ترتیب، موضوع هایی همچون تزکیه، آداب معاشرت، قدرت تفکر و اندیشیدن، دانش و بینش و فضایل انسانی همگی قلمرو فرهنگ را در اسلام دربرمی گیرد.
استاد مطهری در تعریف فرهنگ چنین می نویسد:
فرهنگ عبارت است از یک نوع فعل و انفعالی که میان روان ها صورت می گیرد.» (مطهری، بی تا: 4: 126) «فرهنگ یعنی روح جامعه؛ فرهنگ یعنی آنچه انسان را به جهان آگاه می کند و جهان را به انسان می شناساند.» (مطهری، 1369: 1: 42 و 45)
همچنین در نظر علامه جعفری، فرهنگ چنین معنایی دارد:
کیفیت یا شیوه بایسته و شایسته برای آن دسته از فعالیت های مادی و معنوی انسان ها که مستند به طرز تعقل سلیم و احساسات تصعید شده آنان در حیات معقول تکاملی باشد. (جعفری، 1373: 77)
فرهنگ از مجموعه ای از عناصر گوناگون همچون هنجارها، نمادها، ساختارها، زبان، ایدئولوژی، نقش ها، علم و فن آوری، دین و ارزش های دینی تشکیل شده است. البته همه عناصر و عوامل یاد شده نقشی یکسان در حضور و تداوم یک فرهنگ ندارند. اختصاصی ترین وجه هر فرهنگ که هویت فرهنگی بر محور آن رقم می خورد، آن سطح و لایه معرفتی است که زندگی انسانی و آرمان ها و ارزش ها را جهت می بخشد، عالم و آدم را تفسیر و نسبت میان انسان و جهان را تعیین می کند. دین و ارزش های دینی به عنوان عالی ترین خاستگاه فرهنگ می توانند نقش مهمی در شکل گیری فرهنگ ایفا کنند. در جوامعی که دین حاکمیت دارد، برای دین نقشی ورای همه عناصر فرهنگی در نظر گرفته می شود؛ چراکه در این جوامع، فرآیند فرهنگ پذیری همواره با نظارت دین انجام می شود و فرهنگ جامعه، محتوایش را از دین وام می گیرد.
بنابراین، فرهنگ در اندیشه اسلامی، شیوه زندگی برخاسته از اندیشه (عقل نظری) و نظام ارزشی (عقل عملی) است. چنین فرهنگی، جهان بینی اسلامی و بایدها و نبایدهای مبتنی بر این جهان بینی را دربردارد. به دیگر سخن، از دیدگاه اسلام و اندیشمندان اسلامی، فرهنگ از دین وام می گیرد و بر محور دین می گردد. ازاین رو، فرهنگ، امری فرعی نسبت به دین است.
2. فرهنگ‌پذیری دینی
نکته مورد توجه پس از تعریف فرهنگ، این است که فرهنگ چگونه شکل می گیرد؟ به عبارت دیگر فرهنگ که در ارتباط تنگاتنگ با انسان و اجتماع انسانی قرار دارد، چگونه پدید می آید؟
در پاسخ می توان گفت فرهنگ پذیری، فرآیندی است که تحت تأثیر یک فرهنگ در جامعه شکل می گیرد و تثبیت می شود. فرهنگ پذیری به عنوان نخستین مرحله پذیرش فرهنگ، نوعی دگرگونی آرام و تدریجی است که با ارزش ها و باورهای اجتماعی سر و کار دارد. فرهنگ پذیری عبارت است از تطابق و هم نوایی عمیق فرد با هنجارها و موازین فرهنگی جامعه. (صالحی امیری، 1386: 46)
انجمن تحقیقات علوم اجتماعی در ایالات متحده نیز فرهنگ پذیری را این گونه تعریف می کند:
فرهنگ پذیری، مجموعه پدیده هایی است که در نتیجه تماس مستقیم و دایم میان گروه هایی از افراد با فرهنگ هایی متفاوت به دست می آید و تغییراتی را در الگوهای فرهنگی گروه موجب می شود. (کوش، 1381: 92)
فرهنگ پذیری به دو صورت یک سویه و دوسویه می تواند رخ دهد. فرهنگ پذیری یک سویه، بیشتر در سنین کودکی، نوجوانی و جوانی رخ می دهد. به دیگر سخن، فرهنگ پذیری یک سویه مربوط به زمانی است که هنوز شخصیت انسان، تکوین نیافته و هویت در وی شکل نگرفته است. در این صورت، فرد به صورت منفعلانه و بدون مقاومت، ارزش هایی را از جامعه دریافت می کند. فرهنگ پذیری در خانواده و از طریق ارتباطات رسانه ای نیز از نوع فرهنگ پذیری یک سویه است. (صالحی امیری، 1386: 317)
فرهنگ پذیری، فرآیندی است که با اساسی ترین عناصر فرهنگی یعنی ارزش ها و هنجارهای اجتماعی ـ که فرهنگ به وسیله آنها ساخته و تثبیت می شود ـ سر و کار دارد. برای اینکه فرآیند فرهنگ پذیری رخ دهد و رفتاری خاص به بخشی از فرهنگ یک جامعه تبدیل شود، در گام نخست، جامعه باید آن را به عنوان یک هنجار بپذیرد و سپس نزد افراد جامعه به یک ارزش تبدیل گردد؛ یعنی کسی که یک رفتار را بیشتر انجام دهد، ارزش بیشتری کسب می کند. وقتی این رفتار به مرور زمان پایدار شد و به نسل ها و گروه های دیگر هم انتقال یافت، به بخشی از فرهنگ تبدیل می شود. (رفیع پور، 1377: 317) بنابراین، فرهنگ از اولین ارتباط فرد با دیگران شکل می گیرد و در فرآیندی به نام فرهنگ پذیری، ارزش ها و هنجارها و نیز دیگر عناصر فرهنگی را از جامعه کسب می کند و می آموزد.
3. هویت، فرهنگ و فرهنگ‌پذیری
هویت، آگاهی فرد از خود است که در نتیجه تداوم کنش های اجتماعی فرد به او واگذار نمی شود، بلکه فرد باید آن را پیوسته در زندگی روزمره ایجاد و نیز در فعالیت های خویش پشتیبانی کند. (گیدنز، 1378: 81) هویت یک وجه ثابت و یک وجه متغیر دارد. وجه ثابت هویت که در فرهنگ، ملیت، دین و طبقه اجتماعی ریشه دارد، عبارت است از هویت های چندگانه ای که افراد هم زمان به آنها وابسته اند و ازاین رو، تنها به یک هویت وابسته نیستند.
آنان می توانند هویت های مختلفی همچون هویت ملی، هویت شغلی و هویت جنسیتی را بپذیرند که یافتن یک وجه مشترک میان این هویت ها کاری بس دشوار است و نوعی تناقض ایجاد می کند. در وجه متغیر نیز هویت می تواند همواره خود را بازسازی و نوسازی کند و در این فرآیند، به گزینش هایی دست بزند. در واقع، هویت به طور طبیعی همواره در حال بازتعریف و بازتولید خویش است. (افروغ،1380: 18 و 19)
فرهنگ یا فرهنگ های ما بر هویت ما تأثیر می گذارد و بنا بر هویتمان می توانیم دریابیم چه کسی هستیم و چه کسی نیستیم و به کجا تعلق داریم. فرهنگ، عامل شکل دهنده و نگارنده هویت ما، در درون گروه و نیز متفاوت کننده آن از دیگر گروه هاست. هویت با توصیف فرهنگی افرادی در ارتباط است که از نظر عاطفی، خود را با آن، این همانی می کنند. هویت، پدیده-ای فرهنگی است؛ زیرا منابع و مواد اولیه سازنده هویت، همان رفتارهای فرهنگی و اجتماعی هستند. (محسنی، 1386: 217)
هویت، شرط لازم برای ورود به عرصه تعامل و تبادل در جهان است و مبتنی بر اطلاعات شکل می گیرد و اطلاعات لازم را به طور معمول از فرهنگ خویش دریافت می کند. افزون بر عواملی مانند خانواده و آموزش، هویت هر کس به شدت از محیط و شرایط فرهنگی تأثیر می پذیرد. شخصیت هر فرد، از پدیده های فرهنگی بسیاری متأثر می شود و تأثیر هر یک از این پدیده ها به گونه ای در عواطف و رفتار اجتماعی او تجلی می یابد.
انسان ها در فرآیند فرهنگ پذیری، درباره فرهنگ می آموزند؛ از دانش ها، اعتقادات، ارزش ها، هنجارها و نیازهای جامعه خویش بهره می برند و با یادگیری و درونی کردن فرهنگ، هویتی خاص کسب می کنند. در پرتو تکوین اجتماعی موجود در فرآیند فرهنگ پذیری، انسان دارای خود یا هویت می شود.(همان: 122) امام خمینی رحمه الله درباره فرهنگ و نقش وجودی و جوهری آن در هویت انسان ها می فرماید:
بی شک، بالاترین و والاترین عنصری که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسی دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساساً فرهنگ هر جامعه، هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل می دهد. (موسوی خمینی، 1378: 15: 243)
دین یکی از عناصر اصلی تشکیل دهنده هویت ایرانی است. دین و جهان بینی، عمیق ترین لایه ها و ویژگی های هویت ایرانی-اند. هویت، از جنس عاطفه، ارزش و احساس است. پیوندهای خاکی در صورتی که به یک ایدئولوژی تبدیل شوند، می توانند هویت بسازند. تعریف هویت مبتنی بر فرهنگ دینی شکل ویژه و متفاوتی به خود می گیرد.
شهید مطهری در زمینه هویت دینی به تعبیرهایی مانند خودزیانی و خودفراموشی و در مقابل آن، خودیابی و خدایابی اشاره می کند. به عقیده ایشان، بنابر آیات قرآن و روایات، انسان هر غایت انحرافی را که برگزیند، در حقیقت، او را به جای خود واقعی گذاشته است؛ یعنی ناخود را خود پنداشته است و در نتیجه، خود واقعی را فراموش می کند و از دست می دهد. از منظر ایشان، شرط خودیابی، شناختن و بازیافتن علت و خالق و موجد خود است و محال است انسان بتواند خود را جدا از علت و آفریننده خود به درستی درک کند و بشناسد. (مطهری، 1372: 297 و 298)
هر آنچه در قالب هویت مورد نظر اسلام است، در فرهنگ اسلامی نهادینه شده و فرهنگ اسلامی آن را دارد. بنابراین، فرهنگ اسلامی و پذیرش آن، می تواند موجب اصالت هویت دینی در جوانان باشد. فرهنگ اسلام بر اصولی استوار است که خودیابی، خدایابی و پرهیز از خودفراموشی، از موارد مهم آن به شمار می رود. فرهنگ دینی، هویتی دینی به انسان می بخشد و به موجب آن، زندگی وی را در جهتی خاص قرار می دهد و به پرسش های بنیادین زندگی اش پاسخ می گوید. همچنین رویکردی مثبت به آینده در وی پدید می آورد. وحدت اعتقادی نیز از ثمره های شکل گیری چنین هویتی است. حضرت امام خمینی رحمه الله در این باره می فرماید:
مذهب اسلام هم زمان با اینکه به انسان می گوید که خدا را عبادت کن و چگونه عبادت کن، به او می گوید چگونه زندگی کن و روابط خود را با سایر جوامع چگونه برقرار کن. هیچ حرکت و عملی از فرد یا جامعه نیست، مگر اینکه مذهب اسلام برای آن حکمی مقرر داشته است؛ چون اسلام هدایت جامعه را در همه شئون و ابعاد به عهده گرفته است. (موسوی خمینی، 1376: 118)
4. عوامل فرهنگ‌پذیری
نمایندگان جامعه که در دوران مراحل رشد اجتماعی، شیوه های زندگی و در کل، فرهنگ را انتقال می دهند، عوامل فرهنگ-پذیری نامیده می شوند که مهم ترین این عوامل عبارتند از: خانواده، معاشران، مدرسه و رسانه ها. (محسنی، 1386: 125)
ارتباطات رسانه ای، یکی از عوامل فرهنگ پذیری است که به صورت یک سویه شکل می گیرد. رسانه های جمعی، از ابزارهای انتقال فرهنگ هستند که در جامعه کنونی، گاه نقشی بیش از خانواده ایفا می کنند. امروزه ارتباطات همه حوزه های فرهنگی زندگی انسان را حتی در دورافتاده ترین نقاط در بر گرفته است و انتقال فرهنگ، تنها به شکل سنتی صورت نمی-پذیرد. در عصر وسایل ارتباط جمعی، آموزش، از مدرسه و خانواده خارج شده و انتقال سینه به سینه دانسته ها جای خود را به انتقال پیام از راه کتاب و فن آوری بخشیده است.
وسایل ارتباط جمعی به ویژه رادیو و تلویزیون، بزرگ ترین سهم را در انتقال میراث فرهنگی و فکری بشر به عهده گرفته و تعالی فرهنگ انسانی را موجب شده اند. محفظه تنگ آموزش کلاسیک را گشوده و به جای آموختن سلسله پدیده های خاص و مجرد، راهی نو در برابر جهان بشر باز کرده اند که امروزه با نام آموختن برای زیستن، از آن یاد می شود. (ساروخانی، 1367: 72)
رسانه پیش از هر چیز بیان کننده یک ابزار، تکنیک یا وسیله است که به انسان ها امکان بیان یا ارتباط را می دهد؛ صرف نظر از موضوع یا شکل خاصی که می تواند داشته باشد. رسانه ها وظایف و مسئولیت های مختلفی را با نسبت های متفاوتی میان خود تقسیم می کنند، مواردی مانند: اطلاعات، تبلیغات، تفریح، آموزش و خلاقیت. (محسنی، 1386: 154)
امروزه رسانه های جمعی به ویژه رسانه های تصویری همچون تلویزیون و ماهواره، بر روی بخش بزرگی از فرهنگ هر جامعه تأثیر می گذارند. رسانه، یک نهاد نوین اجتماعی است که با تولید و توزیع آگاهی ارتباط دارد و از ویژگی مهم آن، تولید، اشاعه، سازمان دهی، تنظیم اجتماعی و هدایت پیام به سوی توده مخاطبان ناشناس است. (همان: 158) رسانه در کنار کارکرد تفریحی، کارکردی آموزشی و نیز اطلاعاتی بر عهده دارد. شکی نیست که تلویزیون می تواند نقش های کیفی منفی و مثبتی داشته باشد که فرهنگ پذیری، جامعه پذیری درست، آموزش، یادگیری و صدور ارزش ها، برخی از آنهاست.
از منظر مرتون و لازارسفلد، رسانه ها از راه انتخاب مطلب و پخش آن در جامعه، به واقعیت های اجتماعی منفرد و جداگانه، جنبه اجتماعی و همگانی می بخشند. رسانه، پدیده ای را که فقط افرادی در جامعه از وجود آن آگاهی داشته اند، به پدیده ای اجتماعی، تبدیل و با این کار، توجه همه افراد را به آن جلب می کند و موضوع بحث و گفت وگو و گاه اشتغال فکری افراد جامعه می شود.
در این حالت، به نظر مخاطبان، موضوع مورد نظر رسانه، یک پدیده روزمره و معمولی نیست، بلکه پدیده ای است آن قدر مهم که از میان توده اطلاعات موجود انتخاب می شود. رسانه با انتخاب موضوع های مفید و اعطای اعتبار اجتماعی خود به آن، موضوع هایی را که تاکنون در مرکز گفت وگوی افراد جامعه قرار نداشت، به موضوعی بحث برانگیز تبدیل می کند. رسانه با ارائه هنجارهای خاص اجتماعی به صورت مثبت به افراد تلقین می کند که این رفتار مناسبی است. (اعزازی، 1373: 25و26)
بنابراین، رسانه از عرصه های بسیار مهم فرهنگی است که توجه و تلاش فراوان مسئولان را می طلبد. اهمیت این عرصه در دو نکته نهفته است:
1. به طور مستقیم با نسل جوان سر و کار دارد و مخاطب اصلی آن، جوانان و نوجوانان هستند؛
2. رسالت و وظیفه اصلی در این عرصه، فرهنگ سازی در نسل جوان و نوجوان است.

رسانه با آموزش و درونی سازی فرهنگ، مهم ترین رسالت اجتماعی در هر جامعه را به عهده دارد و بدین وسیله، زمینه را برای قدم نهادن فرد در دیگر عرصه های اجتماعی فراهم می سازد. یادآوری می شود که تلاش در این عرصه و ارتباط آن با عرصه دین، از اهداف مهم مورد نظر مقام معظم رهبری در سند چشم انداز بیست ساله ایران است.
5. اصول فرهنگی اسلام
فرهنگ و تمدن بشری از آغازین دوره های تاریخ تاکنون، هیچ مکتبی به جامعیت اسلام و هیچ کتابی به روشنی و مقبولیت قرآن به خود ندیده است. جایگاه سترگ قرآن در شکل گیری کمال واقعی، صلاح، سعادت و حیات طیبه انسان، بر هر دین دار واقع بینی آشکار است. مکتب اسلام به عنوان جامع ترین مکتب فکری و الگویی مسلمانان، اهمیت بسیاری برای انسان قایل است و در بسیاری از آیات قرآن کریم با اشاره به موهبت های الهی برای انسان، از وجود فرهنگ به عنوان یک عطیه الهی خبر می دهد.
اشاره به اعتلای اندیشه و علم و موضوع هایی همچون تزکیه، آداب معاشرت، حسن خلق، مروّت، حسن تدبیر و دیگر فضایل انسانی، در حوزه تعلیماتی اسلام، در قلمرو فرهنگ قرار می گیرد. اسلام با در نظر گرفتن فرهنگی دینی برای انسان، بر اصولی ثابت تأکید می ورزد که برای شکل گیری یک فرهنگ اسلامی باید به این اصول توجه شود.
فرهنگ سازی در اسلام بر پنج اصول استوار شده است که در اینجا به تبیین کوتاهی از آنها می پردازیم.
الف) خدامحوری
خدامحوری، نخستین بخش از فرهنگ اسلامی است که به واسطه آن، ارتباطی محکم و ناگسستنی در تمام ذرات جهان هستی برقرار می شود. بنا بر این اصل، فرهنگ اسلامی بر ایمان به خدای یگانه استوار می گردد و تمام جهان را مطیع قانون مشیت پروردگار و زیر بال رحمت وی قرار می دهد. در قرآن هرجا به نفس و شخصیت آدمی اشاره می شود، از خالق وی نیز یاد می کند و خداوند را مبنای اصلی شخصیت هر انسان می داند: «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا؛ قسم به جان آدمی و آن که آن را منظم گرداند و به آن بدی ها و خوبی هایش را الهام کرد». (شمس: 7 و 8)
قرآن، انسان را موجودی دارای دو بعد مادی و معنوی می داند و به او نگرش تک بعدی ندارد. وجود او را جسمانی صرف نمی داند و شیء گونه به او نمی نگرد. سرشت انسان، ترکیبی از طبیعت و ماوراست؛ یعنی در کنار وجود مادی، از وجودی ملکوتی و الهی نیز برخوردار است. فطرت و نهاد انسان، فطرتی الهی است که خداوند در قرآن می فرماید: «فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا». (روم:30)
انسان بر مبنای فطرتی خداآشنا که به او عطا شده است، به سوی خداوند گرایش دارد؛ یعنی به خدای خویش در عمق وجدان آگاهی دارد و بنا بر آیه 172 اعراف وقتی از او پرسیده می شود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ وجود وی شهادت می دهد: «... أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَی شَهِدْنَا... .» در واقع، بر مبنای فرهنگ قرآن، سرنوشت انسان و سنجش اعمال وی، در رابطه با خداوند تعریف می شود.
ازاین رو، در فرهنگ سازی یک جامعه اسلامی باید به اصل خدامحوری توجه کرد و در تدوین برنامه های فرهنگی رسانه ملی همواره تلاش کرد که انسان از اصالت وجودی خویش که همان خداگرایی است، دور نماند.
ب) بینش‌مداری
بینش، رکن اساسی فرهنگ اسلامی را تشکیل می دهد. اسلام، تنها دانش را برای یک فرد کافی نمی داند. فرهنگ آن گاه کامل است که بینش هم در کنار دانش قرار گیرد؛ یعنی علم و حکمت. در واقع، قرآن در کنار دانش، بینش را نیز در قلمرو فرهنگ انسانی می افزاید: «وَیعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ». (بقره: 129)
فرهنگی که اسلام بنا نهاده، حیات هدف داری است که جنبه های زیبایی جویی، منطق طلبی، علم گرایی و آرمان خواهی انسان-ها را به فعالیت وا می دارد و مجموعه عناصر فرهنگی را به وجود می آورد. فرهنگ اسلامی، عنصر فرهنگ علمی را از عنصر اخلاق عالی انسانی و عنصر فرهنگ را از عنصر ارشاد اقتصادی جدا نمی کند. وحدت فرهنگ را پیرو وحدت روح آدمی قرار می دهد و از تجزیه آن جلوگیری می کند.
عناصر فرهنگ اسلامی همگی درون یک مفهوم عالی به نام «حکمت» جای دارند. این حکمت شامل هرگونه نمود و فعالیتی است که می تواند نیروبخش حیات هدف دار برای هر فرد و جامعه باشد. اولین بنیان گذار و حمایت کننده اصلی این فرهنگ، خداوند است که آدمی را با قلم، بیان و قریحه و ذوق و کمال جویی و کشف اصول پایدار، مجهز ساخت و با دو بال احساس و اندیشه، او را به پرواز درآورد. (جعفری، 1373: 102)
بنابراین، فرهنگ سازی دینی باید با توجه به اصل بینش مداری صورت پذیرد و موجب افزایش بینش ها و حکمت های دینی در وجود آدمی شود. بنابراین آنچه مطلوب است این است که برنامه های فرهنگی در جامعه اسلامی در کنار گذران اوقات فراغت جوانان در جهت افزایش بینش دینی آنان نیز گام بردارد.
ج) ارزش‌محوری
اسلام با ظهور ارزش های فرهنگی و مفاهیم اخلاقی همراه بوده است. حکمت تولد اسلام، با آیات ابتدایی سوره علق که خداوند را «الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یعْلَمْ» معرفی می کند و نیز آیات ابتدایی سوره جمعه که هدف بعثت را تعلیم و تزکیه معرفی می کند، از همین ارزش ها حکایت دارد. توجه به عمق واژه هایی همچون قرائت، رب، انسان، خَلَق، عَلَق، قلم، علم، بعثت، رسالت، تزکیه، تعلیم، حکمت و ...، انسان را به عمق توسعه یافتگی و تکامل و پویایی مکتب اسلام رهنمون می-شود و روشن می سازد که هویت، آموزه های فرهنگی و مفاهیم ارزشی، تنها در قاموس دین و دین باوری معنا پیدا می کند. (منصوری لاریجانی، 1379: 80)
قرآن، انسان را به دسته ای از ارزش ها و هنجارهای فرهنگی سفارش می کند. هنجارهایی همچون ارزش صدق در روابط انسانی، در آیه 41 سوره مریم؛ احساس مسئولیت اجتماعی و انسانی در روابط اجتماعی، در آیه 84 سوره نساء؛ الگوی توحید در روابط فرهنگی، در آیه 15 سوره شورا و هنجارهایی از این دست که همگی در تقویت و گسترش فرهنگ انسانی نقش عمده ای دارند.
در واقع، مبتنی بر فرهنگ دینی، تکامل و تعالی انسان با پای بندی به امور معنوی و ارزش های انسانی فراهم می شود. انسان موجودی است دارای فطرت کمال جو که از نظر درونی به سوی امور معنوی و ارزش های انسانی گرایش دارد. ازاین رو، راز تکامل وی را باید در فطرتش جست وجو کرد و معیار اصلی تکامل، فطرت کمال جوی انسانی است. البته عوامل دیگری همچون قدرت عقل، اراده، فکر و ابتکار انسانی نیز در این زمینه لازم است.
اگر انسان فقط به صورت شخصی کمال یابد و ارزش های انسانی را در خویش تقویت کند و در انتقال آن تلاشی نکند، گامی در جهت تکامل برداشته نمی شود. قدرت انتقال، تفهیم، آموزش و بیان کمالات نیز مؤلفه مهمی در جهت تکامل است که نوع انسان را همواره در مسیر تکامل قرار می دهد. (مطهری،1361: 250)
با توجه به محوری بودن ارزش های دینی در اسلام، برنامه های فرهنگی در فرهنگ اسلامی نیز باید با تأکید بر چنین ارزش هایی صورت پذیرد.
د) الگومحوری
یکی از اصول راهبردی قرآن در تربیت فرهنگی، استفاده از روحیه الگوپذیری انسان است. آیات بسیاری به تصویرپردازی انسان های خوب مانند حضرت یوسف و انسان های بد مثل قارون پرداخته اند تا زندگی اخلاقی مثبت و منفی را به صورت محسوس برای مخاطب نشان دهند. گاهی شخصیت مورد نظر چنان با جزئیات تصویرپردازی می شود که آدمی به ظرافت-های تصمیم گیری اخلاقی پی می برد. برای مثال، قرآن درباره حالات یوسف در رویارویی با دعوت زلیخا، مسئله را دقیق و مفصل بیان می کند تا مخاطب جوان قرآن هم بتواند آموخته های تجریدی اخلاقی را در متن زندگی تحقق بخشد. (مرکز فرهنگ و معارف قرآن، 1382: 4: 381)
بنابراین، از آیات و آموزه های قرآنی می توان الگوهای قرآنی را دریافت. برای نمونه، قرآن در آیه اول سوره ابراهیم، هدف اصلی و رسالت پیامبر را تحول و تربیت بشر معرفی می کند: «کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ.» قرآن افزون بر اشاره تأکیدآمیز به خروج از ظلمات فکری در آیات، به هدایت، تقوا، رفع اختلافات مردم، قضاوت، عدالت و قسط به عنوان هدف از نزول قرآن اشاره می کند. (بهجت پور، 1388: 54)
قرآن به کتاب هدایت و رستگاری معروف است و کارآمدترین روش فرهنگ سازی دینی بر اساس قرآن، روش ارائه الگوهای عملی است: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛ همانا رسول خدا برای شما سرمشقی نیکوست». (احزاب: 2) یا «قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ؛ بدون شک، ابراهیم و کسانی که با اویند، سرمشقی نیکو برای شما هستند». (ممتحنه: 4)
موحد بودن، مبرا بودن از هر گونه شرک، راست دینی، تسلیم حق بودن، فداکار و وفاداری به حق، شرح صدر داشتن و حلیم بودن در راه حق از اوصاف بزرگ اسوه های قرآنی است که لازم است در ارائه الگو به نسل جوان رعایت شود.
ه) استقلال و هویت‌محوری
در قرآن، به استقلال فرهنگی انسان و جامعه نیز بسیار توجه شده است. استقلال فرهنگی در قرآن، به مفهوم تعالی شخصیت انسان و رشد فرهنگ وی معرفی می شود. انسان در منظر قرآن، کریم است؛ یعنی از کرامت و شرافت ذاتی برخوردار است، چنان که در آیه 70 سوره اسرا به این حقیقت چنین اشاره می شود: «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَ... .» این آیه با اشاره به انواع موهبت های الهی به انسان، شامل به بیان شخصیت والای نوع بشر می پردازد. برتری انسان در امتیازهای فراوان وی در مقایسه با دیگر مخلوقات نهفته است. افزون بر امتیازهای جسمی، روح انسان، شامل مجموعه ای از استعدادهای عالی و توانایی بسیار برای پیمودن مسیر تکامل به طور نامحدود است.
یکی از نشانه های کرامت انسانی، ظرفیت علمی و عملی نهفته در وجود انسان است که هیچ محدودیتی ندارد: «وَعَلَّمَ آدَمَ الاسْماء کُلَّهَا؛ و همه اسمای الهی را به انسان تعلیم دادیم.» (بقره: 31) همچنین همه آسمان ها و زمین و هر چه در آن هست، مسخّر وی شده است: «وَسَخَّرَ لَکُم مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ.» (جاثیه: 13) این نیز یکی دیگر از نشانه های کرامت برای انسان است. بنابراین، انسان تنها موجودی است که از نیروهای مختلف مادی و معنوی، جسمانی و روحانی تشکیل شده است و استعداد تکامل و پیشرفت نامحدود دارد.
از منظر علامه محمدتقی جعفری، مستقیم ترین راه ها و در عین حال، پیچیده ترین و دورترین راه ها در فرهنگ سازی، راه انسان به سوی خویشتن است. فرهنگ باید پاسخ گوی آرمان های عالی حیات انسانی باشد و بتواند پاسخی رضایت بخش به چون و چراهای حیات بدهد. هر فرهنگی که نتواند از عهده تعیین هدف اعلای زندگی برآید، از برآوردن آرمان های عالی حیات و نیز ایجاد قدرت پویایی، خلاقیت و تکامل، بی بهره خواهد بود.
اگر عنصر هدف داری را در فرهنگ اصیل بپذیریم، تردیدی نیست که زمینه فرهنگ ها از سنت گرایی خشک و میخ کوب شدن در آثار بی جان و راکد، به فرهنگ اصیل و سازنده بدل خواهد شد. بنابراین، برای به وجود آمدن یک فرهنگ اصیل، راهی جز تقویت احساسات و اندیشه های افراد جامعه نداریم تا در این صورت، خود انسان ها با شخصیتی آزاد، فرهنگ مورد علاقه خویش را به وجود آورند. (نک: جعفری، 1362: 16: 98 و 99)
اسلام به منظور حفظ هویت اجتماعی و فرهنگی مسلمانان و جلوگیری از اثرپذیری آنها از فرهنگ های بیگانه، راهبردی فرهنگی را بر پایه دو اصل کلان «هم گرایی» و «واگرایی» در حوزه جامعه و فرهنگ تعیین می کند. این دو اصل در ادبیات معارف اسلامی، تولّی و تبرّی خوانده می شوند و از اصول عملی دوگانه دین اسلام به شمار می روند. این دو اصل از یک سو، با نفی خدایان دروغین، انسان ها را از پرستش و بندگی آنان نهی می کنند و بر باورهای غیرتوحیدی خط بطلان می-کشند. از سوی دیگر، با اثبات خدای یگانه و فراخواندن آدمیان به پرستش و بندگی او، جهان بینی توحیدی را فراروی بشر قرار می دهند.
آیات و روایات اسلامی نشان می دهد که اسلام از یک سو، بی توجهی به فرهنگ ها و گروه های اجتماعی را به شدت نفی می-کند و بر فعال کردن هم گرایی و واگرایی اجتماعی فرهنگی پیروان خود تأکید می ورزد. از سوی دیگر، با نفی عصبیت های خونی، جغرافیایی، نژادی، با دو اصل تولّی و تبرّی، هم گرایی و واگرایی اجتماعی مسلمانان را هدف دار می کند و در واقع، جهت اصلی و فطری آن را نشان می دهد. (اسدی، 1388: 130 ـ 132)
اندیشه فرهنگی امام خمینی رحمه الله نیز مبتنی بر ساخت و پرورش انسان فرهنگی است. انسان فرهنگی، اصلی ترین جوهر فرهنگ است که برای رسیدن به تکامل اجتماعی، به ساخت آن نیاز است. دیدگاه حضرت امام خمینی رحمه الله مبتنی بر دیدگاه اسلام و اصالتی است که این مکتب به انسان می دهد. (صالحی امیری،1386: 219)
امام خمینی رحمه الله با معرفی الگویی فرهنگی، یک فرهنگ مطلوب را دارای سه ویژگی می داند. از نظر ایشان، فرهنگ مطلوب، فرهنگی است که:
ـ دارای یک نظام تربیتی برای رشد و تعالی انسان باشد؛
ـ فعال، پیش رو و روزآمد باشد، به گونه ای که هرگز دچار تحجر، انفعال و غرب زدگی نشود؛
ـ مبتنی بر محور فرهنگ خودی و تأمین کننده استقلال فرهنگی باشد.
6. آسیب‌شناسی فرهنگ‌پذیری در ایران
از آنجاکه محور موضوع این مقاله، جوان، هویت و فرهنگ متناسب وی است، به منظور بررسی بهتر این موضوع می توان به وضعیت موجود جامعه معاصر و مشکلات، تهدیدها و موانعی که جوان امروز با آن روبه روست، توجه کرد. در این میان، آسیب شناسی فرهنگی وضعیت حاضر و بررسی جریان های فرهنگی پیش رو، بیش از هر چیز ضرورت دارد.
الف) تهدیدها
فرآیند فرهنگ پذیری یکی از شکل های اساسی و عمیق تغییر فرهنگی است که همواره در معرض انواع تهدیدهای دشمنان قرار می گیرد و دشمن می کوشد از این راه در القای ارزش های غیربومی و تغییر فرهنگ یک جامعه اقدام کند. ایران نیز که از فرهنگی اصیل برخوردار است، در سال های پس از انقلاب اسلامی تاکنون همواره در معرض تهدیدهای بسیار قرار داشته است. برخی تهدیدهای مهم که در مسیر فرهنگ پذیری در ایران قرار دارند عبارتند از:
یک ـ تهاجم فرهنگی
تهاجم فرهنگی، از تهدیدهای اساسی فرهنگی است که کشور ما از سال ها پیش با آن روبه روست. این تهدید، ریشه بسیاری از آسیب های فرهنگی همچون بحران هویت، تضعیف دین داری و غلبه وضعیت سکولار در دانشگاه ها و مسائلی از این دست به شمار می رود. نکته مهم این است که جامعه هدف در تهاجم فرهنگی، نسل پویا و آینده ساز یعنی جوانان هستند.
«تهاجم فرهنگی، حرکتی است مرموزانه، حساب شده، همراه با برنامه ریزی دقیق و با استفاده از شیوه ها و ابزار و امکانات متنوع برای سست کردن باورها، دگرگونی ارزش ها، انحراف اندیشه ها، تغییر و تبدیل آداب و سنن و نابودی اصول اخلاقی حاکم بر جامعه. تهاجم فرهنگی به تهی کردن تفکر و ذهنیت و فرهنگ اصیل یک جامعه و تضعیف شخصیت انسانی می-پردازد و با تحمیل ترس و هراس دایم و القای اصول فکری خویش عمل می نماید». (هدایت خواه، 1374: 17)
یکی از موضوع های بسیار مهم که مقام معظم رهبری بر آن تأکید دارد، مسئله «جنگ نرم» در بستر تهاجم فرهنگی است. مقام معظم رهبری در تبیین اولویت جبهه استکبار در مقابله با انقلاب اسلامی می فرماید:
اولویت، آن چیزی است که امروز به آن می گویند جنگ نرم؛ یعنی جنگ به وسیله ابزارهای فرهنگی، به وسیله نفوذ، به وسیله دروغ، به وسیله شایعه پراکنی، با ابزارهای پیشرفته ای که امروز موجود است. (مقام معظم رهبری، 4/9/1388)
تهاجم فرهنگی بر آن است که فرهنگ مورد هجوم خویش را از پویایی و حرکت باز دارد و پایندگی را از آن بگیرد. به طور کلی، مستکبران، در قالب تهاجم فرهنگی به صورت نامحسوس، دیرپا، ریشه ای و عمیق، برنامه ریزی شده و فراگیر، به ارزش های فرهنگی ملت ها حمله می برند.
تهاجم فرهنگی از سال های پیش از انقلاب اسلامی نیز در ایران وجود داشت، ولی پس از پیروزی انقلاب، ابعاد تازه تری به خود گرفت. امروزه دشمنان، تهاجم فرهنگی را در دو بعد داخلی و خارجی پی می گیرند. مهم تر از بعد خارجی که به مخدوش سازی چهره اسلام و انقلاب اسلامی در جهان و مجامع بین المللی می پردازد، بعد داخلی آن است که در دو شکل انجام می شود: نخست، ترویج اندیشه های غیراسلامی و دوم ترویج فساد و ابتذال اخلاقی در میان نسل جوان. این دو عامل، بحران هویت را رقم می زنند. مواردی مثل ترویج فیلم ها و عکس های مبتذل و کتاب های ضد دینی از نمونه های این نوع تهاجمند. (هدایت خواه، 1374: 46) تهاجم فرهنگی یکی از تهدیدهایی است که در سطح کلان اجتماعی می تواند تلاش های موجود در زمینه فرهنگ سازی اجتماعی را بی اثر سازد.
دو ـ امپریالیسم فرهنگی
جهانی شدن، یکی از پدیده های مطرح در جامعه مدرن است که غرب و جهان سرمایه داری آن را به عنوان یک هدف در سراسر جهان دنبال می کند. جهانی شدن مصطلح می کوشد با نگرشی تراکمی، جهان را به عنوان یک کل در نظر بگیرد و در این میان به وابستگی متقابل در قلمرو جهانی و نیز نوعی یک پارچگی جهانی اشاره دارد. جهانی شدن، جنبه ها و عرصه های گوناگون فرهنگی، اقتصادی و سیاسی را دربرمی گیرد.
یکی از نمودهای جهانی شدن، امپریالیسم فرهنگی به معنای جای گزینی باورهای سرمایه داری غربی به ویژه امریکایی با ارزش های ملی و جهان سومی است. این نوع امپریالیسم به دنبال همسان سازی غیرغربی ها در لباس، غذا، موسیقی، فیلم، معماری و ... با غربی هاست. (تایسون، 1382: 21 و 22)
در جهان امروز، امپریالیسم فرهنگی با برخورداری از رسانه ها و ابزارهای ارتباطی همچون اینترنت، ماهواره و رایانه درصدد استحاله فرهنگی کشورها از درون و تحمیل سلطه فرهنگی خویش و سرانجام، از بین بردن افق های گوناگون هنرها، آداب و سنن فرهنگی ملت هاست. غرب با تسلط بر روساخت ارتباطات یعنی فن آوری و وسایل ارتباط جمعی، خواهان اثرگذاری بر زیرساخت ارتباطات یعنی محتوای هویت های فرهنگی است و از راه فرهنگ چیره جهانی و یکسان سازی و همانندسازی می کوشد خرده فرهنگ های پیرامونی را از بین ببرد.
گسترش فرهنگ جهان گرایی یکی از امور مهم در این فرآیند است. این فرهنگ مبتنی بر همگن سازی و حذف پلورالیسم تمدنی، به ترویج فرهنگ غربی می پردازد و چنین القا می کند که هر فرهنگی بیرون از ساختمان فرهنگ غرب، ارتجاعی، واپس گرا، ایستا و تروریسم پرور است. ماهواره و اینترنت و گسترش کمّی و کیفی رسانه های همگانی، از نشانه های جهانی شدن هستند. استفاده از ماهواره در کشور، نوعی تأخر فرهنگی و تکنولوژیکی را به همراه دارد و افزون بر این، به طور معمول با نظام ارزشی حاکم بر جامعه ناسازگاری ایجاد می کند.
جهانی شدن در حیطه فرهنگ را می توان مانند سکه دورویی دانست که اگرچه یک روی آن بر عناصر فرهنگی مشترک بشری به عنوان مذهب، انسانیت و بشریت تأکید می کند، روی دیگر آن، ناهمگنی، تنوع، کثرت گرایی و به رسمیت شناختن تنوع فرهنگی در جهان است. (صالحی امیری و عظیمی، 1387: 164) به دیگر سخن، جهانی شدن در کنار یکسان سازی فرهنگی ممکن است در جهت تنوع و تکثر فرهنگی نیز گام بردارد. در فرآیند جهانی شدن، یک فرهنگ عام وجود نخواهد داشت، بلکه فرهنگ های گوناگون حضور خواهند داشت.
جهانی شدن، فرآیندی است که مرزها و قلمروهای جغرافیایی و به تبع آن، در عرصه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نیز حد و حدود را از بین می برد و فرصت ها و شرایط های جدیدی ایجاد می کند. برخی در این زمینه معتقدند که جهانی شدن مصطلح در دنیای امروز، جهانی شدن واقعی نیست، جهانی شدن اگر اصیل و واقعی باشد، نه تنها بد نیست، بلکه پی آمدها و فرصت های مثبتی را نیز در اختیار جامعه قرار می دهد. جهانی شدن اصیل و واقعی مبتنی بر اصل گرایی و خالق گرایی است. این اندیشه برای انسان، جوهر و ذات قایل است و جوهر ذات انسان را به یک خالق نسبت می دهد که خالق کل جهان است. جهانی شدن واقعی برای انسان، ذات، جوهر، حقوق و غایتی قایل است. (افروغ، 1385: 289 و 290) جهانی شدن مصطلح حتی اگر بخواهد به فرهنگ توجه کند، آن را در خدمت سرمایه داری و منافع اقتصادی آن قرار می دهد. بنابراین، پذیرش جهانی شدن با چنین مفهومی نه تنها سودمند نیست، مانع و آسیبی اساسی در فرهنگ جامعه و پیشرفت آن به شمار می رود. جهانی شدن با این معنا، برنامه ای اجتماعی با مبانی معرفتی سست بنیان است. بنابراین، باید بکوشیم با در امان نگه داشتن خودمان از آسیب های آن، به خوبی از فرصت های مثبت این امر بهره ببریم.
جهانی شدن از یک نگاه، آسیبی است که سدّ راه تلاش های فرهنگی موجود در عرصه فرهنگ به ویژه صدا و سیما می شود. در این میان، رسانه های داخلی باید با آگاهی از شکل گیری و حضور رسانه های جهانی و اثرگذاری های آن بر فرهنگ جامعه، در جهت تقویت فرهنگ اسلامی بکوشند؛ چرا که به جرئت می توان گفت امپریالیسم فرهنگی، آسیبی دفع نشدنی است و در هر صورت، فرهنگ ما در معرض تهدید آن قرار دارد. بنابراین، روش رویارویی با آن، نکته ای است که مسئولان و برنامه ریزان کشور در سطح کلان و خرد، به ویژه متولیان فرهنگی صدا و سیما همواره باید به آن توجه کنند و بکوشند فعالیت های دشمنان را بی اثر سازند.
ب) آسیب‌ها
فرهنگ ایرانی و اسلامی ما در طول سال های گذشته در کنار تهدیدهای موجود، در جهت فرهنگ پذیری نسل جوان نیز دچار آسیب های جدّی شده است. این آسیب ها را در چند دسته می توان جای داد که عبارتند از:
یک ـ شکاف و تمایز نسل‌ها
شکاف نسلی، یکی از آسیب های جدّی فرهنگی در جامعه ایران است که دامن گیر نسل جوان ما می شود و عملکردها و فعالیت های فرهنگی ـ اجتماعی مربوط به این نسل را با مشکل روبه رو می سازد.
«منظور از شکاف و گسست نسلی، انقطاع، تعارض، تقابل و نفی کامل ارزش ها، هنجارها و ملاک های رفتار فردی و اجتماعی پیشینیان است؛ در حالی که تمایز نسلی به رغم تجربه های متفاوت نسل ها در رفتار، ارزش ها و نگرش ها در کلیت فرهنگی و اجتماعی به تعامل با نسل پیشین می پردازد». (امیری آشتیانی، 1387: 195)
شکاف نسلی در مقایسه با تمایز نسلی، به مراتب شدت بیشتری دارد و آسیب اساسی تر و مهم تری برای جامعه به شمار می-رود؛ چراکه شکاف نسلی، به تغییر در محتوای فرهنگی مربوط است، ولی تمایز نسلی، به تغییر در شکل ظاهری فرهنگ بازمی گردد. شکاف نسلی تا اندازه ای نتیجه شکاف بین سنت و مدرنیته است؛ یعنی تفاوت و تمایز فرهنگ مدرن از فرهنگ سنتی موجب چنین آسیبی می شود.
نسل جوان امروز در فضای فرهنگی متفاوتی نسبت به نسل پیشین خود قرار دارد. این نسل می کوشد با طرح علاقه مندی ها، نیازها و گرایش هایش، فرهنگ را به تکاپوی بیشتری وادارد و صورتی پویاتر به فرهنگ موجود ببخشد. نسل جوان، متناسب با مدرن شدن دنیای اجتماعی پیرامون خود به دنبال این است که به فرهنگ نیز ساختار مدرن تری بدهد. در نتیجه، چنین تفاوتی سبب رخ نمودن پدیده تمایز نسلی می شود.
جامعه شناسان ایرانی، گسست و تمایز نسلی در ایران را معلول دسته ای از عوامل می دانند که برخی از آنها چنین است:
اول ـ یکی از عوامل مهم اثرگذار در تمایز نسلی، رشد تکنولوژی، افزایش ارتباطات و گسترش رسانه هایی همچون ماهواره و اینترنت است. این عامل بر فرآیند جامعه پذیری جوانان اثر می گذارد و آموزه ها و ارزش ها را در آنان دگرگون می سازد.
دوم ـ شرایط گذار از مرحله سنتی به مدرن نیز جامعه را دست خوش دگرگونی های اساسی در ساختارهای فرهنگی ـ اجتماعی کرده است. تعامل و تداخل فرهنگ سنتی و مدرن، نتیجه چنین تحولات ساختاری است که زمینه های افزایش تراکم اخلاقی و تمایز نسلی را فراهم می کند.
سوم ـ افزون بر این، ویژگی منحصر به فرد جوان نیز در این زمینه بی تأثیر نیست. جوانان که بخش بزرگی از ساختار سنّی جمعیت ایران را تشکیل می دهند، به فراخور روحیه خود، فراتر از قالب های سنتی می اندیشند و تمایز میان آنها و نسل گذشته تا اندازه ای طبیعی به نظر می رسد.
چهارم ـ تغییرات اجتماعی موجود در جامعه ایران نیز بر شدت این پدیده می افزاید. دگرگونی های رخ داده در نظام اجتماعی ایران مانند جنگ تحمیلی و انقلاب اسلامی منجر به پیدایش دو نسل کاملاً متفاوت با عنوان نسل انقلاب و نسل پس از انقلاب شده است. نسل انقلاب، ارزش های اجتماعی و فرهنگی بسیاری را در اولویت زندگی خویش قرار می داد که به موجب آنها رویدادهای سخت و دشواری را پشت سر گذاشت، در حالی که نسل کنونی، انقلاب را به آسانی به دست آورده است. بنابراین، دغدغه های موجود در نسل پیشین را درک نمی کند. (همان: 181ـ 183)
پنجم ـ در کنار دیگر عوامل می توان به هم خوان نبودن الگوی توسعه کشور با فرهنگ حاکم اشاره کرد. الگوی توسعه در یک کشور، اگر در دانش عملی آن کشور ریشه نداشته باشد، موجب بروز شکاف می شود. سیاست های فرهنگی در کشور ما با هویت فرهنگی ما هم جهت نیست. در کشور ما، الگوی توسعه منطبق با فرهنگ نیست، بلکه فرهنگ با توسعه به جلو می-رود. بسیاری از پیشرفت های فرهنگی موجود در کشور ما ضد فرهنگی است. فرهنگ ما یک فرهنگ اصیل اسلامی است که توسعه منطبق با خویش را نیاز دارد. (افروغ، 1385: 202)
بنابراین، تمایز نسلی به عنوان مانعی در مسیر فعالیت های فرهنگی، فرهنگ پذیری نسل جوان را با مشکل روبه رو می سازد و قدرت فرهنگ سازی را در آنان کاهش می دهد. بدون شک، رسانه های علمی، دینی و هنری باید با توجه به چنین تمایزی به تقویت ارزش های دینی و درونی سازی آنان بپردازند. صدا و سیما، مبلغان مذهبی و مسئولان دانشگاهی در برخورد با نسل جوان باید تمایز بین نسل کنونی و نسل پیشین و لوازم آن را در نظر بگیرند.
دو ـ بحران هویت
بحران هویت نیز یکی از موانع اساسی و مهم بر سر راه فرهنگ پذیری جوانان به شمار می رود و هویت ایرانی در دوره معاصر با این نوع آسیب جدّی روبه رو شده است. بر اثر نوعی بحران هویت، جوان امروز از ارزش های دینی و مذهبی فاصله گرفته و بحران به عمیق ترین لایه هویت ایرانی در حال نفوذ است. نکته مهم این است که بحران هویت در جامعه ما شدت و ضعف متفاوتی دارد. البته گاهی ما در استناد بحران هویت به جوانان دچار نوعی شکل گرایی و گاه یکی دانستن شکل و محتوا می شویم؛ یعنی وجود برخی گرایش ها و تغییرهای ظاهری در جوان را ناشی از دگرگونی های نهادی در وی می دانیم، در حالی که این برداشت همیشه درست نیست.
بحران هویت بر اثر علت های چندی در جامعه ما پدیدار شده است. این پدیده از پی آمدهای ظهور و گسترش مدرنیته در ایران به شمار می رود. مدرنیته به عنوان ریشه اصلی و سرمنشأ بحران هویت، بدون در نظر گرفتن ابعاد منفی آن، نوعی رشد و پیشرفت تلقی می شود، ولی در حقیقت، تحمیل مدرنیته بر سنت بسیار مشکل زاست.
واقعیت جامعه ما نیز این است که سنت را با همه پیشینه و هم خوانی اش با عناصر فرهنگ ایرانی اسلامی به طور کلی کنار زده و مدرنیته را بدون مطالعه و برنامه ریزی جای گزین آن ساخته اند. سنت، عناصر و ویژگی های مثبت بسیاری داشت که فراموش شد. گام درست، در مسیر پیدایش مدرنیسم نقادی و اصلاح سنت است، نه طرد کامل آن. در واقع، به جرئت می توان گفت که گسست بین سنت و مدرنیته، زمینه بحران هویت را در جوانان به وجود آورد.
تغییر و تحولات ناشی از مدرنیته در جامعه معاصر، هنجارهای اجتماعی را دگرگون می سازد و چیزی جای گزین آن نمی-کند. بدین ترتیب، شکاف بین سنت و مدرنیته، جامعه را دچار نوعی بی قاعدگی و بی قانونی می کند و نتیجه چنین وضعیتی، پیدایش دوگانگی هویتی در جوانان است.
در این میان، روش برخورد نسل گذشته با نسل جوان نیز بر دامنه این مسئله می افزاید. هویت همواره در متن رابطه با دیگران تعریف می شود و شکل می گیرد، نه در خلأ. جوان نیز زمانی که احساس کند در معرض قضاوت دیگران قرار دارد و در نظر دیگران وزن و جایگاه درخور توجهی ندارد، می کوشد به گونه ای رفتار کند که از دید اطرافیان، برجسته باشد. در واقع، اگر برای جوان شأن و منزلتی قایل نشویم، او شأن و منزلتش را در جای دیگر و با ابزارهای دیگری می جوید.
از آنجا که بحران هویت، زمینه آسیب های اجتماعی بسیاری همچون اعتیاد، فحشا و دین گریزی را فراهم می آورد، بی-توجهی به این امر خطیر، سرنوشت جامعه اسلامی را به خطر می اندازد. در کنار همه بخش ها، رسانه ملی نیز موظف است در راه شناخت هویت دینی و ایرانی و حفظ محتوای آن گام بردارد. بدون تردید، رسانه به عنوان یک ابزار اثرگذار باید برای پر کردن شکاف بین سنت و مدرنیته و رفع چنین بحرانی، اقدامات اساسی انجام دهد.
سه ـ تضعیف روحیه دین‌داری
یکی از آسیب هایی که امروز بیش از پیش جامعه اسلامی ما را تهدید می کند، تضعیف روح دین داری است. امروزه دین داری در بین بسیاری از افراد جامعه به سوی فردگرایی دینی پیش می رود. شواهد بسیاری نیز از کاهش گرایش های مذهبی در بین مردم حکایت می کند و این امر در سال های اخیر به گونه ای محسوس تر رواج یافته است.
در یک بررسی تجربی که در سال 1383 بین دانشجویان و نیز غیر دانشجویان در تهران صورت گرفت، میزان دین داری در سه بعد اعتقادی، رفتاری و نگرشی سنجش و ارزیابی شد. بنا بر نتایج این بررسی، دین از زندگی افراد حذف نشده، بلکه وجه فردی یافته و وارد زندگی خصوصی آنها شده است. برای مثال، نزدیک به نیمی از پاسخ گویان در این بررسی بیان می-کنند که هرگز به رساله مراجعه نمی کنند، ولی با این حال، خود را دین دار می دانند و جنبه های دینی را رعایت می کنند. این افراد، دین را از نظر خودشان تفسیر می کنند و خود به مسائلشان پاسخ می گویند. (آزاد ارمکی، 1387: 242)
استاد مطهری معتقد است تضعیف دین داری، آسیبی فرهنگی است که از همان ابتدای انقلاب اسلامی، جامعه ما را تهدید می-کرد. ایشان خلاصه شدن دین در «احساس و تجربه دینی» را از خطاهای رایج روزگار قلمداد می کند و به عقیده او، دین تنها به یک احساس شخصی و التزام و تعبد فردی و خصوصی در بین برخی از افراد تبدیل شده است. نتیجه این امر، منافی دانستن دین با علوم جدید و پیشرفت و توسعه علمی است که خطری بزرگ تر است. بدیهی است وقتی علم، دشمن دین معرفی شود، به طور مسلّم و قطعی، مردم به دین بدبین خواهند شد. (مطهری، 1367: 57)
استاد مطهری در شناخت علل تضعیف روح دینی در جوانان، آلودگی اخلاقی را مانع پیوند آنان با دین می خواند و آن را موجب دوری از دین می داند. ایشان گرایش به مفاسد اخلاقی را آسیبی برای دین داری جوانان قلمداد می کند و می نویسد:
وقتی کسی در مسیر مفاسد اخلاقی افتاد، فساد اخلاقی زمینه اعراض او از دین می شود. چون دین را مزاحم تمنیات خود می-بیند و اگر در جامعه ای فساد باب شود، از دین دور می شوند؛ به خصوص نسل جوان. (همان، 1373: 1: 567 ـ 572)
همچنین افراط و تفریط در دین و پرداختن به ارزش های دینی، تضعیف روح دینی را به دنبال دارد و موجب خروج از مسیر اعتدال در دین داری می شود. استاد مطهری نیز با اعتقاد به این مسئله می گوید:
از مسائل بزرگی که در طول تاریخ همواره دامن گیر مسلمانان بوده و هنوز هم ادامه دارد، عدم تعقل و تفکر در دین به منظور دست یابی به راه و روش صحیح دین داری و درک بینش های لازم نسبت به کیفیت رعایت مقررات و دستورات اسلامی است. این عدم دقت، باعث افراط و تفریط و خروج از اعتدال در دین داری در بین مسلمانان گردیده است. بسیاری از افراد، اسلام را فقط در ذکر، دعا و عبادت خلاصه می کنند و از دستورات سیاسی و اجتماعی دین غافل می مانند. بر خلاف آنان، کسانی هستند که در مسائل اجتماعی افراط می ورزند و در مسائل عبادی و اخلاقی به تفریط گرفتار می شوند. هر دو گروه، آگاهانه یا ناآگاهانه از اسلام اصیل فاصله می گیرند. (باقی، 1380: 190)
از یک نگاه، افزایش فرهنگ سراها و نیز برنامه های تلویزیونی، ویدئویی و رسانه های مختلفی همچون اینترنت و ماهواره در جامعه امروز، رقیبی جدّی در برابر نهادها و برنامه های دینی هستند که گرایش مردم را به دین کاهش می دهند. (رفیع پور، 1377: 319) سرگرمی مردم به چنین برنامه هایی جای گزین مسجد، نماز جمعه و برنامه های دینی شده است و تضعیف نقش دین را به دنبال می آورند.
به اعتقاد استاد مطهری، انحطاط فرهنگی فقط به واسطه تهاجم فرهنگی دشمن تحقق نمی یابد، بلکه عوامل درونی فرهنگ و حاملان و مدافعان فرهنگ نیز در اضمحلال فرهنگی مؤثرند. وی خارجی ها را تنها مقصر انحطاط نمی داند، بلکه رفتار ناپسند بعضی مسلمانان و انحراف دولت مردان دینی از وظایف خویش را هم از عوامل مؤثر در تضعیف فرهنگ دینی قلمداد می کند. (مطهری، 1371: 13ـ 25)
بنابراین، یکی از رسالت های عظیم فرهنگی در جامعه اسلامی ما، تقویت ارزش های دینی و درونی سازی آن در افراد است و این امر، تلاش رسانه های دینی را می طلبد.

برچسب اخبار