صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۰۱ مهر ۱۴۰۴ - ۰۸:۱۵  ، 
شناسه خبر : ۳۸۱۶۶۹
مروری بر یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۱ مهرماه ۱۴۰۴
بی شک شما را به چيزى مثل ترس و گرسنگى و نقصان در اموال و جان‌ها و محصولات مى‏آزماييم؛ و صابران را مژده بده‌، كسانی که چون مصيبتى به آنان برسد، مى‏گويند: ما از آنِ خدایيم و به سوى او باز مى‏گرديم. سوره بقره آیات 155 و 156 

غزه بی‌غذا

محمدهادی صحرایی

بی شک شما را به چيزى مثل ترس و گرسنگى و نقصان در اموال و جان‌ها و محصولات مى‏آزماييم؛ و صابران را مژده بده‌، كسانی که چون مصيبتى به آنان برسد، مى‏گويند: ما از آنِ خدایيم و به سوى او باز مى‏گرديم. سوره بقره آیات 155 و 156 

حدود دو سال از محاصره غزه می‌گذرد و رژیم اشغالگر قدس به همراه ناتو و در رأس آن آمریکا، در حال نسل کشی ساکنان اصلی سرزمین مقدس فلسطین‌اند که از بحر تا نهر، متعلق به آنهاست و به ساکنان اصلی و اصیل آن یعنی عرب‌های یهودی و مسیحی و مسلمان تعلق دارد و هرگز سرزمین صهیون نبوده و نیست و نخواهد شد. استکبار جهانی و صهیونیزم وحشی می‌خواهند با سنجاق کردن توسری‌خورهای لندن و خیابانگردهای برلین و هرزه‌های پاریس و فراری‌های ورشو و اخراجی‌های وین و حقه‌بازهای نیویورک و واشنگتن و... ملت درست کنند و با انتخابات جعلی دولت بسازند. در هیچ منطق و درهیچ کجای تاریخ و جغرافیا، خانه را به دزدِ در خانه‌ نمی‌دهند که رئیس‌جمهور آمریکا توقع دارد مردم فلسطین، به خواست اسرائیل تمکین کرده و خانه خود را به اسرائیل بسپارند.
طوفان‌الاقصی فراتر از اینکه اثبات کند سازمان ملل و سایر مجامع حقوق بشری و صلح و نوبل و زن و کودک و... از تشخیص و تولید حق و حقیقت و انصاف و انسانیت، عقیم هستند، ثابت کرد که تنها، ابزار قانونمال کردن جنایات و تسهیلگری تسلط جهان سلطه را برعهده گرفته و همگی در خدمت صهیونیزم جهانی‌اند. این گفته صدراعظم آلمان که اسرائیل «انجام کارهای کثیف» قدرت‌های بزرگ را بر عهده گرفته؛ اعتراف عجیبی است که گویای نقشه شیطانی برای برقراری «ولایت جهانی ابلیس» است. مأموریت انجام کارهای کثیف؛ واقعیتی است که تنها متعلق به این زمان نیست. اسرائیل، از ابتدای تأسیس مأمور کارهای کثیف بود. ترویج خشونت و انواع ترور و فساد اقتصادی و اخلاقی و شهوترانی و بی‌اعتمادی و... از جمله کارهای کثیفی است که جزء مأموریت اسرائیل است.
سال‌هاست که ِ «إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْض‏». درست از زمان غصب فلسطین توسط صهیونیزم و تجمع اراذل و اوباش بنی‌اسرائیل در این منطقه که پیش از آن حدود 200 سال در جنگ‌های صلیبی برای به دست آوردن آن جنگیدند و موفق نشدند. اعتراف امروز صدراعظم آلمان، سخن امام راحل ما در همان ابتداست وقتی گفت «اسرائیل غده‌ای سرطانی است و باید از بین برود» پیش از این نیز شهید مطهری در سخنرانی طوفانی خود، چهره پر از خشم و خشونت اسرائیل را در دوره‌ای که روشنفکران در انتخاب غرب‌زدگی یا شرق‌زدگی مردد بودند بیان کرد و اسرائیل را شمر زمانه معرفی نمود. خدایمان جلال آل احمد را رحمت کند که جنسش با همه روشنفکران تفاوت داشت و در سال 41 و در کتاب «سفر به ولایت عزرائیل»، سخنانی را مطرح کرد که اکنون و بعد از گذشت شصت و اندی سال، روشنفکران امروزی در مقابل آینه هم از بیان آن واهمه دارند. 
امروزه تصویر تقلا برای زندگی از سوی اسرائیلی که بوی مرگ را شنیده، عیان و علن شده و به گفته رئیس‌جمهور فرانسه «در حال از دست دادن کامل وجهه خود در افکار عمومی جهان است». اقدامات اخیر این رژیم شیطانی به رهبری شیطان بزرگ، چنان شوک آور است که مثل همان غربال آخرالزمانی که امام باقر سه مرتبه فرمودند: «غربال می‌شوید، غربال می‌شوید، غربال می‌شوید تا ناخالصی‌ها برود و خالص بماند»؛ در حال جداسازی حق و باطل است و هرچه به آخرالزمان نزدیک می‌شویم، درحقیقت به شفافیت و خلوص نزدیک می‌شویم. مَحَضَ الإیمانَ مَحضاً أو مَحَضَ الکُفرَ مَحضاً. ایمان خالص و کفر خالص و جایی برای مرددین بین حق و باطل نیست و همه باید عقاید و مواضع خود را اعلام کنند. چرا که جدیت و نهائی بودن نبرد باطل با حق، برای دو جبهه تعیین‌کننده است و دو جبهه، به مدعیان دروغین اعتماد نمی‌کنند.
سیدالشهداء که سلام خدا و خوبان نثارش، از مدینه تا کربلا همه را دعوت به انقلاب کرد ولی در شب عاشورا بیعت از آنان برداشت؛ چرا؟ بزرگان فرمودند راز آن دعوت این بود که مبادا مردان پاک و لایقی در میان مردم مانده و از بهشت و سعادت جابمانند؛ و راز برداشتن بیعت شاید این باشد که در شب عاشورا و آستانه بهشت، مبادا در میان پاکان روزگار که گرد سیدالشهدا جمع شده‌اند، ناخالصان نامحرم وجود داشته باشند. و این حال امروز جهان است. مدعیانی که سالها شعار اسلام و انقلاب و انسانیت و ملی‌گرایی و آزادگی و عدالت و زن و کودک و حقوق بشر و مسیحیت رحمانی و... می‌دادند، در حوادث عجیب این دو سال فلسطین، یا توزردی خود را نشان داده و حتی برخی وقیحانه برای نتانیاهوی خونخوار پشتوانه فقهی تراشیدند یا به ستم مستکبران و مظلومیت مستضعفان تمکین کرده و یا مانند بسیاری دیگر لال و کر و کور شدند و انگار نه انگار. 
و در مقابل کسانی که هرگز توقعی از آنان نمی‌رفت و در سرزمین کفر و شرک و شهوت، زاییده و بالیده شده بودند، با دیدن عزت استقامت که برآمده از دین مردم غزه و دینداری آنان با شکم گرسنه است یا با دیدن عظمت مقاومت ملت ایران و صلابت رهبر انقلاب اسلامی در جنگ دوازده روزه و له کردن اسرائیل، گویی دم عیسوی به جانشان وزید و آب حیات از چشمه وجودشان جوشاند و آنها را به سمت درست تاریخ هدایت کرد و به لشکر حق ملحق نمود. ما هرچه که پیش می‌رویم، صحنه نبرد حق و باطل را واقعی‌تر و شفاف‌تر می‌بینیم و گویی صیحه آسمانی انقلاب اسلامی، کار خود را کرده و جبهه حق و باطل را مشخص نموده و رسانه‌های واقع‌نما، بهانه ندانستم و نشنیدم و ندیدم را از همه گرفته‌اند. حقیقت این است که در دوران آخرالزمان، جایی برای منافقان دوزیست نیست؛ یا باید ایمان محض شد یا کفر محض.
اقدامات امروز اسرائیل، خلاصه و عصاره جنایات شرورهای تاریخ است که یک‌جا در این غده سرطانی عود کرده و حیات بشریت را به خطر انداخته و نسل و بقاء آن را تهدید می‌کند. گویا نمرود و فرعون و قارون توسعه یافته و تجمیع شده در صهیونیزم یهودی و مسیحی، مأموریت به انتها رساندن تاریخ را برعهده گرفته‌اند. اقدامات صهیون و حمایت‌های آمریکا، غیرطبیعی شده و کشتن هر منتقد و مخالف و مظنون، در هرجا و به هر شیوه، در هیچ کجای تاریخ و حتی در جوامع بدوی هم دیده نشده است. این شیوه نگران‌کننده گویای آینده تاریکی است که تفکر و تمدن تاریک غربی، بشر را به آن سوق می‌دهد. تفکری که به هیچ قانون و قاعده و معاهده‌ای پایبند نیست و انباشته‌ها و داشته‌های بشریت را به آستانه سقوط و انحطاط می‌کشاند و سران جنون زده آنها آرامش روانی و امنیت خاطر جهان را به هم زده و باعث بی‌ثباتی مردم شده‌اند.
بهشت موعود دوره فرامدرن در قرن رباتیک 21؛ همین استفاده از گرسنگی و قحطی به عنوان سلاح کشتارجمعی، و شلیک مستقیم به گرسنگان در صف غذاست که در کرانه مدیترانه‌ای که محل تبلیغ شریعت‌های بزرگ خدا و سرزمین پیامبران و سکونتگاه کهن انسان بوده در جریان است. صد البته این تراژدی یک‌شبه به وجود نیامده است. وقتی جامعه کلونی و کناره‌گیر را به جای تجمعات انسانی؛ و ارتباطات مجازی را به جای روابط اجتماعی زمینه‌چینی و فرهنگ‌سازی کردند و... ، باید امروز را می‌دیدیم که به آمار کشتار روزانه فلسطینی‌ها عادت کنیم. گویی برای مردم دنیا اخبار «غزه بی‌غذا» و مصیبت‌های آنها و جان دادن آنها از گرسنگی عادی شده است. 
عادی شده که تصاویر شهادت مظلومانه کودکان پوست و استخوانی را ببیند و دست به دست کند و افسوسی و آه و نفرینی و تمام. دنیا باید بداند و بفهمد که صهیونیزم جهانی که مأمور کثافتکاری تمدن غرب است و مأمور نجات آمریکا و نسل‌کشی مسلمانان است، وحشتناک‌ترین تجربه و عمیق‌ترین جنایت علیه بشریت است که برای مأموریت خود، نه دوست می‌شناسد و نه همپیمان، چه رسد به دشمن. واقعیت این است که تمکین و قراردادهای میلیارد دلاری و هدیه هواپیما و برج و طلاهای سنگین و پایگاه و رقص دختران و... هیچ کدام نمی‌تواند این گراز وحشی را رام کند و در این توحش تفاوتی بین آمریکا و اسرائیل نیست و آنها دو روی سکه شیطانند. نه می‌شود به قولشان اعتماد کرد و نه می‌توان از آنان امید خیر داشت.

پیروزی در ۳ جنگ گذشته چراغ راه آینده

سیدعبدالله متولیان

در تاریخ معاصر ایران، سه نبرد سرنوشت‌ساز با ائتلاف غربی- صهیونی رقم خورده که در هر سه، شکست دشمن و سربلندی ملت ایران را در پی داشته است، جنگ تحمیلی عراق، نبرد در سوریه و عراق علیه تروریسم داعش و جنگ ۱۲روزه اخیر. ایران با اراده‌ای پولادین، معادلات جهانی را دگرگون ساخت و تجربه‌ای گرانسنگ برای آینده مقاومت اندوخت. 
نخستین جنگ در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ آغاز شد، زمانی که صدام حسین با پشتیبانی کامل شرق و غرب، به‌عنوان نیروی نیابتی امریکا، حمله‌ای سنگین را با هدف فتح تهران آغاز کرد. امریکا که ایران را از دست‌رفته می‌پنداشت، با تحریک صدام و تأمین تسلیحات، به حمایت همه‌جانبه از عراق پرداخت. اما ایران، برخلاف گذشته که در جنگ‌ها بخشی از خاک خود را از دست داده بود، این‌بار با ایستادگی در برابر ائتلاف جهانی حتی یک وجب از خاکش را واگذار نکرد. این پیروزی نشان داد که غیرت ملی، نیرومندترین سلاح ایران است. در دومین جنگ، در سوریه و عراق، امریکا با توهم «دهکده جهانی» و «قرن امریکایی»، داعش را خلق کرد تا ایران را در چارچوب طرح خاورمیانه جدید تجزیه کند. استراتژی «گالیور» آنها، ایران را لیلی‌پوتی می‌خواست، اما سردار شهید قاسم سلیمانی با الگوی دفاع از حرم، تروریسم را ریشه‌کن کرد و ایران به‌عنوان قهرمان واقعی مبارزه با تروریسم شناخته شد. در حالی‌که امریکا با صرف ۸ تریلیون دلار، شکست سنگینی را متحمل شد. این جنگ، اتحاد محور مقاومت را تقویت و ثابت کرد که ایمان بر فناوری برتر دشمن غلبه می‌کند. 
سومین جنگ در ۲۳ خرداد ۱۴۰۴، موسوم به جنگ تحمیلی ۱۲روزه، نقطه اوج دسیسه‌های ائتلاف بود. با طراحی فروپاشی ۷۲ ساعته جمهوری اسلامی، ترور فرماندهان، هک سامانه‌های پدافندی و حمله به زیرساخت‌های آفندی، دشمن خیال پایان کار را داشت، اما ایران با اقتداری شگفت‌انگیز پیروز میدان شد. این پیروزی برق‌آسا، دشمن را مستأصل کرده و التماس‌های پیدا و پنهان ائتلاف برای پذیرش آتش‌بس، غرور ملی و انسجام اجتماعی ملت ایران را به اوج رساند. سه جنگ تحمیلی، اشتراکات راهبردی دارند:
- هر سه در سطح جهانی و با ائتلافی از کشور‌های سلطه‌گر علیه ایران رخ داد. 
- دشمن آغازگر بود و ایران در مقام دفاع وارد میدان شد. 
- هر سه جنگ مشروعیت اخلاقی عملکرد ایران را دوچندان کرد. 
- ایران با نیروی نیابتی ائتلاف جنگید؛ عراق، داعش و رژیم صهیونی، ابزار‌هایی برای پنهان‌سازی چهره واقعی غرب. 
- هدف نهایی دشمن، براندازی جمهوری اسلامی بود، اما خطا‌های محاسباتی آنان از نادیده‌گرفتن فرهنگ شیعی تا اتکای بی‌ثمر به ناتو شکست‌شان را رقم زد. 
- کشور‌های عرب حاشیه خلیج فارس، با وجود همکاری گسترده نتوانستند معادله میدان را تغییر دهند. 
- هر جنگ سبب ارتقای موقعیت ایران نزد افکار عمومی جهانی شد. 
از منظر راهبردی، این اشتراکات نشان‌دهنده ضعف ساختاری ائتلاف است؛ وابستگی به نیابتی‌ها، خطا‌های محاسباتی و ناتوانی در درک عمق فرهنگی ایران. از منظر تشریحی، هر جنگ نماد اتحاد ملی بود، از بسیج مردمی در جنگ اول تا نقش مدافعان حرم در جنگ دوم و هوشیاری سایبری در جنگ سوم. از منظر تفصیلی، هزینه‌های هنگفت دشمن، از میلیارد‌ها دلار تا شکست‌های راهبردی، در برابر پایداری ایران، ناچیز جلوه می‌کند. دستاورد‌های این سه جنگ برای ایران عبارتند از:
- تقویت غیرت و غرور ملی
- حفظ انسجام دینی و اجتماعی در پناه ایثار رزمندگان
- خنثی‌سازی دسیسه‌های تفرقه‌افکنانه دشمن
- افزایش انگیزه ایستادگی در محور مقاومت
- فزونی اعتماد مردم به نظام
- بی‌اعتباری گفتمان سازش و تسلیم نزد افکار عمومی
این یادداشت، فراتر از گذشته، به آینده می‌نگرد. مردم، بزرگ‌ترین سرمایه معنوی ایران، باید برای حملات احتمالی آینده آماده باشند. دفاع مقدس به مردم ایران آموخته که هر تهدیدی را می‌توان به فرصتی راهبردی تبدیل کرد. ملت ایران با تکیه بر اراده و ایمان، غرور ملی و حفظ انسجام اجتماعی، توانسته است نظام سلطه و ائتلاف تا بن و دندان مسلح دشمنان را شکست دهد. امروز مردم آزاده جهان از پیروزی‌های ملت ایران در مقاومت و ایستادگی الهام می‌گیرند و دشمنان ایران و نظام سلطه نیز با مرور این سه جنگ باید عبرت بگیرند که هژمون آنان در منطقه از بین رفته و ایران قوی پیروز قطعی میدان نبرد است.

سیگنال‌های ترامپ

عبدالرضا فرجی راد

 ویدئوی جدید ترامپ که به ایران، طالبان و پوتین حمله و تهدید می کند، حامل پیام هایی است. می‌توان گفت که علت حمله تند وی به ایران که آن را آشوبگر منطقه می‌خواند، غلبه گروه تندرو بر گروه مخالف جنگ در کابینه آمریکاست، همچون ویتکاف و جی دی ونس.
علاوه بر آن ناامیدی ترامپ از ایجاد توافق صلح در سه پرونده مهم اوکراین، ایران و غزه نیز، چنین لحنی را تشدید کرده است.
در رابطه با بگرام و طالبان این چند روز تهدیدات بیشتر شده است.
این احتمال وجود دارد که در صورت عدم توافق با طالبان که توافقی هم برای تحویل بگرام نخواهد بود یا سلاحهای امریکایی مهم را در افغانستان با بمباران از بین ببرد و یا مقامات آن کشور از جمله ملا هبت الله را ترور کند. شاید هم از نفوذ چین در افعانستان و در اختیار گرفتن منابع و معادن با توجه به روحیه کاسبکاری که دارد، عصبانی شده است.
بطور کلی ترامپ به سیاستهای قبلی امریکا چه جمهوری خواه و چه دموکرات که معتقد بودند با روسیه، ایران، چین و کره شمالی باید مبارزه کرد، بازگشته است.
او به یکباره ۱۸۰ درجه سیاستش در رابطه با اوکراین عوض شد که البته پوتین هم با شکستن حریم هوایی لهستان، استونی و مولداوی نیز در این تغییر سیاست سهیم بود و معلوم نیست چرا پوتین این اقدامات را انجام داد که به ضرر روسیه تمام شده است.
البته سفر چند روز قبل ترامپ به لندن هم می‌تواند بر تغییر سیاست وی موثر باشد ولی تندروها در کابینه را هم نمی‌توان نادیده گرفت.

بگرام؛ آزمون دشوار طالبان

محمد‌حسین عمادی
 

در دو هفته اخیر، دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، با چرخشی شتاب‌زده و در تخطی آشکار از مفاد توافق‌نامه دوحه، خواستار مالکیت مجدد بر پایگاه نظامی بگرام شده است.

 ابتدا با پیام‌های سیاسی و اظهارنظرهای رسمی، سپس با پیشنهادهایی که به تطمیع شباهت دارد و در نهایت‌ با تهدیداتی ضمنی، تلاش کرده است طالبان را تحت فشار قرار دهد. هرچند ریشه این بحران در رقابت آمریکا و چین نهفته شده، اما این امر نشانگر آن است که واشنگتن ترجیح می‌دهد به جای درگیری مستقیم در دریای چین یا پیرامون تایوان، صحنه مقابله با چین را به قلب آسیا بکشد. هم‌اکنون تیم رهبری طالبان، پس از سه سال حاکمیت نسبی در افغانستان و موفقیت‌هایی در استقرار امنیت داخلی و مبارزه با مواد مخدر، با آزمونی دشوار روبه‌رو شده‌اند؛ آزمونی ناخواسته اما گریزناپذیر که نه‌تنها مواضع و سرشت چندوجهی آنها را در معادلات منطقه‌ای و جهانی عریان خواهد کرد، بلکه سرنوشت آنها را نیز رقم خواهد زد.

پایگاه بگرام که اولین بار توسط شوروی سابق ساخته شده، یکی از مهم‌ترین پایگاهای نظامی‌ای بود که آمریکا در طول حضور خود در افغانستان تجهیز کرده بود. پس از خروج نیروهای آمریکایی در سال ۲۰۲۱، طالبان کنترل این پایگاه را به دست گرفتند. ترامپ اخیرا در سفر خارجی و در کنفرانس مطبوعاتی اعلام کرده ‌که آمریکا «در حال تلاش است بگرام را پس بگیرد» و اگر طالبان همکاری نکنند، «چیزهای بدی اتفاق خواهد افتاد!». طالبان اما در پاسخ، این خواسته را رد و تصریح کرده‌اند که استقلال و تمامیت ارضی افغانستان غیرقابل مذاکره است. همچنین طالبان تأکید کرده‌اند که هیچ بخشی از خاک افغانستان را به کسی واگذار نخواهند کرد. این مناقشه جدید‌ اگرچه ظاهرا بین دو طرف (آمریکا و طالبان) است، اما تأثیرات گسترده‌ای بر سیاست‌های داخلی طالبان، مناسبات منطقه‌ای و مواضع ایران، روسیه، پاکستان و چین خواهد داشت.

 در یک تحلیل گذرا به عوامل تأثیرگذار بر مواضع طالبان خواهیم پرداخت و گزینه‌های پیش‌روی طالبان و فرصت-‌هزینه‌های آن را مرور می‌کنیم. اما در ابتدا اشاره‌ای داریم به چالش‌های اصلی طالبان در مواجهه با بحران بگرام:

۱. مشروعیت سیاسی و ثبات داخلی

طالبان هنوز به صورت کامل از سوی جامعه بین‌المللی به رسمیت شناخته نشده‌اند. مشروعیت آنها مشروط است بر توانایی تأمین امنیت داخلی، کنترل گروه‌های شورشی باقی‌مانده و همکاری در مسائل منطقه‌ای مانند مهاجرت، امنیت مرزی و مبارزه با تروریسم و مواد مخدر. واگذاری پایگاه بگرام به آمریکا یا ورود مجدد نیروهای خارجی می‌تواند مشروعیت طالبان را نزد همسایگان و قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای به‌شدت زیر سؤال ببرد.

۲. بحران اقتصادی و معیشتی

افغانستان در سه سال اخیر با مشکلات جدی اقتصادی روبه‌رو بوده است؛ تحریم‌های بین‌المللی، قطع کمک‌های خارجی، کاهش تولید و صادرات و مشکلات فساد و مدیریت مالی باعث شده‌اند که دولت طالبان بیش از همیشه به نیازهای روزمره مردم مشغول باشد. چنین وضعیتی قدرت سیاسی را به لحاظ توان واکنش به بحران‌های خارجی و تصمیم‌گیری راهبردی محدود می‌کند.

۳. اختلافات داخلی در کادر رهبری طالبان

نهادهای رهبری طالبان شکل واحد و هم‌جهتی ندارند؛ بین جناح‌های سنتی، گروه حقانی، رهبران مناطق مختلف و کسانی که تمایل به نزدیکی با کشورهای خارجی دارند، شکاف‌هایی وجود دارد. موضوع بگرام می‌تواند این اختلافات را تشدید کند؛ گروه‌هایی ممکن است موافقت نسبی یا حتی مذاکره‌ای را بپذیرند، در حالی که جناح‌های سخت‌گیرتر این امر را خیانت به مفاهیمی چون استقلال، شریعت و مقاومت تلقی کنند.

۴. حساسیت شدید همسایگان و قدرت‌های منطقه‌ای

چین، روسیه، ایران و پاکستان نگران‌اند که دخالت یا بازگشت نیروهای آمریکایی به افغانستان موجب ناامنی و افزایش تنش منطقه‌ای شود. این کشورها به ویژه چین، با توجه به نگرانی‌های خود درباره امنیت در سین‌کیانگ و مسیرهای ترانزیتی آسیای مرکزی و امنیت راه ابریشم جدید حساسیت زیادی به حضور نظامی خارجی در نزدیک مرزهای خود دارند. هرگونه تغییر در وضعیت بگرام می‌تواند از سوی این کشورها واکنش‌برانگیز باشد.

۵. تقابل ژئوپلیتیکی آمریکا و چین

ترامپ به صراحت گفته است که بخشی از دلیل خواست بازپس‌گیری بگرام، موقعیت استراتژیک آن «نزدیک به منطقه‌ای است که چین تسلیحات هسته‌ای تولید می‌کند». جغرافیای افغانستان دیگر در حاشیه امن نبوده و به این ترتیب، بگرام می‌تواند نقطه کانونی جدیدی در رقابت ژئوپلیتیکی میان واشنگتن و پکن باشد و دامنه آن می‌تواند کل آسیای مرکزی را تحت تأثیر قرار دهد. کنفرانس امنیتی شانگهای قطعا در این زمینه مداخله خواهد کرد چون طیف وسیعی از اعضا در این زمینه ذی‌نفع هستند.

۶. اقتصاد منطقه‌ای، ترانزیت و امنیت مرزها

افغانستان، یا به اعتباری قلب آسیا، هم‌مرز چین، پاکستان، ایران و آسیای مرکزی بوده و مسیر مهم ترانزیتی و عبوری به شمار می‌رود. ناپایداری در افغانستان می‌تواند امنیت مرزی را مختل کند، موج مهاجرت را افزایش دهد و روابط تجاری را دچار اختلال کند. بنابراین کشورهای همسایه در مقایسه با آمریکا و طالبان، بیشتر به دنبال ثبات و پیش‌بینی‌پذیری هستند.

گزینه‌های پیش‌رو برای طالبان

در مواجهه با بحران پیش‌رو به نظر می‌رسد طالبان سه گزینه مشخص را پیش‌رو دارد. البته انتخاب در بین این سه گزینه به صورت جدی در گرو جنگ قدرت در تیم رهبری طالبان است که از ماه‌عسل آنها بیش از سه سال می‌گذرد:

۱- تداوم مقاومت با تکیه بر سنت تاریخی و با اتکا بر حمایت‌های منطقه‌ای

طالبان می‌توانند به حمایت سیاسی و اقتصادی از کشورهایی نظیر چین، ایران، روسیه و پاکستان چشم داشته‌ باشند. اگر این کشورها در مقابل فشار آمریکا همراهی کنند، طالبان فرصت پیدا می‌کند که در عرصه بین‌المللی پایگاه بیشتری کسب کند، مشروعیت خود را در بین همسایگان تثبیت کند و هزینه‌های آمریکایی‌ها را برای فشار بیشتر افزایش دهد.

۲- دیپلماسی و مذاکره محتاطانه

یک گزینه دیگر برای طالبان استفاده از کانال‌های دیپلماتیک و ایجاد رقابت منفی یا مثبت میان قدرت‌هاست. به عنوان مثال، طالبان ممکن است پیشنهاداتی را از طریق قطر برای همکاری اقتصادی، امنیتی یا تبادل اطلاعات با آمریکا و متحدانش ارائه دهند، به شرطی که آمریکا و هم‌پیمانان وی امارت اسلامی افغانستان را به رسمیت شناخته و ضمانت دهند استقلال افغانستان محترم شمرده شود.

۳- تسلیم نسبی یا مماشات در برخی جنبه‌ها

چنانچه در سه سال گذشته نشان داده، گروه‌هایی از داخل طالبان ممکن است تمایلی به حفظ مواضع سخت و تنش‌زا نداشته باشند و ترجیح دهند برخی امتیازات را بدهند تا فشارها کاهش یابد. این می‌تواند شامل اجازه استفاده محدود یا نظارت‌شده آمریکا یا متحدانش از تسهیلات الکترونیکی و سایبری در بگرام یا اطراف آن یا توافقاتی امنیتی باشد، اما این گزینه می‌تواند در داخل به قیمت ازدست‌رفتن بخشی از اعتبار و حیثیت طالبان در میان هواداران رادیکال‌تر باشد و حمایت چین، روسیه و ایران را از طالبان به‌شدت کاهش دهد.

ارزیابی سناریوها و پیامدها

• اگر طالبان به طور کامل در مقابل خواسته آمریکا مقاومت کنند، ممکن است خطراتی برای ثبات امنیتی، تشدید مداخلات مخفی یا فشارهای فرامرزی (از طریق تحریم‌ها، کمپین‌های رسانه‌ای، حملات سایبری یا عملیات اطلاعاتی) افزایش یابد.

• اگر طالبان بخشی از خواسته‌ها را پذیرفته یا مذاکره کنند، این امر می‌تواند به کاهش تنش منجر شود؛ اما در عین حال ممکن است در داخل افغانستان مورد انتقاد شدید جناح‌های سنتی یا ایدئولوژیک آنها قرار گیرد.

• نقش چین، روسیه، ایران و پاکستان تعیین‌کننده خواهد بود؛ اگر این کشورها آشکارا از طالبان حمایت کنند یا حداقل در مقابل فشارهای آمریکا مقاومت کنند، طالبان وضعیت بهتری خواهند داشت. اما اگر این کشورها مواضع مختلفی گرفته یا بخواهند از این منازعه بهره‌برداری کنند، طالبان در وضعیت بسیار پیچیده‌تری قرار خواهند گرفت.

پایگاه بگرام، پس از سال‌ها نمادی از اشغال و حضور نظامی خارجی (شوروی و آمریکا) در افغانستان، حالا به میدان آزمونی سرنوشت‌ساز برای طالبان تبدیل شده است. خواست آمریکا برای بازپس‌گیری آن، هرچند از نظر ظاهری یک زورگویی و امر نظامی و تدارکاتی است، اما در باطن آزمونی برای تعیین مواضع ایدئولوژیک طالبان، تبیین ماهیت روابط بین‌المللی‌شان و استراتژی‌شان در مواجهه با قدرت‌های بزرگ ترسیم می‌کند، مواجهه‌ای که تیم رهبری طالبان تاکنون از آن پرهیز کرده است. اما هم‌اکنون طالبان باید تصمیم بگیرد که آیا هسته سنتی‌شان با کمک سنت تاریخی و تکیه بر قدرت‌های نوظهور منطقه‌ای، مقاومتی استوار پیشه می‌کند، یا اینکه مشتاقان تحول و نزدیکی به غرب، همچون سوریه، راه تسلیم یا مماشات را برمی‌گزینند. در هر دو صورت، آینده افغانستان و سهم این رژیم در معادلات منطقه در گرو پاسخ دشوار به پرسش‌هایی است که بگرام اکنون پیش‌روی آنها گذاشته است.

سرمایه‌گذاری در اقتصاد ایران؛ فرصت‌ها و راه‌های عبور از ریسک‌های سیاسی

سیدمحمد بحرینیان 
اقتصاد ایران با وجود همه چالش‌ها، همچنان یکی از بازارهای بالقوه جذاب برای سرمایه‌گذاران داخلی و خارجی است. منابع طبیعی گسترده، موقعیت ژئوپلیتیک استثنایی، بازار مصرفی بزرگ و نیروی انسانی جوان، عواملی هستند که توجه سرمایه‌گذاران را جلب می‌کنند. پرسش اصلی اما این است: کدام حوزه‌ها در شرایط امروز جذاب‌ترند و چگونه می‌توان از سد ریسک‌های سیاسی عبور کرد تا این ظرفیت‌ها بالفعل شوند؟
یکی از مهم‌ترین حوزه‌ها، بخش معدن و صنایع معدنی است. ایران با دارا بودن ذخایر متنوعی همچون مس، سنگ‌آهن، طلا و عناصر نادر خاکی، ظرفیت تبدیل شدن به یکی از قطب‌های معدنی منطقه را دارد. بازار جهانی فلزات و مواد معدنی، به‌ویژه در دوران گذار به انرژی‌های نو و توسعه صنایع پیشرفته، به‌شدت در حال گسترش است و ایران می‌تواند با جذب سرمایه و فناوری، سهمی درخور از این بازار را به خود اختصاص دهد. سرمایه‌گذاری در بخش اکتشافات عمیق، فرآوری مواد معدنی و توسعه زنجیره ارزش به جای خام‌فروشی، هم بازده اقتصادی بالاتری دارد و هم اشتغال پایدار ایجاد می‌کند.
علاوه بر معدن، حوزه‌هایی چون انرژی‌های تجدیدپذیر، کشاورزی دانش‌بنیان، فناوری اطلاعات و گردشگری نیز جزو گزینه‌های قابل توجه برای سرمایه‌گذاری به شمار می‌روند. ایران به دلیل تغییرات اقلیمی و محدودیت منابع آب، نیازمند تحول در کشاورزی است؛ فناوری‌های نوین می‌تواند این بخش را به موتور رشد و صادرات تبدیل کند. 
در حوزه انرژی، مزیت جغرافیایی و اقلیمی ایران زمینه‌ساز توسعه نیروگاه‌های خورشیدی و بادی است؛ عرصه‌ای که همسو با روند جهانی کاهش وابستگی به سوخت‌های فسیلی است.
بااین‌حال، ریسک‌های سیاسی و اقتصادی همواره یکی از موانع جدی سرمایه‌گذاری در ایران بوده است. تحریم‌ها، بی‌ثباتی در سیاست‌های اقتصادی و پیش‌بینی‌ناپذیری قوانین، ازجمله عوامل بازدارنده هستند.
برای عبور از این موانع، چند راهکار کلیدی وجود دارد:
نخست، ایجاد ثبات در سیاست‌گذاری اقتصادی. سرمایه‌گذار بیش از هر چیز نیازمند پیش‌بینی‌پذیری است. شفافیت قوانین، پرهیز از تصمیمات ناگهانی و حمایت پایدار از سرمایه‌گذار، پیام اطمینان‌بخشی به بازار خواهد داد.
دوم، گسترش همکاری‌های منطقه‌ای و بین‌المللی. حتی در شرایط تحریم، می‌توان با استفاده از پیمان‌های دوجانبه، تهاتر کالا و ورود به زنجیره‌های ارزش منطقه‌ای، مسیرهایی برای جذب سرمایه باز کرد.
سوم، ایجاد بسترهای نوین مالی و بیمه‌ای. توسعه صندوق‌های ضمانت سرمایه‌گذاری، بیمه ریسک‌های سیاسی و استفاده از ابزارهایی چون بازار سرمایه، امکان مدیریت ریسک را برای فعالان اقتصادی فراهم می‌کند.
در نهایت، جذاب‌سازی محیط اقتصادی ایران نیازمند ترکیبی از اصلاحات ساختاری داخلی در حوزه اقتصاد و دیپلماسی اقتصادی هوشمندانه است. اگر ثبات نسبی فراهم شود و سرمایه‌گذاران از پشتیبانی حقوقی و مالی مطمئن باشند، ظرفیت‌های عظیم ایران در بخش‌هایی چون معدن می‌تواند موتور محرک رشد اقتصادی کشور باشد.
اقتصاد ایران امروز در نقطه‌ای ایستاده که یا با اصلاحات، سرمایه را به سمت تولید و توسعه می‌کشاند، یا همچنان با خروج سرمایه و فرصت‌سوزی مواجه خواهد بود. انتخاب با سیاست‌گذاران است؛ اما بی‌شک، فرصت‌ها بیش از آن است که بتوان آن‌ها را نادیده گرفت.

اهمیت بنیادین بیانیهٔ روسیه و چین در دفاع از ایران

مصطفی غنی‌زاده

در حالی‌که کشورهای اروپایی برای خوشامد آمریکا از ابزار ماشه در برجام استفاده کرده و فرایند بازگشت تحریم‌های سازمان ملل علیه ایران را آغاز کرده‌اند، رخدادی بسیار مهم و پرمعنا توسط چین و روسیه به جریان افتاده که ارزشی حتی فراتر از مسئله دفاع از ایران در موضوع اصلی دارد.
موضوع از آنجا شروع شد که در حاشیه اجلاس شانگهای در چین، یک بیانیه سه‌جانبه میان ایران، روسیه و چین توسط وزرای خارجه سه کشور امضا شد که فرایند اجرایی ماشه توسط کشورهای اروپایی در سازمان ملل را از اساس بی‌اعتبار می‌خواند. در این متن مهم آمده است: «هرگونه گام یا اقدامی که برخلاف یا در تضاد با قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت برداشته شود، نمی‌تواند برای کشورهای عضو سازمان ملل تعهدات حقوقی بین‌المللی ایجاد کند.» چنین جمله مهمی به معنای آن است که چین و روسیه خود را از تحریم‌های بازگشته سازمان ملل مستثنی کرده و آن را خارج از حقوق مشروع بین‌الملل معرفی می‌کنند. این نامه در سطح وزرای امور خارجه و رسماً خطاب به دبیرکل سازمان و رئیس شورای امنیت تنظیم شده و با شماره S/2025/546 در شورای امنیت و با شماره A/79/1004 در مجمع عمومی سازمان ملل به گردش درآمده است.
نامه مذکور به نکات بسیار دیگری مانند خروج آمریکا از برجام به‌عنوان اولین ناقض، نقض‌کنندگی اروپا در طی اجرای برجام و توضیح اینکه اقدامات ایران نه نقض که اقدامات جبرانی است هم اشاره دارد تا استدلالات حقوقی به‌صورت مستحکم ارائه شود. در این نامه حتی به موضوع رأی‌گیری مشورتی در سال 1971 در موضوع نامیبیا و عدم امکان استفاده حقوقی طرف ناقض از یک معاهده بین‌المللی هم اشاره شده تا براساس قواعد سابق بین‌المللی، اصل خواسته اروپایی‌ها زیر سؤال برود. البته موضوع یک پیشینه حقوقی پیچیده درباره اقدامات همین سه کشور اروپایی در سال 2020 در مخالفت با دولت ترامپ برای اجرایی کردن اسنپ‌بک در آن دوره دارد که از حوصله این متن خارج است.
مهم این است که بیانیه مذکور و جملات محکم نمایندگان چین و روسیه در روز رأی‌گیری برای اسنپ‌بک، نشان از عزم جدی آن‌ها برای عدم رعایت تحریم‌های بازگشتی دارد. ثبت رسمی آن در دبیرخانه شورای امنیت هم یک پایه حقوقی برای این دو کشور در نقض‌های بعدی خواهد بود. این امر به معنای آن است که کمیته مذکور در تحریم 1737 که ممکن است در ادامه مشکلاتی برای ایران به وجود آورد نیز با مشکلات اجرایی و سنگ‌اندازی این دو کشور مواجه خواهد شد و در عمل، همان ارزش حداقلی خود را هم نخواهد داشت. جالب اینکه این احتمال در مقاله تحلیلی سایت رسمی شورای امنیت سازمان ملل هم مورد اشاره قرار گرفته است. همچنین موضوع تحریم تسلیحاتی که در تحریم‌های بازگشتی وجود دارد، با همین استدلال حقوقی ملغی خواهد بود؛ چراکه ایران تقریباً تمام سلاح‌ها و ادوات نظامی وارداتی خود را از همین دو کشور یا اقمار آن‌ها تأمین می‌کند و اگر این دو حاضر به اجرای آن نباشند، مشکلی در زنجیره تأمین به وجود نخواهد آمد. دیگر تولیدکنندگان جهانی هم که چهل‌واندی سال است با ایران کار نکرده‌اند، رعایت تحریم توسط آنان اهمیتی ندارد. در موضوع نفت نیز اساساً تحریم سازمان‌مللی وجود ندارد که اگر می‌داشت، با این تحفظ چین درباره ماشه دیگر مشکلی در خرید نفت ایران توسط بزرگ‌ترین خریدار آن به وجود نمی‌آمد.
علاوه بر این، نامه مذکور و تلاش حقوقی اخیر توسط دو عضو ثابت شورای امنیت می‌تواند یک استناد حقوقی برای کشورهای دیگر مانند برزیل و آفریقای جنوبی برای عدم رعایت تحریم‌های بازگشتی سازمان ملل باشد. یعنی این کشورها که در حال حاضر در بلوک غرب تعریف نمی‌شوند و با آمریکای ترامپ هم مشکلات عمیق دارند، در مقابل درخواست‌ها برای اجرای تحریم‌های سازمان ملل، به استنادات قانونی و عدم رعایت آن توسط دو عضو اصلی اشاره کنند. این همان نقطه خطرناک برای غرب و معنای گسترده‌تری است که در ماجرای ایران شکل گرفته و ممکن است اتفاقات بعدی را رقم بزند. درواقع، ساختار سازمان ملل و شورای امنیت آن که ساخته نظم غربی پس از جنگ جهانی دوم است و آمریکا از آن برای اعمال حقوقی قدرت خود استفاده می‌کرده، توسط این دو کشور بزرگ به چالش کشیده می‌شود. یکی از نگرانی‌های عمیق استراتژیست‌های مطرح غربی مانند استفان والت این است که با نقض قاعده‌های حقوق بین‌الملل توسط ترامپ و دولت آمریکا، قاعده‌های جدیدی پدیدار شود که دیگر ساخته غرب نیستند و منافع این کشورها به‌ویژه آمریکا را تضمین نمی‌کنند. شاید بتوان گفت همراهی اروپا با ترامپ در ماجرای اسنپ‌بک، یکی از سرآغازهای این ماجراست؛ البته اگر دو کشور روسیه و چین به بیانیه خود پایبند باشند. امری که فعلاً براساس درگیری‌های گسترده این دو کشور با بلوک غرب، از انگیزه‌های کافی در میان رهبران دو کشور برخوردار است. نقش ایران در ایجاد یک شکاف بزرگ در میان کشورهای دارای حق وتوی شورای امنیت و ایجاد یک رویه جدید در حقوق بین‌الملل بسیار ارزشمند است؛ چراکه معمولاً چنین اتفاقاتی منجر به استناددهی در موارد بعدی خواهد شد. یعنی کشورهای دیگر در منازعات بعدی در سطح شورای امنیت، به این استثناگذاری استناد خواهند کرد و از قواعد آن تخطی خواهند نمود. چنین رویه‌ای، در کنار تضعیف بیش از پیش نهادهای بین‌المللی به‌ویژه توسط ترامپ، به معنای حرکت رو به زوال نظم حقوقی غربی است. با این همه باید صبر کرد و دید که جریان رخدادهای مذکور به کجا خواهد رسید. اما این طلیعه حتماً ارزشمند و قابل‌توجه است.

رئیس ‌جمهور به کوچه بن‌بست نمی‌رود!

احسان صالحی

 در یکی دو روز گذشته، فضاسازی خاصی از سوی رسانه‌های اصلی جریان اصلاحات حول سفر رئیس‌جمهور به نیویورک کلید خورده است. توصیه مشخص آن ها به رئیس‌جمهور آن است که با اخذ مجوز و اختیار کامل از رهبری، در سفر نیویورک با ترامپ مذاکره کند.
رخ عجیب و غیرمنطقی این فضاسازی بلافاصله در پرسش از موضوع مذاکره عیان می‌شود. در پس این فضاسازی پر سر و صدا، ایده معقولی برای موضوع مذاکره وجود ندارد؛ ایده مذاکره با ترامپ به صورت خلاصه «تضمین گرفتن از متجاوز برای عدم تجاوز است!» ایده‌ای که سطحی بودن از سر و روی آن می‌بارد و صدای گلایه برخی از حامیان دولت را هم درآورده است.
طرفداران این ایده برای توجیه دیدگاه خود اصرار دارند که مذاکره پزشکیان با ترامپ می‌تواند از وقوع جنگ جلوگیری کند اما از کنار این سؤال عبور می‌کنند که اگر قرار بود مذاکره با آمریکا مانع جنگ شود پس چرا حمله به کشورمان دقیقاً در میانه مذاکرات انجام شد و بلکه طبق قراین متعدد، اساساً تعیین دور ششم مذاکره، پوششی برای فریب و غافلگیری بود.
جمهوری اسلامی البته از ۵ دور مذاکره با آمریکا در بهار امسال ضرری نکرد بلکه میوه آن را در جنگ ۱۲ روزه چید و اجازه نداد حریف بتواند بازی مقصر و شماتت را به نفع خود تمام و این گونه وانمود کند که اگر ایران به مذاکره تن می‌داد کار به جنگ نمی‌کشید.
ممکن است کسی بگوید با همان محاسبه، امروز هم ایده مذاکره ترامپ- پزشکیان قابل توجیه است و نباید از این ایده تابو ساخت. مشکل این صورت‌بندی اغماض از متغیر مهم جنگ ۱۲ روزه است. صورت‌بندی غلط موجب تجویزهای غلط می‌شود.
صورت مسئله از این قرار است: در پی نامه ترامپ به رهبر معظم انقلاب، جمهوری اسلامی پس از بررسی جوانب موافقت خود را با آغاز مذاکرات اعلام کرد، ۵ دور مذاکره غیرمستقیم بین وزیر امور خارجه کشورمان با نماینده مستقیم ترامپ انجام شد، قرار دور ششم گذاشته شد اما دو روز مانده به آن رژیم صهیونیستی با پشتیبانی کامل اطلاعاتی و نظامی آمریکا به ایران حمله کرد، ترامپ با اشاره به پایان مهلت ۶۰ روزه خود رسماً حمله را فاز بعدی مذاکره قلمداد کرد، همچنین در روز چهارم جنگ (دوشنبه ۲۶ خرداد) و در پی حمله رژیم صهیونیستی به جلسه سران قوا، نشست جی ۷ در کانادا را به خیال موفقیت‌آمیز بودن حمله نیمه‌کاره رها کرد و به واشنگتن بازگشت، ساعاتی پس از آن در شبکه اجتماعی خود "تسلیم بی‌قید و شرط" ایران را خواستار شد و تلاش کرد با این عبارت، ماجرای بمباران اتمی و تسلیم ژاپن در جنگ جهانی دوم را یادآوری و تهدید موجودیتی علیه ایران کند، سرانجام نیز در روز دهم جنگ، بمب‌افکن‌های آمریکا به تأسیسات هسته‌ای کشورمان حمله کردند.
در این سوی میدان چه رخ داد؟ همه محاسبات دشمن باطل شد؛ رهبری اعجاب‌برانگیز حضرت آیت ا...خامنه‌ای، انسجام ملی خارق‌العاده و قدرت ویرانگر موشک‌های بالستیک و هایپرسونیک ایران معادلات جدیدی خلق و استوار کرد که دشمن را به درخواست توقف جنگ وادار کرد.
مذاکره با آمریکا نه مانع از وقوع جنگ شد نه عامل توقف آن. در شرایط فعلی، چشم بستن بر این روند سراسر درس و عبرت و اصرار بر این گزاره باطل‌شده که "برای رفع خطر جنگ باید با آمریکا مذاکره کرد" نه تنها مصونیت در پی نخواهد داشت بلکه با ایجاد تصویر ضعف از جمهوری اسلامی، طرف مقابل جری‌تر می‌سازد.
از این منظر است که باید از رئیس‌جمهور محترم، خیرخواهانه درخواست کرد که به توصیه‌ها و توصیه‌کنندگانی که بی‌توجه به سیر مناسبات ایران و آمریکا و همچنین عوامل بازدارندگی و قدرت ملی، فضای کشور را اینگونه در تعلیق دوقطبی مذاکره یا عدم مذاکره با ترامپ فرو می‌برند، با تردید جدی بنگرد.
مواضع برخی از این عناصر که در هر شرایطی و در مواجهه با هر چاه و چاله‌ای، نسخه واحدی به اسم مذاکره با آمریکا از جیب خود خارج می‌کنند، مشابه دکتر علفی‌هایی شده است که برای همه امراض یک نسخه واحد در دکان عطاری خود دارند.
بدیهی است که نفی مذاکره با ترامپ هرگز به معنی تعطیلی دیپلماسی نیست. بلکه اتفاقا به این معناست که باید از فرصت حضور در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل و نشست‌ها و مذاکرات جانبی آن که یک تور فشرده برای دیپلماسی واقعی است به بهترین شکل و بدون مشغول شدن به حاشیه‌های بی‌حاصل استفاده کرد. امسال در نیویورک، گوش‌ها و چشم‌های بسیار زیادی برای رصد ایرانِ پس از جنگ تیز است که یقیناً رئیس‌جمهور محترم و تیم همراه ایشان با اشراف و آگاهی از چنین فضایی، صدای رسای ملت مقتدر ایران و شهدای جنگ ۱۲ روزه خواهند بود.
آن چه مایه امیدواری برای پیگیری رویکردهای اصولی و پرهیز از حاشیه‌های مخرّب در این سفر است، مشی آقای رئیس‌جمهور در یک سال گذشته است که با متانت و التزام به گفتمان محوری خود یعنی وفاق، اجازه نداده است تندروهایی که نان‌شان در تشدید شکاف‌های سیاسی و دوگانه‌سازی در حاکمیت است، فرصت و ظرفیت تأثیرگذاری در رویکردها و سیاست‌های کلان دولت را داشته باشند و به کوچه بن‌بست تندروهای بحران‌زی پا نگذاشته است.

چرخش راهبردی چین نسبت به ایران

علیرضا حقیقت

تنش در روابط چین و اسرائیل در سرزمین‌ اشغالی چه نشانه‌هایی با خود به همراه دارد؟ پشت صحنه اظهارات تند بنیامین نتانیاهو علیه چین که رابطه سردشده تل‌آویو- پکن را به نمایش عمومی گذاشت، چه چیزی نهفته است؟ آیا در بک‌گراند این جنگ سرد ایران حضور دارد؟ 
اینها سوالاتی است که پاسخ‌های آنها با گذشت اندک زمانی مشخص می‌شود. نتانیاهو در دیدار با هیاتی بزرگ از نمایندگان آمریکایی با تاکید بر اینکه چین عامل انزوای اسرائیل در جهان است، گفت: «آنها در حال سازماندهی حمله به مشروعیت اسرائیل در رسانه‌های اجتماعی جهان غرب و ایالات متحده هستند. ما باید با آنها مقابله کنیم و با تلاش‌های‌مان مقابله خواهیم کرد».  سفارت چین در تل‌آویو اما روز جمعه بیانیه‌ای منتشر کرد و ادعای بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل را بی‌اساس خواند و تأکید کرد این اظهارات به روابط آنها آسیب می‌زند.
3 ماه از جنگ 12 روزه اسرائیل علیه ایران گذشته است؛ تهاجمی که در نهایت به هدف اصلی‌اش نرسید و بر اساس مستند جدید کانال 13 تلویزیون اسرائیل «۱۲ روز در ژوئن؛ رازهای جنگ با ایران»، از هفته دوم جنگ این مقامات صهیونیست هستند که برای آتش‌بس به آمریکا و دونالد ترامپ مراجعه می‌کنند.
این جنگ در ادراک چینی‌ها تاثیر خاص خود را گذاشته است. مقابله ایران با 2 واحد دارنده سلاح هسته‌ای و حمله ایران به پایگاه آمریکا در العدید قطر، ایران را به عنوان تنها کشوری در جهان که بعد از جنگ دوم جهانی، 2 بار پایگاه‌های نظامی آمریکا را هدف قرار داده است، صاحب یک نصاب منحصربه‌فرد در تاریخ روابط بین‌الملل کرد. موفقیت نظامی ایران مقابل ایالات متحده و رژیم صهیونیستی، در شرایطی حاصل شد که منابعی در ایران گفته‌اند مقامات صهیونیست در روزهای اولیه تجاوز به ایران، با راه‌اندازی یک کارزار اطلاعات نادرست، به چین و روسیه اطمینان خاطر داده‌اند کار تهران تمام است. از اینجا می‌شود به رویدادهای امروز و بحرانی که میان پکن و تل‌آویو جریان دارد پل زد. 
چینی‌ها از این رفتار صهیونیست‌ها عصبانی هستند، چرا که منجر به خطای ادراکی و محاسباتی پکن در جریان جنگ 12 روزه شد. رفتار چین و روسیه در جریان این جنگ برای آنها البته سنگین تمام شد. در 3 ماه گذشته اندیشکده‌های مطرح جهان، با نقد رفتار نه‌چندان فعال مسکو و بویژه پکن در قبال حمایت از ایران، از این 2 کشور یک «قدرت غیرمسؤول» را به تصویر کشیدند که نمی‌توانند در موقع نیاز، از شرکای خود حمایت کنند. برای چین که هدف اصلی مهار توسط آمریکاست و یک قدرت تجدیدنظرطلب علیه نظم موجود است، تصویر یک ابرقدرت منفعل، هزینه گزافی دارد. در چنین شرایطی بود که رابطه تهران - پکن بعد از جنگ تحمیلی ۱۲ روزه از پربسامدترین سوژه‌های تحلیلی در جهان شد. بعد از پیروزی نسبی ایران در این نبرد و ظاهر شدن ایران در قواره یک قدرت نظامی و معتبر بین‌المللی، صهیونیست‌ها این بار یک پروپاگاندای وسیع راه انداختند با هدف القای این گزاره که دیدگاه چین نسبت به ایران تغییر کرده و تهران از سبد سیاست خارجی چین کنار گذاشته شده است. به عنوان نمونه روزنامه صهیونیستی جروزالم پست در گزارشی تحلیلی بعد از جنگ تحمیلی اخیر علیه ایران نوشت: از دیدگاه پکن، درگیری با اسرائیل نشان داد ایران به ‌طور چشمگیری تضعیف شده و دیگر با تحولات جهانی همگام نیست و آنچه به ‌اصطلاح «محور مقاومت» نامیده می‌شود، بتدریج در حال فروپاشی است. حتی برخی پژوهشگران برجسته چینی پیشنهاد کرده‌اند دولت ایران ناپایدار بوده و این کشور دیگر منافع راهبردی چین در منطقه را تأمین نمی‌کند. به‌رغم این کارزار تبلیغاتی صهیونیست‌ها، اخباری منتشر شد که خوشایند آنها نبود. پس از گزارش‌های متعدد رسانه‌ای که از مذاکرات ایران برای خرید تسلیحات چینی، از جمله جنگنده «J-10» خبر داده بودند، سخنگوی وزارت دفاع چین اعلام کرد چین مایل است «دستاوردهای توسعه تجهیزات خود را با کشورهای دوست به اشتراک بگذارد».
چند روز بعد از انتشار این خبر، مایکل (یحیئیل) لایتر، سفیر رژیم صهیونیستی در آمریکا، درباره «نشانه‌های نگران‌کننده»‌ای هشدار داد مبنی بر اینکه چین در حال کمک به جمهوری اسلامی ایران برای بازسازی برنامه موشک‌های بالستیکش است. به نوشته روزنامه یدیعوت آحارونوت، لایتر در گفت‌وگو با صدای آمریکا گفت: «تحرکاتی وجود دارد که برای ما نگران‌کننده است و می‌خواهیم مطمئن شویم با مواد شیمیایی و توانایی بازسازی برنامه موشکی بالستیک ایران مواجه نیستیم». او به گزارش‌هایی اشاره کرد که حاکی از ارسال محموله‌هایی از چین به ایران است که می‌تواند به احیای توان موشکی تهران کمک کند.
او افزود اکنون مسؤولیت اسرائیل این است که اطمینان حاصل کند «چین یا سایر بازیگران بد» امکان بازسازی این توانمندی‌ها را فراهم نکنند. سفیر رژیم صهیونیستی در آمریکا در پاسخ به پرسشی درباره پیام تل‌آویو به پکن گفت اسرائیل نمی‌تواند به‌تنهایی بر سیاست چین تاثیر بگذارد اما تاکید کرد در تلاش برای محدود‌سازی نفوذ منطقه‌ای چین، کنار آمریکا ایستاده است. دولت چین در آخرین تحول اعلام کرده روند بازگشت تحریم‌های سازمان ملل علیه ایران موسوم به اسنپ‌بک را به رسمیت نشناخته و آن را اجرا نخواهد کرد. این اتفاق به این معنا خواهد بود که پکن قرار است این تحریم‌ها را نادیده بگیرد و روابطش با ایران را تعمیق بخشد. این رویکرد در ادامه راهبردی است که دولت شی جین‌پینگ در قبال روسیه و نادیده گرفتن تحریم‌های مسکو اتخاذ کرد. چینی‌ها به صراحت گفته‌اند اجازه شکست روسیه در اوکراین را نخواهند داد. 
اتفاقات اخیر خاورمیانه و جنگ با ایران چینی‌ها را کمی هشیار کرد تا سیاست دیرینه خود در غرب آسیا مبنی بر «بی‌طرفی فعال» و «اصل عدم مداخله» را کنار بگذارند و اولویت‌های دیگری جز ترجیح اقتصاد و تضمین مسیر انرژی هم داشته باشند. به نظر می‌رسد پکن به این درک رسیده باشد که ایران «پل پیروزی» شرق و آنچه جنوب جهانی نامیده می‌شود، است و اگر آمریکا و اسرائیل منطقه را تصاحب کرده و نظم مطلوب خود را بر آن تحمیل کنند، نه‌تنها منافع جهانی چین به خطر خواهد افتاد، بلکه حلقه محاصره آن توسط آمریکا تنگ‌تر هم خواهد شد. 
امنیت انرژی یکی از ستون‌های اصلی چشم‌انداز راهبردی چین است. اژدهای زرد به ‌عنوان بزرگ‌ترین واردکننده نفت جهان، در حال حاضر حدود ۴۰ درصد نفت خود را از خاورمیانه تأمین می‌کند که انتظار می‌رود تا سال ۲۰۳۵، ۲ برابر شود. این وابستگی شدید، پکن را در برابر آسیب‌پذیری‌های جدی قرار می‌دهد؛ بویژه اگر درگیری یا بی‌ثباتی، گلوگاه‌های حیاتی دریایی همچون دریای سرخ و تنگه هرمز را مختل کند. این مسیرهای راهبردی همچنین حدود ۶۰ درصد تجارت چین با اروپا و آفریقا را شامل می‌شوند و بر اهمیت خطرات ناشی از بی‌ثباتی منطقه می‌افزایند.
ماه گذشته «سرگئی کونیاشین» معاون پیشین سرکنسول روسیه در صنعا (۲۰۱۳–۲۰۱۰) در سایت اسرائیلی NDTV نوشت: اتفاقات جاری که از آوریل ۲۰۲۵ پیرامون شرکت ماهواره‌ای چینی CGSTL شکل گرفته، پرسش‌های فراوانی درباره نقش چین در جنگ دریای سرخ برانگیخته است. واشنگتن مدعی است این شرکت تصاویر ماهواره‌ای در اختیار انصارالله گذاشته که به آنها کمک کرده حملات موشکی و پهپادی خود را علیه کشتی‌های آمریکایی و متحدان واشنگتن هدایت کنند. در واقع، نگرانی بسیاری از تحلیلگران رو به افزایش است که پکن از یک بازیگر محتاط، به یک حامی اصلی یمنی‌ها تبدیل ‌شود.
به نوشته این سایت اسرائیلی، ورود چین به این فهرست (بعد از ایران و روسیه در کمک به یمن) برای بسیاری غافلگیرکننده است. در گذشته، پکن فاصله خود را از بحران یمن حفظ کرده و تنها خواستار راه‌حل صلح‌آمیز و اعلام بی‌طرفی بود اما در سال‌های اخیر، چین شروع به ارائه کمک‌های قابل توجه به حوثی‌ها کرده که به طور چشمگیری توان نظامی آنها را تقویت کرده و عملاً چین را در کنار ایران و روسیه به‌عنوان حامی یمنی‌ها قرار داده است.
رسانه صهیونیستی می‌افزاید: دلیل این تغییر، بیش از هر چیز، در منافع راهبردی پکن در منطقه و رویارویی جهانی آن با ایالات متحده نهفته است. چین به طور رسمی دولت یمن را به رسمیت می‌شناسد و مرتباً به قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل درباره حفظ تمامیت ارضی این کشور رأی مثبت می‌دهد اما در پشت پرده، روابط فعالی با رهبران انصارالله دارد. علت این امر، پیش از هر چیز، رویکرد عملگرایانه چین است. به ‌عنوان کشوری که مقادیر زیادی نفت از خاورمیانه وارد می‌کند، چین در پی تضمین امنیت کشتی‌های تجاری خود در مسیر دریای سرخ است.
با این وصف، شواهد نشان می‌دهد پکن در حال بازنگری در سیاست منطقه‌ای خود در خاورمیانه بویژه بعد از جنگ 12 روزه آمریکا و اسرائیل علیه ایران است. فارن افرز، رسانه متعلق به شورای روابط خارجی آمریکا هفته گذشته تحلیل کرد پکن دیگر خود را ملزم به پیگیری سیاست سنتی خود در خاورمیانه نمی‌بیند که همواره مبتنی بر موازنه‌گری میان واحدهای سیاسی منطقه بوده و در مقطع کنونی به شراکت دفاعی-نظامی با ایران رغبت بیشتری پیدا کرده است. این رسانه آمریکایی نوشت برای پکن، تهران شریک قابل اتکایی در مواقع بحرانی است.
فارن افرز اشاره کرد تا همین اواخر، پکن از جانبداری از یک جناح خاص در خاورمیانه خودداری می‌کرد اما محاسبات چین نیز ممکن است در حال تغییر باشد. این احتمال وجود دارد پکن فرصت‌های تازه‌ای را در کمک به ایران برای بازیابی بخشی از قدرت ازدست‌رفته‌اش ببیند، بویژه با توجه به افزایش تنش‌ها میان اسرائیل و کشورهای عرب پس از حملات اسرائیل در اوایل سپتامبر علیه رهبری حماس در قطر.
رسانه متعلق به نهاد تصمیم‌ساز آمریکایی تحلیل کرد چین به ‌طور سنتی تلاش کرده است روابط خود را در خاورمیانه متوازن نگه دارد. این کشور به ایران در دور زدن تحریم‌های نفتی کمک کرده و کمک‌های نظامی محدودی ارائه داده اما ممکن است دیگر نیازی به این موازنه‌گری چین نباشد. 
به نوشته فارن افرز، مارس ۲۰۲۳، ایران روند عادی‌سازی روابط دیپلماتیک با عربستان سعودی را آغاز کرد؛ اقدامی که با میانجیگری چین انجام شد و یکی از محرک‌های اساسی سیاست پیشین پکن در خاورمیانه را دگرگون کرد. با افزایش تنش‌ها میان پکن و واشنگتن، ظرفیت بالقوه تهران در جهت ایفای نقش راهبردی برای پکن نیز بیشتر شده است. نزدیک‌تر کردن ایران به چین می‌تواند در سناریوهایی بحران‌زا - مثلاً درباره تایوان - برای پکن سودمند باشد.
رسانه نخبگان سیاست خارجی آمریکا نتیجه‌گیری کرده است: «پدافند هوایی خلأ حیاتی‌ای است که چین می‌تواند به ایران در پر کردن آن کمک کند. سامانه پدافند هوایی متحرک HQ-9 چین مشابه سامانه پیشرفته‌ «اس ۴۰۰» روسیه است. اگر پکن این سامانه را به تهران بفروشد، می‌تواند به ایران کمک کند تا بخشی از حفاظت هوایی خود را بازیابد. ایران همچنین می‌تواند به دنبال معامله‌ای با چین برای نوسازی نیروی هوایی خود باشد، مانند خرید جنگنده‌های چنگدو 10-J ساخت چین که در جنگ کوتاه‌مدت نظامی پاکستان با هند در ماه مه عملکرد خوبی داشتند. در میان‌مدت، این بهبودها می‌تواند حملات به ایران را دشوارتر و پرهزینه‌تر کند و دشمنان را از تشدیدهای مقطعی بازدارد». از چشم‌انداز گسترده چین، روشن است این چرخش دیپلماتیک، حرکتی پیچیده و حساب‌شده و لایه‌ای دیگر در راهبرد ژئوپلیتیک جهانی این کشور است. 
چین از لحاظ تاریخی سیاست «تعامل دوگانه» را در خاورمیانه دنبال کرده است: تقویت روابط اقتصادی با اسرائیل در عین ایجاد مشارکت استراتژیک با ایران، بویژه در زمینه‌ انرژی و امنیت. با این حال، جنگ ۲۰۲۵ تغییر قابل توجهی در نگرش پکن نشان می‌دهد. تنها یک روز پس از حمله اسرائیل، فو کونگ، سفیر چین در سازمان ملل، آشکارا تهاجم رژیم صهیونیستی را نقض حاکمیت و تمامیت ارضی ایران خواند. این بیانیه توسط شی جین‌پینگ، رئیس‌جمهور چین و وانگ یی، وزیر خارجه که حمایت خود را از حق ایران برای دفاع از خود تکرار و دخالت نظامی بیشتر ایالات متحده را رد کردند، تقویت شد. مدرن‌دیپلماسی می‌نویسد: سیاست چین در قبال ایران فقط یک لفاظی صرف نیست. چین خریدار اصلی نفت ایران است و بیش از ۸۰ درصد صادرات نفت ایران - حتی در بحبوحه تحریم‌های غرب - به چین می‌رود. سند همکاری ۲۵ ساله که سال ۲۰۲۱ امضا شد، وابستگی به انرژی و سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌ها را عمیق‌تر می‌کند و ایران را به ستون اصلی ابتکار کمربند و جاده (BRI) در منطقه تبدیل می‌کند. این رابطه، از نظر اقتصادی و ژئوپلیتیک، چین را به عنوان مدافع اصلی منافع ایران در مجامع جهانی قرار می‌دهد. در چنین فضایی روابط چین و اسرائیل اکنون دچار شکاف‌های جدی شده است.