مسعود اکبری
1- روزنامه وال استریت ژورنال، اخیرا در گزارشی نوشته است: «همه به دنبال پهپاد ایرانی شاهد هستند.» این رسانه آمریکایی در ادامه نوشت: «پهپادهای شاهد ساخت ایران به دلیل قیمت پایین، سادگی طراحی، برد بالا و اثربخشی عملیاتی به الگویی برای بسیاری از کشورهای جهان تبدیل شده و اکنون قدرتهای بزرگ از جمله آمریکا، چین، فرانسه و انگلیس تلاش میکنند نمونههایی مشابه را تولید کنند.»
وال استریت ژورنال در این گزارش تاکید کرده است: «ویژگی اصلی این پهپادها هزینه ساخت بسیار پایین است؛ بهگونهای که هر واحد بین 35 تا 60 هزار دلار قیمت دارد، در حالی که موشکهای هدایتشونده معمولی چندین میلیون دلار هزینه دارند.»
این روزنامه آمریکایی در ادامه نوشت: «شرکتهایی در آمریکا و اروپا همچون SpektreWorks و Griffon Aerospace در حال توسعه پهپادهای کمهزینه با الهام از شاهد هستند. نمونههایی مانند پهپاد «Lucas» در آمریکا نیز با تمرکز بر مقرونبهصرفه بودن ساخته شدهاند، اما همچنان فاصله چشمگیری با شاهد از نظر قیمت و کارایی دارند.»
وال استریت ژورنال در پایان تاکید کرد که «شاهد نهتنها یک سلاح ایرانی است، بلکه به یک الگوی جهانی برای جنگ آینده بدل شده است.»
2- یک سؤال: آیا اکنون غرب صرفا نگران پیشتازی پهپادهای ایرانی است؟ یا نگران الگویی است که پشت آن نهفته است؟ حقیقت آن است که «شاهد» برای دشمن، فقط یک هواگرد نیست؛ نماد یک مسیر است؛ از تحریم تا توانمندی.
روزی بود که حتی سیم خاردار هم برای ایران تحریم بود. کشوری که در سالهای دفاع مقدس، فشنگ نداشت، امروز صادرکننده پهپاد، موشک نقطهزن و فناوری بومی نظامی است. این یعنی نه فقط پیشرفت، که یک تغییر ویژه در هندسه قدرت رخ داده است.
دشمنان پیش از این بارها تقلا کردند تا موفقیتهای ایران را به کپیکاری یا مهندسی معکوس تقلیل دهند، اما سؤال ساده این است: اگر رسیدن به شاهد با مهندسی معکوس ممکن بود، چرا خودتان هنوز گرفتار نمونههای ناقص و گرانقیمت هستید؟ پاسخ در یک واژه است: ایمان.
۱۸ خرداد ۹۸، «برایان هوک» نماینده ویژه امور ایران در وزارت خارجه آمریکا در پیامی ویدئویی با وارونه نشان دادن واقعیّتها در ادعایی مضحک گفت: «دستاوردهای موشکی ایران فتوشاپ است»! «هوک» ۱۲ روز بعد، با تبدیل شدن پهپاد ۲۲۰ میلیون دلاری آمریکایی(گلوبالهاوک) به یک آهن پاره توسط موشک ایرانی، پاسخ را دریافت کرد.
3- تفاوت ایران با غرب در این نیست که ما «مهندس» بهتری داریم، بلکه در این است که ما «باور» داریم. باور به اینکه میتوان در دل تحریم، در دل جنگ و در دل محدودیتها، چیزی ساخت که دشمن را به اعتراف بکشاند.
درک اهمیت پهپاد «شاهد» فقط با تحلیل ویژگیهای فنی آن ممکن نیست؛ چرا که این پهپاد، صرفاً یک ابزار نیست، بلکه برهمزننده یک نظم تحمیلی جهانی است. شاهد نماد پایان انحصار فناوری در دنیای امروز است؛ جهانی که در آن قدرتهای بزرگ تلاش میکردند ابزارهای نبرد را فقط در اختیار خود نگه دارند. اما ایران، برخلاف فرمولهای رایج، توانست با اتکا بر ظرفیتهای درونی، این انحصار را بشکند.
تا دیروز، پهپادهای پیشرفته، صرفاً در انحصار چند کشور خاص بود و دیگران فقط هدف بودند. اما اکنون این معادله دگرگون شده است. شاهد و پهپادهای همخانوادهاش، جنگ را کمهزینهتر، متحرک، هوشمند و نامتقارن کردهاند. دشمنی که با هزینه میلیاردی پایگاه میسازد، اکنون با پرندهای چند ده هزار دلاری، دچار فلج راهبردی میشود. این یعنی پایان دوران سلطه یکجانبه.
4- برای درک بهتر این «باور»، کافی است به صحنهای از جنگ تحمیلی رجوع کنیم؛ شهید «مرتضی متینفر» که نوزده سال داشت - به شهید شوشتری گفت: «امشب از اروند نمیتوانیم بگذریم. آنجایی که آموزش دیدیم عرض و شدت آب اینطور نبود. امشب اگر بعثیها ما را نزنند، کوسهها میزنند. اگر هیچکدام نزنند، لای سیم خاردار و تلههای انفجاری گیر میکنیم. با محاسبات مادی، امشب نمیتوانیم از آب رد بشویم. ولی من امشب وارد آب میشوم تا به امام در جماران خبر بدهند که «آقا بچهها به عشق شما زدند به خط».
این شهید بزرگوار در ادامه میگوید: «دیگر مهم نیست آن طرف خط برسیم یا نرسیم. وظیفه ما وارد آب شدن است، بیرون آمدن دیگر در اختیار و وظیفه ما نیست؛ آن با خداست. خدای آن طرف اروند، خدای این طرف اروند است. اگر کسی این طرف قلبش آرام است و آن طرف میترسد، توحیدش مشکل دارد.»
5- ایمان همینجاست؛ جایی که عقل زمینی عقب میکشد، اما دل آسمانی وارد میدان میشود. پهپاد «شاهد» فرزند همین مدرسه است؛ مدرسهای که در آن، درس توحید و تکنولوژی با هم آمیخته میشود. در حقیقت «شاهد» فقط محصول فناوری نیست. فرزند ترکیب عقل و ایمان است.
همانطور که پیش از این نیز ذکر شد، در زمان جنگ تحمیلی، حتی سیم خاردار را هم به ما نمیفروختند. اگر کشوری میفروخت، کشور ترانزیتکننده همراهی نمیکرد. اما امروز، ایران از کشور واردکننده، به صادرکننده فناوری نظامی تبدیل شده است.
مقامهای آمریکایی در دهه ۶۰ تلاش میکردند که هیچ کشوری حتی یک فشنگ به ایران نفروشد. اما حالا همانها تلاش میکنند تا ایران به کشورهای دیگر سلاح نفروشد. از پهپاد شاهد گرفته تا موشکهای نقطهزن. این یعنی معادلهای کاملاً معکوس شده؛ این یعنی شکست استراتژیک دشمن.
6- برای درک موقعیت امروز ایران، به یک روایت عجیب از دوران پهلوی توجه کنید: «کمی پس از خروج ذلتبار رضاشاه از ایران، هنوز معلوم نبود چه کسی بر تخت سلطنت بنشیند. سفیر انگلیس در تهران، به نماینده محمدرضا میگوید: «طبق اطلاعات ما، محمدرضا به رادیو برلین گوش میدهد و پیشرفتهای آلمان را دنبال میکند. بنابراین مورد اعتماد ما نیست.» محمدرضا که این را میشنود، فوری گوش دادن به رادیو برلین را کنار میگذارد. چندی بعد، سفیر انگلیس میگوید: «حالا دیگر عیبی ندارد؛ میشود او را به سلطنت انتخاب کرد.»!
حالا این سطح از حقارت، وابستگی و بیهویتی را با وضعیت امروز ایران مقایسه کنید. امروز ایران در دل تحریم و تهدید و جنگ، نقشه میدانهای آینده را ترسیم میکند. این یعنی یک ملتِ برخاسته از تحقیر، اکنون خود را در موقعیت تعیینکننده یافته است.
7- استراتژی دشمن همیشه یک مسیر ثابت دارد: ابتدا انکار، سپس تحقیر، بعد تردیدافکنی و در پایان، اعتراف. امروز وقتی روزنامه آمریکایی صریح مینویسد که جهان به دنبال پهپاد ایرانی «شاهد» است، یعنی کار از مرحله انکار و تحقیر و تردیدافکنی گذشته و به مرحله پذیرش و ترس طرف غربی رسیدهایم. یعنی «تحریم» کار نکرد، «تحقیر» جواب نداد، و حالا، نوبت «تقلید» شده است.
در جهانی که همه به دنبال ساختن پهپادی مانند «شاهد» هستند، ما نباید از یاد ببریم که آنچه ما را به این نقطه رساند، نه فقط دانش فنی، که فرمول ایمان بود. همان جمله جاودانه شهید متینفر که گفت: «وظیفه ما وارد شدن به آب است، بیرون آمدن، با خداست.»
شاهد، پیش از آنکه پرندهای آهنین باشد، شاهدی است بر ایمان یک ملت. ایمانی که به میدان آمد، مهارت شد، فناوری شد، قدرت شد، و امروز الهامبخش دنیا شده است.
«الَّذینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ إِنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا لَکُم فَاخشَوهُم فَزادَهُم إیمانًا وَ قالوا حَسبُنَا اللهُ و َنِعمَ الوَکیلُ»؛ اینها کسانی بودند که (بعضی از) مردم، به آنان گفتند: «مردم [= لشکر دشمن] برای (حمله به) شما اجتماع کردهاند؛ از آنها بترسید!» اما این سخن، بر ایمانشان افزود؛ و گفتند: «خدا ما را کافی است؛ و او بهترین حامی ماست. (سوره مبارکه آلعمران، آیه ۱۷۳)
8- نکته مهم دیگر این است که موفقیت پهپادهای ایرانی را باید در چارچوب راهبرد بومیسازی درک کرد. ایران هیچگاه اجازه نیافت که وارد زنجیره تامین غرب شود؛ اما همین تحریم، بستری شد برای تکثیر خلاقیتهای بومی. امروز دیگر سؤال این نیست که «ایران چگونه پهپاد میسازد؟» بلکه سؤال واقعی این است: «چرا دیگران با وجود دسترسی به منابع وسیع، هنوز نتوانستهاند نسخهای مشابه بسازند؟» پاسخ روشن است: بومیسازی تنها کپی کردن سختافزار نیست؛ بلکه خلق زیرساخت نرمافزاری، انسانی و راهبردی است که محصول آن یک سامانه منحصربهفرد میشود.
9- در نهایت، «شاهد» فقط یک مدل پهپادی نیست، بلکه یک «اسم رمز» است. همان ملتی که روزی حتی اجازه واردات سیم خاردار نداشت، امروز در لیست صادرکنندگان سلاح قرار گرفته است. این یعنی تحریم، نهتنها ایران را متوقف نکرد، بلکه به زایش یک مکتب جدید از قدرت انجامید. مکتبی که نه در آزمایشگاههای تسلیحاتی غرب، که در میدان باور و مجاهدت جوانان ایرانی متولد شد.
10- اکنون زمان آن است که همگی ما و بهخصوص اعضای محترم دولت و بدنه اجرائی کشور، با تلاش و همتی مضاعف، این الگوی موفق را در دیگر عرصهها و از جمله عرصه مهم اقتصادی و همچنین عرصه فرهنگی تکثیر کنند.
در شرایط فعلی، لازم و ضروری است که رئیسجمهور محترم و اعضای دولت چهاردهم، نسخه خسارتبار و بیحاصل غربگرایان را برای همیشه کنار بزنند. نسخهای که با ظاهری فریبنده تحت عنوان «مذاکره» و باطنی خطرناک تحت عنوان «باجدهی و امتیازدهی یکطرفه به آمریکا» در پی لگدمال کردن منافع ملی و عزت مردم ایران است. آقای پزشکیان، به «کاسبان تحریم» اجازه ندهید که نسخه معیوب و خسارتبار خود را به دولت تحمیل کنند.
حنیف غفاری
اخیراً دبیرشورای عالی امنیت ملی کشورمان از نقش سلبی و در عین حال پررنگ فرانسویها در روند بازگشت تحریمهای چندجانبه شورای امنیت علیه جمهوری اسلامی ایران سخن گفته است. بر اساس آنچه دکتر علی لاریجانی تأکید کرده، فرانسویها ابتدا از طریق مدیرکل آژانس پیام دادهاند که اگر تهران و آژانس به ترتیبات خاصی برسند، ما (تروییکای اروپایی) تقاضای اسنپبک را پس میگیریم. این توافق انجام شد و وزیر امور خارجه کشورمان آقای عراقچی در مصر آن را امضا کرد. با این حال، فرانسویها نه تنها به این وعده، بلکه به وعدههای دیگر خود در خصوص توقف اسنپبک عمل نکرده و قطعنامه استمرار رفع تحریمهای چندجانبه ضد ایرانی را به رأی گذاشتند. نکته قابلتأمل اینکه در غیاب امریکا (به عنوان عضو حقوقی خارج شده از برجام)، پاریس مسیر تقابل با تهران را در کنار لندن و برلین طی کرده و به کارگزار اصلی امریکا و صهیونیستها در این کارزار تقابلی با ما مبدل شد. در این خصوص نکاتی وجود دارد که لازم است مدنظر قرار گیرد:
نخست اینکه رویکرد و رفتار اخیر فرانسویها منبعث از یک تصمیم تاکتیکی نبوده و در ماورای آن باید در جستوجوی یک راهبرد و استراتژی کلان بود. این استراتژی کلان، همان مهار حداکثری ایران است که فرانسویها طی دهههای پس از پیروزی انقلاب اسلامی بارها به دنبال آن بودهاند. سوسیالیستها و محافظهکاران فرانسوی در طول سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی هر دو نسبت به ماهیت نظام اسلامی نگاهی سلبی و بازدارنده داشته و از هیچگونه اقدامی نیز در مواجهه با ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی فروگذار نکردهاند. بنابراین نقش پررنگ اخیر فرانسویها در فعالسازی مکانیسم ماشه و تکمیل روند اسنپبک را نباید به مثابه یک «تصمیم ناگهانی» یا «پروژه کوتاهمدت» مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم.
نکته دیگر به نقش پررنگ شخص امانوئل ماکرون، رئیسجمهور کنونی فرانسه در تکمیل این روند بازمیگردد. تعهدی که کاخ الیزه از سال ۲۰۱۷ (همان سال اول حضور ماکرون در مسند ریاست جمهوری) به کاخ سفید در خصوص ایران داده کماکان پابرجاست. ماکرون طی هشت سال اخیر بارها بر لزوم دائمی شدن محدودیتهای هستهای ایران (فراتر از محدودیتهای برجام و قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت) و مهار موشکی ایران تأکید کرده است. نقشآفرینی اخیر پاریس در پروسه اسنپبک را نیز باید منبعث از همین رویکرد کلان ماکرون و دستگاه سیاست خارجی فرانسه قلمداد کرد. در اینجا باید مراقب بود تا به دام بازی مقصرسازی فرانسویها نیفتیم. رئیسجمهور فرانسه بارها در روایتسازیهای خود، مدعی شده که ایران همکاری لازم را در خصوص جلوگیری از فعالسازی مکانیسم ماشه صورت نداده است! قطعاً دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی کشورمان نباید به بهانه برگزاری بخشی از مذاکرات در قالب دیپلماسی پنهان، در خصوص بدعهدی آشکار فرانسویها سکوت کند. بهتر بود افشاگری اخیر دبیر شورای عالی امنیت ملی کشورمان از سوی آقای عراقچی و دیگر مسئولان محترم وزارت امور خارجه نیز صورت میگرفت تا افکار عمومی کشور در جریان ماهیت، کارکرد و ساختار تصمیمسازی در اروپای پرادعا و ریاکار قرار میگرفتند! ماکرون نماد همین اتحادیه اروپاست؛ اروپایی که بنا بر قول و تحلیل بسیاری از استراتژیستها زمان زیادی تا پایان حیات سیاسی آن باقی نمانده است.
حسن بهشتی پور
پزشکیان با جزئیات دقیق، رژیم صهیونیستی و حامیانش را به عنوان «برهم زننده اصلی صلح» و ناقضان قواعد بینالملل معرفی کرد. این محور، برای تبیین مواضع ایران و تغییر روایت غالب غرب درباره مناقشه خاورمیانه ضروری بود. این محور، در واقع قلب زمینهساز تمام استدلالهای بعدی سخنرانی او است.
پزشکیان با جزئیات دقیق و زبانی قاطع به شرح جنایات (نسلکشی در غزه، حمله به ایران، طرح «اسرائیل بزرگ») میپردازد. هدف از این بخش سخنرانی تعیین واضح دشمن مشترک کشورهای منطقه غرب آسیا و تغییر روایت غالب در غرب به زیان اسرائیل بود. علاوه بر این تبیین مواضع و مقاومت ایران با نشان دادن اینکه ایران در برابر یک «تهدید وجودی» ایستاده است.
مشروعیتزدایی از رژیم صهیونیستی وعملکرد تجاوزکارانه آمریکا به مراکز هسته ای ایران در مجمع عمومی سازمان ملل و هشدار در مورد اینکه اگر در برابر این اقدام ها بی تفاوت باشیم بینالمللی این اقدام ها برای همه کشورها امکان تکرار دارد و ممکن است به یک رویه عمومی تهدید کننده تبدیل شود. این محور، در واقع پیشنیاز ضروری برای درک دو محور بعدی است. زیرا تمام پیشنهادهای ایران در پاسخ به این «تهدید» مطرح میشود.
رئیسجمهور ایران تنها به انتقاد بسنده نکرد، بلکه به طور مشخص چشمانداز یک نظم امنیتی و اقتصادی جدید در سایه همکاری بین کشورهای منطقه را ارائه داد. این پیشنهاد، ایران را در موضعی سازنده و آیندهنگر قرار میدهد. زیرا او در مقابل طرح آمریکا و اسرائیل («صلح از طریق قدرت») طرح «تامین صلح از طریق همکاری منطقه ای و بین المللی» را ارائه می دهد.
مهم ترین ویژگیهای این چشم انداز برای صلح عبارتند از :
الف:امنیت جمعی به جای اتحاد با قدرتهای فرامنطقهای.
ب:توسعه اقتصادی مشترک به جای تحریم و تخریب.
پ: احترام به حاکمیت کشورها به جای تجاوز.
با این طرح صلح آقای پزشکیان نشان میدهد که ایران خود را نه یک بازیگر مخرب، بلکه یک قدرت سازنده و پیشنهاددهنده صلح و ثبات در منطقه میداند که راه حلی برای خروج از بحران دارد.
تأکید بر صلحطلبی هستهای به عنوان ابزار اعتمادسازی، پاسخ مستقیم به یکی از اصلیترین چالشهای دیپلماتیک ایران در صحنه بینالملل امروز است. آقای پزشکیان به صراحت و با قاطعیت میگوید: «ایران هرگز به دنبال ساخت بمب هستهای نبوده و نخواهد بود» و آن را به یک «باور اعتقادی و فتوای رهبری» پیوند میزند. اهمیت این محور:
الف: رفع یکی از مهمترین بهانههای فشار علیه ایران از سوی غرب.
ب: تقویت موضع اخلاقی ایران در مقابل کشورهای دارای زرادخانه هستهای.
پ: ایجاد اعتماد و زمینهسازی برای همکاریهای آینده با کشورهای منطقه که نگرانی امنیتی دارند.
سه محور اصلی که از سخنرانی آقای پزشکیان استخراج شد به ترتیب، یک سهگانه استراتژیک را تشکیل میدهند:
1. تشخیص مشکل (تهدید): ما با یک دشمن متجاوز و بیقانون روبرو هستیم.
2. ارائه راه حل (فرصت): راه حل پیشنهادی ایران، ایجاد یک نظم منطقهای مبتنی بر همکاری و عدالت برای تامین چشم انداز صلح و ثبات در منطقه و جهان است.
3. رفع بزرگترین مانع اعتمادسازی (صلحطلبی هستهای): ایران برای اجرای این راه حل، صلحطلب و فاقد تهاجمی هستیم.
جمله پایانی «بیایید با ما از تهدید، فرصت بسازیم» در واقع چکیده و پیونددهنده همین سه محور اصلی است: از «تهدید»ِ محور اول عبور کنید، به «چشمانداز» محور دوم بپیوندید و با اطمینان از «صلحطلبی» محور سوم، با ایران همکاری کنید.
به نظر می رسد ، این سه محور، هسته مرکزی و پیام استراتژیک سخنرانی آقای پزشکیان در مجمع عمومی سازمان ملل را تشکیل میداد.
آنچه این روزها بسیار میشنویم، این است که وقتی یک نفر درباره موضوعی انتقاد دارد، در جوابش میگویند «راهحل بده». این «راهحل بده» هم همان کارکرد انتقاد سازنده را دارد و یعنی که چون راهحل ندادید، انتظار برطرفشدن اشکالات یا حتی دستبرداشتن از اشتباهات را نداشته باشید، زیرا حتی گیرم که راهحل هم دادید، اولا از کجا معلوم که قبول کنند آن موضوع که برای رفع اشکالش راهحل دادهاید، اصلا اشکال دارد، ثانیا حتی قبول داشته باشند که بله، ایراد دارد، از کجا که راهحلش این باشد که شما ارائه دادهاید، بعد از اینها هم که بگذریم، اگر هم ایرادتان درست باشد و هم راهحل کاملا انجامپذیر، چه کسی راهحل را اجرائی کند؟ همان کسی که سببساز آن اشکال و ایراد بوده؟ خوب، اگر کار به اینجا برسد که بگویید آنکه باعث و بانی اشکال و ایراد بوده که نمیتواند ایراد را خودش برطرف کند، اول ماجراست. کجا دیدهاید یکی که خودش ایراد را به وجود آورده، خودش داوری کند که انتقادتان درست است، بعد خودش با رضایت کامل کنار برود که یک نفر دیگر بیاید و راهحل را عملی کند؟
اما ماجرا بنیانیتر از اینهاست. وقتی میشود مطالبه راهحل کرد که در ابتدا باور داشته باشیم کاری که کردهایم، اشتباه بوده و لازم است که اشتباه را جبران کنیم. اما اگر بر این باور باشیم که آنچه انجام دادهایم، درست بوده، نهتنها به دنبال راهحل نخواهیم بود، بلکه از بنیان به آن انتقاد هم اهمیت نمیدهیم، بنابراین یکطورهایی وقتی گفته میشود انتقاد باید سازنده باشد یا مثل این روزها، گفته میشود اگر انتقاد میکنید، راهحل هم ارائه کنید، بهواقع یعنی موضوع، کلا و از بنیان بیجاست و انتظار هر تغییری هم بیهوده است و بهکاربردن این جمله که راهحل بدهید، آنهم وقتی قبول نداریم که کارمان خطا بوده، انداختن تقصیر به گردن منتقد است که اگر کار درست را انجام ندادهایم و درست کار انجام ندادهایم، برای این است که یا انتقاد شما سازنده نبوده یا اینکه شما راهحل ندادهاید، حالا کاری نداریم به اتهاماتی که ممکن است به منتقد زده شود.
و البته یک چیز مهمتر. وقتی یک نفر مسئولیتی را قبول میکند، یعنی اینکه من راهحل دارم و میدانم چطور باید مشکلات را رفع کرد، ولی وقتی که مسئولیتی برعهده میگیریم و بعد میآییم آه و ناله میکنیم و به منتقد میگوییم «تو راهحل بده»، معنایش این است که یا از اول راهحلی نداشتیم و خیالبافانه و رؤیاپردازانه ادعای داشتن راهحل میکردیم، یا اینکه حالا که مسئولیت به ما سپرده شده، فهمیدهایم «نخیر، این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست» و اصطلاحا «به زمین سفت خوردهایم»، ولی آنقدر صداقت نداریم که بگوییم ما اشتباه میکردیم و راهحل نداشتیم و بیخود ادعای حل مسائل را داشتیم.
البته نمیخواستم وارد مصداقها شوم، ولی فقط به خاطر نزدیکشدن اذهان به موضوع، مثالی را میگویم. جناب پزشکیان، در ایام انتخابات، طوری صحبت میکرد که انگار مشکل در اجرانشدن نهجالبلاغه است. بعد حالا مثل کسی که نه وزیر بوده و نه چندین و چند دوره نماینده مجلس بوده و گویی از هیچ چیز هم خبر نداشته و تازه در همین یک سال فهمیده که چه خبر است، فقط در یک قلم از به خانه فرستادن کارمندان دولت و کمکردن ساعات کار میگوید (سخنان دیگر ایشان در موضوعات دیگر هم بماند). خوب، اگر راهحل یعنی این، که من هم بلدم اینطوری ریاستجمهوری کنم، اینطور ادارهکردن کشور و اینطور راهحل دادن که کاری ندارد. اگر از این راهحلها میخواهید که دیگر دادن راهحل مشکلی ندارد. حالا یکعدهای ذوق نکنند که ما گفتیم رأی ندهید یا عدهای دیگر نیایند بگویند راهحل همان صادرات ۱۱ میلیارد دلار «خیار و گوجه» به روسیه بود. شرکتنکردن در انتخابات هم مثل همین تعطیلکردن ادارات است و فرستادن مردم به خانههایشان، این هم همان است.
هادی اسکندری
مسعود فروغی
10 سال پیش در چنین روزهایی بحث بر سر این بود که وقتی به 1404 رسیدیم، سبد تحریمهای بینالمللی علیه ایران- که امضای شورای امنیت سازمان ملل را داشت- برای همیشه از روی حافظه روابط بینالملل حذف میشود و غروب برجام تبدیل به طلوع اقتصاد ایران میشود. حد فاصل تیرماه 94 تا دیماه همان سال که میخواست برجام اجرایی شود، هزاران مطلب تولید میشد درباره اینکه وقتی به مهر 04 برسیم روزگار به کل تغییر میکند. اما آنچه در حال وقوع است با آن تصویر گلوبلبل تفاوت زیادی دارد. این متن اما کیفرخواست امضاکنندگان و تهیهکنندگان برجام نیست و نمیخواهد مقصران را معرفی کند. این موضوع از حیث ملی و تاریخی البته مهم است و به جایش باید وارسی شود. نه برای یقهگیری و سرکوفت زدن که فایدهای ندارد، بلکه برای یادگرفتن از تاریخ و ثبت واقعیتها.
آنطور که از شواهد پیداست نیت طرف غربی به اجرا در آوردن مکانیسم ماشه برجام و بازگرداندن تحریمهای سازمان ملل علیه ایران است. 6 قطعنامه که شبیه همین تحریمهای فعلی آمریکا، داد و ستد با ایران را عادی نمیداند. سؤال روز سیاسی اما این است که مسیر طی شده ایران در ماههای اخیر برای جلوگیری از اجرای ماشه چه بوده و حرف حساب طرف غربی چیست. برای پاسخ به این سؤال باید به زمینه تاریخی فعلی از حیث امنیتی و سیاسی توجه کرد. تحولاتی که نشاندهنده حساسیت سیاسی جزئیات رخ داده است و روایتی که تأمینکننده منافع ملی و براساس فکتهای دقیق باشد، ضرورتی انکار ناپذیر است. اما واقعیت چیست؟
جمعبندی ایران در ماههای اخیر بر اساس دو راهبرد کلان سازماندهی شده بود؛ اول حفظ انسجام داخلی برای تقابل با زیادهخواهی طرف غربی که تصور میکرد موقعیت تاریخی برای ضربه به ایران پیدا کرده است، دوم تلاش برای توقف فرایند اجرای مکانیسم ماشه، بهطوریکه ابزارهای واقعی سیاسی و فنی در خدمت دیپلماسی پیچیده پشتصحنه قرار گرفت. آنگونه که دادههای دقیق نشان میدهد میز مذاکرات برای دستیابی به این هدف با چندین ایده بینالمللی شکل گرفت و ایران از حداکثر انعطاف سیاسی برای دستیابی به نتیجه استفاده کرد. بر اساس افکارسنجیهای متقن و علمی جامعه ایران ضمن حمایت از دستیابی به یک توافق سیاسی، مقابله با زیادهخواهی دشمن و کوتاهنیامدن از منافع کشور را مهم میداند. نتایج این افکارسنجیها و جمعبندی وضعیت سیاسی داخلی ایران نشان میداد رسیدن به توافق با هر شرایطی از حیث ازدسترفتن سرمایههای ایران حمایت حداکثری نداشت؛ اما در صورت تأمین منافع کشور و حفظ امنیت و تمامیت ارضی توافق حمایت خوبی داشت. برایناساس کشورهای مختلف تلاش میکردند با ارائه پیشنهادهایی در تحولات ماههای اخیر نقشآفرینی کنند که میتوان بر اساس دو محور آنها را دستهبندی کرد؛ اول مسئله مواد غنی شده ایران و دوم مذاکره با آمریکا. در تعیینتکلیف مسئله اول توافق فنی با آژانس متغیر مهم و حیاتی محسوب میشد. به خصوص برای اینکه مصوبه مجلس در واکنش به حمله آمریکا به تأسیسات هستهای، همکاری با آژانس را از وضعیت قبلی خارج کرده بود. در محور دوم هم تفاوت مواضع علنی و واقعی آمریکاییها متغیر قابلتوجه است.
جمعبندی ایده کلان ایران برای بررسی پیشنهادهای مختلف برای جلوگیری از اجرای ماشه هم دو پایه اصلی داشت؛ نتیجه مذاکرات در میز مذاکره معلوم میشود و تحمیل خواستههای فرامتنی ممکن نیست و دیگر اینکه ایران حاضر است نهایت انعطاف ممکن برای دستیابی به توافق را به میدان بیاورد. برای همین در واکنش به پیشنهاد فرانسه برای توافق با آژانس، توافق قاهره با حفظ کلی چهارچوب قانون مجلس عملیاتی شد که در صورت اجراییشدن ماشه، نابود میشود. همینطور ایران پیشنهادها برای تبادل مواد غنی شده 60 درصد با مقدار متفاوتی از مواد 20 درصد را رد نکرد و قابلمذاکره دانست. ایران همچنین مذاکره مستقیم با 1+5 را قبول داشت و آماده بود در ازای منتفیشدن قطعی ماشه نه تعویق آن، امتیازهایی بدهد. اما اروپاییها در حین روند مذاکرات با تغییر خواستهها از طرح مسئله محدودیت موشکی ایران و مسائل اینچنینی مؤلفههایی به میز مذاکرات اضافه کردند. در حالی خواسته طرف مقابل اضافه میشد که در مقابل فقط بررسی ماشه 6 ماه عقب بیفتد و بهطورکلی منتفی نشود. در چنین شرایطی عقل سالم سیاسی تندادن به خواسته غربیها را ممکن نمیدانست و نمیداند. درواقع اروپاییها در مسیر مذاکرات اخیر پیشنهادهایی برای قبولنکردن به ایران میدادند نه توافق. حداقل سه ایده مطرح شده از سمت اروپا در نهایت به نقطهای شبیه به این رسید. محدودیت موشکی ایران که ستون قدرت دفاعی کشور است، همزمان با تحویل مواد غنیشده 60 درصد ایران، اساساً قابلمذاکره هم نبود. درحالیکه اگر محدوده پیشنهادها به نحوه تبادل مواد غنیشده و تعاملات آینده ایران با آژانس مربوط میشد، امکان توافق بود. در یک جمعبندی کلی و بر اساس بررسی همه تحولات داخلی و خارجی رفتار طرف مقابل بر اساس یک ایده کلی قابلتحلیل است، آنها تصور میکردند ایران در موقعیتی قرار دارد که پیشنهادهای ضعیف را میپذیرد. فرضی که با کنشهای غلط برخی سیاسیون داخلی مثل آنچه درباره ضرورت مذاکره مستقیم پزشکیان و ترامپ مطرح شد، قوام بیشتری گرفت. حالا با گذشت زمان راحتتر از قبل میتوان در مذمت هر کنش سیاسی که آرایش داخلی ایران در تقابل با دشمن را شکننده و قابل شکست نشان دهد، سخن گفت. چه آنهایی که مذاکرهکننده را متهم به خیانت و وابستگی میکنند و چه آنهایی که نسخههای تحقیرآمیز مینویسند.
علی کاکادزفولی
تحول «مقاومت» از یک سازمان چریکی به جنبشی جامعهمحور را نمیتوان بدون نقش رهبری شهید سیدحسن نصرالله فهم کرد. این تحول، حزبالله را از یک سازمان با رویکرد چریکی و عملیاتهای محدود، به یک جنبش اجتماعی گسترده و جامعهمحور بدل کرد؛ جنبشی که اکنون نهتنها در میدان نبرد، بلکه در اعماق جامعه و در لایههای مختلف زندگی مردم ریشه دوانده است. فهم این دگرگونی بدون درک نقش محوری و استراتژیک سیدحسن ناممکن است.
در دوران رهبری سیدحسن نصرالله، راهبرد کلی مقاومت از تمرکز صرف بر عملیاتهای مقطعی و نظامی به سمت یک رویکرد جامعتر و پایدارتر تغییر یافت. این تغییر، مبتنی بر نهادسازی گستردهای بود که تنها به حوزههای امنیتی و دفاعی محدود نماند، بلکه به عرصههای حیاتی امداد، درمان، آموزش، عمران و معیشت نیز بسط یافت. این جابهجایی کانونی، از توان آتش به توان انسجام، یکی از برجستهترین ویژگیهای سبک رهبری شهید نصرالله بود. او با ترکیبی هوشمندانه از بازدارندگی سخت نظامی و خدمترسانی ملموس اجتماعی، آسیبپذیری اجتماعی حامیان مقاومت را کاهش داد و شبکهای مستحکم ساخت که در بزنگاههای سخت و بحرانها، تابآور و مقاوم باقی بماند.
سیدحسن نصرالله از همان ابتدا پیام روشنی درباره ماهیت قدرت ارائه کرد؛ توان نظامی، بدون اتکا به پشتوانه اجتماعی و اقتصادی قوی، نمیتواند دوام بیاورد و به اهداف بلندمدت دست یابد. بر این اساس، رهبری او به جای تکیه بر کاریزمای فردی یا کنشهای نمایشی، بر مهندسی ظرفیت استوار شد. این مهندسی شامل ایجاد فرآیندها و نهادهایی بود که بتواند خدمات پایه را در مناطق محروم تأمین و بحرانهای مختلف را به شکل مؤثر مدیریت کند. این انتخاب استراتژیک، مقاومت را از یک بازیگر صرفاً واکنشی که تنها در برابر تهدیدات پاسخ میدهد، به یک کنشگر فعال و پویا تبدیل کرد که دستورکار اجتماعی خود را تدوین و اجرا میکند. مقاومت از دل همین دستورکار اجتماعی، مشروعیت و نیروی بسیج مردمی را به دست آورد و هویت خود را در جامعه تثبیت کرد.
* «دولت جامعه» به جای «دولت سایه»
در دوره رهبری سیدحسن نصرالله، مجموعهای از مؤسسات امدادی، درمانی و عمرانی شکل گرفت یا تقویت شد که خلأهای ناشی از ضعف و ناکارآمدی دولت مرکزی لبنان را دستکم برای اقشار کمبرخوردار و محروم پوشش میداد. منطق حاکم بر این شبکه گسترده را میتوان «دولت جامعه» نامید. این دولت جامعه نه یک دولت موازی برای رقابت با دولت رسمی، بلکه سازوکاری کارآمد برای تأمین خدمات حداقلی در سطوح محلی، از درمانگاه و مدرسه گرفته تا پروژههای بازسازی و توزیع کالاهای یارانهای بود.
این سازوکار، ۲ هدف کلیدی را دنبال میکرد؛ از یک سو، هزینههای زندگی ذینفعان را کاهش میداد و از سوی دیگر، اعتماد و وفاداری عمیقی را در میان مردم ایجاد میکرد. نصرالله با تکیه بر این شبکه اثبات کرد بازدارندگی تنها در میدان نبرد و با قدرت نظامی شکل نمیگیرد، بلکه در صف درمانگاه، در انبارهای کمکهای معیشتی، در کارگاههای بازسازی و در هر نقطهای که خدمات به مردم ارائه میشود نیز تولید میشود. این رویکرد، ابعاد جدیدی به مفهوم مقاومت بخشید و آن را از یک پدیده صرفاً نظامی به یک پدیده فرهنگی، اجتماعی و خدماتی ارتقا داد.
* تبدیل محبوبیت به سرمایه اجتماعی سازمانیافته
یکی از بزرگترین دستاوردهای رهبری شهید سیدحسن نصرالله، توانایی او در تبدیل محبوبیت عمومی به سرمایه اجتماعی سازمانیافته بود. محبوبیت میتواند پدیدهای موجی و ناپایدار باشد اما سرمایه اجتماعی زمانی ساخته میشود که روابط اعتماد، قواعد همکاری و کانالهای توزیع منابع، به شکلی نیرومند، نهادمند و پایدار برقرار شود. شبکه خدماتی تحت نظارت حزبالله دقیقاً چنین نقشی ایفا کرد. این شبکه، پیوندهای عمیقی میان خانوادهها، کسبه جزء، شوراهای محلی و داوطلبان برقرار و آن را تقویت کرد. همچنین دادهها و تجربیات ارزشمندی را انباشته کرد و ظرفیت بسیج مردمی را از حالت موسمی و موقت به یک حالت نهادینه ارتقا داد. نتیجه این شد که در مقاطع شکننده و بحرانی، از جنگهای پرهزینه گرفته تا بحرانهای اقتصادی عمیق، انسجام جبهه حامی مقاومت حفظ میشد و هزینههای اجتماعی ناشی از آشوب و بیثباتی به حداقل میرسید.
سیدحسن نصرالله علاوه بر معماری نهادی، بر معماری روایت نیز تمرکز ویژهای داشت. در این روایت، مقاومت صرفاً پاسخ به تهدیدات خارجی نبود، بلکه بخشی جداییناپذیر از تعریف «ما» بود؛ مایی که با نظم در خدمترسانی، مناسک یادبود شهدا، برنامههای فرهنگی هدفمند و انضباط در توزیع منابع، بازتولید میشود. این جابهجایی معنایی، پیامدهای سیاسی روشنی داشت؛ هر پروژه شتابزده خلع سلاح مقاومت، نهتنها حمله به توان رزمی آن، بلکه حمله به بافت زندگی مردم و هویت آنها تلقی میشد. بنابراین هزینه اجتماعی و سیاسی چنین اقداماتی به شدت بالا میرفت. امروز کمتر کسی میتواند نقش مقاومت در شکلگیری هویت جمعی بخش بزرگی از مردم لبنان را انکار کند.
* کارآمدی در بحران؛ آزمونهای میدانی و اجتماعی
سبک رهبری سیدحسن نصرالله بارها در میدان بحران محک خورد. از جنگهای پرهزینه با رژیم صهیونیستی گرفته تا شوکهای اقتصادی، از همهگیریهای جهانی تا خلأهای طولانیمدت در حکمرانی دولت لبنان، مقاومت همواره توانست کارآمدی خود را نشان دهد. الگوی تکرارشونده در این بحرانها این بود: بسیج سریع منابع، هماهنگی مؤثر داوطلبان، توزیع نسبتاً منظم کمکها و بازسازی شتابان زیرساختهای محلی. این چرخه ضربه-ترمیم، ضمن نمایش سازماندهی قوی مقاومت، نوعی بازدارندگی اجتماعی ایجاد میکرد که فرسایش پایگاه اجتماعی را کُند میکرد و زندگی روزمره مردم را سریعتر به مدار عادی بازمیگرداند. به زبان مدیریت بحران، رهبری او توانست دوره بازگشت به شرایط عادی را کوتاهتر کند و ظرفیت جذب شوکهای خارجی را در جامعه بالا ببرد.
نقطه حساس در تحلیل رهبری سیدحسن نصرالله، نسبت شبکههای خدماتی مقاومت با دولت رسمی لبنان است. در شرایطی که دولت لبنان با کسری منابع، فساد گسترده و ناکارآمدی ساختاری عمیق مواجه است، شبکههای خدماتی مقاومت برای اقشار محروم نقشی نجاتبخش و حیاتی ایفا میکنند. این شبکهها، نهتنها بار سنگینی را از دوش دولت برمیدارند، بلکه با ارائه خدمات اولیه، از بروز فاجعههای انسانی و اجتماعی جلوگیری میکنند. سیدحسن نصرالله در سخنرانیها و مواضع سیاسی خود همواره کوشید چارچوبی از همزیستی نهادی را ترسیم کند که مبتنی بر همکاری در برخی حوزهها و استقلال در برخی دیگر بود. واقعیت میدانی نیز ترکیبی از این ۲ حالت را نشان میدهد؛ یعنی در بسیاری موارد، این شبکهها نقش مکمل را برای دولت ایفا کردهاند و در حوزههایی که دولت حضور مؤثر نداشته، خدمات لازم را به مردم رساندهاند.
* تأثیرات سیاسی؛ از خیابان تا صندوق رأی
پایداری شبکه خدماتی تحت نظارت حزبالله بدون جریان مستمر منابع مالی میسر نیست؛ این منابع از کمکهای بیرونی گرفته تا گردش مالی مؤسسات محلی و اقتصاد خرد تأمین میشوند. در بستر تحریمهای شدید، بحران بانکی و سقوط بیسابقه معیشت، همین شبکه توانست حداقلی از حمایت اجتماعی را برای مردم فراهم کند. رهبری سیدحسن نصرالله بر دوام عملیاتی تأکید داشت؛ یعنی حفظ قابلیت خدمترسانی حتی در بدترین سناریوها. شبکه اجتماعی ساختهشده در دوره شهید نصرالله، به ظرفیت سیاسی نیز ترجمه میشود؛ سازمانی که نهتنها در موسم انتخابات، بلکه در فواصل میان انتخابات نیز حضور دائم و ملموس دارد؛ از مسجد و مدرسه گرفته تا درمانگاه و نهادهای امدادی. این حضور دائم، ۲ مزیت کلیدی برای حزبالله ایجاد کرده است؛ یکی کاهش هزینههای بسیج و سازماندهی و دیگری تداوم ارتباط عمیق و مؤثر با جامعه هدف. بویژه در غیاب یک دولت کارآمد و پاسخگو در لبنان، تفکیک کامل این ۲ قلمرو ناممکن است. شهید نصرالله عملاً کوشید بین این ۲ منطق تعادل برقرار کند؛ نگه داشتن شبکه اجتماعی به عنوان پشتوانه مشروعیت نظام سیاسی اما اجتناب از ادغام کامل آن در رقابت روزمره سیاسی.
* مقاومت به مثابه کنش اجتماعی هویتساز
یکی دیگر از وجوه برجسته رهبری سیدحسن نصرالله، مهارت بینظیر او در مدیریت تصویر عمومی و خطابه سیاسی بود. او غالباً با استفاده از زبان نمادها، تجربه زیسته حامیان خود را به یک روایت کلان و جامع از مقاومت متصل میکرد؛ از یادبود شهدا گرفته تا بازنمایی رنج و مقاومت جامعه محلی. این خطابه، افق انتظار مردم را تنظیم میکرد؛ تعریف میکرد پیروزی چیست، عقبنشینی کجاست و تابآوری چگونه معنا میشود. در عمل، مدیریت انتظارات خود نوعی حکمرانی هوشمندانه است؛ جلوگیری از شکاف میان وعده و عمل و حفظ سرمایه اجتماعی در دورههای فرسایشی و سخت.
نقش شهید سیدحسن نصرالله در ارتقای مقاومت از یک گروه چریکی به جنبشی جامعهمحور، بیش از هر چیز در ۲ سطح قابل مشاهده است؛ نخست، معماری شبکهای از خدمات گسترده که خلأهای دولت را پوشش میدهد و سرمایه اجتماعی سازمانیافته تولید میکند؛ دوم، بازتعریف معنای مقاومت از کنش صرفاً واکنشی به کنش هویتساز که در زندگی روزمره مردم ریشه دوانده است. امروز، وجود این شبکه موازی رفاه و خدمات و نقش حیاتی آن در انسجام جبهه مقاومت، حتی در تحلیلهای ناهمسو نیز محل تردید نیست. درست به همین دلیل هم هست که هرگونه طرح خلع سلاح، با هزینه اجتماعی بسیار بالایی مواجه است، زیرا تنها به از بین بردن توان رزمی مقاومت نمیانجامد، بلکه به تار و پود مشروعیت دولت در جامعه و زیست روزمره مردم گره خورده است.