«جرج گراسكاپ» استاد علوم سياسي دانشگاه كاليفرنيا گفت: «من با اين مسئله موافق هستم كه نظم نوين هژمونيك جهاني پس از جنگ سرد كه ساخته و پرداخته آمريكاست، در همه بخش‌ها غير از قدرت نظامي، رو به افول و فرسايش است؛ ولي با توجه به شرايط دشوار اقتصادي، قدرت و نيروي نظامي نيز رو به ضعف و افول خواهد رفت؛ بنابراين رقابت و مسابقه براي نظامي كردن فضاست.»

بررسي انديشه سياسي آخوند خراساني‌ـ 8

فتح الله پريشان/ آخوند خراساني ميراث‌دار سنت عقل‌گرايانه‌اي است كه از آن به «اجتهاد شيعي» تعبير مي‌شود. اجتهاد شيعي تلاش عقلي با تكيه بر قواعد زباني و غير زباني موسم به اصول فقه است كه بر پايه آن، مجتهد شيعي احكام شرعي را از متون ديني استخراج مي‌كند. با فرارسيدن ايام غيبت امام زمان(عج) كه شيعيان فرصت فهم احكام و تكاليف شرعي در زمينه‌هاي مختف را از طريق گفت‌وگو و ملاقات حضوري با امام معصوم از دست دادند،‌ اين تلاش عقلي ضابطه‌مند به تدريج شكل گرفت و سنت فقاهتي خاصي در ميان علماي شيعي پديد آورد. بيشتر پژوهش‌هاي صورت گرفته درباره مكان و تبار مجتهدان مشهور شيعي ‌نشان مي‌دهد كه كانون آنان در دوره صفويه از عراق به ايران و در دوره قاجاريه باز هم از ايران به عراق انتقال يافته است.1 آنچه در اين ميان اهميت دارد، ‌حاكم بودن اصول مشترك اجتهادي بر فعاليت فقيهانه آنان است كه «سنت عقلي» واحدي را شكل داده است. در اين سنت،‌ فقها تلاش مي‌كنند امكان بهره‌گيري از عقل در شناخت كتاب و سنت را فراهم كنند.

همان‌طور كه در شماره گذشته اشاره شد، آخوند خراساني از نظر اصولي بسيار تحت تأثير شيخ مرتضي انصاري و ادامه‌دهنده مكتب اصولي وي بود؛ ‌اما با تلمذ در درس ميرزاي‌شيرازي، صاحب فتواي تحريم تنباكو با سياست آشنا شد و برخلاف شيخ مرتضي انصاري كه چندان در سياست دخالت نمي‌كرد2‌ به پيروي از استاد ديگرش، ميرزاي‌شيرازي دخالت در سياست را در پيش گرفت. در واقع، شاگردي كردن در محضر اين دو فقيه نامدار، ‌تركيبي از مكتب اصولي و سنت عقلاني اجتهاد و افكار سياسي خاص را در ذهن و انديشه فقهي آخوندخراساني پديد آورد كه حاصل آن، تكوين افكار فقهي سياسي خاص بود كه در مقالات آتي به بررسي آن خواهيم پرداخت. از اين منظر مي‌توان از فقه سياسي آخوند خراساني سخن گفت كه مجموعه فتواها و انديشه‌هاي فقهي مبتني بر سنت عقلاني اجتهاد در عرصه سياست را در بر مي‌گرفت و ناظر به زندگي سياسي بود.

نكته مهم درباره نقش و جايگاه آخوند خراساني در اين سنت فكري ‌اين است كه حتي پس از رحلت ميرزاي‌شيرازي در سال 1312ق، كه مرجعيت آخوند آغاز مي‌شود،‌ در كنار ايفاي نقش مرجعيت آن هم در دوران مصادف با مشروطه، پيوسته اشتغالات علمي خود را ادامه داد؛‌ به گونه‌اي كه به گفته عبدالرضا كفايي،‌ نوه آخوندخراساني «با اينكه در زمان خودش مرجع مطلق بود، بيشتر تأليفاتش را هم در همين زمان، يعني زمان مرجعيت به انجام رسانده است.»3 بدين ترتيب ‌آخوند خراساني در دوران مرجعيت خود مكتب فقهي‌ـ اصولي را بنيان گذاشت كه به‌كارگيري آن در عرصه سياست و زندگي سياسي، افكار و انديشه‌هاي سياسي بديعي را پديد آورد كه حتي از منظر برخي محققان‌ «دقيق‌تر واقع‌بينانه‌تر از نائيني است.»4 البته در كنار آشنايي با زمينه‌هاي رشد فكري و تأثيرگذاري خاستگاه و مكتب فقهي بر تكوين انديشه سياسي آخوند خراساني،‌ نبايد از نقش برجسته زمينه‌هاي سياسي و اجتماعي دوران وي غفلت كرد. اگرچه بخش بسيار مهمي از زندگي آخوند خراساني در نجف سپري شد، از نظر سياسي و اجتماعي سرنوشت او با مشروطيت در ايران ارتباطي تنگاتنگ يافت؛ به گونه‌اي كه فهم افكار و انديشه‌هاي سياسي وي مستلزم مطالعه و آشنايي با حادثه مشروطه و فهم جريان فكري خاصي موسوم به نوگرايي ديني در اين زمانه است كه تلاش شد با گوشه‌اي از آن در شماره‌هاي گذشته آشنا شويم. در واقع،‌ فهم رابطه تعاملي و رابطه تأثيرگذاري و تأثيرپذيري آخوند خراساني و مشروطه ارتباطي مستقيم با ادراك سياست‌ورزي وي در آن مقطع مهم و تأثيرگذار، حتي براي امروز ما دارد.

مشروطه، نقطه عزيمت فكر و انديشه سياسي جديد در ايران، بي‌ترديد حاصل عوامل متعددي است كه مي‌توان آنها را به دو دسته كلي زمينه‌هاي عملي و نظري تقسيم كرد. مقصود از زمينه‌هاي عملي،‌ شرايط عيني خاصي است كه سبب پيدايش مشروطه به مثابه «عمل سياسي» شد. يكي از اين عوامل مهم، فراهم شدن زمينه‌هاي لازم براي حضور و نفوذ بيگانگان در ايران بود. اين حضور و نفوذ كه از آثار رفت و آمدهاي اروپايي درباريان قاجار و مستشاران خارجي از جمله بلژيكي محسوب مي‌شد،‌ در كنار استبداد و بدرفتاري‌هاي حكومت قاجاري با مردم موجبات نارضايتي مردم ايران را فراهم و زمينه را براي حضور علما در نهضت مشروطه براي دادخواهي مردم فراهم كرد. به گفته كسروي: «در سال 1268 ناصرالدين شاه امتيازهاي ديگري داد كه شناخت شده‌ترين آنها امتياز توتون و تنباكو بود. مردم زبان اينها را نمي‌دانستند و تا آن زمان توده را پرواي سود و زيان كشور كردن و در كارهاي دولتي به چون و چرا برخاستن در ميان نبوده؛ ولي چون اينها پاي بيگانگان را به كشور باز كردند و اروپاييان در ايران فراوان شدند،‌ مردم به ويژه ملايان، ديدن آنان نتوانستند.»5

پي‌نوشت:

صفاءالدين تبرائيان، نهاد مرجعيت شيعه، تاريخ معاصر ايران، ص 16.

همان،‌ ص 28.

محسن دريابيگي، ‌حيات سياسي، ‌اجتماعي و فرهنگي آخوندخراساني،‌ ص 73.

منصور ميراحمدي، انديشه سياسي آخوندخراساني،‌ قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، 1390، ص 28.

احمد كسروي تبريزي، ‌تاريخ مشروطه ايران، ص 15.

فراز و فرود عطاالله مهاجراني‌ـ 1

شهاب زماني/ ثبات قدم در مسير انتخاب شده از ويژگي مبارزان اصيل همراه قطار انقلاب اسلامي است؛ اما گاهي از ابتدا مسافراني در كابين‌هاي اين قطار نشسته‌اند كه به دليل مباني معرفتي و باور ايماني توان به پايان رساندن راه انقلاب را نداشته‌اند؛ در نتيجه در نيمه راه عده‌اي از آنها از اين قطار پياده شده‌اند و سعي در متوقف كردن آن داشته‌اند. از ميان اين مسافران كه از مسير انقلاب زاويه گرفته و طريق مخالفت با جمهوري اسلامي را پيموده‌اند، مي‌توان به عطاءالله مهاجراني اشاره كرد؛ همان كسي كه در ميدان فراخ سخن از انقلاب و آرمان‌هاي امام(ره) سري پر شور و زباني گويا و سرخ داشت. اما در ادامه مسيري ديگر را در پيش گرفت.

عطاءالله مهاجراني در سال 1333 در اراك متولد شد. وي تحصيلات خود را در رشته تاريخ در دانشگاه‌هاي اصفهان، شيراز و تهران ادامه داد و با «جميله كديور» خواهر محسن كديور ازدواج كرد. وي در بهمن ماه 1357 در نخستين دوره مجلس پس از انقلاب اسلامي نماينده مردم شيراز شد و در زمان نخست‌وزيري ميرحسين‌موسوي، معاون پارلماني نخست‌وزير بود. در زمان رياست‌جمهوري هاشمي‌رفسنجاني نيز در همين سمت به همكاري با دولت وي پرداخت. مهاجراني در دوران دولت سيدمحمد خاتمي وزير فرهنگ و ارشاد وي بود در سال 1378 يك بار در مجلس وقت استيضاح شد اما توانست دوباره رأي اعتماد نمايندگان را به دست آورد و سرانجام به دليل فشار افكار عمومي ناچار به استعفا از اين سمت شد. از چهره‌هاي تأثيرگذار در شوراي مركزي حزب كارگزاران سازندگي به شمار مي‌رفت. مواضع مهاجراني در انقلابي اوايل انقلاب شهره خاص و عام بود. وي در اسفند ماه 1359 در مصاحبه با روزنامه كيهان در وصف انقلابيون پشيمان گفت: «به هر تقدير غير انقلابيون به بهانه نظم، سد راه حركت‌هاي انقلابي مي‌شوند و آنان كه در واقع هيچ‌گاه در مسير انقلاب نبوده‌اند، بلكه حداكثر چون ماهي در پشت سر توده‌ها لنگان و گام به گام خود را كشانده‌اند، وقتي كه حركت‌هاي انقلابي را مي‌بينند تحمل‌شان تمام مي‌شود و از اينكه انقلاب كرده‌اند، غلط كردن مي‌فرمايند؛ به عبارت ديگر اينان به واژگوني نظام شاهنشاهي اعتقادي نداشتند... اين آقايان وقتي منافع گروهي‌شان در خطر باشد دست به انقلاب هم مي‌زنند.»

شايد اگر روزگاري به مهاجراني به عنوان جوان انقلابي كه گروه‌هاي محارب از جمله منافقان را ايادي پيداي آمريكا مي‌دانست و به شدت با ليبرال‌ها مرزبندي داشت، گفته مي‌شد روزي برخلاف اين رويكردهاي انقلابي و اسلامي حركت مي‌كند و در دامن ليبرال سكني خواهي گزيد، گريبان چاك مي‌كرد و مي‌آشفت. وي در مجلس اول شوراي اسلامي در جمعي قرار داشت كه «بني‌صدر» را كنار زدند. او در اين راستا مقاله‌اي نيز عليه بني‌صدر با عنوان «تضاد در چنبره تناقض» نگاشت. در مرداد ماه 1362 كه مهدي بازرگان، دبير كل نهضت آزادي با نطقي چالشي در مجلس، رويه نظام را استبداد، انحصار و تخلف از قانون اساسي دانست، از اولين شخصيت‌هايي بود كه به اين نطق پاسخي تند و تيز داد و نوشت «عراق جبهه‌ها را بمباران مي‌كند و بازرگان پشت جبهه را»؛ البته اين نقد به بازرگان پس از انتخابات دهم رياست‌جمهوري چرخشي كاملاً معكوس كرده، مهاجراني را در كسوت مقاله‌نويسي تأييدكننده بازرگان مي‌نماياند و مي‌نويسد: «بازرگان از عصر خود فراتر بود... به گمانم يكي از مباني شخصيت و منش او كه به بازرگان مجال مي‌داد تا از زاويه يا تماشاگه درست و دقيق و فرا زماني بنگرد و داوري كند، نگاه قرآني او بود.»

ماهيت‌شناسي و نحوه استمرار انقلاب اسلامي‌ - 58

دكتر عباسعلي عظيمي‌شوشتري/   در دو شماره گذشته به تحليل و بررسي رواياتي پرداختيم كه در اثبات ولايت فقيه از معصومين(ع) نقل شده است. در اين شماره به تحليل و بررسي يكي از بحث برانگيزترين روايات در اين زمينه خواهيم پرداخت كه در امر اثبات ولايت صراحت دارد و از سوي ديگر برخي در سنديت آن ترديد كرده‌اند.

 

مقبوله «عمر بن حنظله»

«عمر بن حنظله» در مقبوله خود از امام صادق(ع) درباره مراجعه به سلاطين يا قضات جور مي‌پرسد كه امام(ع) به شدت از آن منع مي‌فرمايد و مراجعه به آنان را مراجعه به طاغوت مي‌شمارد كه در قرآن كريم از آن به شدت پرهيز داده شده است:

قال: «سألت أباعبدالله(ع) عن رجلين من أصحابنا بينهما منازعه في دين أو ميراث، فتحا كما إلي السلطان او الي القضاه، إيحلّ ذلك؟ فقال: من تحاكم إلي الطاغوت فحكم له، فإنما يأخذ سحتاً، و إن كان حقّه ثابتاً، لأنَه أخذ بحكم الطاغوت، و قد أمر الله أن يّكفَر به.

قلت: فكيف يصنعان؟ قال: انظروا إلي من كان منكم قد روي حديثنا و نظر في حلالنا و حرامنا وعرف أحكامنا، فارضوا به حكماً، فإنّي قد جعلته عليكم حاكماً، فإذا حكم بحكمنا فلم يُقبل منه، فإنّما بحكم‌الله قد استُخفّ، و علينا رُدَّ و الرادّ علينا الرادَّ علي الله، و هو علي حدّ الشرك بالله.»1

از امام صادق(ع) درباره دو نفر از شيعيان پرسيدم كه ميان آنها درباره دين وارث منازعه‌اي پيش آمده و براي دادرسي نزد پادشاه يا قضات منصوب از جانب او رفته‌اند، آيا اين كار حلال است؟ پس امام فرمودند: هر كه در مورد دعاوى حق يا دعاوى ناحق به ايشان مراجعه كند؛ يعني به طاغوت مراجعه كرده باشد. هر چه را كه به حكم آنها بگيرد، در حقيقت به طور حرام گرفته است؛ گرچه آن را كه دريافت كرده حق ثابت او باشد؛ زيرا آن را به حكم و با رأى طاغوت و آن قدرتى گرفته كه خدا دستور داده به آن كافر شود. خداى تعالى مى‏فرمايد: «يُريدُونَ انْ يَتَحاكَمُوا إلَى الطّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِروا أَنْ يَكْفُرُوا به»؛(نساء/ 60). پرسيدم چه بايد بكنند. فرمود: بايد نگاه كنند ببينند از شما چه كسى حديث ما را روايت كرده در حلال و حرام ما صاحب نظر شده و احكام و قوانين ما را شناخته است؛ پس به حكم او رضايت دهيد؛ زيرا من او را حاكم بر شما قرار داده‏ام؛ پس چنانچه بر اساس احكام ما حكم كند و از او پذيرفته نشود، به درستي كه حكم خدا را خفيف و ما را انكار كرده است و كسي كه ما را رد كند خدا را رد كرده است و اين شرك به خداست.

 

نكات تحليلي

درباره اين مقبوله به چند نكته بايد توجه كرد:

از آن جهت به اين حديث مقبوله مي‌گويند كه مورد قبول و پذيرش فقهاست؛ زيرا همگي در باب «قضا» و باب «افتا» به اين حديث استناد و استدلال كرده‌اند و همين اندازه براي حجيت خبر كافي است؛ زيرا دليل حجيت خبر واحد، بناي عقلاست كه شامل اين گونه موارد، يعني خبر مورد عنايت اهل خبره فن مي‌شود. علاوه بر اينكه خدشه در سند اين روايت به جهت «عمر بن حنظله» است2 كه به گونه‌اي صريح در «كتب رجال» توثيق نشده؛ اما نزد اهل فن، شواهدي كه اعتبار و حجيت اين مقبوله را ثابت كند فراوان است.

محتواي حديث منطبق با قرآن كريم است كه نبايد براي حل اختلاف به طاغوت مراجعه كرد و هرگونه «ركون» به ظالمان، مايه تباهي دين است و به آيه «ولا تركنوا إلي الذين ظلموا فتمسّكم النار» اشاره دارد. همين همسو بودن با قرآن، دليل بر صحت و درستي اين حديث شريف است.

اين روايت به قضا و افتا اختصاص ندارد، بلكه تمامي شئون جامعه اسلامي از جمله حكومت كه به واليان و فرمانروايان مربوط مي‌شود و دستور خداوند به آنان در رعايت عدالت و انصاف را3 شامل مي‌شود؛ به ويِژه اينكه روايت شامل همه انواع تنازعات است؛ از جمله منازعاتي كه معمولاً برطرف كردن آنها از عهده قاضي خارج است و رؤساي حكومت‌ها و حكام قادر به برطرف كردن آنها هستند؛ مثل منازعات داخلي، قومي و قبيله‌اي. همچنان كه عبارت «طاغوت» را به كار برده است كه بر فرمانروايان غير مشروع اطلاق مي‌شود، نه بر قضات.4

در اين مقبوله، به طور صريح دستور داده شده كه جامعه تشيع براي تعيين مرجع شايسته در همه شئون اجتماعي‌ـ سياسي در پي كساني باشد كه جامعيت دارند و از ديدگاه‌هاي ائمه در مسائل حلال و حرام مطلع هستند (فقهاي جامع‌الشرائط) و بايد به حكم آنها تمكين كنند و گوش به فرمان آنها باشند. آنجا كه مي‌فرمايد «فإنّي قد جعلته حاكماً» منظور نصب فقيه به عنوان حاكم در آنچه از شئون قضا و ولايت است.5

روايت فوق مشهورترين روايت در باب ولايت فقيه است كه صراحت بيشتري از ساير روايات دارد؛ بنابراين كمتر در دلالت آن ترديد كرده‌اند؛ براي نمونه ميرزاي‌نائيني در دلالت روايات ديگر بر ولايت فقيه ترديد مي‌كند؛ اما درباره اين حديث شريف مي‌فرمايد: منظور از اينكه امام(ع) فرمود «فإني جعلتهُ عليكم حاكما» حكومت در مفهوم مطلق آن است كه شامل دو وظيفه (قضا و حكومت) مي‌شود، بلكه هيچ بعيد نيست كه بر آنچه واليان نيز متصدي آن هستند دلالت داشته باشد.6

به اين ترتيب در مباحث بالا از يك سو قابليت استناد و اين روايت را ثابت كرده و از سوي ديگر دلالت آن را بر ولايت و حاكميت فقيه در عصر غيبت اثبات كرديم.

پي‌نوشت‌ها:

كليني، ابوجعفر، الكافي، دارالكتب الاسلاميه، چاپ چهارم، تهران، 1407، ج ص 107.

امام خميني(ره)، كتاب البيع، ج ص 638 .

همان، ص 639.

همان، ص 640.

همان، ص 641.

ميرزاي‌نائيني، المكاسب والبيع، همان، ج ص 336.

بي‌شك قيام و شهادت امام حسين عليه‌السلام يكي از مهم‌ترين و مؤثرترين اتفاقات در تاريخ جهان اسلام به شمار مي‌رود و تاكنون تأثيرات بسياري بر جوامع انساني گذاشته است؛ به طوري كه انقلاب اسلامي ايران نيز نشئت گرفته از همان قيام و شهادت است. در اهميت اين امر بزرگ همين بس كه عده‌اي راه مقابله با شيعيان و جمهوري اسلامي را از بين بردن فرهنگ سرخ حسيني و انديشه سبز مهدويت دانسته و سعي در از بين بردن و كم فروغ كردن اين مشعل الهي دارند.

به تاريخ عاشورا و قيام حسين‌بن‌علي(ع) مي‌توان به دو صورت نگريست. اول اينكه در جريان عاشورا چه اتفاقاتي افتاد و گزارشي توصيفي نسبت به اين واقعه را مي‌توان بيان كرد؛ اما عاشورا و قيام حسيني را مي‌توان از منظر ديگري هم بررسي كرد؛ به اين صورت كه از علل و اتفاقات زمينه‌سازي كه سبب بروز اين جريان شد سخن گفت و اينكه چه بر سر جامعه مسلمين آمد كه تقريباً بعد از 50 سال از رحلت مؤسس جامعه اسلامي، يعني وجود ذي جود پيامبر اعظم(ص) اين بلاي بزرگ و جانسوز را بر سر خاندان وحي آوردند.

مرحوم دكتر جعفر شهيدي، مجتهد و محقق مطالعات اسلامي با اين منظر كتابي با عنوان «پس از پنجاه سال، پژوهشي تازه پيرامون قيام امام حسين عليه‌السلام» را در سال 1358 به نگارش درآورد كه از سوي نشر فرهنگ اسلامي به بازار عرضه شد. اين كتاب كه در سال‌هاي گذشته چندين بار تجديد چاپ شده، از وجوه معرفتي و آموزشي بالايي برخوردار بوده و براي تقويت و غناي مباحث مطرح شده از سوي مبلغان و مروجان فرهنگ حسيني و عاشورايي در ايام محرم مناسب است. دكتر شهيدي درباره انگيزه نگاشتن اين كتاب مي‌گويد: «مقصود من از نوشتن اين يادداشت‌ها، مقتل نويسي، تبليغ مذهبي و حتي نوشتن تاريخ نيست. من كوشيده‌ام تا خود بدانم آنچه رخ داد، چرا رخ داد» شهيدي در اين كتاب، در عين وفاداري به روايت‌هاي تاريخي، با نگاه تحليلي زمينه‌هاي اجتماعي، سياسي، قومي و مذهبي را در شكل‌گيري قيام امام حسين(ع) مورد توجه قرار مي‌دهد.