به داشتهها، موقعیتها و آدمهای خوب زندگیام فکر میکنم به هر چیز یا هر کسی که دنیای مرا زیبا و حال مرا خوب میکند. و میخندم به روی تمام روزهای خوبی که در راهند، اتفاقات خوبی که خواهند افتاد و آرزوهایی که برآورده خواهند شد.خوشبختی یعنی همین که زندگی را سخت نگیرم، که حال من خوب باشد.
امام رضا(ع) میفرمایند: عقل شخص مسلمان تمام نيست، مگر اينكه ده خصلت را داشته باشد: از او اميد خير باشد، از بدى او در امان باشند، خير اندک ديگرى را بسيار شمارد، خير بسيار خود را اندک شمارد، هرچه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود، در عمر خود از دانشطلبى خسته نشود، فقر در راه خدايش از توانگرى محبوبتر باشد، خوارى در راه خدايش از عزت با دشمنش محبوبتر باشد، گمنامى را از پرنامى خواهانتر باشد. احدى را ننگرد جز اينكه بگويد او از من بهتر و پرهيزگارتر است. (تحفالعقول، ص ۴۶۷)
مؤسسه جهادی «صهبا» که تمرکز اصلی فعالیتهایش بر تحقیق و تفحص در منویات و دیدگاههای رهبر معظم انقلاب است، با استفاده از روش کتابسازی و مجموعهای از سخنرانی رهبر معظم انقلاب، کتابی را به شیوه «ساخت یک جلسۀ مطوَّل مَطوی در محضر مقام معظم رهبری» تولید و منتشر کرده است و نام آن را «خانواده» گذاشته است. در واقع این روش با استفاده از یک فرایند چند مرحلهای تحقیق در بیانات ایشان و با چینش خاص این بیانات در پشت سرهم یک جلسه سخنرانی طولانی و پیچیده را پدید آورده است که خواننده با مطالعه آن اصلاً احساس گسستگی در میان بیانات را ندارد و گویی همه این سخنرانی طولانی در یک جلسه ایراد شده است. این اثر در ۱۲۸ صفحه و به شکلی تألیف شده است که مخاطب آن، فقط زوجهای جوان نیستند و هرکس میخواهد خانوادهای تشکیل دهد، یا تشکیل داده و در ابتدای راه است، یا سالهاست که زندگی مشترک را شروع کرده و اکنون در فکر زندگی مشترک فرزندان است، میتواند مخاطب آن باشد.
چرا به امام حسن مجتبی(ع) کریم اهل بیت(ع) میگویند امام حسن(ع) تمام توان خویش را در راه انجام امور نیک و خداپسندانه به کار میگرفت و اموال فراوانی در راه خدا میبخشید. مورخان و دانشمندان در شرح حال زندگانی ایشان، بخششهای بیسابقه و انفاقهای بسیار بزرگ و بینظیری ثبت کردهاند. آن حضرت در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارایی خود را در راه خدا خرج کرده و سه بار نیز ثروت خود را به دو نیم تقسیم کردند و نصف آن را در راه خدا به فقرا بخشیدند. از ابنشهر آشوب روایت شده که روزی امام حسن(ع) بر جمعی از گدایان گذشت که پارهای چند از نان خشکها را بر روی زمین گذاشتهاند و میخورند. چون نظر ایشان به آن حضرت افتاد، از امام دعوت کردند و حضرت از اسب پیاده شدند و فرمودند: «خدا متکبران را دوست نمیدارد» و با ایشان نشستند و از طعام ایشان تناول کردند و سپس از همه گدایان خواستند که برای صرف غذا به خانه حضرت بروند و حضرت با غذاهای خوب از ایشان پذیرایی کرده و به همه آنها لباسهای مناسب هدیه دادند. تاریخ از بخشندگیهای امام حسن(ع) داستانهای فراوان به یاد دارد؛ روزی عربی به نزد ایشان آمد و درخواست کمک کرد و امام دستور دادند که آنچه موجود است به او بدهند و حدود ده هزار درهم موجود را به آن اعرابی بخشیدند.
شماره جدید مجله «عصر اندیشه» پس از شش ماه توقف منتشر شد. «بر مدار مدارا» عنوان پرونده اصلی این شماره مجله عصر اندیشه است که با توجه به ایام سالگرد ارتحال «آیتاللّه مهدویکنی»، رفتار سیاسی آن مرحوم را بررسی کرده است. افزون بر این، عصر اندیشه در ادامه پروندهای را برای موضوع مهم این سالهای عرصه علم، یعنی بحث علوم شناختی گشوده و سعی در ترویج ادبیات این موضوع در کشور داشته است. پرونده بینالمللی مجله بحث مفصلی را به دیدگاههای «جان مرشایمر» رئالیست مشهور آمریکایی در زمینه افول هژمونی لیبرال اختصاص داده است که مصاحبههای خارجی از نقاط قوت آن است. پرونده سینمایی عصر اندیشه نیز گفتوگویی تفصیلی را با «رضا میرکریمی» به بهانه فیلم اخیرش «قصر شیرین» انجام داده است. گفتنی است، این شماره بیستمین شماره عصر اندیشه از آغاز و اولین شماره سال جاری است که در اوج محدودیتهای مالی و با مشقتهای بسیار تولید شده است.
نکته: شخصی از ملا نصرالدین پرسید، آیا تا به حال به ازدواج فکر کردهای؟ ملا نصرالدین پاسخ داد: فکر کردهام. جوان که بودم، تصمیم گرفتم زن کاملی پیدا کنم. از صحرا گذشتم و به دمشق رفتم و با زنی زیباروی آشنا شدم؛ اما او از دنیا بیخبر بود. پس از آن به اصفهان رفتم و آنجا هم با زنی آشنا شدم که معلومات زیادی درباره آسمان داشت؛ اما زیبا نبود. سپس به قاهره رفتم و نزدیک بود با دختر زیبا و مؤمن تحصیلکردهای ازدواج کنم؛ اما متأسفانه او هم دنبال مرد کاملی میگشت!
نظر: بالا رفتن سن ازدواج از مسائل نگرانکننده جامعه است که میتواند آینده سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و به ویژه فرهنگی کشور را تحتالشعاع خود قرار دهد. یکی از مهمترین عوامل ازدواج دیرهنگام جوانان، سختگیری زیاد آنها در انتخاب همسر آیندهشان است که میتوان علت این سختگیری را تصورات غلط آنها درباره شریک زندگی آیندهشان دانست. همان طور که در حکایت بالا اشاره شد، کسی که به دنبال انتخاب شریک برای زندگی است که از همه نظر در سطح عالی باشد، باید بداند که آیا خودش نیز از همه نظر شرایط مطلوبی دارد؟ بیتردید اگر سختگیری بیش از حد و آرمانگرایی در ازدواج جای خود را به آسانگیری در عین عقلانیت و واقعنگری بدهد، تا حد زیادی شاهد پایین آمدن سن ازدواج خواهیم بود.
میخورد بر گونهام از جانب صحنت شمیمی
میدھی اذن دخول این بار آقا با نسیمی
فرق دارد زائرت واگویهھایش با ھمیشه
دارد از «بابالجواد» این بار میآید یتیمی
دست خالی آمدم رسم ادب این نیست آقا
میھمان با توشهای آید به دیدار کریمی
در میان سورهھای چشمھای مھربانت
«توبه»ام دارد چه«بسمالله الرحمنالرحیم»ی
شاه توس! آواره آھنگ ناقوست مسیحی
یابن موسی! بیقرار طور آھویت کلیمی
از تو پنھان نیست شرح غصهھا ھر چند گم شد
در صدای کفترانت نالهھای یا کریمی
زخمھای کھنه با دیدار تو درمان شد اما
دردھای تازه آوردیم ای یار قدیمی!
قاسم صرافان
بسیاری از مداحان و خوانندههای کشورمان با خواندن در وصف امام رضا(ع)، عشق و ارادت خود را نسبت به این امام رئوف نشان دادهاند. در این میان برخی آثار توانستهاند ارتباط بیشتری با مخاطبان برقرار کنند. یکی از این آثار که به جرئت میتوان گفت معروفترین قطعه در مدح امام رضا(ع) به شمار میآید، قطعه ماندگار «آمدم ای شاه پناهم بده» با نام اصلی «قطعهای از بهشت» است. شاعر این قطعه مرحوم «حبیباللّه چایچیان» است. آهنگسازی و تنظیم آن را «آریا عظیمینژاد» برعهده داشته و با صدای دلنشین «محمدعلی کریمخانی» اجرا شده است. کریمخانی درباره جزئيات ساخت آهنگ اینگونه گفته است: «به قدری شعر و آهنگ را عوض کردیم که حنجره من بیحس شده بود. به آریا گفتم «برو دو تا چای بیار تا بخوریم». دو رکعت نماز هم خواندیم و به یک باره همه چیز عوض شد و ورق برگشت و من شعر «آمدهام...» را پیدا کردم. اولش را اشتباه خواندم و گفتم «آمدهام»؛ اما آقای عظیمینژاد آن را پاک نکرد و گفت که باعث زیبایی کار میشود. اگر عنایت «آقا» نبود، کار من به جایی نمیرسید و اینها همه از لطف ایشان است.» عظیمینژاد درباره وقایع پس از ضبط نیز گفته است: «بعد از ضبط کار، وقتی آقای کریمخانی به کار گوش میداد، ارتباطی عجیب با آن برقرار کرده بود و خداوند را شاکرم که تلاشها و زحماتمان نتیجه داد.»
«شهید نصیر خانبابایی» در سال ۱۳۴۴ در شهرستان كرج و در خانوادهای مؤمن دیده به جهان گشود. وی در تمام مراحل زندگی با صداقت زندگی كرد و همیشه در تمام كارها خداوند متعال را مدنظر داشت. سرانجام این انسان فرهیخته در سال ۱۳۶۴ عازم جبهههای جنگ شد و با رشادتهایی كه از خود نشان داد، پس از چندین ماه حضور مداوم در منطقه حاج عمران عراق با اصابت تركش خمپاره دشمن به فیض شهادت رسید. تربت پاکش در گلزار شهدای «مرزنآباد» نمادی از ایثار و استقامت در راه وطن است. وصیت کوتاه شهید نصیرخان بابایی به بازماندگان این بود كه تا آخرین نفس راهش را ادامه دهیم و راه اسلام و قرآن را در سراسر زندگی طی کنیم. مؤمن و معتقد به اركان و اصول اسلامی باشیم و نماز اول وقت و جماعت را برپا داریم. یكی از همرزمان شهید بابایی میگوید: «او واقعاً فردی با خدا و مؤمن بود و زمانیكه خون از سر و دست و صورتش جاری میشد، میگفت: به خدا رستگار شدم. شربت شهادت را بالاخره نوشیدم. چقدر زیباست! در راه خدا رفتن و كلمه «انا لله و انا الیه راجعون» به زبان آورد و دنیای فانی را وداع گفت و به شهادت رسید.»
ای رحمهللعالمین با چلچراغی از اشک و کولهباری از گناه به درگاهتان پناه آوردهام؛ دستهایم هر دو خالی، دیدگانم پر از اشک، سینهام مملو از سوز و آه، دامنم آلوده و جسمم خسته و رنجور از بار معصیت است؛ ولی چشمانم را به هوای یک نگاه به سوی درگاهتان آوردهام؛ یا رسولاللّه روسیاهم، معصیت کارم، بدم، هر که هستم بر در رحمت شما پناه آوردهام.
یابن رسولاللّه
این روزها عجیب غم غربت مدینه در دلم نشسته است؛ غربتی که از دل بیست و سه سال سنگ خوردن و آزار ریشه برآورده و از نشنیدن فریاد «لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی» آتش گرفته و از خیانت در دو امانت رسولاللّه(قرآن و عترت) کافر گشته است. آقاجان اجر رسالت را مردمی که در غدیر دست بیعت دراز کردند، هدیه دادند؛ آنگاه که به بیت آل یاسین حمله کردند، شمشیر بر فرق شیر خدا نشاندند، زهر بر جان فرزند حضرت زهرا(س) نوشاندند و سر ثاراللّه را به مهمانی نیزهها بردند.
مولای من
جد غریبتان را زهر نوشاندند و جسم بیجانش را با تیر گلباران کردند و بارگاهش را با خاک یکسان کردند؛ ولی غافل بودند که دل هر شیعهای حرمی است برای امام مجتبی(ع)، آن امامی که در میان سپاه خود، نامش غریب و دردش غریب و غمش غریب بود و آن وارث جود و بخشش نبی اسلام(ص) که هرکسی از هرکجا بی نصیب میشد، راهی خانه او میشد و ناگاه خود را در جلوی دروازه کرامت او میدید و حاجتش را بیپروا طلب میکرد.