قلک حامد که شکست، سریع رفتم تا تکه‌های شکسته‌اش را جمع‌آوری کنم. رفته بود قلک را بیاورد تا پول‌های خُردی را که ته کیفم پیدا کرده بود، داخل قلک بیندازد.

کنار ورودی در آشپزخانه پایش سُر خورد و افتاد. باز خوب شد تکه‌های تیز قلک به دست و پای بچه نرفت.

ظرف کوچک گلداری آوردم تا سکه‌ها را جمع کنیم؛ همین ظرفی که الآن دست من است.

داشتم با عجله پول‌ها را توی کاسه می‌ریختم تا هم با صدای آن حامد بخندد، هم خُرده‌های باقیمانده را جارو بکشم که چشمم به سکه‌ طلا افتاد. یک لحظه قلبم ایستاد و همه آن ماجراها مثل فیلم وحشتناکی از جلوی چشمم گذشت. اصلا حال خودم را نمی‌فهمیدم. نمی دانستم در آن لحظات چه کنم. تمام تنم یخ کرد. از فکرهایی که در سرمان گذشته بود. از تهمت‌هایی که به تو زدیم. از حرف‌هایی که با گفتنش دلت را شکسته بودیم.

آن روز احسان هراسان و ناراحت به خانه آمد. ماشینش وسط اتوبان خراب شده بود. آخر برج بود و همه‌ پول‌مان را برای قسط‌های خانه و خرج‌های دیگر داده بودیم. هر چه فکر کردیم عقلمان به جایی نرسید. خرج ماشین کم نبود. یاد سکه‌ای افتادم که مادرم برای به دنیا آمدن حامد هدیه داده بود. سکه قدیمی بود. هیچ کاور و کارتی هم نداشت. یادگار بود؛ اما دیگر چاره‌ای نداشتیم. ماشین وسیله‌ کار احسان بود. سکه را گذاشتم لب میز تلفن که تو زنگ خانه را زدی و آمدی تا کمی با حامد بازی کنی. قرار نبود احسان خانه باشد. من فهمیدم که با دیدن شوهرم تمایلی به ماندن نداشتی، چند دقیقه که نشستی، خیلی سریع خداحافظی کردی. من هم اصرار نکردم. همین که رفتی به احسان گفتم سکه را بردارد و بفروشد؛ اما هر چه گشتیم پیدا نشد؛ یعنی گشتن که نه خانه را زیر و رو کردیم. سکه تا نیم ساعت قبل جلوی چشمم بود؛ اما بعد از رفتن تو نیست و نابود شده بود.

حق بده! شرایط طوری بود که زبانم لال شک و ظن ما به سمت تو می‌رفت، اگرچه تو بهترین دوستم بودی و هرگز چنین چیزی را باور نمی‌کردم. حتی یک‌بار پیش دعانویس رفتم تا بلکه او بفهمد سکه کجاست؛ اما بیشتر از اینکه مشکلی حل شود، سوظن ما بیشتر شد.

اما شیطان که این چیزها را کنار هم می‌گذاشت، جز شک به تو چیزی باقی نمی‌ماند.

حالا بماند که مشکل پول تعمیر ماشین چطور حل شد. امروز که قلک حامد شکست، انگار دنیا روی سرم خراب شد. بچه کوچکم فکر کرده این هم یک سکه‌ معمولی است و در همان بدو بدوهای من و ورود تو سکه را از روی میز برداشته و انداخته داخل قلک.

مریم جان می‌بینی که همین الآن حتی یک دقیقه هم نگذشته آمدم تا بیشتر از این عذاب وجدان نکشم و دوباره برگردم به روزهای خوب گذشته، حتی اگر نمی‌خواهی که باز هم با من دوستی داشته باشی، لطف کن مرا ببخش. من طاقت غضب خدا را ندارم...

نفیسه محمدی

پرسش: مشکل من این است که نمی‌توانم در بین جمع سخنرانی کنم یا در محیط علمی، یافته‌های پژوهشی‌ام را تبیین کنم. لطفاً راهنمایی‌ام کنید.

پاسخ: دوست گرامی! اگر ما نمی‌توانیم توانایی‌های خود را در عرصه‌های اجتماعی بروز دهیم، این مسئله به نداشتن اعتماد به نفس و دست کم گرفتن توانایی‌های‌مان مربوط است. 

اعتماد به نفس پدیده‌اى اکتسابى است؛ یعنی برای کسب آن به تمرین و برنامه‌ریزى نیاز است. شخصى که خود را در این مورد ضعیف و ناتوان مى‌بیند، مى‌تواند به کمک روش‌هاى علمى و با روحیه امیدوارى براى تغییر شخصیت خود اقدام کند.

 راهکارهایی برای تقویت اعتماد به نفس

 ـ اعتماد به نفس دو رکن اساسی دارد؛ شناخت استعدادهای خود و باور کردن آنها؛ بنابراین هر کس باید به خودشناسی بپردازد و با یافتن استعدادها و توانایی‌های خدادادی خود از آنها استفاده کند؛

بدین منظور، استعدادها و توانمندى‌هاى گوناگون علمى، ورزشى، هنرى، کلامى و غیره خویش را یادداشت کنید و هر روز آنها را براى خود بخوانید.

ـ براساس توانمندی‌هایتان، خود را باور داشته باشید و به بیشتر نقاط قوت و موفقیت‌هاى گذشته خود توجه کنید. همچنین افکار منفى مانند اینکه «در هیچ کارى موفق نبودم یا اینکه فرد مفیدى نیستم و...» را از ذهن خود بیرون بریزید.

ـ با خود مهربان باشید، در شایستگى خویش تردید نکنید، خود را با صفات خوب تفسیر کنید و در انجام کارها توانا بدانید. هرگز خود یا موفقیت‌های‌تان را با دیگران مقایسه نکنید و همیشه با خود رقابت کنید؛ زیرا هر کس شرایط و امکانات خاص خود را دارد. هیچ‌گاه نقاط منفی زندگی‌ خود را با نقاط مثبت زندگی دیگران مقایسه نکنید؛ زیرا آنها هم در زندگی خود نقاط منفی‌ای دارند.

ـ هنگام شکست، به جاى سرزنش کردن خود، علل شکست را بیابید و این حقیقت را به خود تلقین کنید که زندگى سراسر پیروزى نیست و فراز و نشیب بسیاری دارد. در واقع شکست‌ها سکوى پرش براى کسب پیروزى هستند. همواره روحیه امید را در خود پرورش دهید و در شروع هر کارى، کلمه «مى‌توانم» را بر زبان بیاورید.

ـ روى تجربیات جدید، با انگیزه یادگیرى بیشتر تمرکز کنید و از شکست نترسید.

ـ به منظور رسیدن خودباوری و اعتماد به نفس باید ابتدا از هدف کوچک‌تر شروع کنیم تا با دست یافتن به آن و چشیدن طعم موفقیت، اعتماد به نفس ما تقویت شود.

ـ احساسات واقعی خود را بیان کنید و ناراحتی خود را با انتقادی ساده بگویید. از بیان احساس مثبتی که نسبت به دیگران دارید نیز پرهیز نکنید.

در پایان توجه داشته باشید که خداوند در وجود هر فرد توانایی و استعداد خاصی نهاده است؛ از این‌رو با خودباوری و پرورش صفات خوب خود، اعتماد به نفس‌تان را تقویت کنید و به سوی موفقیت گام بردارید.

لیلا وطن‌خواه