رابطه خواهر و برادری یکی از مظلومترین و غریبترین روابط این روزهاست. رابطهای که در هیاهو و ازدحام روابط بشری گمگشته و ناپیداست. برخی بزرگ شدن فرزندان، ازدواج و دور شدن طبیعی خواهر و برادرها از یکدیگر را عامل کمرنگ شدن این روابط میدانند؛ اما حقیقت این است که این جداییها در برخوردها و عوامل مختلفی ریشه دارد. از این عوامل میتوان به برخورد متفاوت پدر و مادر، رفتار و خلق بد یکی از فرزندان یا هر دو یا اختلاف سلیقه اشاره کرد. این عوامل سبب میشود تا رفتار نامناسب و حتی خشونتآمیز میان آنها شکل بگیرد. گاهی تفاوت عقیده و اختلافات فکری سبب میشود تا آنها حرف مشترکی با هم نداشته باشند و رفتهرفته از یکدیگر فاصله بگیرند.
کیفیت روابط عاطفی والدین عامل مهم و سرنوشتسازی برای فرزندان است، به طوری که به اعتقاد روانشناسان، میان اختلافات زناشویی زوجین و اختلاف خواهر و برادرها ارتباطی مستقیم وجود دارد.
برای رهایی از این آسیب علاوه بر تدبیر والدین، تلاش فرزندان نیز مهم و اثرگذار است؛ برای نمونه، تفاوت عقیده در هر خانوادهای طبیعی است، اما نباید به این تفاوتها اجازه اختلافافکنی داد. برای این منظور باید از بحث و نقدهای تند پرهیز کرده و در عوض، ضمن حفظ احترام یکدیگر، از هر فرصتی برای هدیه دادن و شاد کردن هم بهره گرفت. باید شرایط را به گونهای مدیریت کرد که فضای عاطفی ماندگار و ابراز محبت رفتاری و کلامی تقویت شود و صمیمیت از بین نرود؛ چراکه هدف اصلی خانواده ارضای نیازهای عاطفی اعضا و تأمین امنیت و آرامش روانی افراد است، که تنها در پرتوی صمیمیت اعضای خانواده محقق میشود.
البته اهمیت این رابطه بینظیر بیش از این حد بوده و بهرههای فراوانی در این صمیمیت جادویی نهفته است. خواهر و برادرها در تمام مراحل زندگی میتوانند بهترین پناه و پشتیبان یکدیگر باشند، حتی پس از فوت پدر و مادر، میتوانند قوت قلب و آرامشبخش یکدیگر بوده و با انس دائم، دوستانی ابدی باشند. صمیمیت آنها احساس امنیت و شادی را برایشان به ارمغان خواهد آورد.
سبک زندگی دینی ما نمونههای فراوانی از روابط عمیق عاطفی میان خواهر و برادر موج میزند. بانو زینبکبری(س) و امام حسین(ع) نمونه بارز این الگوهای اصیلند که عشقشان به وسعت آسمان بود، عشقی که از حد زمینی خارج و منشأ آثار شگرف و عظیمی شد که «کربلا» نمایش کوچکی از آن بود.
محبوبه ابراهیمی
پاسخ: همه ما در تیررس رفتار ناشایست و ناراحتکننده دیگران قرار داریم و چه بسا گاهی دیگران را با رفتار یا جملهای رنجانده باشیم که اگر این موضوع ناخواسته باشد قابل چشمپوشی است؛ اما اگر از روی قصد و غرض باشد، بررسی آن به واکاوی بسیاری نیاز دارد.
در شغل شریف شما ممکن است برخوردها و تنشهای ناخواسته بسیاری به وجود آید که باید نحوه مقابله با آن را بدانید:
نخست، در برخورد با کسی که شما را با رفتاری یا جملهای میآزارد، از خود بپرسید آیا حق با من است یا خیر؟ برای درک این موضوع میتوانید از نفر امینی کمک بگیرید و از او بخواهید در این باره به صورت عادلانه قضاوت کند تا شما نسبت به موقعیت خود آگاه شوید.
در مرحله بعد که اهمیت بسیاری دارد، بهتر است خود را در موقعیت فرد قرار دهید تا او و رفتارش را بهتر درک کنید. بیماری که از درد یا اضطراب و... با شما بحث میکند، حالت عادی نداشته و همانطور که از اسم با مسمای پرستار مشخص است، باید او را درک کنید و به او دلداری دهید تا آن مرحله سخت را پشت سر بگذارد.
در مرحله بعد لازم است اگر در فضای تنش قرار گرفتید، از هر گونه گفتوگو و جنجال بپرهیزید و محل را ترک کرده، مقداری مایعات بنوشید و سعی کنید با گفتن ذکری که شما را آرام میکند، به خود آرامش دهید. افزون بر این، قوای بدنی خود را تقویت کنید. کار شما با کمخوابی و فعالیتهای ناراحتکننده همراه است، پس برای رفع تأثیر منفی، از فرصت استراحتتان به خوبی بهره ببرید و همچنین خود را با غذاهای طبیعی و میوه و مایعات تقویت کنید، چه بسا کمبود یک ماده غذایی انسان را عصبی میکند. از ورزش و پیادهروی و مراقبه غافل نشوید. در فرصتهایی که به دست میآورید، حتماً ورزش کنید و به جسمتان اجازه بدهید خود را بازسازی کند. همچنین، به یک کار هنری مورد علاقهتان بپردازید؛ چرا که اینگونه فعالیتها شما را پرانرژی و شاداب میکند. ارتباط خود را با خدا بیشتر کنید که خدای مهربان بندگان صبور را بسیار دوست دارد.
مریمالسادات موسوی
از آشناییمان خیلی نمیگذشت؛ اما در این مدت کم او را خوب شناخته بودم. همه «شادی» را با لبهای خندان و روحیه شاد میشناختند.
چند روز پیش که از کارگزینی حکم انتقالم به بخش کودکان آمد، خیلی ناراحت و افسرده بودم. سابقه کار کردن در بخش کودکان را داشتم و به خاطر آن همه کودک بیمار و گریه و ناله افسرده میشدم و بابت کاری که انتخاب کرده بودم به خودم بدوبیراه میگفتم.
به اتاق استراحت پناه بردم تا کمی از سروصدا راحت باشم و برای انتقالم تصمیمی بگیرم. شادی آنجا بود. تعجب کردم. شیفتش تمام شده بود و الآن طبق معمول باید به خانه میرفت.
استکان چایی را روبهرویم گذاشت و با خنده گفت: خدا قوت! بخور تازهدمه.
زیرلب تشکر کردم و پرسیدم: «شما چرا خونه نرفتین؟ مگه شیفتتون تموم نشده؟»
خندید و گفت: «اون عروسک خوشگله هست، موفرفریه، داشت میرفت اتاق عمل، میترسید. موندم کنارش.»
گفتم: «بخوای اینطوری فکر کنی اصلاً نباید خونه بری... من اینقدر مشکل دارم که نمیتونم به بقیه فکر کنم.»
بیتفاوت به نظرم گفت: «وقتی خودت رو جای دیگران بذاری میبینی که چقدر خوشبختی. همین که سالمی و میتونی به راحتی دل آدما رو شاد کنی و این فرشته کوچولوها رو بخندونی، خوشبختی!»
بعد ادامه داد: «به نظر من وقتی خودت رو بذاری جای کسی که مشکلی داره، با مشکلات خودت بیشتر کنار میآی. صبرت بیشتر میشه، نعمتها رو بیشتر میبینی، در نتیجه آروم میشی.»
راست میگفت. وقتی فکر میکردم میدیدم شرایطم از اطرافیانم بهتر است؛ اما باز یاد مشکلات خودم افتادم و گفتم: «این همه بچه بغل کنی ولی یکیش مال خودت نباشه...»
با حالت خاصی نگاهم کرد.
«چرا با خودت فکر نمیکنی شاید این شرایط برای تو یه فرصته؟ این همه بچه هست که بیسرپرست موندن، طعم خانواده داشتن و لذت محبت پدر و مادر رو نمیچشن. اصلاً همین بیمارستان پر از آدماییه که به کمک تو نیاز دارن، کمک کن و لذت ببر. چرا با زندگی میجنگی؟ باهاش دوست باش.»
نگاهش کردم. یک لحظه چشمهای نگران و دوستداشتنی بیمارهای کوچک بخش را در ذهنم مجسم کردم.
شادی حرف میزد و انگار من دنیای تازهای را میدیدم. نفهمیدم چقدر طول کشید، اما حالا خوب میدانستم چرا هر بار شادی پرستار نمونه بیمارستان شده است.
وسایلم را برداشتم و رفتم تا از دختر کوچولویی که برای عمل کلیه آماده میشد، آزمایش بگیرم. تنها شعر کودکانهای که بلد بودم را زمزمه کردم.
«کی بود؟ کی بود؟ خانم آلبالو بود... خوش آب و رنگ و رو بود...»
کمکم صدای گریه دختر کوچولو قطع شد و با نگاه بیرمقش خندید. مشتاق بود تا بقیه شعر را بشنود. کمکم حس بیتابی و نگرانی مادرش با خندههای دختر کوچک از بین رفت. چه حس خوبی داشتم، انگار سبک شده بودم. چه خوب بود که این اتاق با حضور من آرام شده بود. با حضور شادی یا شادیهایی که عشق و محبت را مثل یک میراث گرانبها به دیگران منتقل میکنند.
نفیسه محمدی