خانهتکانی سنت قدیمی و دیرینهای است که از قرنها پیش در کشور ما جریان داشته است و هر ساله پیش از رسیدن بهار مهمان خانهها میشود. این رسم زیبا فرصت خوبی را فراهم میکند تا ظرفها، لباسها و وسایلی که مدتهاست در خانه بیمصرف ماندهاند از کمدها و کابینتها خارج شوند و به خانههایی که نیازمند این لوازم هستند، منتقل شوند. تغییر چیدمان و جابهجایی اثاث منزل نیز از دیگر مزایای خانهتکانی است که با ایجاد تنوع در ظاهر خانه، موجب تغییر در حال و هوای اعضای خانواده میشود. اما مهمترین و اصلیترین دلیلی که خانهتکانی را به یک ضرورت در خانهها تبدیل کرده، وجود گردوخاک و میکروبهایی است که در محیط خانه و روی در، دیوار، پنجره، شیشه و سایر وسایل جا خوش کردهاند و میتوانند منشأ زیانهای جبرانناپذیری باشند. نتایج مطالعات علمی روی این ذرات نشانمیدهد این موجودات ذرهبینی اگرچه بسیار کوچک هستند، اما در صورت همخانهشدن و مجاورت با انسانها، آسیبهای جسمی و روحی فراوانی را به آنها وارد میکنند. ضررهای جسمی همان بیماریهای عفونی یا حساسیتها و آلرژیهایی هستند که بر اثر زندگی در محیط آلوده به انسان میرسند و تحقیقات متعدد علمی آنها را به اثبات رساندهاند؛ به طوری که بر مبنای این مطالعات، افرادی که در یک خانه تمیز زندگی میکنند، از سطح سلامتی بالاتری برخوردار هستند؛ اما ضررهای روحی آلودگیها را هم نباید نادیده گرفت. تحقیقات نشان میدهد پاکیزگی محیط خانه، علاوه بر ایجاد آرامش روحی و روانی در اعضا، موجب افزایش انرژی در آنها میشود، حتی سطح اعتماد به نفس افراد را ارتقا میبخشد؛ مخصوصاً در حال حاضر که ایران و بسیاری از کشورها درگیر بیماریای هستند که هنوز نتوانستهاند برای آن راه چارهای جز رعایت بهداشت و تمیزی بیابند. بنابراین، اگرچه خانهتکانی با پشتوانه علمی و آیینیاش امری لازم و غیرقابلانکار است، اما باید در هر لحظه نظافت و تمیزی را چه در محیط شخصی و چه در جامعه بیشتر به کار بگیریم. نزدیک شدن به سال جدید فرصت مناسبی برای اهالی خانه است تا با تمیز و ضد عفونی کردن منزل و دقت نظری بیش از گذشته، به جنگ میکروبها و گردوغبار بروند و سلامتی روح و جسم اعضای خانه را با آغاز بهار طبیعت پیوند بزنند. شرایط متفاوت امسال به خاطر شیوع ویروس منحوس اگرچه شیوه خانهتکانی برای سال جدید را متفاوت از همیشه کرده است، اما در کسب تجربه و آموختن مسائلی که شاید تا قبل از این اهمیت کمتری داشت، دریچههای جدیدی را پیش رویمان خواهد گشود.
محبوبه ابراهیمی
پرسش: فرزند نوجوانی دارم که گاهی با رفتار او دچار مشکل هستم؛ مثلاً درخواستی دارد که نمیتوانم آن را انجام دهم؛ مثل خریدهای متفاوت و با قیمت بالا که در توانم نیست. وقتی هم که به خواستهاش نرسد، رفتارهای پرخاشگرانه و تحقیرآمیز دارد. چه رفتاری با او داشته باشم؟
پاسخ: اینکه به فکر اصلاح رفتار نوجوانتان و نگران ارتباطتان هستید، جای مباهات دارد؛ چراکه نسل آینده با علم و آگاهی والدین خویش پرورش پیدا میکند. دوره نوجوانی همراه با تحولات جسمی و عاطفی است. هر نوع تغییری در زندگی فرد، مولد فشار روحی است و دوران نوجوانی سراسر تغییر است؛ به همین دلیل در سالهای نوجوانی برخی والدین و فرزندان، اختلاف پیدا میکنند. به کار گرفتن این راهکارها به شما کمک میکند.
۱ـ نوجوان ناسازگار نمیداند چگونه به اهداف خود برسد. افکار اشتباه او باعث بدرفتاری میشود. اگر به جای رفتار متقابل، توجه ویژه به افکار نادرستش داشته باشید و او را بامهربانی آگاه کنید، کمکم اصلاح میشود. ۲ـ بهترین کار این است که زمانی را برای وی اختصاص دهید؛ با این کار او میفهمد که برای شما مهم است. به جای اهمیت به رفتارهای اشتباه، رفتارهای مثبت او را تشویق کنید. ۳ـ پس از بازگشت از مدرسه یا در اوقات فراغت درباره رویدادهای روزانه صحبت کنید و در شادترین و غمانگیزترین لحظات او شریک باشید. در واقع فقط حرفهایش را بشنوید و نصیحت را کنار بگذارید. ۴ـ کارهای مهم و باارزش را به فرزندتان محول کنید؛ مثل بخشی از حساب و کتابهای اقتصادی خانواده، تا وی به نوعی از مدیریت اقتصادی آگاهی لازم را به دست بیاورد. ۵ـ جلسات خانوادگی برای حل مشکلات ایجاد کنید و با محبت و احترام از نظرات وی استفاده کنید تا مهارتهای اجتماعی، همکاری و مسئولیتپذیری در او تقویت شود. ۶ـ والدین همیشه بهترین الگو برای فرزندان هستند؛ مراقب مدیریت ابعاد مختلف زندگیتان باشید تا فرزندتان آموزش ببیند. ۷ـ مادران میتوانند با نوجوان دختر و پدران هم با فرزند پسر بهتر ارتباط برقرار کنند. سن بلوغ دوره بحران فرد است و او در این زمان بیشتر از هر وقت دیگر به همدلی، مهر و محبت نیاز دارد. ۸ـ از آنجا که بیشتر الگوبرداری نوجوانان از دوستانشان است، باید نسبت به شناخت دوستانش مراقبت داشته باشید؛ به صورت نامحسوس ارتباطات وی را در نظر بگیرید و در این باره در جلسات خانوادگی صحبت کنید. دوستان بهتر است از لحاظ سطح فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی همسطح خانوادهها باشند.
صدیقهسادات شجاعی
با عجله از محل کارم بیرون آمدم که مادرم زنگ زد.گفت: «امشب عزیزجون میآد خونهمون، یه زحمت بکش از اون شیرینیها که قند رژیمی دارن بگیر و برو دنبالش خونه عمه.»
هر هفته مادر بزرگم مهمان یکی از بچههایش بود. به خاطر فوت پدربزرگم تنها زندگی میکرد؛ همه تلاش میکردند تا غصه نخورد و هوایش را داشتند. عزیزجون زن خوشزبان و مهربانی بود. شاید اگر فوت پدربزرگم نبود، هیچ چیزی نمیتوانست چروکهای صورتش را زیاد کند. راهم را کج کردم و رفتم دنبالش. من را که دید خندید و دست تکان داد.
ـ به به، سحر خانم گل! اومدی عروس ببری؟
پشت چراغ قرمز برگشتم و به چهرهاش نگاه کردم، به دستهای لرزانش که تسبیح را میچرخاند، به موهای سفیدش که از زیر روسریاش بیرون زده بود، به نگاه خستهاش که در غروب آفتاب خیابانها را دید میزد.
گفتم: «خب، چطوری عروس خانم؟ ببخشید ماشینرو گل نزدم.»
ذکرش را تمام کرد و گفت: «چه کنم هر بار دیر میآی، ماشین هم که گل نمیزنی!»
بعد ادامه داد: «راستی، دفترچهام رو آوردم داروهام رو بگیرم، یادت نرهها!»
خندیدم و گفتم: «به به، عروس مریض هم که هست!»
جلوی داروخانه پیاده شدیم. خیلی شلوغ بود. جایی پیدا کردم تا عزیزجون بنشیند و کنار همان صندلی ایستادم. سری به تلفن همراهم زدم و همانطور که پیامها را میخواندم، متوجه شدم با خانم پیری که کنارش بود، مشغول صحبت شده از همه چیز گفتند و بحث کردند و رسیدند به پول و ثروت. پیرزن از پول و ثروتش میگفت و از اینکه اگر پول داشته باشی دیگر هیچ غصهای نداری و همه کارهایت پیش میرود و حتی به بچهها هم احتیاجی نیست؛ چون پرستار کارها را دقیق و مرتب انجام میدهد. وخلاصه اینکه پولِ بیشتر، زندگیِ بهتر!
عزیزجون باتعجب و در سکوت نگاهش میکرد. همینکه داروها را گرفتم، رو کرد به دوست تازهاش و گفت: «ثروت چیز خوبیه، راست میگی، خود من کلی ثروت دارم! چندتا خونه، آشپز و پرستار و راننده، اما ثروت من با شما خیلی فرق داره.»
به سمت خانه که راه افتادیم گفتم: «عزیزجون، خوب واسه خانمه کلاس گذاشتیها، چند تاخونه و...»
خندید و گفت: «مگه دروغ گفتم؟ چند تا خونه دارم، خونه شما، خونه عمه، خونه دوتا عموها... زنعمو کوچیکه چقدر میآد فشارم رو میگیره؟ دکتر میبره من رو پدر تو من رو برد مکه، توهم که راننده منی، دروغ میگم؟ ثروت از این بالاتر چیه؟ ثروت من مادر توئه که میدونم گفته برام شیرینی رژیمی بگیری و حتماً فسنجون بار گذاشته، ثروت من شماهایید! پول به اندازه خودش کار میکنه، بیشتر از اون نه! محبت رو که نمیشه خرید...»
خندهام گرفت، مخصوصاً برای پیشبینی خرید شیرینی.
انگار یک مدرس باتجربه و یک روانشناس و مشاور با من حرف میزد. گفتم: «عزیزجون! شما هم ثروت مایی، فکر نکن خودت فقط ثروتمندی.»
خندید و با هم وارد خانه شدیم. بوی خوش فسنجان خانه را پر کرده بود.
نفیسه محمدی