مروری بر ماجرای متهم کردن حضرت امام(ره)  به پوپولیسم

نظام‌های سیاسی آنگاه خواهند توانست با تمام توان در مسیر پیشرفت و توسعه کشور و غلبه بر مشکلات قدم بگذارند که مردم با همه توان از مسئولان و کارگزاران حمایت کنند و به ایشان اعتماد داشته باشند.

حضرت امام(ره) به خوبی به این قاعده و سنت الهی آگاه بودند و به همین علت بود که با همه توان، با تمسک به راه‌کارهای ارائه‌شده در آموزه‌های دینی، در مسیر جلب اعتماد ملت قدم گذاشتند و توانستند اعتماد مردم را جلب کنند و همین اعتماد مردم به ایشان بود که اتفاق مهمی برای نهضت اسلامی ملت ایران را رقم زد. به واقع حاصل چنین باوری به ملت که هم در نظر و هم در عمل خود را عیان کرده بود، آن بود که ملت نیز به امام اعتماد کامل کردند و از او مردمی‌ترین رهبر تاریخ ایران زمین را ساختند. به فرموده حکیم انقلاب اسلامی: «امام(ره)، ملّت را به صحنه آورد، به مردم اعتماد کرد... وقتی او به مردم اعتماد کرد، مردم هم به او اعتماد کردند.»

همین اعتماد ماندگار و روزافزون که ریشه در اعماق وجود ملت ایران داشت، موجب شد دشمنان و مخالفان حضرت امام(ره) پیوند امام(ره) و ملت را عوام‌فریبی و پوپولیسم بنامند. این خط از همان ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی وجود داشت و آنان که نمی‌توانستند پایگاه اجتماعی قدرتمندی جمع کنند، قلوب ملت را در اختیار بگیرند و اعتماد اکثریت را کسب کنند، ناجوانمردانه در مقام اتهام برآمدند و پیوند امام(ره) و ملت را محصول فریب افکار عمومی دانستند که از فرایندی احساسی و غیرعقلانی حاصل آمده است.

غلام‌علی صفاریان و فرامرز معتمددزفولی نویسندگان کتاب «سقوط دولت بازرگان» نمونه‌ای از این اظهارات را در کتاب‌شان نقل کرده‌اند؛ برای نمونه «غلام‌عباس توسلی» از اعضای نهضت آزادی ضمن نقد ملت، مدعی است: «توده بی‌سواد یا کم‌سواد روستایی، روشنفکران را که به خاطر دموکراسی، مردم‌سالاری، قانون اساسی، جامعه مدنی و حق شهروندی به میدان آمده بودند، درک نمی‌کردند. این توده احساس مذهبی داشت و به‌خاطر همین احساس، به دعوت روحانیت به میدان آمد.»

«ناصر کاتوزیان» نامزد جریان لیبرال که در تدوین پیش‌نویس نقش داشت و در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی رأی نیاورد نیز در اعتراض به نتایج انتخابات گفت: «مبنای گزینش مردم، حکم دل است، نه داوری عقل. مردم به معتمدان رهبر انقلاب رأی دادند، نه یک حزب. نمی‌شود در ظرف چند ماه مردم به یک حزب انقدر معتقد شوند؛ ولی چرا به گونه‌ای تبلیغ شد که مردم تصور کنند معتمدان رهبر انقلاب همین گروه‌اند؟»

بزرگ‌ترین برده‌دار قرن ۱۸

برده‌داری در تاریخ غرب مدرن ریشه دارد. آنجا که پس از اسپانیایی‌ها، پرتغالی‌ها و هلندی‌ها، این انگلیسی‌ها بودند که وارد ماجرای استعمارگری شدند و برده‌داری را به عنوان راهبردی استعماری در دستور کار قرار دادند. سال ۱۵۶۲، «سِر جان هاوکینز» با مشارکت الیزابت اول و تجار و صرافان انگلیسی تجارت انگلیسی برده را آغاز کرد و در سال ۱۵۸۵، با اشغال سرزمین «ویرجینیا» در آمریکای شمالی از سوی «سِر والتر رالیگ»، اولین کشت‌زارهای بزرگ انگلیسی تأسیس شد. این فرایند ادامه یافت و سرانجام در زمان چارلز دوم (۱۶۶۳) به تأسیس «کمپانی سلطنتی آفریقایی بریتانیا»، طبق الگوی پرتغالی‌ها، انجامید. به این کمپانی نیز، مانند کمپانی هند شرقی و سایر کمپانی‌های مشابه، امتیاز انحصاری «تجارت» در حوزه‌های عملیاتی آن اعطا شد.

منبع اصلی شکار انگلیسی برده، غرب آفریقا و بازار فروش آن، مستملکات انگلیس در قاره آمریکا بود. این بردگان به طور عمده در کشت‌زارهای نیشکر و تنباکو به کار گرفته می‌شدند. در این زمان، کمپانی‌های انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی، هلندی، دانمارکی و آلمانی دارای قرارگاه‌های اختصاصی شکار برده در غرب آفریقا بودند. در نخستین سال‌های تأسیس کمپانی سلطنتی آفریقایی بریتانیا، صدها اروپایی در این منطقه به کار اشتغال داشتند که ۳۰۰ تن از آنها کارگزاران «کمپانی» بودند.

به نوشته «جیمز بالدوین» کمپانی سلطنتی آفریقایی بریتانیا در نخستین سال‌های فعالیتش، بسیار موفق بود. تا سال ۱۷۲۰، این کمپانی بیش از ۵۰۰ کشتی محموله را انتقال داد که شامل یکصد هزار برده آفریقایی بود. در سال ۱۷۵۹، تعداد بردگان در مستعمرات جنوبی انگلیس در آمریکای شمالی، تقریباً برابر با سفیدپوستان بود.

علاوه بر آمریکای شمالی، یکی از کانون‌های مهم استقرار پلانت‌های انگلیسی، جزایر هند غربی بود. با سلطه بریتانیا بر این جزایر در نیمه اول سده هفدهم، جمعیت آن از ۵۰ هزار نفر به یک میلیون نفر افزایش یافت. همچنین تا سال ۱۷۷۵، حدود 1/5 میلیون نفر آفریقایی در جزایر آمریکایی مستعمره بریتانیا تخلیه شدند. در سال ۱۷۷۵، در مستعمرات انگلیسی شمال قاره آمریکا، ۳۳۱ هزار برده و در مستعمرات جنوبی (ماریلند، ویرجینیا، کارولینا و جورجیا) ۳۱۰ هزار برده، در جاماییکا ۱۹۰ هزار برده و در باربادوس بیش از ۶۰ هزار برده وجود داشت. این ارقام به جز بردگانی است که «تجار» انگلیسی به سایر اروپایی‌ها می‌فروختند.

در فاصله سال‌های ۱۶۸۰ تا ۱۷۸۶، انگلستان به تنهایی بیش از دو میلیون برده را به اسارت گرفت، حمل کرد و فروخت. در سال ۱۷۹۱، ۴۰ ایستگاه انگلیسی شکار برده فقط در سواحل غربی آفریقا مستقر بود که نام زیبای «فاکتوری» (دفتر تجاری) را بر خود داشتند. به این ترتیب، در سده هجدهم میلادی انگلستان به بزرگ‌ترین قدرت برده‌دار زمانه بدل شد.

تقویم تاریخی انقلاب اسلامی واژگان بسیاری را به ثبت رسانده است که برخی از آنها دارای چهره خنثی هستند؛ مانند تجزیه‌طلبی، تروریست، ترور، تجاوز، جنگ، کودتا و انفجار که هر کدام به عنوان اهرم‌های فشار برای شکست انقلاب اسلامی یا براندازی نظام جمهوری اسلامی به کار برده شده‌اند؛ از جمله روز ۱۹ تیر ماه سال ۱۳۵۹ که خبر کشف و خنثی‌ شدن کودتایی به نام «نقاب» داده شد که مخفف «نجات قیام ایران بزرگ» بود و به نام «کودتای نوژه» شناخته می‌شود.کودتاچیان قصد داشتند از پایگاه سوم نیروی هوایی در همدان که به نام شهید «محمد نوژه» نام‌گذاری شده بود، طرح کودتای‌شان را عملیاتی کنند؛ در حالی که شهید سرافراز «محمد نوژه» از خلبانان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که در پی فرمان امام(ره) برای کمک به شهید چمران در ماجرای خونین پاوه، هواپیمایش در تاریخ ۲۵ مردادماه ۱۳۵۸ از سوی نیروهای ضدانقلاب هدف قرار می‌گیرد و سقوط می‌کند و خلبان «محمد نوژه» به شهادت می‌رسد؛ از این پس، پایگاه سوم شکاری همدان به نام شهید نوژه نام‌گذاری می‌شود؛ اما چون کشف مجریان این کودتا در این پایگاه بوده است، در ادبیات تاریخی به اشتباه به نام کودتای نوژه از آن یاد می‌شود که باید از ساحت مقدس شهید نوژه پوزش طلبید.اما آنچه در این مختصر به آن توجه می‌شود، بمباران اهداف تعیین‌شده از سوی کودتاچیان است. آنها در چندین مرحله، چندین هدف را در دستور کار خود داشتند تا پس از بمباران، به اشغال درآورند؛ اما نکته مهم، اهداف مرحله اول، یعنی بیت امام(ره) در جماران، فرودگاه مهرآباد، دفتر نخست‌وزیری، ستاد مرکزی سپاه پاسداران، ستاد مرکزی کمیته‌های انقلاب اسلامی، پادگان ولیعصر(عج)، پادگان امام حسین(ع)، پادگان شهید بهشتی، کمیته‌های انقلاب اسلامی، کاخ سعدآباد، پادگان لویزان است که جملگی پایگاه‌های اصیل انقلاب بودند؛ اما آنچه در رأس اهداف آنها قرار داشت، بیت امام(ره) در جماران بود که از اصلی‌ترین اهداف بود و در صورت ناموفق بودن هدف‌گیری آن، کودتا با شکست روبه‌رو می‌شد؛ به همین علت تمام امکانات و قدرت عملیاتی‌شان را روی هدف بیت امام(ره) در جماران قرار داده بودند. اعترافات کودتاچیان هم این موضوع را تأیید می‌کند و در بخشی از آن آمده است: «بیت امام نخستین و مهم‌ترین هدفی بود که باید بلافاصله بمباران می‌شد.» طبق تحلیل کودتاگران، صرف وجود امام(ره) به معنای شکست کودتا بود؛ زیرا وجود امام(ره) به حضور مردم در صحنه منجر می‌شد و حضور مردم در صحنه مساوی با حذف آنان از صحنه بود. نویسنده کتاب «کودتای نوژه» در تحلیل خود می‌نویسد: «قطع رأس حکومت در یک نظام متکی بر مردم نمی‌تواند مساوی با تصاحب قدرت باشد؛ زیرا در نظام‌های انقلابی، علی‌رغم سقوط حکومت انقلابی، اصل قدرت در اختیار مردم باقی می‌ماند؛ لذا برای کسب قدرت فقط دو راه می‌ماند؛ همراهی با مردم یا خارج کردن مردم از صحنه؛ طبعاً کودتاگران چون علیه مردم بودند، همراه با مردم نمی‌توانستند باشند و چون اسلاف‌شان نشان داده بودند که به هنگام خطر مرد میدان نیستند، آنان نیز به محض شکست، راه گریز را پیش می‌گرفتند.»

سیدمهدی حسینی