آموزش مجازی و آنلاین بهانه‌ای شد تا نوجوانان پیش از آنکه خودشان تصور کنند، به فضای مجازی وارد شوند، حتی تعطیلات تابستان را با گوشی‌های اختصاصی در این فضا باقی بمانند؛ البته استفاده از اینترنت و فضای مجازی از جلوه‌های دنیای مدرن است و گستردگی آن در جامعه به حدی است که با زندگی افراد گره خورده و در حقیقت زندگی دومی را برای اغلب مردم پدید آورده است و نوجوانان نیز دیر یا زود به آن می‌رسیدند؛ اما نمی‌توان انکار کرد که کرونا این مسیر را برای‌شان کوتاه‌تر کرده است.ورود زودهنگام نوجوانان به زندگی دوم، در کنار محاسن احتمالی، آسیب‌ها و تهدیدهای حتمی را برای آنها به همراه دارد؛ تأثیر منفی بر عقاید، افکار و نگرش‌ها، کاهش روابط اجتماعی، ایجاد فاصله با والدین، تعیین سبک زندگی نادرست و مخصوصاً رویارویی با مطالب و محتویات نامناسب و اعتیاد به اینترنت، از جمله آسیب‌های مهم این فضا برای نوجوانان هستند که به عنوان هشداری مهم، توجه والدین و متولیان فرهنگ را می‌طلبد.بدون شک، نظارت والدین و ایجاد محدودیت در استفاده از فضای مجازی و ورود به شبکه‌های اجتماعی متعدد، ضرورتی غیر قابل ‌انکار در این زمینه است؛ اما احتمال موضع‌گیری یا تعارض فرزندان با والدین را در پی دارد؛ بنابراین پیش از اعمال هر نوع محدودیت، باید رابطه با نوجوان را تقویت و اعتماد او را جلب کرد و با دقت فراوان برای مدیریت رفتارهای او در این فضا کوشید.

تعیین چارچوب‌ها و ضوابط استفاده از اینترنت باید با زبان دوستانه و با استفاده از تکنیک گفت‌وگو برای نوجوان مشخص شود. محدودیت زمانی، انواع سایت‌ها و فضاهایی که نوجوان اجازه حضور در آنها را دارد، محدودیت اطلاعات و عکس‌های شخصی و خانوادگی که می‌تواند در این فضا به اشتراک بگذارد و راه‌های مواجهه با مشکلات احتمالی در هنگام استفاده از اینترنت، ازجمله مواردی هستند که باید در این قوانین به آنها توجه شود تا بستر مناسب و امنی را برای حضور نوجوانان در این فضا فراهم کند.

ارائه اطلاعات مناسب در زمینه اثرات روانی و مخرب برخی مطالب و محتویات نامناسب اینترنتی، راهکار مناسبی است که می‌تواند قدرت خودکنترل‌گری و پلیس درونی نوجوان را فعال کند و سپر ایمنی او در عبور از گذرگاه‌های پرخطر و آسیب‌زا باشد. این روش در کنار وضع قوانین ضروری، به مرور زمان، نیاز به نظارت مستقیم بر فعالیت‌های نوجوان را کاهش می‌دهد و به استقلال او در این فضا کمک خواهد کرد.اما تا رسیدن کامل به مرحله استقلال و خودکنترل‌گری، لازم است والدین با صبوری، ظرافت و احتیاط در کنار فرزندان باشند و آنها را در میان انبوه ویروس‌های فضای مجازی تنها نگذارند.

محبوبه ابراهیمی

پرسش: با سلام، در مقابل دخالت‌های بی‌جا و کنکاش دیگران چطور باید رفتار کنم؟ با رفتار خواهر یا برادرم که زندگی مستقل من و همسرم را مدام زیرنظر دارند یا در حال انتقاد یا نصیحت هستند، چه کنم؟

پاسخ: پرسشگر عزیز، یکی از بزرگ‌ترین مشکلات در زندگی دخالت اطرافیان و خانواده دو طرف است. شما شیوه مناسبی را برای آگاهی و کسب دانش لازم، برای ارتقای سطح ارتباطات خود انتخاب کرده‌اید و این ستودنی‌ است. زندگی مشترک، یک رابطه دوطرفه است و تصمیم‌گیری برعهده هر دو زوج است. اجازه دخالت به دیگران با ورود به حریم خصوصی امری اشتباه است. نبودن مرزبندی صحیح و به‌موقع از طرف زوجین موجب بروز دخالت‌ها می‌شود. یکی از مهارت‌های مهم در زندگی، مهارت حل مسئله و تصمیم‌گیری است. همین موضوع موجب می‌شود از دخالت دیگران کاسته شود. چند راهکار برای از بین بردن کنکاش دیگران در زندگی و رفتار مناسب در قبال این حرکت در اینجا بیان می‌شود:

۱ـ با احترام و به طور غیرمستقیم، در مقابل کمک یا محبت اطرافیان طوری رفتار شود که آنان پی ببرند، ادامه دخالت‌های نابه‌جا حتی اگر دلسوزانه باشد، ایجاد اختلاف را در پی دارد و زندگی مشترک را با خطر مواجه می‌کند؛۲ـ زوجین روابط خود را صمیمانه‌تر و مستحکم‌تر کنند و مسائل خود را بدون بازگو کردن حل کنند تا راه‌های دخالت بی‌جای دیگران در زندگی سد شود؛۳ـ در جمع‌های خانوادگی مشکلات‌تان را بررسی نکنید که نتیجه‌ای غیر از دخالت و سخت‌تر شدن تصمیم‌گیری‌های‌تان نخواهد داشت؛۴ـ کمتر در خانه بمانید و با همسرتان وقت بیشتری بگذرانید، همچنین در جاهایی که تنش و دخالت بالاست، حضور نداشته باشید؛۵ـ وقتی دیگران در امور شخصی شما و مسائل زندگی‌تان اظهار نظر و دخالت می‌کنند، مجوز کارشان را از واکنش‌هایی که شما به رفتارهای آنها داده‌اید، گرفته‌اند. رقابت نکنید و به رفتارهای درست و غلط آنها واکنش نشان ندهید؛۶ـ اسرار و مشکلات زندگی‌تان را بیان نکنید؛۷ـ از بیان برنامه‌ریزی‌های آینده خود صرف‌نظر کنید؛ این کار ممکن است این‌طور تفسیر شود که شما به دنبال مشورت گرفتن هستید؛۸ـ می‌توان گاهی از ابعاد دینی به اطرافیان نکاتی را متذکر شد که همان‌طور که در قرآن آمده است، جست‌وجوگری در کار دیگران آثار بسیار منفی در زندگی فردی و اجتماعی دارد.۹- پیشنهادهای اطرافیان را بشنوید و در مقابل سکوت کنید، اما اجرای آنها را به توافق و هم‌فکری با همسرتان موکول کنید تا به مرور زمان آنها هم استقلال و توانمندی شما را برای مدیریت زندگی به رسمیت بشناسند.

صدیقه‌سادات شجاعی

نگاهی به دوره‌های تربیت دینی کودکان در گفت‌وگو با فاطمه شجاعی

«تَردینَک» مخفف تربیت دینی کودک است که با کمک و همراهی چند بانوی فعال فرهنگی، شروع به فعالیت کرده است. «فاطمه شجاعی» طلبه سطح دو جامعه الزهرا، مادری است که دغدغه کار فرهنگی و تربیت دینی بچه‌ها را دارد. او درباره ایده این فعالیت می‌گوید: «من و چهار نفر از دوستانم که بچه‌هایی در رده سنی سه الی شش ساله داریم، به این نتیجه رسیدیم که محتواهایی را که می‌خواهیم به فرزندان خود یاد دهیم، به بچه‌های دیگر نیز آموزش دهیم. با همین تفکر و هم‌زمان با شهادت حاج‌قاسم، گروه مادرانه گوهرشاد را راه‌اندازی کردیم و تصمیم گرفتیم برای اینکه به کودکان روحیه قهرمانی را بشناسانیم، یک کارگاه مادر و کودک با عنوان بزرگداشت حاج‌قاسم برگزار کنیم که این کار در یکی از مهد کودک‌های قم و با بودجه کاملا شخصی و رایگان برای خانواده‌ها انجام شد. استقبال خوبی از این کارگاه شد و کودکان کارهای مختلفی، مثل بازی، کاردستی و هم‌خوانی شعر با مادران‌شان را انجام دادند که همگی با موضوع حاج‌قاسم بود.»این فعال فرهنگی این‌طور روایت می‌کند که این کارگاه با توجه به سطح درک و فهم خردسالان بود: «بعد از بازخورد خوب این کارگاه، تصمیم گرفتیم ایده‌های خود را حفظ کنیم و با توجه به شیوع کرونا و اینکه بچه‌ها بیشتر در منزل هستند، به فکر تهیه بسته‌هایی افتادیم که محتواهای آنها انتقال تربیت دینی به طور غیرمستقیم است. قبل از ایام دهه کرامت، برنامه‌ریزی را انجام دادیم و با توجه به بودجه کمی که داشتیم، بسته‌های تردینک را آماده کردیم. بسته‌های تردینک شامل چهار محتوای تربیتی است، یک ریسه به همراه لوازم تزئینی به مناسبت دهه کرامت دارد که اسم حضرت معصومه(س) و امام رضا(ع) روی آنهاست و یک پیکسل با تمثال خادمی حاج‌قاسم در حرم امام رضا(ع). در این بسته‌ها راهنمای استفاده هم وجود دارد؛ مادر، پیکسل تمثال حاج‌قاسم را روی سینه فرزندش نصب می‌کند و به او می‌گوید تو هم خادم امام رضا(ع) شدی و به مناسبت میلاد امام رضا(ع) بیا با همدیگر خانه را تزئین کنیم؛ بنابراین شرایط یک جشن خانگی را برای کودک فراهم کرده‌ایم. همچنین در این بسته‌ها بازی الگویابی وجود دارد که عیدی مادر به فرزندش است.»

عمل قلب باز، عمل سختی بود. پدربزرگم با همه‌ قوای بدنی و زندگی در هوای کوهستان و کلی رشادت و شجاعتش، ترسیده بود. من و پدرم که کارهای درمانی او را پیگیری می‌کردیم، شرایطش را می‌دانستیم و سعی می‌کردیم هر طور شده از اضطراب و دلهره‌اش کم کنیم.

از جلوی خانه‌ قدیمی‌شان سوارشان کردیم و راه افتادیم. مادربزرگم تسبیح به دست کنارش نشست. مشغول دعا خواندن بود و آرام‌آرام میوه‌ای پوست می‌گرفت و اول از همه به دهان پدربزرگ می‌گذاشت. گاهی هم مطلب خنده‌داری می‌گفت و سعی می‌کرد فضا را عوض کند تا پدربزرگ کمتر فکر کند. این رفتار پیرزن کم‌کم اثر خودش را گذاشت. پدربزرگم خودش را جمع‌وجور کرد و با کلی خوش‌وبش به بیمارستان رسیدیم. مادربزرگ به طرز ماهرانه‌ای، ذهن پدربزرگ را در اختیار گرفته بود و مدام امید و شادی به او تزریق می‌کرد.

کارها سریع‌تر از آنچه فکر می‌کردیم، پیش رفت. دکترش اصرار داشت کسی غیر از مادربزرگم کنارش بماند، اما پیرزن زیربار نمی‌رفت. خوب یادم است، سه روز بعد از عمل، زمانی که باید پدربزرگ را به بخش منتقل می‌کردیم، مادربزرگم مثل یک دختر جوان، لباس گل‌گلی به تن کرده بود و چارقدی سفید به سر داشت و قبل از همه‌ ما منتظر بود تا به بیمارستان برویم. نگاهش کردم و خندیدم؛ واقعاً هم خنده‌دار بود. چشم‌های چروک سرمه‌‌کشیده و آن سر و لباس من را یاد عروسی‌های روستا می‌انداخت. پدر تا این وضعیت را دید، گفت: «ننه، می‌خوای بری عروسی؟»

مادربزرگ بی‌توجه سوار ماشین شد و با ذوق کودکانه‌ای گفت: «نه، دارم می‌رم تولد، حاجی رو خدا دوباره به من داده.»

ته دلم از این همه عشق ذوق کردم و آرزویی در دلم ریشه گرفت که یعنی می‌شود من هم چنین عشقی را تجربه کنم؟ سؤالی هم مدام در ذهنم مرور می‌شد: پدربزرگ هم همین‌قدر مادربزرگ را دوست داشت؟

یک هفته‌ای گذشت و بعد از گذشتن شرایط سخت عمل و وخیم شدن حال پیرمرد، بالاخره نفس راحتی کشیدیم و پدربزرگ توانست چند دقیقه‌ای راه برود و این پیشرفت بزرگی بود. مادربزرگ در تمام این روزهای سخت کنارش ماند و حتی یک لحظه تنهایش نگذاشت.

صبح زود رفتم بیمارستان؛ کارهای ترخیص به عهده‌ من بود. سری به اتاق‌شان زدم. مادربزرگ سرش را روی تخت گذاشته بود و به حالت نشسته خوابش برده بود، اما از پدربزرگ خبری نبود. یک آن ترس همه‌ وجودم را فراگرفت. پیرمرد بعد از عمل توان راه رفتن نداشت، نکند اتفاق بدی افتاده بود؟

از اتاق بیرون دویدم. چیزی که می‌دیدم باورکردنی نبود. دو شاخه گل در دست پدربزرگ بود. آرام‌آرام و نفس‌زنان به سمت اتاق می‌آمد. چشمانش از کمبود اکسیژن به اشک نشسته بود. کمکش کردم و او را به اتاق رساندم. پدربزرگ اما کنار تخت تمام‌قد ایستاد و با صدای ضعیفی، مادربزرگم را با اسم کوچک صدا کرد و گل‌ها را به او داد. من و یکی دو پرستار داشتیم بزرگ‌ترین تابلوی عشق‌ورزی را به ذهن می‌سپردیم.

نفیسه محمدی