ارتباط با اهل بیت(ع) سرمنشأ همه فضائل و یکی از بزرگترین نعمتهاست. در حالی که بسیاری از افراد از این نعمت غافل هستند و ما باید به عناوین مختلف خودمان و دیگران را به این ذوات مقدسه مرتبط کنیم و این عنوان ولادتها، شهادتها و وفیات، همگی بهانهای برای این ارتباط است. بعد از میلاد امام رضا(ع)، ماه ذوالحجه فرا میرسد که از جمله اعیاد این ماه، عید غدیر است. پس از آن ماه محرم، سپس ماه صفر، ماه جمادی الاول و بعد جمادیالثانی است که در تمام این ایام ما با اهل بیت(ع) در ارتباط هستیم، تا اینکه ما را از این نشئه به نشئهای دیگر سیر بدهند و سفارش فراوانی درباره این موضوع شده است. این سفارشها نه از باب اینکه نفعی به آنها میرسد، بلکه به دستور خداوند متعال است. وقتی رسول خدا(ص) فرمودند من برای شما چگونه پیغمبری بودم؟ همگی ایشان را تحسین کردند. همه گفتند چهها برای هدایت ما کردید، حتی خیلیها دلشان میخواست اجرت و مزدی را در برابر زحمات رسولالله(ص) به حضرت عرضه کنند، تا اینکه آیه نازل شد: «قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى»؛ به آنان بگو من هیچ اجری از شما نمیخواهم، مگر مودت با خاندانم. «مودت» مرحله شدید محبت است؛ به گونهای که انسان قلباً به شکلی خودش را با اهل بیت(ع) مرتبط کند که قابل انتقاد نباشد. این امر نه برای این است که نفعی به حال آنها داشته باشد؛ بلکه منفعتش برای خود ماست؛ چون رسول اکرم(ص) تمام جهاتی که به نفع مسلمانان باشد، بر آنها عرضه کردند و برای مردم بیان فرمودند. ارتباط و محبت با این خاندان، نعمت بزرگی است که ذات اقدس الله به ما ارزانی داشته و بسیاری از ما متوجه نیستیم که خدا چه نعمت ارزشمندی را به ما عنایت کرده؛ مانند این تمثیل که گفته شده هنگامی که آن ماهی پرسید آب چیست، او را از آب گرفتند و در خشکی قرار دادند و زمانی که در شرف جان دادن بود، او را به آب برگرداندند و به او گفتند آب همان چیزی است که حیاتت وابسته به آن است. محبت این خاندان نیز اینگونه است و حیات معنوی ما وابسته به آنهاست و این محبت در روز رستاخیز به کمک همه ما خواهد آمد و منشأ نجات ما خواهد شد.
«دَحو» به معنای گسترش است و بعضی نیز آن را به معنای تکان دادن چیزی از محلِ اصلیاش تفسیر کردهاند. منظور از دحوالارض یا گسترده شدن زمین این است که در آغاز، تمام سطح زمین را آبهای حاصل از بارانهای سیلابیِ نخستین فراگرفته بود. این آبها به تدریج در گودالهای زمین جا گرفتند و خشکیها از زیر آب سر برآوردند و روز به روز گستردهتر شدند. از طرف دیگر، زمین در آغاز به صورت پستیها و بلندیها یا شیبهای تند و غیرقابل سکونت بود. بعدها بارانهای سیلابی مداوم باریدند، ارتفاعات زمین را شستند و درهها را گستردند. اندکاندک زمینهای مسطح و قابل استفاده برای زندگی انسان و کشت و زرع به وجود آمد. مجموع این گسترده شدن، «دَحو الارض» نامگذاری میشود. در برخی روایات، خصوصا روایتی از امام رضا(ع) به وقایع این روز اشاره شده است؛ از جمله خروج اولین نقطه خشکی کره زمین از محلی که امروز خانه کعبه روی آن مستقر است، فرود آمدن کشتی نوح بر کوه جودی، میلاد حضرت ابراهیم(ع) و حضرت عیسی(ع)، خروج رسول اکرم(ص) از مدینه به قصد حجةالوداع، همچنین روز قیام امام زمان مهدی موعود(عج). روز دحوالارض، جزء چهار روز معروفی است که روزه آن پاداش فراوان و ثواب 70 سال روزه گرفتن دارد. از آیات قرآن اینگونه فهمیده میشود که زمین در آغاز از زیر کعبه فعلی گسترش یافته است. در مفاتیحالجنان، در باب اعمال ماه ذوالقعده روایتی آمده که حسنبنعلیوشّاء از امام رضا(ع) نقل کرده زمین از زیر کعبه پهن شده است. آیه 6 سوره شمس «و الارض و ما طحاها»؛ سوگند به زمین و آن کس که آن را گسترد، و آیه 30 سوره نازعات «و الارض بعد ذلک دحاها»؛ و پس آن زمین را با غلطانیدن گسترد، مستقیما این اتفاق را ذکر کردهاند. راغب در کتاب «مفردات» مینویسد: «معنای لغت «طحو» مثل لغت «دحو» است و آن توسعه چیزی و حرکت دادن آن است.» او در جای دیگر درباره لغت «دحا» میگوید: «حرکت دادن (زمین) از محل خود است.» علمای اسلام با استفاده از معنای لغوی «طحا» نتیجه میگیرند که این آیه بر «حرکت وضعی و انتقالی زمین دلالت دارد.» برخی مفسران نیز گفتهاند: «خداوند زمین را به گونهای گسترد که برای زندگی انسان و پرورش گیاهان و جانداران آماده باشد؛ گودالها و سراشیبیهای تند و خطرناک را به وسیله فرسایش کوهها و تبدیل سنگها به خاک پر کرد و آنها را مسطح و قابل زندگی ساخت، درحالی که چینخوردگیهای نخستین آن، به گونهای بودند که اجازه زندگی به انسان را نمیدادند.» در مقدمه کتاب «اعجاز قرآن» علامه طباطبائی، حرکت وضعی زمین از آیه 30 سوره نازعات استخراج شده و آمده است: «هزار سال پیش از آنکه گالیله از حرکت زمین به دور خود سخن گوید، قرآن به صراحت از چرخش زمین بحث کرده است.» موضوع چگونگی ارتباط زمین با خورشید و دیگر سیارات منظومه شمسی، از ابتدا بحثها و منازعات مختلفی را بین اهل علم به دنبال داشته است. اولین نظریه مطرحشده از سوی افرادی چون ارسطو و بطلمیوس، نظریه «زمینمرکزی» بود؛ به نحوی که در این مدل کیهانشناختی، زمین در مرکز کائنات، ثابت فرض شده است و خورشید و دیگر افلاک به دور آن میچرخند. پس از گذشت سالیان زیاد، کوپرنیک نظریه «خورشیدمرکزی» را پیشنهاد کرد و حرکت زمین را متصوّر شد و به دنبال آن، گالیله و کپلر نیز آن را تأیید و پشتیبانی کردند. بر اساس نظر هیئت کوپرنیکی(1543ـ 1473م) که به سبب حاکمیت 14قرنی افکار امثال بطلمیوس با مخالفت نیز روبهرو شد، پدیدههای آسمانی، از قبیل حرکات شبانهروزی ستارگان، تغییرات قطر ظاهری سیارات و نیز حرکات معکوس و مستقیم آنها به خوبی توجیهپذیر به نظر میرسید. در آیه 3 سوره رعد نیز از کشیده شدن زمین به عنوان شروع حیات یاد شده و به سیر حیات اشاره شده است. در سوره فصلت نیز موضوع خلقت زمین در دو دوره بیان شده است که میتوان از آن نیز دحوالارض را فهمید. روایتی از امام محمد باقر(ع) در خصوص تعدد آدم و عالم منقول است که حضرت در جواب این سؤال که آیا خلقت نخستین مجدداً تکرار میشود و شکل جدیدی میگیرد؟ میفرمایند: «زمانی که یک دوره از حیات بشری با آبگرفتگی کامل سطح زمین به سر آید، خداوند مجدداً زمینه ایجاد دوره دیگری از حیات بشری و موجودات خشکی را فراهم میفرماید.» اما مهمترین علت تعظیم این روز، یادآوری عظمت، جلال و بزرگی خداوند به انسان است. مؤمنان در شب و روز دحوالارض پروردگار را عبادت میکنند و با یادآوری عظمت خلقت به تعظیم خالق مشغول میشوند. روز دحوالارض روزی است که خداوند زمین را مناسب شروع حیات انسانها، حیوانات و نباتات قرار داد و از روایت فوق برمیآید که شروع و پایان حیات نباتی بیرون آمدن سپس فرو رفتن زمین در آب است.
سیدحسین خاتمی خوانساری
وقتی شرایط زندگی سخت میشود، اهل تقوا بیشتر به سمت عمل به دستورهای قرآن، خصوصا دستورهایی که مهجور مانده است، میروند. متقیان خود را در پناه قرآن و آموزههای اهل بیت(ع) میبینند و سعی میکنند حال خودشان و اطرافیانشان را با توسل به آداب دینی تغییر دهند. یکی از زیباییهای اخلاقی که امروز میتواند کاربرد زیادی داشته باشد، رعایت «انصاف» است. برخی افراد انصاف را زیرمجموعه عدالت دانستند؛ اما بهتر است آن را فوق عدالت بدانیم؛ زیرا رعایت عدالت در رابطه با خودمان و اطرافیانمان اجباری است که اگر این اتفاق نیفتد، هم گناه کردهایم و هم ظالم هستیم؛ اما رعایت انصاف اجباری نیست؛ زیرا در جایی به کار میرود که حق با ماست، اما به سبب انصاف از حقمان کوتاه میآییم و دیگران را شریک در داراییهای خود میکنیم؛ به عبارتی رابطهها و رفتارها تا حدی عدالت است و فراتر از عدالت، انصاف است؛ برای نمونه قصاص حق ماست، اما وقتی خودمان را جای فرد مقابل میگذاریم، میبینیم دوست نداریم برای ما قصاص به کار رود، پس از حق خودمان میگذریم تا به یک فضیلت بالاتر که بخشش، عفو و زندگی بخشیدن به یک انسان است، برسیم. قرآن ادای قرض را واجب و قرضدهنده را برای دریافت قرضش محق میداند؛ اما از طرفی او را به انصاف توصیه میکند و دستور میدهد در وصول طلبش کمی صبر کند.انصاف به خرج دادن اثرات و برکات زیادی در زندگی انسانها دارد و میتواند تحولات بزرگی در زندگی ایجاد کند. به همین علت در مکتبمان آن را از مکارم اخلاقی میدانند. مردی خدمت رسولخدا(ص) رسید و گفت: «مرا از مکارم اخلاق آگاه کن». پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «مکارم اخلاق عبارت است از: 1ـ عفو کردن کسی که به تو ستم کرده است؛ 2ـ پیوند با کسی که از تو بریده است؛ 3ـ بخشش به کسی که تو را محروم کرده است؛ 4ـ حقگویی، گرچه به ضرر خودت باشد.» (بحارالانوار، ج 66، ص 369) «سخت نگرفتن» به برادران و خواهران دینی، همنوعان حتی به حیوانات و طبیعت کوتاهترین تعریف انصاف میتواند باشد.
امام علی(ع) درباره شخصیت منصف میفرمایند: «اعدل الناس من أنصف من ظلمه»؛ عادلترین مردم کسی است که با کسی که به او ظلم کرده است، با انصاف رفتار کند. (غررالحکم، ج 2، ص 435) همچنین میفرمایند: «الانصاف أفضل الفضائل»؛ انصاف، برترین ارزشهاست. (غررالحکم، ج 1، ص 203) این بیان به این معناست که ارزشها و فضایل اخلاقی هم در دنیا و آخرت در یک رتبه نیستند و برخی رفتارها، گفتارها و منشهای ارزشی شرافتش بیشتر است؛ مانند این بیان قرآن درباره پرهیزکاران که «إن أکرمکم عندالله أتقاکم»؛ به همین علت انصاف را «افضل الفضایل» اخلاقی معرفی میکنند. آنچه خداوند از ما میخواهد، انتخاب خوبترینهاست؛ در همین راستا قرآن میفرماید: «و از نیکوترین آنچه از پروردگارتان به شما فرو فرستاده شده پیروی کنید.» (زمر/ 55) خداوند در آیه 38 سوره نور میفرماید: «تا خداوند به آنان نیکوترین پاداش آنچه را عمل کردهاند، بدهد و از فضل خویش نیز بر آن بیفزاید.» این معنا بارها در آیات دیگر از جمله 16 احقاف، 96 و 97 نحل و 121 توبه تکرار شده است.» امیرمؤمنان علی(ع) هنگام بازگشت از صفین به امام حسنمجتبی(ع) چنین سفارش میکند: «پسرم، نفس خود را میزان میان خود و دیگران قرار بده. آنچه را برای خود دوست داری، برای دیگران هم دوست بدار و آنچه را برای خود نمیپسندی، برای دیگران نیز مپسند. ستم روا مدار آنگونه که دوست نداری بر تو ستم شود، نیکوکار باش آنگونه که دوست داری به تو نیکی کنند. آنچه برای دیگران زشت میداری، برای خود نیز زشت بشمار و چیزی را برای مردم رضایت بده که برای خود میپسندی. آنچه نمیدانی نگو، آنچه دوست نداری به تو نسبت دهند درباره دیگران مگو.» (نهجالبلاغه، نامه 31) چرا انصاف ارزشمندترین و بافضیلتترین رفتارهاست؟ شاید به دلیل اینکه در جامعه ایجاد تساوی میکند و اثرات فردی و اجتماعی دارد.
سید مرتضی رضایی
هنگامی که قرآن کریم از اکثریت سخن میگوید، این اکثریت در دو دسته قابل جمع است؛ اکثریت در مسیر حق، در آیاتی مانند آیه ۱۷۴ سوره شعرا که میفرماید: «إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُّؤْمِنِینَ»؛ و اکثریت در مسیر باطل، مانند آیه ۸۳ سوره نحل که میفرماید: «یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللّهِ ثُمَّ یُنکِرُونَهَا وَأَکْثَرُهُمُ الْکَافِرُونَ».
اما دسته دوم در دو بخش است؛ آنان که نمیدانند و آنان که نمیخواهند بدانند. قرآن اکثریت باطلی را ذکر میکند که علم ندارند، ولی در مقابل حق و علم تواضع دارند و آن را قبول میکنند و اکثریتی که علم ندارند، ولی نمیخواهند علم و حق را قبول کنند و در مسیر صحیح قدم بگذارند. در اینجا آنان که نمیفهمند و حق را قبول نمیکنند، حتی اگر اکثریت را دارا باشند، علم و درک آنان درست نیست و به علت این اکثریت بودنشان نباید در مقابل آنان سر فرود آورد. پس در اینجا اکثریت، دلیل بر حق بودن نیست و دلیلی ندارد که ما به این واسطه راه آنان را قبول کنیم. قرآن مؤمنان را از این تبعیت منع کرده است و در سوره انعام آیه ۱۱۶ میفرماید: «وَإِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوکَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ»؛ اگر از اکثر مردم زمین پیروی کنی تو را از راه خدا گمراه میکنند.
کسانی که نمیدانند، ولی با حق سرجنگ ندارند، در آیه ۳۶ سوره سبأ آمده است که میفرماید: «قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقْدِرُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ»؛ بگو پروردگار من است كه روزى را براى هركس كه بخواهد گشاده يا تنگ مىگرداند ليكن بيشتر مردم نمىدانند. این یعنی بسیاری از انسانها از اینکه چه کسی روزی آنها را میدهد و از کجا روزی آنها را میرساند، خبر ندارند و بیاطلاع هستند.
بخش دوم، کسانی هستند که خداوند و نبوت پیامبران را انکار میکنند که در آیه ۱۷ هود میفرماید: «آيا آن كس كه از جانب پروردگار خويش دليلى روشن دارد و زبانش بدان گوياست و پيش از اين كتاب موسى كه خود پيشوا و رحمتى بوده است بدان شهادت داده، با آن كس كه دليلى ندارد برابر است؟ ايشان به آن كتاب روشن ايمان مىآورند و هر گروه ديگرى كه به او كافر شود، جايگاهش در آتش است. در آن شک مكن، كه حق است و از جانب پروردگارت آمده است، ولى بيشتر مردم ايمان نمىآورند.»
در آیاتی مانند ۱ رعد، ۸۹ اسراء، ۵۴ کهف، ۴۴ و ۵۰ فرقان، ۷۶ نمل، ۲۸ سبأ، ۵۹ و ۶۴ و ۶۸ مائده، ۷۸ زخرف، ۱۱۰ آل عمران، ۱۰۲ اعراف، ۷۰ مؤمنون، ۸ توبه، ۱۰۶ یوسف، ۴ فصلت، ۱۰۹ بقره درباره آنان بحث شده است. با مراجعه دقیق به آیات متوجه این نکته میشویم که خداوند ما را امر به تبعیت از اکثریت دارای علم کرده است و از اکثریت بدون علم و انکارکننده برحذر داشته است؛ یعنی ای انسانها جزء اکثریت دارای علم و درک و اکثریتی که در مسیر حق حرکت میکند، باشید، نه اکثریتی که درک نمیکند، علم ندارد و حق نیست. اما آیا این اکثریت فقط اشاره به تعدد دارد؟ یا کسانی که بر آنها عدد کثرت میتواند تعلق بگیرد یا فکری که غالب بر انسانهای زیادی هست هم جزء اکثریت هستند؟
محمدرضا قضایی