یکی از دغدغه‌های همیشگی والدین در تابستان، اوقات فراغت فرزندان است. تابستان امسال شرایط کاملاً متفاوت است؛ با شیوع ویروس کرونا و ضرورت خانه‌نشینی، اوضاع دگرگون شده و کلاس‌های تابستانی متوقف و امکان سفر و تفریحات شهری نیز محدود شده است؛ این مسئله نگرانی والدین برای گذراندن اوقات فراغت نوجوانان را چند برابر کرده است. پیشنهادهای زیر، راهکارهایی برای گذراندن اوقات فراغت نوجوانان در خانه است:

ـ برنامه‌ریزی درست، اصلی‌ترین عامل برای لذت ‌بردن و استفاده مفید از تمام اوقات زندگی و نیز تعطیلات تابستان است؛ پس پیش از هر چیز باید برنامه‌ای هدفمند و دقیق تنظیم کرد.

ـ همان‌طور که کلاس‌های درسی در ایام کرونا به صورت مجازی و آنلاین برگزار شدند، در ایام تابستان نیز مراکز فرهنگی و آموزشی اقدام به برگزاری کلاس‌های آنلاین کرده‌اند. شرکت در این کلاس‌ها به نوجوان کمک می‌کند تا با خاطری آرام، دور از گرمای هوا و خطر ویروس کرونا، در خانه مهارت‌های مورد علاقه خود را کسب کند.

ـ ارتباط مجازی با دوستان می‌تواند جایگزین هم‌نشینی‌ها و رفاقت‌های تابستانی نوجوانان باشد؛ البته در صورتی که با نظارت والدین و رعایت زمان همراه باشد.

ـ مطالعه کتاب‌هایی که در قفسه خاک می‌خورند در کنار مطالعه کتاب‌های آنلاین، گزینه مناسب دیگری است که می‌تواند روزهای بلند و گرم تابستان را در خانه شیرین و دلپذیر کند.

ـ انجام کارهای هنری ساده، مثل آشپزی، ساخت کاردستی، نقاشی، عکاسی، داستان‌نویسی حتی پرورش گل و گیاه، به شدت می‌تواند نوجوان را سرذوق بیاورد و خلاقیت آنها را افزایش دهد؛ جست‌وجوی ساده در اینترنت می‌تواند اطلاعات زیادی در این زمینه ارائه دهد.

ـ حل جدول، پازل، معما، بازی‌های فکری و سرگرمی‌های جمعی در کنار اعضای خانواده، علاوه بر ورزش ذهن، لحظات شاد و مفرحی را در کنار خانواده رقم می‌زند که بدون شک برای همه، مخصوصاً نوجوانان نشاط‌بخش خواهد بود.

ـ ایجاد خلاقیت و ساخت وسایل کاربردی از وسایل دورریز و غیر قابل استفاده، روش مناسبی برای ایجاد اوقات فراغت جالب و پرهیجان در خانه است؛ انجام آزمایش‌های علمی ساده نیز علاوه بر سرگرمی، در پرورش نبوغ و استعداد مؤثر خواهد بود.

ـ تمرینات ورزشی و فعالیت بدنی، حتی در خانه و با انجام حرکات کششی و جهشی ساده، امکان‌پذیر است که نباید از آن غفلت کرد.

این فعالیت‌ها در پرتوی یک برنامه‌ریزی درست، می‌تواند اوقات فراغت دل‌پذیری را در خانه رقم بزند و خاطر والدین را نیز آسوده‌تر کند.

محبوبه ابراهیمی

پرسش: پنج سال است که ازدواج کرده‌ایم. همسرم درآمد مناسبی دارد، اما به هیچ وجه اهل پس‌انداز و آینده‌نگری نیست؛ این موضوع باعث نگرانی من شده است. با چه راهکاری باید او را متوجه اهمیت این موضوع کنم؟

پاسخ: پرسشگر عزیز، بحث‌هایی که ریشه در مسائل اقتصادی دارند، معمولاً به علت کمبود پول نیست، بلکه بر سر مدیریت مالی است. راهکارهای ذیل کمک می‌کند تا امور مالی را کنترل و ‌مدیریت کنید.۱ـ اکثر افراد ولخرج جزء افرادی هستند که برنامه و هدف خاصی ندارند؛ پس تغییر این الگو جز با برنامه‌ریزی، هدف‌گذاری و اولویت‌بندی امکان‌پذیر نیست. مشخص کنید تا آخر ماه قرار است چه اندازه خرج و چه اندازه پس‌انداز کنید، حتی اگر ناچیز باشد. ۲ـ گاهی شخص از عدم مدیریت مالی خود ناآگاه است و باید وی را آگاه کنید؛ البته به صورتی که متهم و مقصر شناخته نشود. موضوع را طوری بیان کنید که از روی دلسوزی، آینده‌نگری و مسئولیت‌پذیری باشد. ۳ـ از او بخواهید برای خرید با شما مشورت کند و درخواست خود را کاملاً دوستانه مطرح کنید. فراموش نکنید هنگامی که خودتان هم قصد خرید دارید حتماً با او مشورت کنید. ۴ـاگر همسرتان واقعاً نمی‌تواند جلوی ولخرجی خود را بگیرد، به او پیشنهاد دهید تا برای آزمایش هم شده مدتی خرج خانه را در اختیار شما بگذارد و در پایان ماه مقداری پس‌انداز کنید؛ این موضوع برای او بسیار خوشایند خواهد بود. ۵ـ برای پس‌اندازهای اندک، وی را تشویق کنید؛ لازم نیست مبلغ زیادی باشد، حتی مقدار کمی پس‌انداز شروع خوبی است. ۶ـ در چنین شرایطی برای پس‌انداز کردن می‌توانید وجوه نقد خود را به اجناس ارزشمند غیرقابل خرج تبدیل کنید؛ طلا، سکه، سهام و... به راحتی قابل نقد شدن نیستند. ۷ـ بخشی از تفریحات خود را در خانه کنار همسرتان دل‌چسب و مهیج سپری کنید؛ مثلاً به جای هفته‌ای دو سه بار رفتن به رستوران، با پخت‌های متنوع در منزل از کیک و شیرینی تا غذاهای مختلف، مقداری از هزینه‌های اضافی را کم کنید.۸ـ گاهی افراد کنترل هیجانات خود را در بسیاری از جمع‌های خانوادگی و دوستانه از دست می‌دهند و ناگهان تصمیم به خرج مبلغ زیادی برای صرف شام و مهمانی‌ها می‌گیرند؛ در چنین مواقعی لازم است هیجان را کنترل و ماجرا را زیرکانه مدیریت کنید. ۹ـ اگر همسرتان هنگام ناراحتی برای فرار از اتفاق ناخوشایند به خرید می‌رود، لازم است شما اوضاع را در منزل زیر نظر داشته باشید و از قهر، بحث و مجادله جلوگیری کنید و با او دوست و همراه باشید.

در آخر تأثیر هم‌نشین را فراموش نکنید؛ دوستان ولخرج بسیار تأثیرگذارند؛ در این باره با او صحبت کنید.

صدیقه‌سادات شجاعی

 

گفت‌وگو با مریم عصارزاده بسیجی و فعال فرهنگی

دغدغه‌مند فعالیت‌های فرهنگی و جهادی هیچ‌گاه از افکار و ایده‌های خود در این مسیر دست برنمی‌دارد. «مریم عصارزاده» متولد سال 1366 و فارغ‌التحصیل رشته کارشناسی‌ارشد مهندسی پزشکی دانشگاه علوم تحقیقات و حوزه علوم اسلامی دانشگاهیان دانشگاه ‌الزهرا(س) است که از دوران دانش‌آموزی فعالیت فرهنگی داشته است و با قبولی در دانشگاه وارد فعالیت‌های بسیج دانشجویی شد. او یک پسر سه ‌ساله دارد؛ حتی نقش مادری در ادامه مسیر خسته‌اش نکرده است: «بعد از اتمام کارشناسی، متأسفانه اکثر دوستانی که فعال بودند، از هم گسیخته شدند. با ورود به کارشناسی ارشد، مسئول بسیج دانشجویی امور خواهران شدم. همان زمان این جرقه در ذهنم زده‌شد کاری کنم دوستانی که زمان دانشجویی در مرکز بسیج فعالیت می‌کردند، بعد از دانشگاه نیز همدیگر را گم نکنند.» عصارزاده ادامه می‌دهد: «به همین روی هدف و شاکله اصلی هیئت زمینه‌سازان ظهور با هدف شبکه‌سازی اجتماعی و جمع کردن بانوان فعال دغدغه‌مند ولایی تهران در ذهنم شکل گرفت، برنامه اولیه هیئت این بود؛ چون این فعالیت‌ها در همه نقاط کشور انجام می‌شود، اما هیچ‌کدام به صورت شبکه‌ای فعالیت نمی‌کنند و به شکل پراکنده هستند، در عین حال هم‌افزایی ندارند که بنابراین اثرگذار هم نخواهند بود.» این ایده موجب شد تا این هیئت بتواند دوستان خود را که دغدغه‌مند فعالیت فرهنگی هستند، در محفلی کنار هم جمع کند تا بعد از فارغ‌التحصیل شدن نیز فعالیت‌های فرهنگی خود را کنار هم ادامه دهند عصارزاده می‌گوید: «ورودی سال‌های 1384 و 1392 دانشگاه بودم، اما در این فاصله ارتباطم را با ادوار مختلف دانشجوهای بسیجی دانشگاه علوم تحقیقات حفظ کردم و می‌توان گفت پتانسیل اصلی این هیئت، دوستان بسیجی و فعالان فرهنگی هستند و توانسته‌ایم بچه‌های ورودی سال‌های 1382 تا 1397 را در این هیئت جمع کنیم.» این هیئت به صورت ماهانه و گردشی در پنج سال در زمینه‌های مختلف از جمله برنامه‌های مطالعاتی، سیاسی، فرهنگی، تدبر در قرآن و موضوعات دیگر فعالیت داشته است. در این مدت با دانشجوهای فعال فرهنگی دانشگاه‌های دیگر نیز ارتباط گرفته است و در حال حاضر یک شبکه مجازی حدود 500 نفری ایجاد کرده‌اند که به غیر از فعالیت‌های حضوری در قالب هیئت و کارهای جهادی و خیریه‌ای، خوراک فکری، محتوایی و فرهنگی را به اعضای گروه می‌رسانند. از دیگر زیرمجموعه‌های این هیئت، «هیئت مناطق بانوان تهران»، «هیئت خانوادگی متأهلی»، «واسطه‌گری ازدواج»،  «ازدواج آسان» و خیریه« با هم بسازیم» است که با کمک همدیگر فعالیت‌های مختلفی انجام می‌دهند.

تک‌فرزند بودم. بدم نمی‌آمد خواهر یا برادری داشته باشم، اما گاهی می‌ترسیدم آن همه توجه را از دست بدهم. بالاخره در همان روزهایی که تازه وارد شانزده‌سالگی شده بودم، معلوم شد که قرار است عضوی به خانواده ما اضافه شود. کمی در ابراز احساساتم گیج بودم. قرار بود همراه مادرم برای یادگیری زبان دوم اقدام کنیم؛ چون آرزو داشتم معلم شوم و در کنار آن مدارج علمی بالایی کسب کنم. همه اینها نیازمند آموزش زبان انگلیسی بود و حالا با این شرایط، مادر از همراهی من دست می‌کشید. این موضوع ناراحتم می‌کرد. پدرم اما خیلی خوشحال بود. بارها گفته بود که دلش یک خانه شلوغ و پربچه می‌خواهد؛ اما زمانه و مشکلات کوچک و بزرگ مانع شده بود.

روزها گذشت و برادر کوچکم، احسان، به دنیا آمد. همه با دنیای عجیب و شادی روبه‌رو بودیم. او، اگرچه چیزی از دنیا نمی‌فهمید، اما به طرز عجیبی زندگی همه‌مان را تحت تأثیر قرار داده بود؛ یک زندگی فعال و پرشور و هیجان! تمام دل‌خوشی من و پدرم رسیدن به خانه و بازی با احسان بود. انگار هیچ لذتی در دنیا ما را آن‌قدر شاد نمی‌کرد که خنده‌های دلچسب احسان.

اما خانه‌ شاد ما با خبر دردناکی به هم ریخت. بعد از مدت‌ها بررسی و آزمایش و تست، متوجه شدیم احسان ناشنواست. همه چیز به هم ریخته بود. مادرم با اشک و آه به هر دری می‌زد تا صدایش را به گوش احسان برساند. پدرم افسرده و در هم بود، انگار ده سال شکسته‌تر شده بود. من هم وقتی نگاهم به حرکات بامزه برادرم می‌افتاد، بغض می‌کردم، تحمل آینده‌ای مبهم برای پسر نازنین خانواده را نداشتم. تمام فضای خانه‌ ما پر شد از بحث درمان احسان! تنها دل‌خوشی ما این بود که بشود راهی برای درمانش پیدا کنیم. دکتر گفته بود با کاشت حلزون می‌شود او را درمان کرد و همین موضوع دلگرم‌مان می‌کرد، هرچند سختی‌های زیادی پیش رو بود. یکی از آنها آموختن زبان اشاره به احسان و یادگیری خودمان تا زمان فرا رسیدن عمل جراحی بود. کمی من، کمی پدرم و بیشتر البته مادرم، با استفاده از کتاب‌های آموزشی و کلاس‌های مختلف، سعی در یادگیری و آموزش داشتیم. عشق به کوچک‌ترین عضو خانواده ما را مجاب می‌کرد که هر سختی و ناگواری را تحمل کنیم. هر حرکتی را که احسانِ دوست‌داشتنی تقلید می‌کرد، انگار دنیا را به ما می‌بخشیدند. کم‌کم زبان دوم خانواده ما، زبان اشاره شد. حتی گاهی یادمان می‌رفت و با اشاره حرف‌های‌مان را به همدیگر منتقل می‌کردیم و بعد می‌خندیدیم. احسان هم همین رفتار را تقلید می‌کرد و بعد از هر اشاره می‌خندید. دنیای صاف و پاک کودکی او همه ما را به وجد می‌آورد.

عمل احسان با هر سختی که بود، در سال دوم تولدش انجام شد و برادر عزیزم برای اولین بار توانست نغمه روح‌بخش مادرم را بشنود. همان سال در رشته آموزش کودکان استثنائی شاخه ناشنوایان در دانشگاه پذیرفته شدم و چند سالی‌ است با زبان دوم با کودکانی که ذهن و فکرشان در سکوتی مطلق شکل می‌گیرد، نجواهای عاشقانه سر می‌دهم.

نفیسه محمدی