قدیمی‌ها دعوا را نمک زندگی‌ می‌دانستند و از آنجا که اختلاف میان همسران کاملا طبیعی و بخشی از زندگی مشترک است، دعوا بر اثر این اختلافات را محتمل می‌دانستند و در حقیقت با تعابیر شیرین، دعوای زناشویی را طبیعی و لازمه زندگی معرفی می‌کردند؛ اما با تغییر سبک زندگی و کاهش تحمل افراد، دعواهای خانوادگی شکلی جدی‌تر و خشونت‌بارتر به خود گرفته‌اند که بدون شک از حد نمک زندگی فراتر رفته‌اند. زندگی در محیط پرتنش و دعوا، جدا از آسیب‌های حتمی‌اش، برای هر انسانی، سخت و طاقت‌فرساست. در این میان، فرزندان به قربانیان ردیف اول این مشاجرات تبدیل شده‌اند که گاهی، آرامش و پایان درگیری‌های والدین، بزرگ‌ترین آرزوی زندگی‌شان است.

در حقیقت، والدین آن‌قدر اختلافات خود را بزرگ‌نمایی می‌کنند و جدی می‌گیرند و به دنبال احیای حقوق خود در دعواهای‌شان هستند که جایگاه پدر و مادر بودن را فراموش می‌کنند، حتی حضور فرزندان را نادیده می‌گیرند؛ از این رو بدون توجه به آسیب‌های جدی که با هر مشاجره، به روح، ذهن  حتی جسم فرزندان‌شان وارد می‌شود، دنبال نجات خود از مظلومیت و رهایی از زیر بار ظلم هستند.

گاهی دعوای همسران علاوه بر توهین و فحاشی، به رفتارهای پرخاشگرانه و خشونت‌بار، حتی تهدید به طلاق کشیده می‌شود و فرزندان در چنین شرایطی، سقف امنیت زندگی خود را در حال سقوط می‌بینند و دچار ناامنی، ترس و نگرانی‌های ذهنی و روانی می‌شوند که ممکن است این احساسات در تمام سال‌های عمر با آنها باقی بمانند. اضطراب، خواب ناآرام، عدم تمرکز، افت تحصیلی، کاهش اعتماد به نفس، مشکلات ارتباطی با هم‌سالان حتی ضعف ارتباط اجتماعی در بزرگ‌سالی بخشی دیگر از پیامدهای منفی دعوای والدین مقابل کودکان هستند.

کارشناسان امور تربیتی، معتقدند نوجوانان در چنین شرایطی، از خانه گریزان می‌شوند و آرامش و امنیت را در میان دوستان و در فضای بیرون خانه جست‌وجو می‌کنند. گرایش افراطی به فضای مجازی نیز نوعی گریز از فضای ناامن خانواده برای رسیدن به آرامش است.

از سوی دیگر، مشاهده رفتار والدین هنگام دعوا و عصبانیت، ناخودآگاه به تقلید فرزندان منجر می‌شود و آنها از رفتار بزرگ‌ترها الگو می‌گیرند و به کاربردن الفاظ بد و رفتارهای پرخاشگرانه به عادت‌های رفتاری‌شان در آینده تبدیل می‌شود. از آنجا که هیچ پدر و مادری، قصد آسیب رساندن به فرزند خود را ندارد، لازم است آنها را از آوار جنگ‌های خانوادگی و دعواهای بی‌ارزش خود نجات دهند و با کسب مهارت‌های برقراری ارتباط سالم و حل مسئله، اختلاف‌ها را به اشتراک و تفاهم تبدیل کنند و خانه و خانواده را در بستر آرامش قرار دهند.

محبوبه ابراهیمی

پرسش: طی پنج سال گذشته، همسرم که ۴۴ سال دارد، در کار موفقیتی نداشته و هر سال ضررهای مالی بسیاری می‌دهیم؛ ولی او مدام در حال گرفتن وام و قرض است. به شدت نگران او هستم و دلم می‌خواهد به او کمک کنم؛ وظیفه من در این شرایط چیست؟

پاسخ: پرسشگر عزیز، حمایت همسران از همدیگر یکی از مهم‌ترین ارکان زندگی زناشویی است. در بخش حمایت مالی فرقی نمی‌کند زوج، هر دو شاغل هستند یا یک نفر شاغل است؛ باید حمایت مالی از همسر رعایت شود و این حمایت مالی فقط از سمت مرد نیست، بلکه بانوان می‌توانند با درک شرایط اقتصادی همسر، واقع‌بینی، پشتیبانی، صرفه‌جویی و کاهش هزینه‌های زندگی، از همسر خود حمایت مالی کنند. برای کاهش نگرانی‌های شما چند راهکار پیشنهاد می‌شود: ۱ـ با حمایت، احترام و قدردانی از همسر، اضطراب عمومی را که در طول روز تجربه می‌شود،‌کم کنید؛ ۲ـ سعی کنید بدون اینکه رفتار شما حمل بر دخالت شود، روشی پیدا کنید تا در مسائل مالی با شما مشورت کند؛ ۳ـ به جای انتقاد کردن، پیشنهاددهنده، حامی و تشویق‌کننده باشید؛ ۴ـ در زندگی مشترک، هر دو طرف تا هموار شدن شرایط احتیاج به همراهی دارند؛ مشکل، مشکل خانواده است و باید با مهارت مسئله حل شود؛ ۵ـ حتماً درباره مسائل پیش‌آمده با همسرتان به صورت اصولی و بی‌حاشیه گفت‌وگو کنید؛ شاه‌کلید ارتباط موفق گفت‌وگوست؛۶ـ داشتن حساب بانکی مشترک می‌تواند کمک کند تا خرج و مخارج زندگی مشترک حساب‌شده باشد؛
۷ـ بر اساس توانایی‌های‌تان الگویی منحصر به فرد را برای خانواده خود ترسیم کنید. شاید شما توانایی بیشتری در تأمین مالی خانواده داشته باشید و همسرتان هم آشپز بهتری باشد؛ پس باید کلیشه‌ها را کنار زد و بر اساس توانایی‌ها تقسیم وظایف کرد. اگر این توانایی را دارید که امور مالی را به دست بگیرید، از او بخواهید در فرصت پیش‌آمده با تحقیق و مشورت و به دور از عجله، کار جدیدی انتخاب کند؛ ۸ـ همان‌طور که زمانی در سودهای زندگی شریک شده‌ایم، در زمان‌های زیان هم باید همراه باشیم و به انتظار روزهای آرام‌تر تلاش کنیم؛ ۹ـ با همسرتان صحبت کنید و قرار بگذارید درصدی از درآمد مشترک‌تان را برای روزهای آینده پس‌انداز کنید؛۱۰ـ با پس‌اندازتان سرمایه‌گذاری کنید، حتی اگر کم باشد؛ با خرید اوراق بهادار،‌ طلا و... ارزش آن را حفظ کنید؛ ۱۱ـ در تصمیم‌گیری‌ها به تفاهم برسید و بهترین انتخاب و گزینه را در نظر بگیرید؛
۱۲ـ
از مناجات و درددل با پروردگار غافل نشوید که او روزی‌رسان است.

 

صدیقه‌سادات شجاعی

گزارشی از فعالیت‌های جمعیت مردمی امام حسنی‌ها در گفت‌وگو با مصطفی عباسی

جمعیت مردمی امام حسنی‌ها که متشکل از چندین گروه مردمی و جهادی است، در ابتدا هفت سال در مناطق محروم جنوب استان کرمان فعالیت می‌کرد که به مرور و فراخور زمان، تبدیل به چندین گروه مردمی خیریه و جهادی شد که از نقاط مختلف کشور، سالی چند مرتبه جمع می‌شوند تا به صورت مشترک و با هم‌فکری و کمک هم، فعالیت‌های واحد و شاخص انجام دهند. «مصطفی عباسی» یکی از اعضای این جمعیت می‌گوید: «بچه‌های گروه‌های مختلف وقتی کنار یکدیگر قرار می‌گیرند، ظرفیت‌شان در هم ضرب می‌شود؛ چون هر کس تخصص و توانمندی متفاوتی دارد.» عباسی با اشاره به عید غدیر می‌گوید: «با توجه به اهمیت پرداختن به عید غدیر که مبنای اعتقادی شیعه است، مسئله غدیر همیشه برای ما دغدغه بوده، اما این روز در لوای محرم کم‌رنگ شده است؛ لذا تصمیم گرفتیم برای غدیر کاری انجام دهیم. هر کدام از گروه‌های مردمی و جهادی در این ایام کارهای مختلفی، مثل اطعام، تهیه ارزاق و برگزاری جشن را انجام می‌دهند و ما بعد از گفت‌وگوهای مکرر با گروه‌های مختلف، به این جمع‌بندی رسیدیم که راهبرد اصلی ما ترویج و گسترش جشن‌های خانگی در این روز باشد.» این فعال جهادی می‌گوید: «ما عید نوروز و شب یلدا را خانوادگی برگزار می‌کنیم، چرا برای غدیر چنین کاری انجام نمی‌دهیم؟ سفارش ائمه معصومین(ع) به شادکامی و اظهار شادی در جشن‌های دینی است؛ بنابراین باید تمرکز ما بر جشن‌های خانگی باشد. رهبر معظم انقلاب نیز بر انتقال پیام غدیر تأکید ویژه داشته‌اند.»  وی ادامه می‌دهد: «پیامبر(ص) در اواخر خطابه غدیر، رساندن پیام واقعه غدیر از نسلی به نسل بعد را به دوش همه می‌گذارند، گویا واجب عینی است و باید بتوانیم آن را به نسل‌های دیگر منتقل کنیم. ما یک جشن خانگی راه انداختیم. این جشن خانگی چند رکن دارد که شامل کیک درست کردن مادر خانواده است تا نماد جشن باشد و عیدی دادن و تزئین خانه هم در این برنامه قرار دارد.» وقتی جشن‌های خانگی رونق بگیرد، قاعدتاً سایر آداب مذهبی، مثل انفاق، احسان و شادکامی در کنار هم اتفاق می‌افتد. مصطفی عباسی می‌گوید: «با توجه به شرایط کرونا، برگزاری جشن‌های خانگی مساعدتر است. در حال تهیه بسته‌های عیدانه هستیم که حاوی اطعام غدیر هم هست که در روایات به آن تأکید ویژه شده. اسم این پویش عیدانه «شیرینی یک پیمان» است و بسته ملزومات جشن آماده می‌شود که حاوی اطعام، بسته ارزاق و جشن است و به دست خانواده‌های بی‌بضاعت تحت نظر گروه‌ها می‌رسد که هر کسی خانه خود را تزئین کند و جشن بگیرد.» کارگروه محتوایی این جمع، پویش «همه شادیم در بهترین روز خدا» را نیز اجرا می‌کند که به شکل عمومی و سراسری است و همه می‌توانند در آن شرکت کنند. در این پویش با توجه به اینکه در فرهنگ دینی ما بیرق و پرچم رکن است، بچه‌ها پرچم درست می‌کنند. ملزومات جشن در یک بسته که شامل پارچه، شابلون و رنگ است، آماده شده و این بسته‌ها به صورت عمومی در مناطق مختلف توزیع می‌شوند، حتی به فروش می‌رسند. به خانواده‌هایی که فرزند دارند، عیدانه نیز داده می‌شود. بچه‌ها بعد از درست کردن پرچم، با آن عکس می‌گیرند و برای این جمعیت می‌فرستند تا در مسابقه‌ای به همین مناسبت شرکت کنند. تلاش گروه این است که این کار در سراسر کشور انجام و برای گروه‌ها و ارگان‌های مختلف الگوسازی شود.

روی صندلی کنار میز پذیرش ولو شد. به پاهایش نگاه کرد، چه فشاری را تحمل می‌کردند. مدام از این اتاق به آن اتاق، در حال رفت و آمد بود و کار در این روزها تمامی نداشت. به علاوه ماسک و شیلد و گان حالش را به هم می‌زد. با خودش فکر کرد چه روزهای خوبی را کنار دوستان و همکارانش داشت و چقدر ناشکری کرده بودند. هر روز با لباس‌های تمیز و اتو کشیده به مریض‌ها سر می‌زد و کارهای روزمره را بدون هیچ سختی انجام می‌داد، اما حالا روزهایی که شیفت داشت، از نگرانی و ترس می‌لرزید. کار سخت شده بود. به علاوه این حجم بیمار بدحال، دلش را به درد می‌آورد. خستگی، استرس، حجم بالای کار همه‌ وهمه کلافه‌شان کرده بود. به پرونده‌های روی میز نگاه کرد. باید به بیماران سالن ۴ سر می‌زد و اتاق را مرتب می‌کرد، اما رمق نداشت. سرش را روی میز گذاشت تا کمی استراحت کند.

دقیق نفهمید چقدر خوابیده، سرش را بلند کرد. خانمی داشت پرونده‌های روی میز را با احتیاط مرتب می‌کرد؛ نتوانست بفهمد کیست.

ـ وای ببخشید بیدار شدین! تو اتاق استراحت براتون چایی دم کردم، یه چای تازه‌دم بخورین، بیسکویت و کیک هم هست، یه‌کم استراحت کنین. من به مریض‌ها سر می‌زنم. صدای این دختر جوان را نشناخت.

ـ شما از کدوم بخش اومدین؟ ندیدم‌تون... دختر همان‌طور که کارها را انجام می‌داد، گفت: «نیروهای جهادی هستیم، تا ۵ روز مهمان...» نگذاشت حرفش را تمام کند.

ـ نیروی جهادی چیه؟ این وضعیت که می‌بینی نیروی متخصص می‌خواد، نه جهادی... دختر باحوصله نگاهش کرد. نگاهش قوی و مهربان بود.

ـ متخصص که نیستم، ولی نگران نباشین، دوره دیدم... یه کارهایی از دستم برمی‌آد، قبل از اینجا بیمارستان دیگه‌ای بودیم... از جا بلند شد و بی‌توجه به اتاق استراحت رفت. دختر هم دنبالش راه افتاد. دستکش‌هایش را درآورد، دست‌هایش را ضد عفونی کرد و یک چای خوش‌رنگ گذاشت جلوی مریم و گفت: «دیدم مریض‌های سالن ۴ رسیدگی می‌خوان، با اجازه‌تون پرونده‌هاشون رو آماده کردم، می‌رم یه سری بهشون بزنم.»

جوابش را نداد و به چای‌اش خیره شد. یک ساعتی گذشت. مریم این یک ساعت را وقت داده بود تا دختر جوان جسوری که دم از کمک به بیماران کرونایی می‌زد، خسته‌وکوفته برود دنبال کارش.

از جا بلند شد. به سمت سالن ۴ که شلوغ‌ترین سالن بود، راه افتاد.

جلوی در خشکش زد. ملحفه‌ها عوض شده بود. چند نفری که نیاز به اکسیژن و سرم و مسکن داشتند و آن‌قدر قیل و قال راه انداخته بودند، در سکوت استراحت می‌کردند و دختر جوان داشت به پیرزن بدحالی با کلمات محبت‌آمیز غذا می‌داد. سالن آرام و مرتب بود، مثل روزهای اول بیماری که انرژی داشتند و کم نیاورده بودند.

به سمت دخترک رفت و بی مقدمه پرسید: «گفتی از کجا شما رو فرستادن؟»

دختر همان‌طور که قاشق را به طرف پیرزن می‌گرفت، جواب داد: «از طرف جایی نیست، شما فکر کنید گروه جهادی ما عیدیِ عید غدیره...»

آرامشی سرتاپای مریم را گرفت. زیر لب زمزمه کرد: «عیدیِ عید غدیر...» و لبخند زد.

نفیسه محمدی