احادیث، روایات و تفاسیر اتّفاق دارند که پیامبر(ص) براى مباهله على(ع) و فاطمه(س) و دو پسر آنان را انتخاب کرد و کلمه «نسائنا» در آیه شریفه[مباهله] بر فاطمه(س) و کلمه «أنفسنا» بر على(ع) حمل شده است. مشهور علمای شیعه و اهل سنّت «أبنائنا» را به حسن و حسین(ع) تفسیر کردهاند و اختلاف نظرى ندارند؛ بنابراین محور اصلى بحث پیرامون تفسیر «أنفسنا» است.مرحوم قاضى نورالله شوشترى در کتاب احقاق الحق مىفرماید: «مفسّران قرآن مجید (از شیعه و اهل سنّت) اجماع و اتّفاق نظر دارند که منظور از «أبنائنا» حسن و حسین(ع) و مراد از «نسائنا» فاطمه زهرا(ع) و منظور از «أنفسنا» على(ع) مىباشد.» آیتالله العظمى مرعشى در پاورقى این کتاب آوردهاند که «حدود 60 کتاب اهل سنّت مطلب فوق را نقل مىکند.» به هر حال، آیه مباهله از آیات محکم و صریحى است که دلالت روشنى بر ولایت امیرمؤمنان(ع) و فرزندانش(ع) دارد؛ بنابراین از انطباق جمله «أنفسنا» به شخص «علىّبنابىطالب(ع)» مىتوان پلى به سوى ولایت و امامت زد و به این وسیله ولایت را ثابت کرد. برای اصل داستان مباهله پیامبر اسلام(ص) با مسیحیان نجران و تسلیم شدن آنها میتوان به كتابهای ذیل اهل سنت مراجعه کرد: كشفالاسرار و عده الابرار، ابوالفضل میبدی، ج 1، ص 144؛ تفسیر المنیر، وهبهبنمصطفی زحیلی، ج 3، ص 245؛ تفسیر سورآبادی، ابوبكر عتیقبنمحمد، ج 1، ص 289؛ شواهد التنزیل، عبیداللهبناحمد حسكانی، ج 1، ص 155؛ الجامع الاحكام القرآن، محمدبناحمد قرطبی، ج4، ص103؛ الدر المنثور فی تفسیر المأثور، جلالالدین سیوطی، ج 2، ص 38 و... از علمای اهل سنت، فتحالدین حنفی گفته است: بدان كه اهلبیت پیامبر اسلام(ص) عبارتند از علی، حسن و حسین و سیده نساءالعالمین فاطمهزهرا(س) كه روایات مشهور فراوانی در كتب تفسیر و حدیث بر این مطالب دلالت دارد و بالاترین دلیل، آیه تطهیر و آیه مباهله است... من دلایلی دارم كه میرساند علی(ع) از بقیه انبیا، رسولان، ملائكه مقربین و همه مخلوقات خدای متعال، به غیر از حضرت محمد(ص)، افضل است و از جمله این دلایل آیه مباهله است كه خداوند علی(ع) را نفس محمد(ص) قرار داده و چون محمد(ص) افضل همه است، پس علی(ع) نیز افضل از همه میباشد. قال الشعبی: «أبنائنا الحسن و الحسین و نسائنا فاطمة، و أنفسنا علیبنأبیطالب»؛ شعبی میگوید: منظور از پسران ما حسن و حسین و منظور از زنان ما فاطمه و منظور از خودمان علیبنابیطالب(ع) است.
هنگامی که خداوند به پیامبر دستور داد ابلاغ امر ولایت علی(ع) را هرچه سریعتر انجام دهد، ایشان کمی تأمل به خرج دادند. پیامبر اسلام(ص) دلیل به تعویق انداختن ابلاغ امر ولایت و جانشینی علی(ع) را ترس از بازگشت مردم به دوران جاهلیت ذکر فرمودند. ایشان میدیدند که مردم فاصله چندانی با دوران جاهلیت عرب نگرفتهاند و امکان دارد این ابلاغ را تلاش پیامبر(ص) برای موروثی کردن حکومت و گماردن داماد خود بر مسند قدرت و... استنباط کنند.(بحارالانوار، ج 35، ص 281) مگر جاهلیت چه شاخصههایی دارد که اینقدر پیامبر رحمت(ص) را پریشان کرده بود؟ و اگر این اتفاق میافتاد چهمیشد؟ با مراجعه به آیات و روایات درمییابیم که در اسلام جاهلیت معنای بسیار گستردهای دارد که همه رذیلتهای اخلاقی را دربرمیگیرد و البته محدود به شبه جزیره نیست. آنچه در مییابیم جاهلیت معنایی ورای ندانستن و علم نداشتن دارد و ظاهرا حالتی است که انسان فاصله جدی با خداوند دارد و برای رسیدن به خواسته خود هر کاری انجام میدهد. در قرآن و روایات مصداقهایی وجود دارد، اما وجه مشترکشان مدنظر است و ما باید به آن وجوه مشترک دقت کنیم. در واقع اسلام آمد تا این وضعیت را تغییر دهد و رفتارهای برخواسته از عادات درونی را اصلاح کند. در طول تاریخ نیز پیامبران الهی و اولیای خدا خود را از این عادات درونی دور کردهاند تا رفتارشان انسانی باشد. حاضر بودند هر سختی را به جان بخرند تا روحشان آلوده نشود؛ برای نمونه هنگامی که به حضرت یوسف تهمت زدند، ایشان از خدا میخواهد او را از آن محیط دور کند، حتی اگر گرفتار زندان یا سیاهچال شود. در قرآن میخوانیم «یوسف گفت: پروردگارا؛ زندان برای من از آن چه مرا به سوی آن میخوانند محبوبتر است و اگر حیله را از من باز نگردانی من به سوی آنها تمایل میکنم و از جاهلان میشوم.»(یوسف/ 33) جهالت در اینجا به معنای هوسرانی و فساد آمده است. همچنین حضرت یوسف «گفت: آیا دانستید با یوسف و برادرش چه کردید؟ آنگاه که شما جاهل بودید.»(یوسف/ 89) در اینجا هم جهالت مساوی با رفتارهای زشت برادران در طول سالیان متمادی آمده است. امام صادق(ع) در معنای جهالت میفرمایند: «هر گناهی که انسان مرتکب میشود، اگر آگاهانه باشد، در حقیقت جهل است، زیرا خود را در خطر قهر الهی قرار میدهد.» (المیزان، ج 7، ص 101) «احمدامین مصری» نویسنده و مورخ مسلمان(۱۸۸۶ـ ۱۹۵۴) نیز میگوید: «جهل در برابر علم نیست، بلکه به معنای سفاهت، خشم، تکبر و افتخارات بیجاست.»(فجرالاسلام، ص 60) مردم زمان جاهلیت حتی به نامی که داشتند هم تکبر میورزیدند و با آن دیگران را آزار میدادند. برای نمونه پیامبر(ص) نام مردی که «عزیز» بود و با آن تفاخر میکرد را به «عبدالرحمن» تغییر دادند تا بداند عبد خداست و خود را بزرگ نبیند.(اصول کافی، ج ۵، ص ۳۴۰) امام سجاد(ع) میفرمایند: «عصبیت مذموم جاهلی به این معناست که شخص، افراد شریر قوم خود را بهتر از افراد نیک قوم دیگر بداند و به آنان در اعمال ظالمانه کمک کند.»(اصول کافی، ج ۲، ص ۳۰۹). امیرمؤمنان علی(ع) عصر جاهلیت را چنین توصیف میفرمایند: «خداوند پیامبر اسلام را وقتی فرستاد که از دیرباز پیامبری نیامده بود، ملتها در خوابی طولانی فرو رفته بودند، سر رشته کارها از هم گسیخته و آتش جنگها در همه جا شعلهور بود. دنیا را تاریکی، جهل و گناه تیره کرده بود. فریبکاری آشکار، برگهای درخت بشر پژمرده و زرد شده و امید ثمری از آن نبود. آبها فرو رفته و فروغ هدایت خاموش شده بود، بدبختی به بشر هجوم آورده و چهره کریه خود را نمایان کرده بود. ترس، دلهای مردم را فراگرفته و تنها پناهگاهشان شمشیر بود.» جالب آنکه پیامبر(ص) شناخت آن دوره را به این معنا که از سنتهایش پیروی شود هم بیفایده دانسته است(اصول کافی، ج 1، ص 32) به عبارتی ایشان غیر مستقیم فرمودهاند که هیچ نکته مثبتی نمیتوانیم در فرهنگ جاهلی پیدا کنیم که برای ما مفید فایده باشد. ضمن آنکه مهمترین ترس رسول خدا(ص) از بازگشت مسلمانان به جاهلیت، نابودی کامل اسلام بود. حالتی که نه از اسلام و اخلاق و شریعت چیزی باقی میماند و نه زحمات پیامبر(ص) و یارانش ثمر میداد.
سید مرتضی رضایی
هنگامی که رسول گرامی اسلام(ص) از خداوند دستور گرفتند ولایت و جانشینی امیرالمؤمنین(ع) را ابلاغ بفرمایند، ایشان امتناع ورزیدند و از خداوند خواستند این فرمان را به تعویق بیندازد؛ دلیل مهمش را هم ترس از نپذیرفتن مسلمانان بیان کردند که در شماره قبل آمد. پیامبر(ص) میترسیدند این ابلاغ در زمانی نامناسب انجام و موجب خروج مسلمانان از اسلام شود. آیات اول و دوم سوره معارج کسی را کافر مینامد که در برابر این دستور ایستادگی کرد. ماجرای این فرد اینگونه بود که وقتی خبر اتفاقات غدیرخم به شهرهای اطراف رسید، شخصی به نام «نعمانبنحارث فهری» (ظاهرا از مکه) به سرعت خود را به غدیرخم رساند و نزد پیامبر اكرم(ص) آمد و عرض كرد: «تو به ما دستور دادی شهادت به یگانگی خدا و اینكه تو فرستاده او هستی دهیم، ما هم شهادت دادیم. سپس دستور به جهاد، حج، روزه، نماز و زكات دادی، ما همه اینها را نیز پذیرفتیم، ولی به اینها راضی نشدی تا اینكه این جوان (علیبنابیطالب) را به جانشینی خود منصوب كردی و گفتی «مَنكُنتُ مَولاهُ فَعَلِی مَولاهُ». آیا این سخنی از ناحیه خودت است یا از سوی خداوند است؟» پیامبر اكرم(ص) با آرامش فرمودند: «قسم به خدایی كه معبودی جز او نیست، این از ناحیه خداوند است.» نعمان روی برگرداند در حالی كه میگفت: «خداوندا! اگر این سخن حق است و از ناحیه تو، سنگی از آسمان بر ما بباران.» همان لحظه سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و او را كشت.
سپس آیات اولیه سوره معارج نازل شد.(تفسیر البرهان و تفسیر مجمع البیان) شاید این اولین عمل خداوند به وعدهاش درباره محافظت از این دستور بود؛ زیرا خداوند خلف وعده نمیکند: «إِنَّ اللَّهَ لَا یخْلِفُ الْمِیعَادَ»؛ همان وعده محافظتی که به پیامبر اسلام(ص) داده و فرموده بود: «وَاللَّهُ یعْصِمُک مِنَ النَّاسِ»؛ خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم، نگه میدارد.(مائده/ 67) همین آیه موجب شد شمشیرها در نیام بمانند و غیظها موقتا فرونشینند.
پیامبر رحمت(ص) از بازگشت مسلمانان به دوران جاهلیت ترس داشتند و در دلیل به تعویق انداختن دستور خداوند فرموده بودند: «...شما به دوران جاهلیّت نزدیک هستید و در قلب برخی افراد کینه و دشمنی است و میترسم اگر انجام دادم، قبول نکنید...»(بحارالانوار، ج 35، ص 281) اما چرا پیامبر(ص) چنین فرموده بودند؟ مگر جاهلیت چه شاخصههایی دارد؟ و اگر این اتفاق میافتاد چه میشد؟
با مراجعه به آیات و روایات درمییابیم در اسلام منظور از جاهلیت چیزی ورای ندانستن و علم نداشتن است. در قرآن آمده است: «یوسف گفت: پروردگارا، زندان برای من از آنچه مرا به سوی آن میخوانند، محبوبتر است و اگر حیله را از من بازنگردانی، من به سوی آنها تمایل میکنم و از جاهلان میشوم.»(یوسف/ 33) جهالت در اینجا به معنای هوسرانی و فساد آمده است. در آیه 89 همین سوره آمده است حضرت یوسف «گفت: آیا دانستید با یوسف و برادرش چه کردید، آنگاه که شما جاهل بودید؟» در اینجا هم جهالت مساوی با رفتارهای زشت برادران در طول سالیان متمادی آمده است. امام صادق(ع) در معنای جهالت میفرمایند: «هر گناهی که انسان مرتکب میشود، اگر آگاهانه باشد، در حقیقت جهل است؛ زیرا خود را در خطر قهر الهی قرار میدهد.» (المیزان، ج 7، ص 101)
همچنین «احمد امین» نویسنده و مورخ مصری (1954ـ 1886) میگوید: «جهل در برابر علم نیست، بلکه به معنای سفاهت، خشم، تکبر و افتخارات بیجاست.»(فجرالاسلام، ص60)
برخی علما مانند آیتالله سیدمحمدحسین مرتضوی لنگرودی نیز قائل هستند که: «جهل... در قرآن و روایات بیشتر به معنای نافرمانی به کار رفته است. یکی دیگر از تقسیمبندیهای جاهل، قاصر و مقصر است؛ قاصر به این معناست که فرد از حقیقت و احکام دینی اطلاعی ندارد و نمیداند که نمیداند؛ اما جاهل مقصر(آگاه) در قیامت مؤاخذه میشود.» پس کسانی که داخل دین آمده بودند، اگر به حال «جهالت» آن روز دچار میشدند، جمیع رذائل اخلاقی را با خود همراه میکردند و آنگاه در دنیا و آخرت سختترین عذابها را متحمل میشدند. امیرمؤمنان حضرت علی(ع) عصر جاهلیت را چنین توصیف میکنند: «خداوند پیامبر اسلام را وقتی فرستاد که از دیرباز پیامبری نیامده بود، ملتها در خوابی طولانی فرو رفته بودند، سررشته کارها از هم گسیخته و آتش جنگها در همه جا شعلهور بود. دنیا را تاریکی، جهل و گناه تیره کرده بود. فریبکاری آشکار و برگهای درخت بشر پژمرده و زرد شده بود و امید ثمری از آن نبود. آبها فرو رفته و فروغ هدایت خاموش شده بود، بدبختی به بشر هجوم آورده و چهره کریه خود را نمایان کرده بود. ترس دلهای مردم را فراگرفته و تنها پناهگاهشان شمشیر بود.»
حضرت در جای دیگر میفرمایند: «هرگز مباد که شما نیز چونان جفاپیشگانِ جاهلیت باشید که نه در دین ژرفنگر بودند و نه از خدا اندیشهای درست داشتند.»
از سوی دیگر، مهمترین ترس رسول خدا(ص) از بازگشت مسلمانان به جاهلیت، نابودی کامل اسلام بود که چیزی از اسلام، اخلاق و شریعت باقی نمیماند و همه زحمات پیامبر(ص) از بین میرفت.
سید حسین خاتمی خوانساری
در شرح آیه60 سوره انفال که میفرماید: «هر نیرویی در قدرت دارید، برای مقابله با آنها (دشمنان) آماده کنید و (همچنین) اسبهای ورزیده (برای میدان نبرد)، تا به وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید...» گفتیم از هر حیث باید در مقابل دشمن قدرت پیدا کرد و در همه ابعاد باید خود را آماده نگه داشت. این آمادگی درباره تمام مسلمانان صادق است و هر کسی در هر جایگاهی باید قدرت پیدا کند، تا جاییکه دشمنان نتوانند بر او تسلط پیدا کنند. ضعف در هر یک از عوامل قدرت میتواند منجر به ورود دشمن شود و ضربهای سخت بر مسلمانان وارد کند. همه مسلمانان در قوت و ضعف جایگاه و مقامشان در دنیا و در مقابل دشمن سهمی مشخص دارند و نمیتوانند آن را بر دوش دیگری بیندازند. تکیه و توکل بر خدا و توسل به اهل بیت(ع)، شادابی و نشاط، جوان و جسور بودن، جسم و روحی سالم، علم و بصیرتی نافذ، همگی از عوامل قدرت هستند که باید در همه مسلمانان وجود داشته باشد؛ اما یکی از مؤلفههای مهم قدرت، سرسختی و عزم راسخ است. خداوند در قرآن میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرینَ یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ...»؛ اى اهل ایمان، هر کس از شما از دینش برگردد (زیانى به خدا نمىرساند) خدا به زودى گروهى را مىآورد که آنان را دوست دارد و آنان هم خدا را دوست دارند، در برابر مؤمنان فروتناند و در برابر کافران سرسخت و قدرتمند، همواره در راه خدا جهاد مىکنند و از سرزنش هیچ سرزنشکنندهاى نمىترسند...(مائده/ 54) جامعه مسلمانان باید جامعهای شاداب، بانشاط و جوان باشد. امام سجّاد(ع) میفرمایند: «رسول خدا(ص) در یکی از غزوهها به یارانش دستور داد ریشهایشان را با رنگ مشکی خضاب کنند(رنگ کنند) تا از آن بر علیه مشرکان قوّت بگیرند.» (البرهان، ج ۵، ص ۶۱۲) این نشان میدهد ایشان در نظر داشتند که دشمن در مقابل خود جمعیتی جوان و قدرتمند ببیند و از جنگیدن منصرف شود؛ پس عوامل قدرتزا در جامعه مسلمانان بیشتر از تولید و انباشت سلاح سختافزاری است. از دیگر عوامل قدرتزا در مقابل دشمن، مراقبت از داراییهای مادی و معنوی است. اگر دشمن کوچکترین فرصتی پیدا کند و به نقطهای نفوذ کند، با تمام قدرت از همان نقطه به مسلمانان ضربه میزند؛ پس غفلت به هیچ عنوان جایز نیست. در قرآن آمده است: «... وَدَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَأَمْتِعَتِکُمْ فَیَمِیلُونَ عَلَیْکُم مَّیْلَهً وَاحِدَهً...»؛ کافران آرزو میکنند شما از جنگافزارها و داشتههایتان غافل شوید تا ناگهان بر شما یورش آورند.(نساء/ ۱۰۲) دشمنان به هر نوع جنگافزار مادی و معنوی مسلمانان چشم طمع دارند که اگر از آن غفلت شود، فورا آن را از دستشان خارج میکنند تا آنها را به ضعف بکشانند و نابود کنند؛ برای نمونه دانشمندان مسلمانان از جنگافزارهایی هستند که دشمن با ترور یا تطمیع آنها میخواهد دست مسلمانان را از دانش و پیشرفت خالی کند.
محمدرضا قضایی