یکی از مهمترین چالشهای موجود برای جوانان در عصر حاضر، داستان اشتغال یا به تعبیر بهتر راهی برای پول در آوردن است. در یکی دو دهه پیش، هر کس میخواست شغلی آبرومند برای خودش دست و پا کند و بتواند زندگی خود و خانوادهاش را اداره کند؛ به علاوه در خانوادههای آن زمان توقعات از یکدیگر بسیار پایینتر از چیزی بود که حالا وجود دارد؛ اما در حال حاضر وقتی یک جوان میخواهد جنبه اقتصادی زندگیاش را سروسامان دهد، دیگر به دنبال آن زندگی آبرومندانه نیست؛ بلکه به دنبال یک زندگی رؤیایی است که مثلا پنتهاوسی در فلان نقطه داشته باشد یا بهروزترین مدل فلان برند خودرو زیر پایش باشد و درآمدی که موجب شود به هر چه دلش میخواهد برسد؛ صد البته جوانی که پدر پولدار ندارد و جایزهای هم در قرعهکشی نبرده است، چطور میتواند به این سطح از ثروت دست یابد و به همه آن چیزهایی که توصیفش رفت، برسد.
اگر در سیستم اقتصادی موجود شروع به کار کند و تمام شانسهای جهان به سویش رو کند و کار و بارش هم سکه بشود، حداقل ده سال زمان نیاز است که به نقطه مورد نظرش برسد؛ گرچه حتی اگر یک پزشک متخصص هم باشد این کمترین زمانی است که میتوان برای ثروتمند شدن متصور شد؛ اما متأسفانه بیشتر افرادی که میخواهند ثروتمند شوند، دلشان میخواهد که یکشبه به این ثروت برسند؛ پس چه راهی وجود دارد که با آن بتوان یکشبه پولدار شد؟ شرکتهای گلدکوئیستی را قطعا به یاد دارید که چه ضرری به مردم وارد کردند؛ مدیران این شرکتها کوشیدند به مردم بگویند راه یکشبه پولدار شدن را پیدا کردهاند؛ اما نه تنها کسی از این راه یکشبه پولدار نشد، بلکه اغلب اعضای آن بسیاری از داراییهایشان را هم از دست دادند.
پس از آن، شرکتهای شبههرمی داخلی که عمدتا با مجوز هم روی کار آمده بودند، خواستند از همین سیاست استفاده و مردم را جذب کنند؛ اما این هم آنگونه که مردم انتظار داشتند، نبود و عده کمی توانستند سودهای هنگفتی به دست بیاورند و مابقی متحمل ضرر شدند.
صف کشیدن برای دلار، طلا و سکه و خرید و احتکار کردن خودرو هم از اعمالی بودند که برای دستیابی به ثروتهای نجومی انجام میشدند؛ این کار هرچند ممکن بود در ظاهر ثروت افراد را افزایش دهد، اما چون سبب میشد ارزش پول ملی کاهش یابد، در واقع موجب زیانهای هنگفتی برای همه مردم جامعه شد. حالا هم که بورس تبدیل به بازاری شده که افراد در آن به دنبال ثروتمند شدن هستند. چند ماهی میشود که به سبب حمایت دولت از بازار سرمایه، بسیاری پول خود را وارد این بازار کردهاند. شاخص بازار اغلب صعودی است و قیمت سهام بالا میرود. افرادی به این بازار ورود کردهاند که ویژگیهای این بازار برایشان تازگی دارد و آنها را نمیشناسند؛ بلکه فقط به دنبال سود هستند، آن هم بیشترین سود ممکن. این افراد همان کسانی هستند که وقتی یک روز قیمت سهامشان به بازه منفی میرسد، اقدام به فروش میکنند؛ چون اصلا نمیتوانند با ضرر و زیان کنار بیایند. به نظر میرسد این افراد خیلی زود این بازار را هم رها کنند و به سمتی دیگر هجوم ببرند.
مخلص کلام اینکه ثروتمند شدن آرزوی خوبی است و اینکه رفاه میان همه به مساوات تقسیم شود هم بسیار مطلوب است؛ اما آن کسی به معنای واقعی کلمه ثروتمند میشود که ظرفیت آن را داشته باشد.
هیجانی عمل نکردن و صبور بودن برای ثروتمند شدن، آن چیزی است که بسیاری ندارند. زمانی که یک خودروی بهروز و گرانقیمت را زیر پای فردی میبینید، نباید فکر کنید این ثروت یکروزه به دست آمده است؛ بلکه باید متوجه شوید صاحب این اتومبیل سالها تلاش کرده، بسیاری شبها نخوابیده، گاهی تا مرز ورشکستگی و نابودی سرمایه پیش رفته، استرس و اضطراب را به جان خریده و آنقدر ممارست و پشتکار به خرج داده است تا به نقطهای که شما میبینید، رسیده است. او یکشبه پولدار نشده است؛ چه آنکه تقریبا همه افرادی که یکشبه پولدار میشوند، یکشبه هم همه چیزشان را از دست میدهند.
حمیدرضا حیدری
خانهنشینی اجباری طولانی بر اثر کرونا، سبک جدیدی از زندگی را در پی داشته و شرایط خاص و متفاوتی را برای خانوادهها پدید آورده است. حضور دائمی فرزندان در خانه، از جمله شرایط ویژهای است که ممکن است به چالش و اختلاف میان والدین و آنها منجر شود. بینظمی و بیبرنامگی فرزندان و توجه زیاد از حد آنها به تلویزیون، گوشی و تبلت یا درگیریهایشان با خواهر و برادر، ممکن است به انتقادهای سخت، حتی خشونت والدین بینجامد؛ ضمن اینکه استرسهای ناشی از کرونا و پیگیری اخبار کرونایی و حساسیت در رعایت نکات بهداشتی نیز ممکن است اضطرابهای فراوان و در پی آن آسیبهای روحی و روانی جبرانناپذیری را برای کودکان و نوجوانان به همراه داشته باشد؛ در چنین شرایطی پدر و مادر موظف هستند در کنار رعایت پروتکلهای بهداشتی، برای حفظ سلامت خانواده، اقداماتی را برای حفظ امنیت روانی فرزندان در پیش بگیرند و با رعایت نکات کلیدی در این زمینه، مانع آسیبهای روحی و جسمی وضعیت موجود شوند. پیش از هر چیز لازم است با زبان مناسب سن فرزند، او را با مفاهیمی نظیر ویروس و بیماری آشنا کنند و ضمن بیان علتها و راههای شیوع کرونا، رفتارهای مراقبتی مانند دست ندادن، روبوسی نکردن، رعایت فاصله و شستشوی مداوم دستها را به آنها متذکرشوند؛ ضمن اینکه با آرامش و صبوری به نگرانیهای آنها پاسخ درست دهند و از بروز عوارض روحی و اضطراب و استرسهای بیعلت جلوگیری کنند. برنامهریزی مناسب و متنوع در شبانهروز و استفاده بهینه از فرصتهای خانهنشینی، به فرزندان کمک میکند کمتر به رایانه، تلویزیون، تبلت و گوشی مشغول شوند و از آسیبهای استفاده بیرویه از این ابزار در امان بمانند، همچنین آرامش روانی بیشتری را تجربه کنند. والدین لازم است مهارتهای خودانضباطی را در فرزندان گسترش دهند. کمتحرکی و پرخوری، از آسیبهای دیگر خانهنشینی است که آسیبهای جبرانناپذیر جسمی و روانی فراوانی را به همراه دارد. والدین لازم است با مدیریت درست و تغذیه سالم،مانع این آسیبها باشند. همراه شدن والدین با فرزندان و انجام بازیهای خانگی، ایجاد فضای شاد خانوادگی و واگذاری مسئولیتهای مناسب سنشان، موجب خواهد شد تا فرزندان شرایط روحی و روانی بهتری داشته باشند و از آسیبهای رفتاری ناشی از خانهنشینی طولانی در امان بمانند.پیگیری مداوم اخبار رسانهها و اطلاع از آمار مبتلایان و مرگومیرهای ناشی از بیماری کرونا، ناامنی، ترس و اضطراب شدید را برای فرزندان به همراه دارد؛ والدین موظف هستند فرزندان را از بمباران خبری منفی حفظ کنند و اطلاعات متناسب را با واژههایی مناسب سنشان به آنها انتقال دهند.
محبوبه ابراهیمی
پاسخ: پرسشگر عزیز، کودکان غیر از والدینشان لازم است با پدربزرگ و مادربزرگ هم ارتباط داشته باشند و از محبت آنها بهرهمند شوند؛ ولی اینکه دچار وابستگی ناایمن شوند، صحیح نیست. موضوع دوتربیتی شدن و وابستگی از جمله موضوعات مهم تربیتی در روند رشد فرزندان است. توجه و محبت از جانب افرادی غیر از والدین، به کودکان احساس امنیت و اعتماد به نفس میدهد. این امر در صورتی مفید است که رابطه کودک با پدر و مادر از استحکام و امنیت اولیه برخوردار باشد. اولین کاری که باید انجام دهید، بیشتر کردن ارتباط خود با دخترتان است. اگر او از عشق و محبت بیقیدوشرط شما سیراب شود(مطمئن شود) به دیگر اعضای خانواده کمتر وابسته میشود. پایدارترین یادگیریها برای فرزندان پیش از دبستان اتفاق میافتد و برجستهترین ویژگی ارتباطی که تقلید و همانندسازی است، بین دختران و مادران در همین سنین رخ میدهد. توجه و تمرکز ویژه به او باشید، عکسالعملهای بهتری نسبت به اعمال و رفتارهایش بروز دهید، با زبان تشویق و تأیید و تکریم با او صحبت کنید و در زمانبندیهای رفت و آمد در منزل پدربزرگ و مادربزرگ، دقت بیشتری داشته باشید. مادر غنیترین الگوی رفتاری برای دختر است، زمانیکه این الگو در خانه همراه او نباشد، فرزند دنبال جایگزینی و وابستگی میرود. روابط پرجاذبه مملو از صمیمیت را حفظ کنید، آزادیهای مجاز در خانه را برای او فراهم کنید تا تمایلش برای در خانه ماندن نسبت به خانه مادربزرگ بیشتر شود، صبورانه و مهربانانه کنار دخترتان تفریح و با چهرهای گشاده با او گفتوگو کنید، از امر و نهی زیاد بپرهیزید؛ زیرا کودک در مقایسه با منزل مادربزرگ بهترین انتخاب را میکند، محیط منزل را لذتبخشتر از قبل فراهم کنید، در چارچوب تربیتی و هماهنگ بین پدر و مادر، ولی با آزادی و صمیمیت. یکی از رازهای موفقیت مادربزرگها در ارتباط با نوهها، صبر و حوصله در گوش دادن به صحبتهای آنان است که سبب وابستگی میشود. به صحبتهای دخترتان با دل و جان گوش دهید، هرگز او را تهدید نکنید؛ مانند: اگر این کار را انجام ندهی، دیگر مادرت نیستم؛ چون یک دنیا ناامنی به وی هدیه کردهاید. ایجاد امنیت عاطفی بسیار مهم است، به فرزند خود حق انتخاب دهید و قانونگذاریهای دستوپاگیر درمنزل نداشته باشید، به خواستههای وی توجه کنید، همانطور که در منزل پدربزرگ و مادربزرگها این شرایط مهیاست و در پایان در همه این راهکارها از همراهی مادربزرگ هم کمک بگیرید.
صدیقهسادات شجاعی
«رحیم پُرکم» که مهندسی مکانیک خودرو خوانده است سالیان مدیدی در صنعت خودرو بوده و به واسطه کارش به کشورهای مختلف سفر کرده است که موجب پیشرفت او در زبان و فعالیتهای تولیدی شده است. او که دوران کودکیاش مانند اکثر بچههای دهه 60 با دوران جنگ تحمیلی همراه بوده است، درباره کارآفرینی خود میگوید: «من از کودکی آرزوی ساخت اسباببازی داشتم و در همان دوران با چند تکه چوب و چرخ یا تشتک نوشابه، برای بچههای محل اسباببازی میساختم. این آرزو ماند، تا اینکه سال 1396 که سال خوبی در تولید ملی بود، جرقهای در ذهنم زده شد که کارگاهی برای ساخت اسباببازی ایجاد کنم.»
پُرکم میگوید: «محبور بودم بیشتر دستگاهها را نیز خودم بسازم. کارم را در کارگاه 15 متری شروع کردم که همچنان در همان کارگاه مشغول به تولید هستیم و 12 دستگاه از 17 دستگاهی که در کارگاهم وجود دارد را به واسطه علم مهندسی که میدانستم به شخصه طراحی کرده و ساختهام، در واقع سازنده ایرانی، مواد اولیه ایرانی و دستگاههای دستساز ایرانی است و یک سال طول کشید تا دستگاهها را بسازم.»
«چوبیرو» به معنای حرکت چوب، در این کارگاه کوچک ساخته شد: «از سال 1397 محصولات را ساختیم و کمکم شروع به سفارش گرفتن کردیم و نگاه مثبت و پرمهر مشتریان و اطرافیان باعث شد انرژی بیشتری روی کار داشته باشیم. در این کار همسرم ایدههای اسباببازیها را پیشنهاد میدهد و فرزندانم اسباب بازیها را تست میکنند تا از عدم شکستن آنها مطمئن شویم و علاوه بر آن گروههای دیگری در این کار مشغول شدهاند که حدود هفت نفر به صورت مستقیم با من کار میکنند و افراد متعددی نیز به طور غیرمستقیم در کنار ما کار و کسب روزی میکنند.»
او که آینده این کار را درخشان میبیند، میگوید: «انتظار فروش ما در این حد نبود، ولی شرایطی پیش آمده است که خیلی از سفارشها را با کمال احترام قبول نمیکنم. هدفی دارم، اینکه به ازای فروش هر محصول مبلغی را کنار بگذاریم که بتوانیم با آن، روزی یک پارک یا فضای سبز به اسم چوبیرو ایجاد کنیم و عنوان کنیم تمام اسباببازیهایی که به واسطه چوب تولید شده، با پولهایی که پرداخت کردهاید، تبدیل به همین درختها شده است.»
منیرخانم دور تا دور سفره عقد را تور سفید گذاشت و با احتیاط دوخت. شکوفه، دخترخاله مریم هم داشت وسایل سفره را آماده میکرد. مادر و خاله و آبجی معصومه با برادر بزرگش جلسه گذاشته بودند و مدام از هم نظرخواهی میکردند. فرزانه، اما خیلی مضطرب و نگران بود. انگار نه انگار قرار بود سرسفره عقد بنشیند و بالأخره بعد از دوماه جواب مسعود را بدهد. برای انجام هیچ کاری دل و دماغ نداشت. دیروز با محبوبه دوست صمیمیاش حرف زد، اما در مقابل آن همه حرف فقط شنیده بود که به روزهای خوب آینده نگاه کند، به مراسم و لباس سپید و نقل و شیرینی!
چطور به اینها فکر میکرد وقتی پدرش نبود؟ چطور میتوانست لباس زیبای عروس بپوشد و پدرش را کنار خودش نبیند؟ همه از ارتباط عمیق فرزانه و پدر خبر داشتند، پس چرا کسی حرفی نمیزد؟ چرا کسی دلداریاش نمیداد؟ دلش برای نوازشهای بابا تنگ شده بود.
بلند شد و از کنار آینه و شمعدانش ریسههای سپید را به دست اکرم خانم سپرد. چرخی در اتاقها زد و همین که متوجه شد کسی حواسش نیست، روبهروی عکس بابا نشست. بغض داشت خفهاش میکرد. آرام و بیصدا اشکهایش را پاک کرد و گفت: «فقط سر عقد من نباید باشی؟ دلم تنگ شده، من الان به تو نیاز دارم، تو رو میخوام، میخوام تو کنار سفره عقد من باشی...»
اکرم خانم و شکوفه داشتند درباره کاسه نبات حرف میزدند و بین حرفهایشان فرزانه را صدا میکردند. دلش نمیخواست ذوق هیچکس را خراب کند. همانجا دراز کشید و خودش را به خواب زد.
مادر که با صدای اکرم خانم از اتاق بیرون آمده بود، نگاهش به گوشه اتاق نشیمن افتاد و فرزانه را دید. باور کرد که خوابیده، آرام ملحفهای رویش انداخت و همانطور که به سمت اتاق میرفت، آهسته گفت: «اکرم خانم جون، فرزانه خوابش برده بچهام... صداش نکن، چند روزه درست و حسابی نخوابیده، الان خودم میآم هرچی خواستی برات پیدا می کنم و بهت میدم...»
فرزانه نفس راحتی کشید و آرام زیر ملحفهای که بوی پدرش را میداد چشمهایش را بست. اصلا همهجای خانه بوی بابا را میداد از بس که عطر گل محمدی دوست داشت.
چشمهایش گرم شدند. صدای بابا توی گوشش طنین انداخت: «فرزانه، بابا، پاشو این کاسه نباترو از من بگیر تا نشکسته، از حاج اکبر قناد گرفتم، سیده دستش خوبه. پاشو بذارش سر سفره، پاشو بابا...»
از خواب پرید. هراسان، ولی خوشحال! نگاهی به عکس بابا انداخت. لبخند و اشک صورتش را پوشانده بود. لباس پوشید، چادرش را روی سرش انداخت و از اتاق که خیلی زیبا تزئین شده بود، گذشت و به حیاط رسید. اکرم خانم سراسیمه و هاج و واج دنبالش دوید.
ـ فرزانه جون کجا؟
فرزانه لبخندی از سر شوق به او هدیه کرد.
ـ دارم میرم از حاجاکبر قناد کاسه نبات بگیرم. سیده، دستش خوبه.
و از خانه بیرون رفت.
نفیسه محمدی