یکی از برترین نعمتهایی که خدای متعال آن را با واژه «منّت» بیان کرده و در اختیار بشر قرار داده است، نعمت پیامبران و پیشوایان شایستهای است که در ادوار تاریخ، انسانها از آن کم وبیش استفاده کردهاند. در سوره مائده آیه 20 آمده است: «ای قوم من، نعمت خدا را برخود متذکر شوید هنگامی که در میان شما پیامبرانی قرار داد.» همچنین در سوره لقمان آیه 20 میفرماید: «آیا ندیدی خداوند آنچه در آسمانها و زمین است رام و مسخر شما کرده و نعمتهای خود را چه نعمتهای ظاهر و چه نعمتهای باطن بر شما گسترده و افزون ساخته است؟»؛ در برخی روایات آمده است که منظور از نعمت ظاهر و آشکار، پیامبر(ص) و منظور از نعمت باطن و پنهان، ولایت اهل بیت(ع) و پیمان اطاعت و دوستی با آنان است.
همانگونه که امام باقر(ع) فرمود: «این نعمتها از آغازین روز خلقت بشر تا پایان زندگیاش در این عالم با او بوده و خواهد بود و نمیتوان تصور کرد که بشر روزی از این هادیان بینیاز باشد، چرا که حتی با وجود قرآن و سنت، بشر نیازمند انسانهای کاملی است که به عنوان حجتهای الهی برای رفع اختلاف و برداشتهای سلیقهای از قرآن و سنت پیوسته در جامعه به ایفای نقش بپردازند.» نکته قابل توجه اینجاست که انسانها در برابر نعمتهای الهی چه وظیفه و مسئولیتی دارند؟ آیا میتوان تصور کرد که نعمتها بدون مسئولیت پذیری انسان در اختیارش گذاشته شدهاند؟ قطعا جواب منفی خواهد بود، زیرا هر موجودی به تناسب ظرفیت وجودیاش از نعمتها بهره میگیرد و از این بهرهگیری باید در مسیر کمال و تکامل استفاده کند. یکی از مهمترین مسئولیت انسانها در برابر عظیمترین نعمت تاریخی یعنی حجتهای الهی که پیامبر و امامان معصوم(ع) هستند، شناخت حقوق آنان است. از مجموع آیات قرآن و سخنان معصومین اینگونه استفاده میشود که رعایت حقوق اهل بیت(ع) از مهمترین و اصلیترین واجبات دینی در فرهنگ اسلامی است، تا آنجا که خداوند نیز به پیامبرش دستور میدهد تا حق ایشان را بپردازد. چنانچه در سوره اسراء آیه 26 آمده: «و حق نزدیکان را بپرداز»؛ اصولا اهمیت حق هرچیزی بستگی به اهمیت موضوع آن حق دارد و از آنجا که رهبران راستین و الهی بشریت از بالاترین اهمیت و موقعیت برخوردارند؛ از اینرو حقوق آنان نیز از بالاترین اهمیتها برخوردار است.
حضرت علی(ع) میفرمایند: «مَنْ نَامَ عَنْ نُصْرَةِ وَلِیهِ انْتَبَهَ بِوَطْأَةِ عَدُوِّهِ»؛ کسی که به هنگام یاری ولی(رهبر) خود، بخوابد با لگد دشمن از خواب بیدار خواهد شد. (عیونالحکم، ص 441) امام حسین(ع) وقتی با بیعت با یزید مواجه شدند، به بهانه فکر کردن، از مروان تا صبح مهلت گرفتند. ایشان در واقع از این کار امتناع کردند و به همین دلیل شبانه از مدینه خارج و رهسپار مکه شدند. دلیل امتناعشان این بود که یزید را فردی شایسته برای این کار نمیدانستند و قائل به نابودی و هدم اسلام با تداوم خلافت او بودند. امام حسین(ع) در این راه تنها ماندند و مردم مدینه، مکه، بصره، کوفه و دیگر شهرها که محل تجمع اصحاب و بزرگان اسلام بود، نتوانستند عمق سخنان و نامههای امام را درک کنند. بعد از واقعه عاشورا دو جنگ بزرگ اتفاق افتاد. لشکرکشی یزید به مدینه و مکّه. فجایعی در مدینه رخ داد که تاریخ از بازگو کردن آن شرم دارد. جنایاتی که در پی فرصت یافتن یزید و متحد نبودن مسلمانان و توجه نکردن به توصیههای حضرت سیدالشهدا(ع) اتفاق افتاد. لشکر یزید در روز چهارشنبه 27 یا 28 ذیالحجه سال 63 هجری وارد مدینه شد.(قلائدالنحور، ج ذیالحجه، ص 448) در این روز بود که به امر یزید ملعون قتل و غارت اهل مدینه صورت گرفت و مسلم بن عقبه اموال و زنان اهل مدینه را تا سه روز بر لشکر خود مباح کرد. این واقعه مشهور به «واقعه حرّه» شد و دو ماه و نیم قبل از مرگ یزید ملعون اتّفاق افتاد. این تاریکی چنان تاریخ اسلام را در خود فرو برد که هم اکنون هم از این واقعه حرفی در مدینه منوره نیست. محل دفن 80 نفر از صحابه رسول خدا(ص) در مدینه امروز در نزدیکی پل حجون یک زمین خالی از خانه و درخت و گیاه است و هیچ نشانهای از قبر صحابه وجود ندارد.
ماجرا از آنجا شروع شد که «عبدلله بن زبیر» برادرش عمر که والی مکه بود را کشت و مردم را بر علیه یزید شوراند. یزید تدابیر زیادی برای بازگرداندن مردم به کار گرفت، اما هیچکدام جواب نداد. او که نتوانسته بود حامیان زبیر در مکه و مدینه را رام کند، دستور داد لشکری پنج تا هفت هزار نفره به سمت مدینه حرکت کند. زمانی که سپاهیان شام به مدینه رسیدند، با مشورت عبدالملک بن مروان که با سایر بنیامیه از شهر اخراج شده بود، در منطقه حره مستقر و با خیانت بنیحارثه از خندقها عبور کردند و وارد شهر شدند. حمله آنها به داخل شهر و درگیری آنها کمتر از یک روز به طول انجامید و پس از آن شهر به تصرف شامیان درآمد. سپاهیان شامی با وحشیگری تمام بر هیچ یک از بازماندگان صحابه رسول خدا(ص) و فرزندان و نوادگانش ترحم نکردند و قتل عام بزرگی به راه انداختند. در این حمله قریب 1700تن از بزرگان و بزرگزادگان و حدود ده هزار نفر از سایر مردم مدینه قتل عام شدند. لشکریان یزید بنا به فرمان وی تنها به بیت معظم حضرت امام زینالعابدین(ع) و ابنعباس متعرض نشدند. مدینه از اجساد کشتهشدگان پر و خونها تا مسجد پیامبر(ص) بر زمین ریخته شده بود. کودکان در آغوش مادران محکوم به مرگ میشدند و صحابه پیر پیامبر(ص) مورد آزار و بیحرمتی قرار میگرفتند. شدت کشتار به حدّی بود که مسلمبنعقبه را «مُسرفبنعقبه» نامیدند. اهل مدینه از آن پس لباس سیاه پوشیدند و تا یک سال صدای گریه و ناله از خانههای آنان قطع نشد. نتیجه تعلل در مواجه با یزید، قدرت گرفتن او و کشته شدن دهها هزار مسلمان و بیآبرو شدن نوامیسشان بود، اما باز هم مردم هشیار نشدند. این واقعه هولناک را رسول خدا(ص) در سفری که به مکه معظمه میرفتند، در بیرون مدینه پیشگویی کردند و برای آن بسیار متأثر شدند.(بحارالانوار، ج 81، ص 125)
سید مرتضی رضایی
حکومتهای ظلم و جور در طول تاریخ تمام تلاششان را کردند مردم را از مدار امام حسین(ع) و نهضت ایشان خارج کنند تا طلب آزادی و آزادگی در نطفه خفه شود. آنها خیال میکردند با تخریب مرقد منور امام(ع) و سخت گرفتن بر مردم، سنت و سیره ایشان را غبار فراموشی میگیرد و دیگر اثری از نهضت عاشورا نمیماند. در حالی که حضرت سیدالشهدا(ع) نه در قبر شریف و نه در کتابها و جمعیتها، بلکه در وجود تکتک انسانها همچون نوری تابان هدایتگری و دانشافزایی میکند. «اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ(علیهالسّلام) حَرارَةً فى قُلُوبِ الْمُؤمنینَ لا تَبْرُدُ اَبَداً»؛ حسین(ع) فقط در سخنانش شناخته نشد، بلکه در راهی که رفت و مسیری که برای بشریت هموار کرد، شناخته شد. هیچ انسانی نیست که آزادگی و رهایی از ظلمت و ظالم بخواهد و نهضت عاشورا را پیدا نکند و نشناسد. حضرت اباعبدالله(ع) وظیفه خود میدانست که بشریت را از ظلم و تاریکی نجات دهد و مسیری را تبیین کند که تا قیامت آزادگی را به ارمغان بیاورد. ایشان هنگامی که با حکومت فسق مواجه شد که هیچ یک از آداب دینی و اخلاقی و انسانی را در خود ندارد، قیام کرد تا نصرتی باشد برای مردم عالم. امام(ع) با اقدامش بر علیه ظالم به یاری مظلومان تمامی اعصار شتافت و وصیت پدرش علی(ع) را به صورت عملی به همه مردم نشان داد. امیرالمؤمنین(ع) در وصیتش به امام حسن(ع) و امام حسین(ع) فرمودند: «...کُن للظّالِمِ خَصمًا وَ لِلمَظلومِ عَونا»؛ ایشان یاور مظلومان بود و روش مبارزه را نیز به آنان یاد داد. ایشان با فدا کردن خود و فرزندان و خانواده خود به مظلومان این نکته را گوشزد کرد که نه شما جایگاه و عزّتتان از حسین(ع) بالاتر است و نه فرزندان و خانواده شما، وظیفه شما این است که در برابر ظالم قیام کنید و حق مظلومان را بگیرید. اگر امام حسین(ع) به شهادت نمیرسید، این پیام در قلوب همه انسانها در قیامت جای نمیگرفت، اما شهادت امام(ع) که در حدیث نبوی هم آمد، موجب روشن شدن قلوب انسانها شد. آن نتیجهای که ابیعبدالله(ع) به دنبالش بود و میخواست در تمام دورانها اتفاق بیفتد و فکر و ذهن و عمل بشریت را در اختیار بگیرید را در فاصله یک روز از شب عاشورا تا غروب عاشورا میبینیم. در این یک روز آنچنان شاهد آموزههای الهی و اخلاقی هستیم که میتوانیم تا قیامت از آن برای یک زندگی سالم و الهی بهره بگیریم. ایشان میخواستند مرگ در راه خدا را شیرینتر از عسل ببینیم، برای رفع ظلم، خودمان ظلم نکنیم، در برابر نابود شدن دین سکوت نکنیم، وفادار به امام خود و پایبند به دستورات دینی باشیم و... امام(ع) پیروان خود را در کلاسی فشرده، اما به وسعت تاریخ آموزش داد. یاران حسین(ع) یاد گرفتند که اگر ظالمی را در حال ظلم به دین خدا، مسلمانان و هر موجودی در این دنیا دیدند، او را یاری کنند و به کمکش بشتابند. حضرت اباعبدالله(ع) به همه انسانها یاد داد که باید در این دنیا با عزت زندگی کنند و برای به دست آوردن عزت و بزرگی تلاش کنند و نباید زندگی را با ظلالت و حقارت بپذیرند. شاید افرادی باشند که خیال کنند امام(ع) به هدف خود نرسید و نتوانست آنچه را که میخواهد به دست آورد، اما باید با نگاه به رفتار ایشان به این مهم دست پیدا کنیم که اول، به انتظار نشستن برای به دست آوردن عزت خطاست و دوم، برای به دست آوردن عزت و سربلندی باید در کنار یکدیگر باشیم تا بتوانیم شمن را از سر راه برداریم، اما برای به دست آوردن آن هم باید روش امام(ع) را در پیش بگیریم و 1ـ با دینداری و اهمیت به دین و 2ـ با امربهمعروف و همراه کردن مومنان با دشمن مبارزه کنیم. حضرت حسینبنعلی(ع) در لحظاتی که میخواستند با خانواده خود وداع کنند نیز آنان را به اتکای به خداوند توصیه و فرمودند: «بدانید که خدا حامی و حافظ شماست و به زودی شما را از شرّ دشمنان نجات میدهد و عاقبت کار شما را خیر میگرداند»؛ و چه عاقبت نیکویی در انتظار فرزندان امام(ع) بود و نمیدانستند. بدترین لحظات را سپری کردند و خشنود بودند به توجه خداوند. همان خدایی که نام آنان را به عنوان برترین بندگان خود ثبت و ضبط کرد. خود امام حسین(ع) نیز در سختترین لحظات خداوند را فراموش نکرد و عاشقانه با او نجوا کرد که: «ای خدای بلند مرتبه و دارای قدرت و جبروت، در حالی که ضعیفم از تو کمک میخواهم و بر تو توکّل میکنم و همین مرا کافی است.» آیا درس آموز و درسی بهتر از این میتوان در عالم پیدا کرد؟ ایشان در لحظهای که تحملش بر هر انسانی ناممکن است میفرمایند: «اى خداى من، من راضى به قضا و حکم تو و تسلیم امر و ارادهات هستم. هیچ معبودى جز تو نیست اى پناه هر پناه جو»؛ این قدرت ایمان امام(ع) و این عشقبازی با خداوند است که نه در کسی میتوان آن را یافت و نه کسی میتواند آن را در خود ایجاد کند. این یعنی عمل به وظیفه.
سیدحسین خاتمی خوانساری
هنگامی که خداوند در آیه 60 سوره انفال مسلمانان را به تقویت بنیه دفاعی و نظامی در تمامی جهات دستور میدهد، عهدشکنیهای کافران را یادآوری میکند؛ به عبارتی ابتدا میگوید این دشمن را بشناسید. اما یک توصیه مهم نیز در این آیه دارد که آن توصیه دقت در حضور منافقان است. کسانی که بین مسلمانان رخنه میکنند و مشغول خرابکاری میشوند، این افراد را هم باید بترسانید و نگاهتان به آنها دقیقا مانند نگاهتان به کافران و دشمنان عهدشکن باشد.
در قرآن کریم هم درباره رفتار با دشمنان و کافران توصیههایی آمده است و هم درباره منافقان، تا جاییکه سورهای به نام «منافقون» در قرآن آمده است و تکلیف آنان را در همان آیه اول مشخص میکند که «انَّ المُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ»، یقینا منافقان دروغگو هستند.(منافقون/ 1) طبق آیه60 سوره انفال منافقان کسانی هستند که ما آنها را نمیشناسیم و فقط خدا آنها را میشناسد، اما امکان شناخت آنان فراهم است که باید برای شناختشان به قرآن مراجعه کنیم.
مثلا منافقان کسانی هستند که از دستاوردهای مسلمانان ناراحت، حتی خشمگین میشوند و هرطور شده میخواهند آنها را تضعیف کنند. این تضعیفها هم به صورتهای متخلف صورت میگیرد و امکان دارد در تمامی ابعاد مادی و معنوی اتفاق بیفتد.
خداوند در قرآن میفرماید: «إِن تَمْسَسْکُمْ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ وَإِن تُصِبْکُمْ سَیِّئَهٌ یَفْرَحُوا بِهَا...»؛ اگر موفقیت و پیشآمد خوبی برای شما رخ دهد، آنها ناراحت میشوند و چنانچه شکست و حادثه ناگواری برای شما رخ دهد خوشحال میگردند.(آلعمران/ ۱۲۰) ما باید ببینیم چه کسانی میان مؤمنان رخنه کردهاند و به هر شکل میخواهند آنان را تضعیف کنند و با برداشتها و استنباطات ضعیفشان میخواهند دستاوردها را کوچک کنند و حقیر بشمارند.
ضمن آنکه آنها اقداماتی هم انجام میدهند که موجب سست شدن قدرت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه مسلمانان میشود. پس یکی از ابزارهای قدرت کشور اسلامی باید «شناخت» باشد که آن را سلاح «بصیرت» مینامیم. همچنین در قرآن آمده است: «اگر آنان [منافقان] همراه شما [برای جهاد] خارج میشدند، جز اضطراب و ترديد چيزی بر شما نمیافزودند و با نفوذ در ميان شما به فتنهانگيزی میپرداختند و در ميان شما جاسوسانی هستند كه به نفع آنان [جاسوسی] میكنند و خداوند به [احوال] ستمكاران آگاه است.»(توبه/ ۴۷)
از دیگر ویژگیهای منافقان ایجاد اضطراب و تردید است. آنها مدام آیه یأس میخوانند و مسلمانان را به یکدیگر بدگمان میکنند. شاخصه این افراد این است که میگویند ما دلسوز هستیم و از سردلسوزی برای شما این سخنان را میگوییم. این وجه از رفتار منافقان است که شناخت آنان را سخت کرده است. منافقان به هر نحو تلاش میکنند مردم را از گرد رهبران جامعه اسلامی دور کنند تا از نظر اجرا برای راهبردهایشان مشکل ایجاد کنند.
محمدرضا قضایی