انسان فقط زمانى طعم آرامش و آسایش را خواهد چشید که صبر را در خود بپذیرد و آن را تمرین کند. و فقط زمانی «صبور» خواهد شد، كه «صبر» را يک «قدرت» بداند، نه یک «ضعف» و در راه رسیدن به آرزوهایش آن را چاشنی اهدافش کند. صبر است که از انسانی ضعیف، قدرتی بیبدیل میسازد. در واقع آنچه «ويرانمان» مىكند، «روزگار» نيست حوصله «كوچک» ما، براى رسیدن به «آرزوهاى بزرگ» است.
پیامبر بزرگوار اسلام(ص) در حدیثی میفرمایند: «مَنْ سَعیٰ لِمَرِیضٍ فِی حَاجَةٍ، قَضَاهَا أوْ لَمْ یَقْضِهَا، خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَیَوْمٍ وَلَدَتْهُ أُمُّه»؛ هر کس برای نیاز بیماری بکوشدـ چه آن را برآورده سازد، چه نسازدـ مانند روزی که از مادرش زاده شده، از گناهانش پاک میشود.
من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۶
روی تخت کنار حیاط دراز کشید. فکر دخترش الهام و دامادش، پسر بزرگ و عروس تازه واردش، ذهنش را مشغول کرده بود. اختلافشان هر روز بیشتر میشد و پیرزن حالا که وقت استراحتش بود، باید حرصشان را میخورد. نمیدانست چطور باید راضیشان کند. دیروز که کار به دعوای لفظی هم رسید و پیرزن از ترس به خودش میلرزید. کسی هم متوجه نبود. بحثهایی که نتیجهای هم نداشت، جز اینکه همه را نسبت به یکدیگر بدبین کند. کاش حاجی زنده بود و در این مرحله سخت باز هم کمکش میکرد. زیر لب صلواتی نثار شوهرش کرد. مرد خوبی که سالها زحمت کشیده بود و کار کرده بود تا خانوادهاش در رفاه و شادی باشند و حالا که وقت دیدن ثمرهاش بود، بیماری مجال نداده بود. اصلا همان بهتر که نبود و نمیدید. چشمهایش را بست تا کمی بیخوابی شب قبل را جبران کند. همین که خواب به سراغش آمد، سر و صدای چند جوجه یاکریم توجهش را جلب کرد. دو تا جوجه بیپر وبال از روی سبدی که برای خشک کردن سبزی روی دیوار گذاشته بود، سرشان را بیرون آورده بودند و نگاهش میکردند. لبخندی زد، نفهمیده بود یاکریمها کی آنجا را لانه خودشان کرده بودند. نگاهشان کرد. دو پرنده با چه اشتیاقی برای جوجهها غذا میآوردند. خاطرات سالهای گذشته ذهنش را پر کرد. چقدر حاجی برای گذراندن مشکلات در سرما و گرما تلاش کرده بود تا بتواند خرج زندگی را بدهد، یا خودش بیشتر از انگشتان دست قالی بافته بود و بچهها را بزرگ کرده بود. کاش حداقل کمی قدردان بودند. به سبد سبزی خشک خیره شد. چه جای امنی برای پرندهها شده بود. به یاد فرزندانش افتاد. فکر دعوای شب قبل غصهاش را زیاد کرد. تصمیم گرفته بود که برای کمتر شدن اختلاف، هر کدامشان را جدا دعوت کند، اما یاد حرفهای مادرش افتاد. هیچ وقت ناامید نمیشد و برای هر مشکلی راهحلی پیدا میکرد. چشمهایش را بست و زیرلب فاتحهای خواند. در دلش از خدا خواست که به حرمت مادری کمکش کند. پرندهها دوباره با سر و صدا از راه رسیدند. با اشتیاق شکم جوجهها را سیر میکردند. خواب از سر پیرزن پرید. نگاهی به سبد انداخت. گوشی تلفن را که کنارش افتاده بود، برداشت. شماره الهام را گرفت و ماجرای یاکریمها را تعریف کرد. بعد هم با صدای محکمی گفت: «دیگه از این سبد که لونه اینها شده کمتر که نیستم، باید دوباره دور هم جمع بشیم، بدون بحث و دعوا... همین شب جمعه بیایید اینجا.» باید به تک تک بچهها زنگ میزد و باز هم دور هم جمع میشدند، نباید اجازه میداد به این زودی لانهشان از هم بپاشد.
نفیسه محمدی
حساسیتهای والدین درباره فرزندان و نظارت بر رفتارها و جوانب زندگیشان، همواره با روحیه استقلالطلبی جوانان در تضاد است و موجب بروز تعارضهایی میان والدین و جوانان میشود. همین مسئله سبب شده است والدین غالبا در برقراری ارتباط مؤثر با جوانان ناموفق و از رابطه خود ناراضی باشند. در این یادداشت برخی نکات کاربردی و کلیدی را در این زمینه یادآور میشویم تا والدین دغدغهمند با رعایت این نکات، به ارتباطی موفق و پایدار با جوانان دست یابند.
محبت اولین و مهمترین اصل ارتباطی است که باید در رابطه با جوان رعایت شود،بدون شک هیچ کس، دلسوزتر، مهربانتر و خیرخواهتر از پدر و مادر نسبت به فرزندشان نیست؛ اما نحوه ابراز این مهر و محبت، مهم و تأثیرگذار است؛ ضمن اینکه جنس محبت در دورانهای مختلف کودکی، نوجوانی و جوانی با تفاوتهایی همراه است که باید با کسب مهارتهای لازم در این زمینه، در صدر ارتباط با جوان قرار گیرد./ درک وضعیت جوان و برقراری رابطه صمیمانه و دوستانه با او./ نگرانی والدین نسبت به فرزندان، گاه به حد افراط میرسد و رفتارهای کنترلگرانه را درپیدارد که مانع بزرگی در مسیر روابط موفق آنها میشود. / شکاف نسلها، واقعیتی همیشگی است؛ اما مجهز شدن والدین به علم و اطلاعات روز، فضای جامعه و شرایط زمان، عامل مهمی است که فاصله میان دو نسل را کمتر میکند. تعریف خاطرات و روحیات جوانی، کمک ویژهای در این زمینه است./ بیان دقیق توقعات و انتظارات والدین در کنار تعریف چارچوبها و قوانین خانواده، جوان را به سوی رفتارهای درست و مناسب، هدایت میکند و تعارضها و چالشهای میان پدرومادر با جوانان را تا حد زیادی کاهش میدهد./ سعهصدر و اجتناب از واکنشهای منفی و انتقادهای مستقیم از رفتارهای غلط جوان، عامل مهمی است که پل ارتباطی والدین با او را محکم و استوارتر میکند.
محبوبه ابراهیمی
پاسخ: پرسشگر عزیز،در این باره توجه به این نکات مهم است:۱ـ نوجوان خود را همیشه در امور خانه و اظهار نظرات تأیید کنید؛ ۲ـ با نثار عشق و محبت به دخترتان، وقت گذاشتن برایش و تعیین حد و مرزها و تشویق او، داشتن استقلال فکری و روابط مثبت با همسالان را در وی تقویت کنید؛ ۳ـ با نوجوانتان به گرمی و محبت رفتار کنید تا موجب تضمین سلامت روان وی شود و اعتماد به نفس و مهارتهای اجتماعیاش افزایش پیدا کند؛ ۴ـ احساساتی که به دخترتان نشان میدهید در همه زمینهها کاملا واقعی و مثبت باشد؛ ۵ـ دخترتان را تشویق کنید مستقل فکر کند، در این صورت او در برابر فشار ناسالم همسالانش بیشتر مقاومت میکند؛ ۶ـ با دوستان فرزند خود آشنا باشید، گاهی آنها را دعوت کنید و با آنها گفتوگو کنید؛ ۷ـ به انتخاب دوستان دخترتان احترام بگذارید و به عنوان والدین به دوستان او توهین نکنید، این کار سبب دوری شما از نوجوانتان میشود؛۸ـ دنیا را از دید نوجوانان ببینید و او را درک کنید. گاهی بدون قصد در شرایط پیشآمده وی را سریع پند و اندرز و رفتار وی را تعبیر و تفسیر میکنید؛ با این کار بدون آنکه بدانید ناخواسته روح و روان او را تخریب کردهاید، مراقب باشید؛ ۹ـ آموزش مهارت نه گفتن را جدی بگیرید، نه گفتن به درخواستهایی از جانب دوستان که با ارزشها و باورهای نوجوانتان سازگار نیست؛ 10ـ زمینه را برای دوستان تربیتیافته و معاشران مذهبی فراهم کنید. در آخر به عنوان خانواده همراهش باشید، عشق و حمایت را از او دریغ نکنید و اجازه دهید با نظارت شما تجربیاتش را کسب کند.
صدیقهسادات شجاعی
در سال 1356 که اوج مبارزات علیه رژیم شاهنشاهی بود، با عبدالحسین در دبستان مشغول به خدمت بودیم. یک روز به من گفت: «اگر خدا بخواد ما مبارزه علیه شاه و حکومت را از مدرسه خودمان آغاز کنیم.» گفتم: «سید، میخوای سرمون رو به باد بدی؟ آخه از مدرسه ابتدایی کاری ساخته نیست.» گفت: «بین خودمون تقسیم کار میکنیم. بچهها علاقه خوبی از طریق ورزش به شما دارند؛ صبح بعد از تمرینات ورزش، قرآن رو که میخونند، سرود شاهنشاهی رو از برنامه صبحگاه حذف کن! من هم کلاس قرآن برای پسرا تشکیل میدم و با خانم ارجمند هم صحبت میکنم.» یک روز صبح معلم راهنما با ناراحتی جلو مرا گرفت و مانع حضورم در کلاس شد. بعد با عصبانیت گفت: «خوب گوشاتو باز کن! کاری نکن که بیچاره بشی!» و مرا حسابی تهدید کرد، اما اصل قضیه برای اداره روشن بود که همه این برنامهها از جانب عبدالحسین عمرانی بود.
محمد رئیسی همرزم و همکار شهید
«شهید عبدالحسین عمرانی» درخانواده مذهبی، شب اربعین سال 1335 در «میناب» به دنیا آمد. او سومین فرزند از خانواده هفت نفری عمرانی بود. پدرش متدین و معتقد بود، تمام اعضای خانواده بعد از نماز صبح بخشی از قرآنکریم را که قبلا آموخته بودند، دورهخوانی میکردند. مادرش نیز قرآن تدریس میکرد. چنین فضایی روحانی و مذهبی موجب شد او از ابتدا با آگاهی مسیرش را مشخص کند. با چنین پشتوانه عظیمی بود که پدر او را وارد جلسات مذهبی کرد. پس از آنکه دوران ابتدایی و دبیرستان را گذراند، وارد دانشسرا شد و به عنوان معلم فعالیت خود را آغاز کرد. با شروع جنگ تحمیلی عازم جبهه شد تا از کیان وطن دفاع کند؛ سرانجام در تاریخ 21 بهمن 1364 در عملیات والفجر 8 که فرمانده گروهان ابوالفضل(ع) گردان 415 ثارالله بود، در «فاو» به شهادت رسید.
فاطمهسادات طلایی
ویتامین A میتواند موجب بهبود بافت و رنگ پوست، از بین رفتن لکهها و آکنه شود و علائم پیری را کندتر کند. منابع خوب ویتامین A هویج، سبزیجات با برگ سبز تیره و تخممرغ است. آووکادو نیز سرشار از چربیهای مفید، ویتامین E و C است. جالب است بدانید ویتامین E هنگام ترکیب با ویتامین C مؤثرتر است و به همین دلیل مصرف آووکادو به داشتن پوستی لطیف و زیبا کمک میکند. علاوه بر نکات تغذیهای، برخی الگوهای سبک زندگی نیز در داشتن پوستی جوان مؤثر هستند. 15 دقیقه قبل از بیرون رفتن از کرمهای ضدآفتاب استفاده کنید. با استفاده صحیح، این کرمها از پوست شما در برابر اشعه مضر ماوراء بنفش خورشید (UV) که موجب آفتاب سوختگی، سرطان پوست و پیری زودرس پوست، مانند چین و چروک و لکههای پوستی میشود، محافظت میکنند. برای محافظت بهتر از پوست، ضدآفتاب باSPF30 یا بالاتر را انتخاب کنید. با افزایش سن، پوست خشکتر میشود. خطوط و چین و چروکهای ظریف ظاهر میشوند. مرطوبکننده آب را در پوست به دام میاندازد و ظاهری جوانتر به آن میبخشد. خواب منظم و کافی داشته باشید. خواب به بدن شما فرصت میدهد تا خود را تازه و تازه کند.
زهرا وحیدی نیا
نکته: دکتر محمدحسین مدرّس میگوید: «در کنار آقا [آیت اللّه مدرّس] بودم که دو نفر آمدند که یکی فرنگی بود. پس از لحظهای مردی که مترجم بود، گفت: ایشان سفیر انگلیسند. چکی تقدیم میدارند برای این که به هر نوع صلاح بدانید مصرف نمایید. آقا گفتند: چک، چیست؟ مترجم گفت: چک براتی است که بانک میگیرد و مبلغی که در آن قید شده میپردازد. مدرّس خندید و گفت: به ایشان بگویید من پول و چک قبول ندارم. اگر کسی خواست به من پول دهد، باید آن را تبدیل به طلا کند و بارِ شتر نموده، ظهر روز جمعه هنگام نماز به مدرسه سپهسالار بیاورد و آن جا اعلام کند این محموله را مثلاً انگلستان یا هر جای دیگر برای مدرّس فرستاده تا من قبول کنم. بعد از ترجمه این سخنان، مرد فرنگی چیزی گفت. مترجم رو به آقا کرد و گفت: ایشان میگویند: شما میخواهید در دنیا حیثیت سیاسی ما را نابود کنید. مدرّس با خنده گفت: از نابودی چیزی که ندارید، نترسید.»
نظر: تعهد به اسلام و احکام شریعت و التزام به رعایت دستورات شرع مقدس، در عینحال کیاست، زیرکی و هوشیاری در برخورد با حوادث و رخدادهای مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... از الزامات اساسی ادای حق نمایندگی مردم برای یک نماینده است که شهید مدرس به عنوان یک الگو برای نمایندگان کنونی، متخلق به آنها بود.
در اسم، بیابان همان بیابان است. هر روزش آفتاب، وجب به وجبش خشکی، عمق به عمقش بیآبی، متر به مترش لمیزرع. گفتهاند به همه اینها بگوییم بیابان. چه در قم باشد، چه در مشهد و چه در کربلا، اما وجدان که به خرج دهیم گویا بعضی بیابانها بیابانترند، شبیه کربلا. کربلا همان جایی است که اگر این روزها گوش به خاکش بیاسایی، صدای جرس کاروانی را میشنوی که لحظه به لحظه به تو نزدیکتر میشود. کاروانی که هنوز فریاد «هل من ناصر ینصرنی»اش در زمان گم نشده است و انگار مردی را میطلبد که باید میبود، ولی آن زمان نبوده است. مردی که باید بیاید. مردی جوان با عبای پیغمبر(ص) و همنام او. مردی که تفسیر«بقیهالله» است و آخرین حجت خدا. آقاجان، کاروانی به انتظار توست. چشمان کودکان خردسال گره خورده به مسیری که تو میآیی. طفلی دست میچرخاند که دست تو را در آغوش بگیرد. پدری در میان گودال تو را میخواند که بیایی. بیا و کاشف عن الکروب باش.