سازمان مجاهدین خلق از جمله گروههایی بود که از همان ابتدا دچار التقاط در اندیشه شد. سازمان هیچگاه از منابع اصیل اسلامی بهره نبرد و همین فقدان اتصال به منابع اصیل، بستر را برای انحرافات فکری بعد سازمان فراهم آورد. سازمان بعد از مطالعات اولیه شروع به تألیف کتابهایی کرد که همگی دارای انحرافاتی بودند. نخستین کتاب سازمان، «متدولوژی یا شناخت» نام داشت که تفاوت چندانی با دیدگاههای مارکسیستی نداشت. این کتاب که حاصل مطالعات جمعی کادرهای اصلی سازمان طی سالهای 1347ـ 1344 بود، بر اساس مبانی التقاطی مارکسیستیـ اسلامی نوشته شده و به لحاظ بینش معرفتی، دقیقاً مبانی مارکسیستی را پذیرفته بود. دومین متن تدوینشده در سازمان، کتاب «راه انبیاء راه بشر» نوشته «محمد حنیفنژاد» بود که بر اساس نظرات مهندس بازرگان در کتاب «راه طیشده» نوشته شده بود. علاوه بر اینها سازمان، چندین کتاب و جزوه دیگر نیز تهیه کرد که میتوان به کتاب «تکامل» و کتاب «اقتصاد به زبان ساده» اشاره کرد که همگی مبتنی بر پیشفرضهای مارکسیستی تنظیم شده بود. «استاد شهید مرتضی مطهری» که خود از بزرگترین اندیشمندان فکریـ فلسفی در دهه 40 و 50 به حساب میآیند و از نزدیک با آراء و نظرات گروههای مختلف فکریـ سیاسی آشنا بودند، در موارد متعددی افشاگریهایی علیه ماهیت این جریان انجام دادند. کتاب «نامه تاریخی استاد مطهری به امام خمینی»، که از سوی انتشارات صدرا منتشر شده است به نامه استاد در سال 1356 اختصاص دارد که خطاب به حضرت امام(ره) در نجف نوشتهاند، استاد در توصیف وضعیت فکری سازمان به عنوان یکی از جریانهای انحرافی آن دوره چنین مینویسند: «جریان دوم، جریان به اصطلاح گروه مسمی به «مجاهدین» است. اینها در ابتدا یک گروه سیاسی بودند، ولی تدریجا به صورت یک انشعاب مذهبی دارند در میآیند، درست مانند خوارج که در ابتدا حرکتشان یک حرکت سیاسی بود، بعد به صورت یک مذهب با یک سلسله اصول و فروع درآمدند... در عین اظهار وفاداری به اسلام، کارل مارکس لااقل در حد امام جعفرصادق(ع) نزد اینها مقدس و محترم است؛ البته اینها آنهایی هستند که بر مسلک سابق خود باقی هستند. آنها که اعلام تغییر موضع کردهاند، تکلیفشان روشن است.» استاد مطهری در بخش دیگری از نامه مذکور در این باب مینویسند: «کوچکترین بدعت اینها [منافقین] این است که به قول خودشان به «خودکفایی» رسیدهاند و هر مقام روحانی و مرجع دینی را نفی میکنند. از همین جا میتوان تا آخر خواند... »
ارزش تجارت برده و نیروی کاری که از آن حاصل شد، موضوعی نیست که بتوان جایگاه آن را در توسعه نظام سرمایهداری در غرب نادیده گرفت. مسئلهای که در آثار نویسندگان و پژوهشگران تاریخ استعمار به آن اشاره شده است. بسیاری از نویسندگان، این گفته «امه سزر» را تأیید میکنند که: «اگر برده نبود شکری نبود و اگر شکری نبود مستعمرهای نبود.» شاید بتوان این گفته را تعمیم داد که اگر برده نبود مستعمرهای نبود و اگر مستعمرهای نبود انقلاب صنعتی نبود.»
ریشهکن کردن اهالی بومی بسیاری از مناطق آمریکا و توسعه کشتزارهای بزرگ در مستعمرات آمریکایی اسپانیا و همچنین در برزیل، ناگزیر ورود نیروی کار یعنی برده را ایجاب میکرد؛ پس انبوه بیشماری برده از آفریقا به آمریکا صادر شدند.
تجارت برده، این منبع سرشار ثروت، جزء متشکله اولیه انباشت سرمایه و بزرگترین بلای جان ملتهای آفریقا شد؛ به این ترتیب قارّه آفریقا، قربانی سرمایهداری نوخاسته
شد.
«ویلیام وود» در کتاب «سرمایهداری و تجارت برده» مینویسد: «تجارت برده منبع و سرچشمهای است که همه چیز از آن جریان مییابد. یکی دیگر از نظریه پردازان، تجارت برده را منبعی میداند که سوخت اصلی ماشینها و هر چرخی که میچرخد را تأمین میکند.» نویسنده کتاب تاریخ آفریقا معتقد است: «اهمیت چوبهای آبنوس در قرن هجدهم موجب گسترش داد و ستد آن شد و با توسعه کشت محصولاتی نظیر نیشکر، قهوه و پنبه در کوبا، برزیل و آمریکای شمالی احتیاج به بردگان سیاه که با مزد کم و آب و هوای گرم سازش داشتند، زیاد شد و کاروانهایی از این رنجبران به سوی این قارّه سرازیر شدند. داد و ستد سیاهان وارد یک تجارت سه بعدی شد که موجبات ثروتمندی بعضی بنادر مانند بردو، نانت و لیورپول را فراهم کرد.»
به واقع در تجارت برده از همه بیشتر، دلّالان انگلیس سود میبردند. بیش از 40 درصد تجارت جهانی برده از بندر لیورپول انجام میگرفت. شکوفایی شهر لیورپول که یک باره عظمت و شکوه یافته بود، حاصل همین تجارت بود؛ بهطوری که با ممنوعیت تجارت برده، سقوط بندر لیورپول نیز آغاز شد.
بردهداران، در خطوط کشتیرانی بین بنادر اروپا، آسیا و آفریقا دائم در رفت و آمد و تعقیب برده بودند. در دوره بین 1783 تا 1793 میلادی، حدود 900 ناوگان تجارتی برای حمل برده فرستاده شد. در این دهه 300 هزار برده با کشتیهایی که پرچمهای اروپایی داشتند، از آفریقا حمل شدند. عایدات فروش این بردگان به 15 میلیون لیره رسید؛ در حالی که سود ویژه آن بالغ بر 12 میلیون لیره شد. یکی از اقتصاددانان ثروت و نعمت لیورپول را مدیون تجارت برده دانسته است.
روز هشتم شهریور 1360 در اثر توطئه دشمن با بمبگذاری بسیار قوی، فاجعه اسفناکی در دفتر نخستوزیری رخ داد که در تاریخ ایران و جهان به ثبت رسیده است. البته ضربه روز هفتم تیرماه 1360خیلی سنگینتر از اواخر تابستان آن سال بود. در این حادثه اولین کابینه دولت انقلابی آسیب فراوانی دید؛ به گونهای که چهار وزیر دولت در این انفجار به شهادت رسیدند. با شروع کار دومین دوره ریاستجمهوری، شهید محمدعلی رجایی، شهید دکتر محمدجواد باهنر را مأمور تشکیل کابینه کرد. شهید باهنر در 14 مرداد 1360 رأی اعتماد نمایندگان مجلس را کسب کرد و در روز 22 مرداد 1360 طی نامهای وزیران پیشنهادی خود را برای تصدی وزارتخانههای مربوطه به مجلس معرفی کرد. شهید باهنر طی نامهای آورده است: «امیدوارم این هیئت که نمونهای از کل کابینه 36 میلیونی امت انقلابی ایران میباشد، با کسب رأی اعتماد از آن مجلس محترم بتواند گامهای مؤثری در جهت رضای خدا و خواست امام و مصلحت امت بردارد.» البته شهید باهنر درباره انتخاب وزرا با شهید رجایی و دیگر نیروها و نهادهای انقلابی مشورت لازم را کرده بود. ایشان در مصاحبهای در مجله «پاسدار انقلاب» میگوید: «ما برای تشکیل کابینه جدید و تصمیمگیری درباره وزرای گذشته مشورتهای فراوانی با افراد صاحبنظر و همچنین انجمنهای اسلامی، نهادهای انقلابی، نمایندگان مجلس و مسئولان متعهد و صدیقمان کردهایم و میکنیم.» بنابراین پس از رایزنیهای فراوان، سرانجام مجلس شورای اسلامی به 21 نفر از وزیران پیشنهادی باهنر رأی موفق داد. گفتنی است، هفت نفر از اعضای کابینه شهید رجایی به کابینه شهید باهنر نیز راه یافتند؛ چون بنیان و اساس فکری و آرمانهای هر دو برنامه شباهت بسیاری به هم داشت. هر دو در هدف همسو بوده و پیرو سیاست «نه شرقی» و «نه غربی» و تحقق آرمان «استقلال و آزادی» و رسیدن به خودکفایی بودند. همچنین، هر دو دولت انقلابی در اهداف سیاست اقتصادی خود متکی نبودن بر نفت، بالا بردن تولید کالاهای صادراتی، توزیع عادلانه درآمد، بهرهگیری از ظرفیتها و امکانات عمومی کشور را لحاظ کرده بودند. گفتنی است، کابینه انقلابی دولت شهید باهنر اساسیترین گام را برای تشکیل دولت آرمانی انقلاب اسلامی برداشت و این نوید را میداد که پس از کشمکشهای طولانی بین جناحهای سیاسی در ساختار رسمی اجرایی کشور، دوره ثبات سیاسی و تفاهم و همکاری شکل بگیرد، اما دشمنان انقلاب اسلامی با طراحی و اجرای واقعه هشتم شهریور این دو بزرگوار را به شهادت رساندند. به این ترتیب، دولت انقلابی شهید باهنر تنها دوازده روز عمر کرد و در این مدت تنها توانست یک جلسه کاری داشته باشد. این دولت که کوتاهترین عمر را داشت، از دولت انقلابی شهید رجایی تفکیکناپذیر بود. شهید رجایی در دوره نخستوزیریاش ریاست جلسه را برعهده داشت و این آخرین جلسهای بود که به ریاست او تشکیل شده بود و قرار بود از جلسه آینده شهید باهنر ریاست جلسه را برعهده داشته باشد. حدود نیم ساعت از جلسه گذشته بود که ناگهان بمب آتشزا منفجر شد و در آتش سوختند و سوختیم.
سیدمهدی حسینی