افراط، از عوامل اساسی است که موجب انحراف و تغییر مسیر زندگی انسانها میشود. انقلاب اسلامی از این منظر و نقشآفرینی رادیکالها و آدمهای افراطی که روزگاری جامه انقلابی به تن کرده و برههای دیگر در برابر آن ایستادهاند، از این قاعده کلی مسثنی نبوده و از این تغییر یابندهها با جهت باد زیاد دیده است. مروری بر فراز و فرود زندگی سیاسی «حشمتالله طبرزدی» از این منظر واجد درسها و عبرتهایی است که باید آموخت. سیری از افراط در رفتار انقلابی تا تفریط، خصومت و ضدیت با انقلاب اسلامی را میتوان در چرخه زندگی وی مشاهده کرد. طبرزدی اول فروردین ۱۳۳۸ در روستایی از توابع گلپایگان اصفهان متولد شد. وی فارغالتحصیل رشته مهندسی راه و ساختمان از دانشگاه پلی تکنیک تهران و از آغازین سالهای دهه شصت عضو دفتر تحکیم وحدت بود. در سال ۱۳۶۳ همراه برخی دیگر «اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان و فارغ التحصیلان دانشگاهها و مراکز آموزش عالی» را تأسیس کرد. حشمتالله طبرزدی ماجرای گرایشش به انقلاب را این چنین شرح میدهد: «در داخل مبارزات دانشجویی سه گروه مشخص فعال بودند: دانشجویان مذهبی، دانشجویان چپ و دانشجویان آزاد. من جزء گروه سوم بودم و این موضع را تا اوایل سال ۱۳۵۷ حفظ کردم، اما با گسترش اندیشههای دکتر شریعتی، به ویژه حضور جدیتر آیتالله خمینی در مبارزات آزادیخواهانه ملت ایران، به مرور من نیز جذب ایدئولوژی مذهبی شدم و مواضع پیشین را رها کردم. جاذبههای انقلابی و مبارزاتی ما را تشویق میکرد تا ایدئولوژی جدیدی را که دکتر شریعتی مبانی فکری و اجتماعیاش را مطرح میکرد و آیتالله خمینی نماد سیاسی آن بود، به عنوان ایدئولوژی برتر بپذیریم.»1 وی به دنبال در گذشت امام خمینی(ره) در سال 1368 از رهبری حضرت آیتالله خامنهای حمایت کرد. پشتیبانی طبرزدی از آیتالله خامنهای به دلیل باور راسخ به تداوم خط انقلاب پس از فوت رهبر کبیر انقلاب بود؛ تا آنجا که در برابر برخی خط امامیها که میگفتند با ارتحال امام(ره)، انقلاب پایان مییابد، اولین فردی بود که از آیتالله خامنهای به «امام» تعبیر کرد تا نشان دهد که انقلاب متکی به افراد نیست و ادامه دارد.
پینوشت:
1ـ گفتوگو با مهندس حشمت طبرزدی، بخش پنجم، ما و اصلاحات، وب سایت سکولاریسم نو، بهمن 1387.
پس از اشاره به مفهوم «صیرورت» در دو شماره گذشته، در ادامه مفهوم «موعودگرایی» را به عنوان یکی دیگر از بنمایههایی که میتواند چهارچوب نظری مقوله نظام انقلابی، به ویژه در تفکر شیعی تبیین کند، بررسی میکنیم.
امام خمینی(ره) انقلاب مردم ایران را نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداری حضرت حجت دانسته و رهبر معظم انقلاب نیز در بیانیه گام دوم انقلاب از زمینهسازی برای طلوع خورشید ولایت سخن به میان آوردهاند. موعودگرایی و انتظار برای ظهور، یکی از عقاید انسانساز و انقلابآفرین و از مهمترین منابع الهام و شوقدهی برای زمینهسازی و ایجاد تحول، تکامل و سوق دادن انسانها به سوی حکومت عدل و ایمان است. انتظار ظهور منجی عالم بشریت، زمینهساز تغییر نگرش و رفتارهای مردم ایران، داشتن امید و آرزو برای پیروزی و در نهایت قیام و انقلاب علیه بیعدالتیها و زمینهسازی برای انقلاب جهانی حضرت مهدی موعود، بوده است. از اینرو، نقش و تأثیر اساسی «موعودگرایی» در شکلگیری مبانی فکری و ایدئولوژیکی انقلاب، غیرقابل انکار و تردید است.
با توجه به مؤلفههای ظلمستیزی موعودگرایی، عدم مشروعیت حاکمان سیاسی، نصب عام فقیهان برای نیابت از امام عصر(عج) و... میتوان گفت مسئله «موعود» محور فکری و رهبری انقلاب اسلامی بوده و با ایجاد فرهنگی پویا، تکاملیافته و رو به رشد نقش عمدهای در پیروزی و تداوم حرکت آن داشته است؛ بنابراین میتوان پیوند وثیقی میان انقلاب اسلامی و مفهوم موعود و به تبع آن مفاهیم بعثت، غدیر و عاشورا تصور کرد. انقلاب اسلامی با تأسی به واقعه عاشورا و با استمرار رهبری صالح (واقعه غدیر) و جان مایههایی که در پروژه بعثت بود، شکل گرفت؛ بعثتی که پایهگذار مدنیتی مبتنی بر آموزههای دینی بوده و بر پایه فطرت، عقلانیت و جامعیت، هدایتگر انسان و جامعه انسانی به سمت سعادت دنیوی و اخروی خواهد بود.
بنابراین باور به موعود، ما را همیشه در یک تطور استکمالی به سمت و سوی غایتی کمالی سوق میدهد و به سبب آن هیچگاه نمیتوان به وضع موجود قانع بود و آن را نهاییترین ساختار دانست؛ از اینرو غایت تاریخ اسلام، مهدویت است که در آن، دین با تمام جلوههایش بروز خواهد داشت و تمدن اسلامی به تکامل خواهد رسید. بر این اساس، در نظریه نظام انقلابی اگر به هر ساختاری از جامعه سیاسی دست یافته شود و هر کارکردی هر چند در تراز بالا و با هر میزان از امنیت، شغل و رفاه حاصل شود، آن جامعه، جامعه مطلوب و نهایی نخواهد بود و همچنان یک مرحله بالاتر از آن را میتوان تصور کرد تا به جامعه مهدوی منتهی شود.
محسنمحمدیالموتی
اقدامات و برنامههای علمای زمان مشروطه، اعم از مشروعهخواه و مشروطهخواه در یک هدف به نقطه اشتراک و تلاقی میرسید و آن، «حفظ اساس دین» و به تعبیر علما «حفظ بیضه اسلام» بود؛ اما رسیدن به این هدف با موانع و چالشهایی روبهرو بود که مهمترین آنها، مسئله تحریف واقعیات بود. عملکرد هدفمند، سازماندهی شده و مستمر ماهیت جریانی به تحریف داده بود. سیاستگذاری و جهتدهی تحریف در مشروطه با سفارتخانههای بیگانه، به ویژه انگلیس بود که با میدانداری ایادی داخلی آنها، یعنی جریان روشنفکری متمایل به غرب به منصه ظهور اجتماعی و سیاسی میرسید. پیامدهای درک نکردن آن نیز از سوی جبهه حق و حقیقت گاهی بسیار گزاف بوده است. بر سر دار شدن شیخ شهید فضلالله نوری و ترور دیگر علمای مشروطهخواه، چون عبدالله بهبهانی و حتی ترور بیولوژیک آخوندخراسانی بخشی از هزینهسازیهای جریان تحریف در مشروطه است.
رسالت سنگینی که در این میان بر دوش علما و فقها قرار گرفته، مبارزه همزمان در دو جبهه «روشنگری و تبیین واقعیات در صحنه داخلی» و «مقابله عملی با استبداد موید به تأییدات استعمار خارجی» بود. نوشتن نامههایی از سوی آخوندخراسانی، نگارش کتاب از سوی نائینی و نوری درباره مشروطه در راستای همین روشنگری در برابر تحریف بود. به نوشته آقابزرگ تهرانی، نائینی نزدیکترین مشاور آخوندخراسانی در جریان جنبش مشروطه بود. با توجه به این روابط نزدیک و اعتماد ویژه و نیز بینش سیاسی وی، به احتمال زیاد متن تلگرافها و بیانیههای سیاسی مراجع بزرگ مشروطهخواه نجف را نیز وی انشا کرده باشد. این امتیازات سبب ایجاد دشمنی رقیبان علمی و سیاسی نائینی با وی شد؛ اما در پشتیبانی علمای تراز اول از نائینی خللی وارد نکرد؛ بلکه برعکس در خلال همین دوران بود که نائینی کتاب مهم و معروف خود، یعنی «تنبیهالامه و تنزیهالمله» را درباره مشروعیت مشروطه نوشت و آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی دیدگاههای او را با نامههای تقریظ به طور کامل تأیید و تصویب کردند.1
علامه نائینی هنگامی به نگارش این کتاب درباره لزوم برقراری یک رژیم پارلمانی تصمیم گرفت که حکومت استبدادی محمدعلیشاه بر سر کار بود و مبارزات قلمی برضد رژیم نوپای مشروطه به اوج خود رسیده بود. علمای ضد مشروطهـ که نائینی آن را «شعبه استبداد دینی» مینامیدـ پی در پی اعلامیهها و رسالههایی برضد مشروطه نزد مراجع نجف میفرستادند. بنابراین نائینی احساس کرد نیاز فوری و حتمی به نوشتن کتابی درباره اصول مشروطیت به زبان ساده، ولی قابل فهم برای عموم وجود دارد.2 بنابراین با استناد به همان مآخذ و استدلالهای علمای مخالف، کتاب خود را نوشت. گفتنی است، این کتاب مهمترین اثری است که به قلم یک مجتهد شیعه درباره مشروعیت مشروطیت نوشته شده است.
منابع:
1ـ رجبی، محمدحسن؛ علمای مجاهد؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پاییز 1382، ص 505 تا 508.
2ـ نائینی، محمدحسین؛ تنبیهالامه و تنزیهالمله؛ چاپ 9، تهران: شرکت سهامی انتشار، 1378، ص 162.
فتحالله پریشان