گفتاری از حجت‌الاسلام‌والمسلمین حبیب‌الله فرحزاد

سیره‌ امام حسین(ع) مقابله با ظلم بود. روایات فراوانی وجود دارد مبنی بر اینکه کسی که به دوستان اهل بیت(ع) ظلم کند، به ایشان ظلم کرده است. خیلی مواظب ظلم و اذیت باشیم. «شِیعَتُنَا جُزْءٌ مِنَّا خُلِقُوا مِنْ فَضْلِ طِینَتِنَا یسُوؤُهُمْ مَا یسُوؤُنَا وَ یسُرُّهُمْ مَا یسُرُّنَا» آیت‌الله قاضی در لحظه جان دادن فرمودند: «عزیزان من سعی کنید در زندگی کسی را نرنجانید.» راه امام حسین(ع) این است که نه مظلوم باشید نه ظالم، ولی اگر سر دو راهی قرار گرفتید، مظلوم باشید نه ظالم. اگر به شما آب ندادند، شما به آنها آب بدهید.

راضی بودن به رضای خدا و نداشتن روحیه طلب‌کاری از خدا و پیامبر(ص) یکی دیگر از سیره‌های حسینی است. شهید مطهری می‌گوید: «ما همه می‌گوییم انقلاب برای ما چه کار کرده است. چرا نمی‌گوییم ما برای انقلاب چه کار کردیم؟» آدمی هست که سه تا شهید برای انقلاب داده است ولی توقع ندارد و می‌گوید من کاری نکرده‌ام. نمی‌توان خدا را دوست داشت و شکایت کرد که خدایا من چرا رئیس نشدم، ثروت‌مند نشدم. یک‌جایی حضرت موسی(ع) هم زبان به گلایه گشود و گفت: «خدایا بنی‌اسرائیل به من تهمت رابطه با زن فاحشه‌ای را می‌زنند و من خیلی ناراحت شده‌ام، اگر می‌شود زبان مردم را ببند تا به من حرف نزنند.» خداوند در پاسخ فرمود: «ای موسی جان، پشت سر من حرف می‌زنند و همه انبیاء و رسولان قبل از تو را هم مسخره می‌کردند و اگر زورشان می‌رسید من را هم می‌کشتند».

آقا اباعبدالله(ع) در کربلا بهترین دارایی‌هایش را انتخاب و در راه خدا فدا کرد. بهترین فرزندان، خواهران، برادران، نزدیکان و دوستانش را در راه خدا و دین خدا قربانی کرد و علاوه بر اینها بهترین لباس و اسب و خیمه را برای شهادت آماده کرد. امام سجاد(ع) هم که زنده ماند، مصیبت‌هایی که تحمل کرد کمتر از ایثار و شهادت نبود. این در حالی است که اگر ما بخواهیم به فقیر و بیچاره‌ای کمک کنیم، می‌گردیم و یک جنس کهنه، قالی دور افتاده و دست دوم را به فقرا می‌دهیم. برای نمونه، می‌توان به داستان هابیل و قابیل اشاره کرد. قابیل کشاورز و هابیل چوپان بود. خدای متعال فرمود که من دوست دارم شما بهترین هدیه‌تان را در راه من بدهید. حضرت هابیل بهترین گوسفندش را هدیه کرد و قابیل گندم‌های خرابش را هدیه کرد و خدای متعال قربانی و هدیه هابیل را قبول کرد، ولی گندم‌های قابیل را رد کرد. قابیل حسادت کرد و هابیل را کشت، به جای اینکه بگوید من باید آدم بشوم.

بررسی القاب امام حسین(ع) در زیارت عاشورا‌ـ ۲

در زیارت عاشورا چنین می‌خوانیم: «السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ وَ الوِتْرَ المَوْتُورِ»؛ سلام بر تو ای خون خدا و فرزند خون خدا، سلام بر تو ای تک و تنها مانده‌ای که انتقام خونت گرفته نشد. «ثارالله» در زیارت عاشورا به معنای «خون خدا» و به مفهوم گرفتن انتقام خون حسین(ع) به دست خود خدا آمده است. ثار از ریشه «ثَأر» و «ثُؤره» است و در برخی کتب اهل لغت به معنای «خون ریخته شده قابل قصاص کردن، خون‌خواهی، خون‌بها، خون‌خواه و قصاص‌کننده، قیام برای خون‌خواهی» آمده است. «اگر «ثار» به معنای خون باشد، قطعاً مراد از «ثارالله»، معنای حقیقی نیست، بلکه یک نوع کنایه و مجاز است. چون مسلّم است که خدا موجودی مادی نیست تا دارای جسم و خون باشد. پس این تعبیر، از باب تشبیه معقول به محسوس است. یعنی همان‌گونه که نقش خون در بدن آدمی، نقشی حیاتی است، وجود مقدس امام حسین(ع) نسبت به دین خدا نیز چنین نقشی دارد و احیای اسلام، با نهضت عاشورا بوده است.» (فرهنگ عاشورا، واژه ثار) در قرآن و حتی در حدیث «قرب النوافل» این مجازها زیاد استفاده شده که در آنجا از دست خدا، گوش و چشم و زبان خدا صحبت به میان آمده است. پس مفهوم خون خدا را این‌طور گفته‌اند؛ خونی که صاحب آن خداست و خدا انتقام آن را می‌گیرد. طریحی در «مجمع‌البحرین»، ثار را به معنای «انتقام گرفتن» معنا کرده است، شاید این معنا کامل نباشد، زیرا در فراز «وَأَكْرَمَنِی (بِک) أَنْ یرْزُقَنِی طَلَبَ ثَارک» چنین خواهد شد «أَنْ یرْزُقَنِی طَلَبَ طَلَبَ ثَارِکَ» که بی‌معنا به نظر می‌رسد. خداوند در قرآن از حق قصاص سخن گفته و می‌فرماید: «آن کس که مظلوم کشته شده، برای ولی‌اش، سلطه (و حق قصاص) قرار دادیم.» (اسرا/ 33) امام باقر(ع) در ذیل این آیه می‌فرمایند: «این آیه در شأن امام حسین(ع) نازل شده است». (تفسیر اهل ‌بیت(ع)، ج ۸، ص ۱۶۶) همچنین امام صادق(ع) می‌فرمایند: «آن نفسی را که خدا قتل او را حرام کرد امام حسین(ع) بود که وی را در میان اهل بیتش شهید نمودند.» (تفسیر اهل ‌بیت(ع)، ج ۸، ص ۱۶۶) خداوند حرمت حسین(ع) را حرمت خود و بی‌حرمتی به ایشان را بی‌حرمتی به خود می‌داند. امام صادق(ع) به معاذبن‌جبل می‌فرمایند: «ای معاذ، هفت گناه کبیره داریم که دستور آنها درباره ما نازل شده و از جهت مخالفت و هتک حرمت ما تحقّق پیدا می‌کنند... [یکی از] آنها قتل نفسی است که خداوند حرام نموده است. اینان حسین‌‌بن‌‌علی(ع) را با یارانش کشتند.» (من‌لایحضر، ج۳، ص۵۶۲) هر کسی(صرف نظر از مسلک و مذهبش)، اگر مظلومانه کشته شود، صاحبان خون او، حق خون‌خواهی دارند و از آنجا که اهل‌بیت (ع) به‌ویژه امام حسین(ع) مظلومانه و در راه ایمان و حق و خداوند کشته شده‌اند، «ولی دم» و خون‌خواه آنان، خود خداوند است. امام باقر(ع) می‌فرمایند: «وَمَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَانًا»؛ ما اولیاء و ولیّ دم حسین‌بن‌علی(ع) هستیم و بر دین او هستیم. (بحار، ج ۲۹، ص ۴۵۲) خداوند انتقام خون حضرت اباعبدالله(ع) را هم به دست حضرت بقیة‌الله(عج) خواهد گرفت. همچنین امام باقر(ع) می‌فرمایند: «منظور از وَ مَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَانًا فَلاَ یُسْرِف فِّی الْقَتْلِ إِنَّهُ کَانَ مَنْصُورًا؛ حسین‌بن‌علی(ع) است که مظلومانه کشته شد و ما ولیّ دم او هستیم و قائم(عج) وقتی ظهور کند، انتقام خون حسین(ع) را می‌گیرد...» (العیاشی، ج ۲، ص ۲۹۰) در یکی از زیارات امام حسین(ع) این فراز آمده است: «و همانا تو خون خدا هستی در زمین و خونی که هیچ‌کسی از زمینیان خون آن را درک نمی‌کند و درک نمی‌کند کسی آن را مگر خداوند متعال.» (بحار، ج ۹۸، ص ۱۶۸) همچنین در زیارت دیگری از امام حسین(ع) آمده است: «السلام علیک یا قتیل الله و ابن قتیله السلام علیک یا ثارالله و ابن ثاره»؛ سلام بر تو ای کشته [در راه] خدا و فرزند چنین کسی، سلام بر تو ای خون [ریخته شده] در راه خدا و ای فرزند چنین کسی. خون امام حسین(ع) متعلق به یک خانواده یا قبیله یا ملت نیست که خون‌بهایش را رئیس خانواده یا قبیله یا کشور بگیرد، بلکه متعلق به همه عوالم وجود است و شهید راه خداست. پس ثارالله در چند معنا به کار رفته است؛ الف‌ـ خون‌خواهی و انتقام؛ ب‌ـ کسی که خداوند انتقام خونش را از قاتلانش به وسیله قائم آل محمد(ص) خواهد گرفت؛ ج‌ـ گفته شده است لفظ «اهل» در تقدیر است. پس ثارالله یعنی اهل ثارالله، اهل خون‌خواهی الهی که خداوند انتقام خونش را می‌گیرد و خون‌خواهی شما از خدا خواسته می‌شود؛ دـ ثار به معنای مفعولی(مثئور) است، یعنی کشته شده‌ای که خون‌خواه دارد و ثارالله به کسی گفته می‌شود که خدا خون‌خواه اوست؛ ه‌ـ کسی که خون‌بهایش متعلق به خداست و او خون‌بهایش را می‌گیرد. یعنی او و خون‌بهای او را خدا باید بگیرد؛ وـ کسی که خودش در دوران رجعت می‌آید و انتقام خون خود و یارانش را می‌گیرد؛ زـ خون ریخته شده در راه خدا؛ ح‌ـ خون خدایی و الهی؛ که اضافه شدن خدا به خون، برای شرافت و کرامت بخشیدن است. یعنی از باب اضافه تشریفی است، چنانکه گفته می‌شود بیت‌الله و روح‌الله.

سیدحسین خاتمی خوانساری

وضعیت شامات در زمان امام حسین(ع) ‌ـ 1

مرحوم سیدرضی(ره) خطبه‌ها، نامه‌ها و برخی حکمت‌های امیرالمؤمنین علی(ع) را در نهج‌البلاغه جمع آوری کرده؛ اما بسیاری از نامه‌هایی که امام علی(ع) ارسال می‌فرمودند جواب‌هایی داشت که در نهج‌البلاغه نیامده است که در کتب تاریخی می‌توان آنها را یافت. معاویه در نامه‌هایش چنان امیرالمؤمنین(ع) را نصیحت می‌کرد که گویا تنها دلسوز اسلام و مسلمانان اوست! وی که به دلیل سیاستمدار بودن به «داهیة العرب» معروف بود، برای کنترل شامات و فتوحات غربی خلفا تصمیم گرفت که دین را به روش خود به مردم برساند و آنها را متدین به دین خود کند! نه دین اسلام و پیامبر اعظم(ص)؛ ابن اعثم کوفی در الفتوح می‌نویسد: «معاویه پیوسته تلاش می‌کرد تا اهالی شام با عراق و حجاز ارتباط اندکی داشته باشند و مردم شام، اسلام را از منظر او ببینند. او با حصر فرهنگی مناطق حاکمیتی خود، از این روش استفاده فراوانی برد؛ برای مثال می‌توان به منع رفت و آمد محدثین سایر بلاد اسلامی به حوزه حکومتی خود، جلوگیری از خروج و اقامت شامیان در خارج از شام به مدت طولانی، جلوگیری از کتابت و نقل احادیث نبوی در شام و ترویج علوم و فنون دیگر به جای علم حدیث (که منشأ ورود بسیاری از اسرائیلیات و فرهنگ ساختگی یهود به کتب اسلامی شد) اشاره کرد. معاویه سخت مراقب بود تا مردم شام، از ناحیه‌ای جز خود او تغذیه فکری نشوند. عدم اجازه وی به ابوذر که تبعیدی عثمان به دمشق بود، برای ماندن در این منطقه، به همین دلیل بود. بعدها نیز هر کسی که به شام می‌آمد و معاویه متوجه می‌شد که افکار او ممکن است ذهن مردم شام را به قول او فاسد کند، وی را از شام بیرون می‌کرد.» شاید فکر کنیم آن روز مسلمانان می‌دانستند که در شامات چه می‌گذرد؟ اما وقتی به شواهد تاریخی مراجعه می‌کنیم، می‌بینیم حتی بسیاری از علما و صحابه نمی‌دانستند معاویه با مردم شام و شهرهای اطراف آن چه کرده و از اسلام چه تعریفی برای آنان داشته است؟ در بحث «واقعه حرّه» گفته شد که مردم مدینه با پسر زبیر بیعت کردند، یزید اطلاع پیدا کرد و دستور به بازگشت آنان به سوی خود داد. هیئتی از بزرگان مدینه به سمت شام رفتند تا وضعیت را بررسی و میان زبیر و یزید بهترین را انتخاب کنند. وقتی که بازگشتند با تعجب فراوان به مردم از یزید و رفتار او و فسق علنی او گفتند و پیشنهاد دادند در این شرایط باید در کنار زبیریان بمانیم تا دین‌مان حفظ شود. البته این راه هم اشتباه بود که نتیجه آن گفته شد. معاویه با هر کسی که فهمی از دین داشت، مبارزه می‌کرد. وی در زمان عثمان اختیارات کمتری داشت و نمی‌توانست جلوی تبعیدها را بگیرد، از این‌ رو دستورات عثمان درباره تبعید برخی افراد به شام، برای او دردسرآفرین بود. به جز اباذر، قاریان و مفسرانی بودند که با خلیفه سوم اختلاف داشتند و به شام تبعید شده بودند. وقتی آنها در شام مشغول تفسیر و بیان نکات قرآن شدند، معاویه با آنان اختلاف پیدا کرد، زیرا می‌ترسید حقایق اسلام را به گوش مردم شام برسانند و از اصل دین بگویند. این نوع رفتار معاویه هم به مرگ بزرگان و مبلغان دین می‌انجامید و هم با ایجاد تحریف در دین، اسلام را نابود می‌کرد. معاویه که به بی‌کفایتی یزید اطمینان داشت و می‌دانست نمی‌تواند راهش را ادامه دهد، از یزید خواست پس از مرگش از حسین‌بن‌علی(ع) بیعت بگیرد، اگر بیعت نکرد ایستادگی نکند و او را به حال خود بگذارد، اما یزید با به شهادت رساندن حضرت اباعبدالله(ع) حقیقت اسلام را به شام آورد و مردم شام را با پرسش‌های گوناگون درباره حقیقت اسلام، پیامبر(ص) و امام حسین(ع) مواجه کرد.

سید مرتضی رضایی

امام حسین(ع) و قرآن‌ـ ۲

قرآن تلاوت كردن سر مقدس سیدالشهدا(ع) از معتبرترین و مستندترین روایات و اسناد تاریخی است كه نشان از رخدادی بزرگ و اعجاب برانگیز دارد.

«زید‌بن ‌اَرقم» می‌گوید: «سر مطهّر را كه بالای نیزه‏ای بود، از پیش من عبور دادند، من در غرفه‏ای بودم. چون برابر من رسید، شنیدم كه آیه «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِیمِ كَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا»؛ آیا پنداشتی كه اصحاب كهف و رقیم، آیات شگفتی از نشانه‏های ما بودند؟!(كهف/ 9) را می‏خواند. به خدا سوگند، مو بر تنم راست شد و صدا زدم: ای پسر رسول‌ خدا(ص)، به خدا سوگند،(داستان) سر تو بسیار شگفت‏تر است.» (الإرشاد، ج ص 117) این جریان به گونه‌ای دیگر هم بیان شده است که می‌توان فهمید تلاوت این آیه چند بار از سر بریده و مطهر اباعبدالله(ع)، مشاهده شده که در تاریخ آمده است.

«قطب‌الدین راوندی» نیز می‌نویسد: «از منهال‌بن‌عمرو اسدی روایت می‌کند که به خدا سوگند! من در دمشق دیدم که سر مطهر امام حسین(ع) را بر سر نیزه کرده بودند و مردی پیش روی سر مبارک، سوره کهف را می‌خواند. همین‌که به آیه 9 رسید، ناگهان سر مطهر اباعبد‌الله(ع) به قدرت خدا سخن گفت و به زبان فصیح و شیوا، فرمود: ماجرای من از قصه اصحاب کهف شگفت‌انگیزتر است!» (الخرائج و الجرائح راوندی، ج ۲، ص ۵۷۷)

اتفاقاتی در کربلا افتاد که نظایر و شواهد زیادی در طول زندگانی بشریت داشت. این تفاوت‌ها گاهی عجیب‌ به نظر می‌رسد و گاهی عجیب به نظر نمی‌آید، چه آنکه بشر تا این حد می‌تواند سقوط کند. امام صادق(ع) در تفسیر آیه 9 سوره کهف می‌فرمایند: «اصحاب کهف ایمان را پنهان کردند و کفر را اظهار و اجر و ثواب اینکه کفر را اظهار کردند، بیشتر از پنهان ‌کردن ایمان‌شان بود.» از تفاوت‌های ماجرای کربلا و اصحاب کهف این است که آنها ایمان‌شان را پنهان کردند تا زنده بمانند، اما در زمان درست خود، ولی مسلمانان در زمان امام حسین(ع) اسلام و حق را پنهان کردند تا زنده بمانند، منتهی در زمان نامناسب. آن زمان که شجاعت در اظهار دین و دفاع از حق و آشکار کردن آن به کار می‌آید، باید فریاد زد و آن زمان که فریاد زدن به ضرر دین است، باید سکوت کرد. نمونه‌های زیادی از این سکوت و فریاد در سیره اهل بیت(ع) دیده می‌شود. شاید بگوییم تشخیص راه درست در آن روز سخت بود. بله، تشخیص راه درست برای کسانی که به امام خود اعتماد ندارند و همیشه عقب‌تر هستند، سخت است و خود را بی‌نیاز از امام(ع) پنداشتن سخت‌تر است. در کل قرآن خواندن امام(ع) نشان از معجزه ایشان و در پی آن نشان از حقانیت‌شان داشت. همان‌طور که پیامبران(ص) با معجزه مردم را گرد خود جمع می‌کنند تا ایشان را هدایت کنند. امام(ع) نیز معجزه‌ای به مردم نشان داد. «حرث‌بن‌وکیده» می‌گوید: «من همراه با کسانی بودم که سر حسین(ع) را حمل می‌کردند. شنیدم که می‌فرماید: ام حسبت ان اصحاب... من در خودم شک کردم که آیا من دارم صدای ابی‌عبدالله(ع) را می‌شنوم؟ حضرت(ع) به من فرمود: ای فرزند وکیده آیا نمی‌دانی که ما ائمه نزد پروردگارمان زنده هستیم؟» (موسوعه امام حسین(ع)، ص 523)

محمدرضا قضایی