تندروی و افراطگری مجال تأمل و تفکر عقلایی را از آدمی میگیرد. «حشمت طبرزدی» که در سال 1376 رسماً اعلام کرد رهبری باید دورهای باشد، همان کسی که به تعبیر خودش لفظ «امام خامنهای» را برای اولین بار در ایران به کار برده است، او خود ماجرای رسیدنش به این نقطه را این گونه شرح میدهد: «طرح امام خامنهای اوج رادیکالیسم مذهبیـ انقلابی و در عین حال، یأس و سرخوردگی ما از وضع موجود بود. هر اندازه فشارهای وارده از سوی دولت حاکمـ اعم از قوه قضائیه، وزارت اطلاعات، دولت هاشمیرفسنجانی، بنیاد مستضعفین و صدها نهاد و شخص حقیقی و حقوقی دیگرـ بر ما افزایش مییافت، مواضع مذهبیـ انقلابی ما نیز رادیکالتر میشد. با این توهم که سوراخ دعا یا علتالعلل را پیدا کردهایم! یعنی علتالعلل را عملکرد این افراد و نهادهای حکومتی میدانستیم که از خط انقلاب و ایدئولوژی منحرف شدهاند. دیدگاه ایدئولوژیک ما، آنگاه ضربه خورد که شخص رهبر که او را «امام» لقب داده بودیم، در یک موضعگیری آشکار به دفاع از وضع موجود، دولت هاشمیرفسنجانی پرداخت و ما دریافتیم که از ابتدا بیراهه رفتهایم.» این اظهارات بیاساس از علت کجروی طبرزدی پرده برمیدارد و آن، رویکرد افراطی به مسائل انقلاب و نظام اسلامی بدون مؤلفه عقلانیت رفتاری است. از قضا، به اذعان دوست و دشمن، مروری بر سیره رهبری امامخامنهای نشان میدهد، ایشان همواره از همه دولتها حمایت کرده و به هنگام اتخاذ رویکردهای غیرانقلابی و عملکردهای نادرست آنها را به صراحت نقد کرده و راهکار ارائه کردهاند و این رویهای درست مطابق با قانون اساسی و اختیارات رهبری است. اتفاقاً، تندروی غیرعقلایی و غیراصولی همین جا خودش را نشان میدهد. رادیکالها دنبال منهدمسازی روندها و رویههای درست به جای ترمیم، تقویت و اصلاح آنها هستند. طبرزدی در حالی امروز ژست روشنفکری گرفته و به اسم نقد رادیکالیسم، انقلابیگری را نقد کرده و بیارزش جلوه میدهد که در همان روزگار دانشجویی خود و دوستانش در نشریه «پیام دانشجو» از حامیان اصلی هاشمی و دولت سازندگی به شمار میآمدند. در حالی که رهبری همان موقع نیز انتقادات گاه تندی را درباره نسبت رویکرد اقتصادی دولت سازندگی با عدالت اجتماعی متوجه دولت وقت میکردند. از باب نمونه در یکی از این انتقادات در موضعی صریح در نقد دولت میفرمایند: «عدهای مسائل را اشتباه گرفتهاند، عدهای، سازندگی را با مادیگرایی اشتباه گرفتهاند.»
نسبتسنجی دو مفهوم بنیادین «نظام» و «انقلاب» در نظریه نظام انقلابی از شماره گذشته در دستور کار این ستون قرار گرفت و به نسبت تباین یا جداانگاری در قالب دو طیف متفاوت اشاره شد. طیف نخست، انقلابها را پدیدههای زودگذری میدانند که مأموریتشان با استقرار نظام سیاسی پایان مییابد. در نقطه مقابل، طیف دیگری معتقدند علتالعلل انقلاب اسلامی برپایی کامل آرمانها و شعارهای آن بوده و به بهانه انقلابیگری میتوان ارکان نظام را زیر سؤال برد یا اگر در مسئلهای ساختار کنونی نظام، قابلیت تحقق آن را نداشت، از آن عبور کرد.
این در حالی است که در نظریه نظام انقلابی، انقلاب محدود به تغییر رژیم و تعویض حکام و منحصر به لحظه وقوع در زمانی خاص نبوده و همزمان با حفظ اصول و مبانی لایتغیر خود، به سوی حیات طیبه گام برداشته و استکمال مییابد. افزون بر این، نظام انقلابی، نظامی است که انقلابیگری را با هرج و مرج و آنارشی مساوی ندانسته و هر گونه تغییر در چارچوب نظام را با توجه به قواعد و قوانین موجّه میداند؛ از این رو، نقطه تمایز نظریه نظام انقلابی با دو طیف متفاوت مورد اشاره در دیدگاه تباین و جدایی، این است که نظریه یادشده، نه آنارشیسم ناشی از عبور از ساختارهای نظام، به بهانه تحقق شعارهای انقلابی را میپذیرد و نه محافظهکاری و تسلیم صرف ساختارها شدن را به رسمیت میشناسد.
رهبر معظم انقلاب در نفی دیدگاههای غلط فوق میفرمایند: «انقلابیگری هم فقط در بستر نظام امکانپذیر است؛ این جور نباشد که بعضی نظام را نفی کنند به عنوانی که ما انقلابی هستیم. ارزشهای نظام، ارکان نظام، بنیانهای نظام را زیر سؤال ببرند به عنوانی که ما انقلابی هستیم. انقلابیگری به معنای ویرانگری نیست. انقلابیگری یک مشی صحیح، عاقلانه، پرانگیزه و پرامید و شجاعانه به سمت اهداف والاست و این فقط در بستر و مسیر نظام اسلامی یعنی نظام موجود امکانپذیر نیست.»
همچنین رهبر معظم انقلاب دیدگاهی که روحیه انقلابی را تنها مربوط به زمان پیروزی انقلاب میدانند، نفی میکنند و آن را «یک فکر غلط» از «اول انقلاب در مجموعه انقلابی» به شمار میآورند. با این نگاه عمیق، در واقع در نظریه نظام انقلابی، افراط و تفریط معنا ندارد. فرد انقلابی، قانونمدار، اهل مدارا و مهربان، هنجارمند، پایبند به اصول و مبانی، معقول، همراه مردم، با بصیرت، اهل گفتوگو، مقیّد به نظم فردی و اجتماعی است و حرکت انقلابی را در چارچوب منطق و عقلانیت و ساختار برآمده از انقلاب اسلامی دنبال میکند و برای رسیدن به هدف به هر وسیلهای تمسک نمیجوید.
محسنمحمدیالموتی
اگر به تاریخ این گونه بنگریم که در پرتو روایتگری گذشته، معلم و چراغ راه آینده است، میتواند برای امروزمان درسها و عبرتهایی داشته باشد. جنبش مشروطه، رخدادی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و دینی بود که همه صنوف و گروههای جامعه در آن نقش داشتند؛ امّا به تعبیر «فریدون آدمیت» نقش سه گروه از همه بیشتر و خاصتر جلوه کرد؛ «روشنفکران»، «بازرگانان» و «عالمان دینی».1 گروه اول روشنفکران، خواهان آن نبودند که حرکت مشروطیت در بستر شریعت بیفتد و همکاری با روحانیت را در چارچوبی خاص پذیرفته بودند.2 در حقیقت، آنها از نیروی مذهب و عالمان دینی، به مثابه پلی برای رسیدن به هدفهای خویش سود جستند و به وقت نصرت و پیروزی، روحانیت اصیل و رنج دیده نهضت را از صحنه قدرت و سیاست کنار زدند. گروه دوم بازرگانان، با هر گونه نفوذ اقتصادی بیگانگان مخالف بودند و از این رو، با نظام وابسته به بیگانه مبارزه کرده، در همه مراحل نهضت، فتوای عالمان دینی را ملاک عمل و رفتار خود قرار میدادند، بازویی توانمند برای علما در استمرار نهضت به شمار میرفتند.3 گروه سوم که در حقیقت، محور اصلی حرکت مشروطیت را عهدهدار بود و نقطه پرگار آن به شمار میرفت، علما و فقهای برجسته و رده اول حوزه علمیه عراق و ایران بودند. مراجع ثلاث تقلید(آخوندخراسانی، ملاعبداللّه مازندرانی و حاج میرزا خلیلتهرانی) در نجف و سیدعبداللّه بهبهانی، سیدمحمد طباطبائی و شیخ فضلالله نوری در ایران در رأس نهضت قرار داشتند و به حرکت مشروطه رنگ مذهبی و دینی دادند. در این میان، «میرزای نائینی» در بین علمای فعال در نهضت مشروطه به مثابه مغز متفکر انقلاب در ایجاد و استقرار آن نقشی اساسی ایفا کرد. گزاف نیست اگر بگوییم نائینی در استوارسازی بنیاد مشروطیت سهمی ماندگار داشته است. به گفته شهید مطهری، «از نظر اندیشه اصلاحی و طرح اصلاحی در جهان شیعه نیز، شخصیتهایی ظهور کردهاند که اندیشههای اصلاحی در بعضی از زمینهها داشتهاند. مرحوم آیتالله بروجردی، علامه شیخ محمدحسین کاشفالغطاء و علامه سیدمحسن عاملی و علامه سیدشرفالدین عاملی و بالخصوص علامه نائینی را از این نظر نباید از نظر دور داشت. شایسته است اهل نظر اندیشههای اصلاحی این شخصیتها را هر چند محدود به زمینهای خاص است، مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار دهند.»4 اما این روند مطابق خواست علما و مراجع پیش نرفت و به آفات و آسیبهای زیادی مبتلا شد و هزینههایی سنگین، همچون فدا کردن جان انقلابیون و رهبران نهضت تحمیل کرد. این هزینهها و آفات در پرتو فعالیت فراوان مثلث شوم «انحراف»، «نفوذ بیگانه» و «تحریف واقعیات»، وقایعی را رقم زد که محوریت نقش علما و مراجع مجاهد شیعه دگرگون شد و کمنقشان مشروطه بر صدر قدرت نشستند و بر جان و حیثیت روحانیت و ملت تاختند. صیانت از نضج و رشد و بالندگی انقلاب درسی بود که مردم و رهبران انقلاب اسلامی آموختند و لازم است امروز نیز در مسیر تداوم نظام انقلابی در مصاف با موانعی، نظیر تحریف غافلگیر نشویم.
پینوشتها در دفتر نشریه موجود است.
فتحالله پریشان